🕊قفـــــس چکاوک
لب هایت💋 صدایَت نفس هایت🫁 زندگی بخش پرنده ی کوچکت است 🍷🕊 • • • • به قلم: رایشا🍷 • • پایان خوش🕊 https://t.me/raysharoman
إظهار المزيد7 683
المشتركون
-3024 ساعات
-2617 أيام
-67730 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 آیه سعادتیان یه دختر ۱۷ سالهی هورنیه که توی یه کارگاه خیاطی کار میکنه تا خرج خودش و پدر مریضشو بده.
یه روز که توی کارگاه دوست و همکارش رو درحال سکس با دوست پسرش میبینه خیس میکنه که ناگهان مردی هیکلی با صورتی نقاب دار آیه رو توی کارگاه خفت میکنه و باهاش رابطه برقرار میکنه اما آیه نمیدونه که اون مرد مرموز و ناشناس کیه و قراره در آینده چی براش پیش بیاد!🔞
https://t.me/+PMGmQ_0jrzgyM2Nk | 389 | 0 | Loading... |
02 _ لنگاتو بگیر بالا، تپلت بیوفته بیرون ...
ترسیده نالیدم:
_ میخوای برام بخوری یا گاز بگیری؟
سیلی محکمش روی ک.ص خیسم فرود اومد که برق از سرم پرید.
_ به اندازه کافی آب ازش میچکه که نخوام خیسش کنم.
نیشخندی به قیافه ترسیدم زد. خم شد و عمیق و وحشیانه شروع کرد به ....
https://t.me/+8DQPAtASeOoxYTk8 | 374 | 0 | Loading... |
03 بردمش سمت سرویس.پوشکشو باز کردم که با خجالت پاهاشو جفت کرد.زیر شکمشو نوازش کردمو گفتم: پاهاتو بازکن بشورمت
پاشدم شلنگو بردارم که دیدم دوباره خودشو جمع کرده.
_ماهک به من نگاه کن
_خجا...لت میکشم... م...من... خودمو...
_خودتو چی؟ جیش کردی تو خودت؟
سر تکون داد که رفتم جلو چسبیدم بهش.دستمو گذاشتم رو بهشتش و گفتم: من ددیتم، هر وقت صلاح بدونم برات پوشک میبندم تا کارتو انجام بدی. الانم صلاح دیدم دخترم فعلا تو پوشکش جیششو بکنه فهمیدی؟
https://t.me/+PVgpNflEFbZiZDA8 | 474 | 0 | Loading... |
04 _از یه پسر حرومزاده نباید بیشتر از این توقع داشت...
تو اوج عصبانیت تموم وقایع زندگیشو جلو چشمش کشیدم. عربده کشید :
_چی...چی گفتی؟چی گفتی هـرزه ی پاپتی؟
مهلت فرار نداد و دستشو دور گردنم قفل کرد.فشارشو بیشتر کرد و دندوناشو به هم فشرد:
_ وقتی زیر خوابم شدی من حرومزاده نبودم؟دلت دوباره شکنجه میخواد؟
به سختی میتونستم نفس بکشم، نرسیدن اکسیژن برای بچم ضرر داشت اما اون بی رحمانه با وارد کردن...
https://t.me/+r5BbNOaXgCJiNmU0
دختری که تو اوج مستی از به پسر حرومزاده حامله میشه اما اون پسر،بعد از اثر مستی تبدیل به یه آدم دیگه ای شد و...🔞 | 606 | 1 | Loading... |
05 وی ای پی 400رســــــــوندیممم🥹
هفتگی 12تا پارت داریم و بدون هیچ تبلیغ اضافه و ازار دهنده ای 🤤
برای دریافت وی ای پی:
38هزار تومان به شماره کارت زیر ارسال کنید و فیش رو برای ادمین بفرستید ♥👇🏻
مردی ♥
5859831240646801
@admivip2005
(اسم رمان ذکر بشه) | 446 | 0 | Loading... |
06 Media files | 1 | 0 | Loading... |
07 🕊قفـــــس چکاوک
#پارت135
دوباره سرش را برمیگرداند
به چهره ی بغ کرده ام خیره میشود، ولی باز سرش را در گردنم فرو میکند ودر گردنم لب میزند..
_با پاهات کاری ندارم
از حرفش قلبم میشکند
نمیخواستم، این بار احساس زیر خواب بودن را نمیخواستم..
به زور دست هایم را از زیر دستش بیرون میکشم..
به سینه اش میکوبم
بغضم را کنار میبرم
_درد دارم ارباب
ابرو میپراند
از اخم هایش میترسم ولی باز جرئت به خرج میدهم مشت میزنم
میترسیدم
ولی جایی نبود که بتوانم عقب بکشم
هلش میدهم ولی تکان نمیخورد
با هل دادن فنجان، فیلی تکان میخورد؟
_بازم بلبل زبون شدی؟
اخم وحشتناکی داشت
ولی تمام میشد این عذاب، یاد درد هایم می افتادم دلم به درد می امد..
من از او دلخور بودم
پاهایم هنوز میسوخت، باید تمام میشد
بچگانه لب میزنم:
_میگم پاهام درد میکنه
ولی شما به فکر یه چیز دیگه این
پوزخند میزنم و پای چپم را بلند میکنم
_ببینین من داشتم فرار میکردم ولی نقره داغم کردین!
ولی بازم خوب بشم فرار میکنم
تا بتونم....
با درد کمرم میفهمم دوباره به دیوار کوبیده شده ام
چشمانش از ضدحالی که خورده سرخ سرخ است
دو طرف لبم را فشار میدهد مثل ماهی دهانم باز میشود داخل دهانم دیده میشود
_ده بلبل شو چرا لال شدی!!؟
-میخوام بهت بدم... تا جرم ندی از اتاق بیرون نمیرم...
دستی به ریشش میکشه و جلو میاد
-تو بچهای... نمیتونی منو تحمل کن...
قبل از تموم جملهش، جلوش زانو میزنم و شورت و شلوارش رو هزمان درمیارم
-تو دهنم جا بشه... یعنی جای دیگههم جا شده🔥🫦🔞💦
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0 | 477 | 0 | Loading... |
08 - باکره نباشی میکشمت.
ترسیده گفتم:
- اقا شما فلجی مهمه اخه در هرحال کا...
با داداش خفه شدم.
- حرف نزن کاری که میگم بکن. قمبل کن یالا.
با بغض لخت شدم و باسنمو گرفتم سمتش که لحظه ای بعد انگشتش توم فرو رفت.
فشارش داد که بلند ناله کردم.
- چقدر تنگی.
صدای کمربندش اومد.
- بشین روش.
https://t.me/+0eYp7HICP_lkMGNk
💦زن یه ادم فلج حشری شدم که مجبورم میکرد هرشب براش... | 1 724 | 7 | Loading... |
09 👤6657788
#پیام_ناشناس_جدید
سلام عزیزم یه رمان هست به اسم دانشکده سک.س تو دانشگاه به دانشجوهاش ک.ص دادنو یاد میدن و مدیرشون با پوزیشنای مختلف میکنتشون🙈پر صحنه های تریسام و تجاوز بود میشه لینکشو بزاری؟
https://t.me/+xwGqv5ZjgmVhMmE8
سلام عزیزم زود جوین بده حوصله فیلترینگ ندارم❤️🔞👇🏻 | 1 636 | 3 | Loading... |
10 من یه دختر متفاوتم، این و شغلمم میگه!
دختر کابینت سازی که همه میگن میتونست مدل بشه یا با خوشگلی و هوشش شغلها راحت تری و انتخاب کنه!🙄😂
اما کسی خبر نداره موفقیت های من و یه اقا پسر دیوونه خراب کرده و اجازه نمیده هرجایی کار کنم💔
به هر دری برای کار زدم، دوس پسر قبلیم کیانمهر مانع شد🥲
ولی بالاخره یه جایی کار پیدا کردم، پیش یه پسر کله خراب و سکسی🥹🔥
یه پسر باغیرت که من و عاشق خودش کرد و...🫢❌
https://t.me/+L87BoXiqXTw3NTY0
با صاحب مغازه تو کابینت سازی سکس میکنن که دوس پسر سابق دختره میبینه و...😳😂🔞 | 1 298 | 3 | Loading... |
11 Media files | 919 | 0 | Loading... |
12 🃏من چاووشم ...
صاحب بزرگ ترین کازینوی زیر زمینی که کل مشهد ازم میترسن ... اما بی پدر و مادر و بی هویت!
بعد از هزار سگ دو زدن بالاخره تونستم شناسنامه بگیرم و اسم دختر چموش و دست پا چلفتی به اسم ماهک اشتباها سر از صفحه ازدواجم در اورده ...
🔞⭕️🔞⭕️🔞
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
_ روی زنت قمار میکنم!
چاووش رگش ورم کرده بود و به میز ضربه زد.
_ مادر نزاییده کسی روی اموال من راست کنه!
ناصر که چشاش روی سینههام میچرخید، شهوتالود لب زد:
_ تو که دم و دستگاهت کار نمیکنه، از مردونگی افتادی! میخوای آکبند نگهش داری؟!
بازو چاووشو محکم چسبیدم. تو گوشش پچ زدم:
_ آروم باش، باشه؟ مهم اینه که من فقط واسه تو خیس میشم!
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk | 861 | 0 | Loading... |
13 -یه مشتری جدید داریم فرگل اسمش امیریوسفه، از لمس کردن بیزاره و با هیچکس تحریک نمی شه.
سرمو پایین انداختم و گفتم:
-اینو چرا به من میگی داداش رحمان؟
-دختره ی احمق میگم طرف خرپوله، اگه بتونی خوب ماساژش بدی و راضیش کنی بهت انعام می دم.
نمی دونستم توی اتاق چی در انتظارمه و فکر می کردم که فقط قراره یه ماساژ ساده بدمش، کاری که برای همه انجام می دادم پس قبول کردم.
-باشه قبول!
-آخ قربون ادم چیز فهم، ببینم چه می کنی دختر!
درو باز کردم و وارد اتاقش شدم، یه بادیگارد گوشه ی اتاق سیخ وایساده بود و امیریوسف هم روی تخت دراز کشیده بود.
-سلام من ماساژورم آماده هستین شروع کنم؟
با اخم فقط برام سر تکون داد و من با ابروهای بالا رفته دستمو با روغن مخصوص چرب کردم.
-اول از شکم و سینه هاتون شروع می کنم و بعد کمرتون.
حرفی نزد و کلا انگار من اونجا وجود ندارم حتی واکنشی هم نشون نداد.
دستمو روی سینه های ستبر و نوک سینه هاش می کشیدم و مشغول ماساژ دادنش بودم که تو یه لحظه دستمو تو چنگش گرفت
ترسیده سر بالا بردم و با دیدن چشم های سرخ از نیازش به خودم لرزیدم
-بلدی اون اصل کاری رو هم ماساژ بدی؟
از ترس به لکنت افتاده بودم انقدر هم زور داشت نمی تونستم از دستش خلاص شم
-منظورتون... چیه.... ولم کنین
ملافه ای که روی عضو تناسلیش بود رو پایین کشید و من با دیدن بین پاش با خجالت چشم گرفتم و به گریه افتادم
-گریه نکن ماساژش بده فقط تو می تونی تحریکش کنی
دستمو با ترس و خجالت به سمت بین پاش بردم و ماساژش دادم و بعد از مدتی حس کردم که زیر دستم حجمش داره بزرگ می شه
ناله ی مردونش بلند شد و لحظه ای بعد من زیر بدن سنگینش قفل شدم
جیغ زدم و کمک خواستم اما بادیگاردش در اتاقو قفل کرد و من همون شب بکارتم به وحشیانه ترین شکل ممکن گرفته شد و...
(دوسال بعد)
-ماما... ماما آب
توی حیاط می دوید و اب می خواست وروجکم
با عشق قربان صدقه اش رفتم
-الهی مامان فدات شه آب می خوای؟
دست زد و ذوق زده دندون های نیش زدشو نشونم داد گونشو بوسیدم و قمقمه ی ابشو دادم دستش که زنگ خانه زده شد
چادر به سر کردم و درو باز کردم اما با شخصی رو به رو شدم که دو سال پیش به من تجاوز کرده بود و پدر دخترک دو سالم بود
-بالاخره پیدات کردم فرگل خانم، دیگه تو چنگم افتادی فکر کردی فرار کنی از دستم پیدات نمی کنم؟
درو خواستم زود ببندم که پاشو بین در گذاشت و منو هول داد داخل حیاط:
-روزگارتو سیاه می کنم فرگل حالا ببین
-گمشو از خونم بیرون، بکارتمو که گرفتی دیگه چی می خوای؟
فرصت جواب پیدا نکرد چرا که دخترکم نزدیکش شد و دستشو گرفت
-بابا دَدَ
توی ادامه ی رمان امیریوسف می فهمه که بابای بچه هست و بچه رو از مادرش جدا می کنه و...👇🥺💔
https://t.me/+hBtonqxs6vNjNGQ0
https://t.me/+hBtonqxs6vNjNGQ0
https://t.me/+hBtonqxs6vNjNGQ0
https://t.me/+hBtonqxs6vNjNGQ0
https://t.me/+hBtonqxs6vNjNGQ0 | 841 | 6 | Loading... |
14 -اگه مامانم پیش یکی غیر از بابام بخوابه و بوسش کنه به این کارش چی میگن؟
سیاوش با چشمانی گرد شده و پر از وحشت نگاهم کرد و گفت: چی داری میگی هستی!؟ این سؤاله یا واقعاً دیدی؟
با بغض گفتم: مامانی سه ساله با بابام قهره ولی دیشب دیدم تو خونمون یواشکی کنار دسشویی تو بغل یه مرد دیگه بود. داشتن همدیگه رو بوس می کردن! نفهمیدن من تو اتاق قایم شدم و دیدمشون! کار بدی کرده مامانم!؟
- یا خدا ای وای، هستی جز من به کی گفتی؟ به خواهرت ستاره هم گفتی؟
- نه ترسیدم بگم، فقط اومدم به تو بگم. سیاوش خوب اگه مامانم دلش بوس می خواد منم بابام خیلی قشنگ بلده بوسش کنه. همیشه منو ستاره رو بغل می کنه کلی بوس می کنه. مامانی خودش نمی ذاره بابام بهش دست بزنه و بوسش کنه!
اشک مثل باران از چشمان سیاوش، پسر خاله فروغم، می بارید و من دلیلش را نمی دانستم.
با هق هق گفت: بسه هستی، تو هنوز بچه ای این چیزا رو نمی فهمی! آخه من چی بگم بهت قربونت برم؟
بی آن که از عمق فاجعه با خبر باشم دوباره گفتم: راستی مامانم یکم تپل شده بعد اون آقاهه می خندید به مامانم می گفت این شکم بالا اومدت کار دستی منه! یعنی چی؟ مگه کار دستی همونا نیست که ما می بریم مدرسه؟ یعنی تو شکم مامانم مقوا گذاشتن که تپل شده؟!
وحشت و اشک در چشمانش با هم مثل سیل از گونه هایش می چکید.
با صدای خفه ای گفت: مقوا؟ ای داد بیداد، چه غلطی کرده مامانت هستی!؟ از یکی غیر از بابات حامله شده؟ جای مغزت چی گذاشتی بچه؟ آخه نخودی تو شکم مامانت یه بچس! بچه، می فهمی؟!
با خوشحالی گفتم: بچه؟ وای اگه بابام بفهمه خیلی خوشحال میشه که قراره یه آبجی یا داداش دیگه گیرم بیاد!
بی توجه به داد و بیداد سیاوش برای سکوت کردنم به طرف خانه دویدم و با جیغ و خوشحالی بابا را صدا زدم.
از اتاقش بیرون آمد و گفت: چیه هستی؟ چرا جیغ می زنی جوجه ی بابا!؟
به مامان که جلوی در آشپزخانه ایستاده بود و با ترس نگاهم می کرد اشاره کردم و گفتم: بابا نگاه کن شکم مامانی تپل شده نی نی داخلشه، می دونستی؟!
از صدای داد سیاوش که پشت سرم آمده بود ساکت شدم:
- خفه شو هستی، ببند دهنتو نخودمغز! با دستای خودت زندگیتونو نابود کردی!
نابود کردم؟ چرا؟ چشمم به طرف پدرم برگشت.
با چشمانی به خون نشسته به طرف مادرم حمله ور شد و او را گرفت و سرش را به دیوار آشپزخانه کوبید و با داد گفت: به من خیانت می کنی حروم زاده؟ به من؟ کی اون شکم واموندتو بالا آورده زنیکه؟ کی؟ بگو تا نکشتمت!
می خواست مادرم را بکشد؟ پس اسم کارش خیانت بود!
سیاوش دستم را گرفت و روبرویم ایستاد و با تشر گفت: اون مرتیکه ای که مامانتو بوسید رو میشناسی!؟
سرم را به عنوان بله تکان دادم.
با ناباوری گفت: کی بود؟!
چشم همه به طرفم برگشت.
به چشمان وحشت زده سیاوش خیره شدم و با بغض گفتم: بابای تو بود…
https://t.me/+kNwo6LRWJOQ1NTlk
https://t.me/+kNwo6LRWJOQ1NTlk
https://t.me/+kNwo6LRWJOQ1NTlk
دکتر فراز سبحانی سه ساله که زنش ازش جدا می خوابه و حالا با یه شکم بالا اومده که نتیجه ی خیانتشه رسوا میشه…
اونم با کی؟ با شوهر فروغ… فراز توی گذشته اش عاشق فروغ بوده حالا زنش واسه انتقامِ اون عشق قدیمی میره با شوهر فروغ می خوابه…
https://t.me/+kNwo6LRWJOQ1NTlk | 1 158 | 7 | Loading... |
15 پارت واقعی(vip)
#پارت_۳۴۰
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
آن روز جهنمی را هرگز فراموش نخواهم کرد..!
همان روزی که او و مادرش روبروی هم از زنش..زنی غیر از من سخن گفتن و ساعتی بعد در حضور همه خود او مرا با خاک یکسان کرده بود ..مرا..قلبم را..عشقم را…
آن رو ز باور نکردم شنیده ها را پی آنها رفتم ..
وقتی مرا دیده بود خیره در چشمان پف کرده زلالم خیره شد..اول نگاهش را دزدید ..زن عمو هم کنارش بود خوب یادم است وقتی به النا نگاه کردم ..رینگی طلایی در انگشت دست چپش بود..رنگ طلایی که برقش مثل خاری در چشمم فرو رفت..اما تا آنجا هم باور نکرده بودم ..!
وقتی دوباره نگاه اشکی ام او را نشانه رفت و اخمی کرد..نفسش را با صدا بیرون داد..!
-با اجازتون مطلبی و من و سردار جان میخواستیم بگیم البته باید زودتر میگفتیم ولی منتظر بودیم کمی حال چیدا جان بهتر بشه..!
بلاخره یه سیب میندازی بالا هزارتا چرخ میخوره تا پایین بیاد ..!قسمتشون نبود..!
درست نبود..نه پسرم ..تو میگی ..
-تمومش کن مامان ..
دستی به صورتش میکشد..!
رعایت حال مرا میکردن!؟الان یعنی بعد از یک هفته درستش بود !؟
-سردار و النا با هم نامزد شدن ..یعنی محرمن..یک هفته ای هست..!
سالن در سکوت فرو می رود ..!
دیدید اشک چشم را..!؟در این لحظه قلب من گریست ..قلبم اشک ریخت ..باور نداشت این بی وفایی را..!
دیگر نمی دانم چه شد ..عمه جیغ کشیده خانجون بر صورت خود زده..و آقاجان که روبروی او ایستاده و سیلی در گوشش نواخته ..!
https://t.me/+5UfQnTyj7ENlNWM8
https://t.me/+5UfQnTyj7ENlNWM8 | 806 | 2 | Loading... |
16 از شونزده سالگی زن مردی شدم که دوستم نداشت.
از شونرزده سالگی با چشمای خودم دیدم که میون تن زن دیگه ای آروم می گیره.
سیزده سال تموم جلوی چشم بقیه ، کنارش موندم اما زیر سقف خونمون ، راه ما از هم جدا بود.
من شبا روی کاناپه می خوابیدم و اون خیلی از شبا خونه نبود.
حالا بعد از سیزده سال تصمیم خودمو گرفتم.
تصمیم گرفتم که برم.
ولی انگار این تصمیم من به مذاقش خوش
نیومد!
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk | 629 | 3 | Loading... |
17 از شونزده سالگی زن مردی شدم که دوستم نداشت.
از شونرزده سالگی با چشمای خودم دیدم که میون تن زن دیگه ای آروم می گیره.
سیزده سال تموم جلوی چشم بقیه ، کنارش موندم اما زیر سقف خونمون ، راه ما از هم جدا بود.
من شبا روی کاناپه می خوابیدم و اون خیلی از شبا خونه نبود.
حالا بعد از سیزده سال تصمیم خودمو گرفتم.
تصمیم گرفتم که برم.
ولی انگار این تصمیم من به مذاقش خوش
نیومد!
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk | 1 | 0 | Loading... |
18 تاج عروسم و تو خونه جا گذاشتم هر چی ام به محمدعلی زنگ زدم جواب نداد ببینمش حسابشو میرسم حتما خوابیده
کلید و تو قفل چرخوندم و در خونه رو آروم باز کردم
قدم که جلو گذاشتم صدای ناله ی یه.....زن
تمام تنم خیس عرق شد لرزون سمت اتاقمون رفتم
_تو....امروز....مگه عروسیت نیست.....ول....کن من نیستی پسر
_هیییس......لامصب سیر میشم مگه ازت.....
صدای حنانه....بود؟؟
دستم رو در نشست و بازش کردم
قلبم دیگه نمیزد
واولین کسی که نگاهش به نگاهم خوردخودش بود
با وقاحت تمام خودشو جمع کرد و اومد سمتم
_نیلوفر...تو.....توضیح میدم
https://t.me/+4ze7Zf2w2TZkNjVk | 500 | 0 | Loading... |
19 مرصاد دستاشو محکم دور بدنم حلقه کرده بود و داشت مثل گشنه ها لبامو میخورد.
الهام هم با تن لخت کنارم روی تخت نشسته بود و همینطور که گردنمو میبوسید، لباسامو از تنم درمیآورد.
بین هردوتاشون گیر کرده بودم و از شدت شهوت مدام به خودم میپیچیدم و دستامو میکشیدم اما دست و پاهام به تخت بسته شده بود.
لباشو از رو لبام برداشت و الهامو روی تخت هل داد. خیره به هردومون، شروع کرد به لخت شدن
و با پوزخند گفت:
- امروز میخوام زن و عروسمو با هم ب..کنم🔞💦
https://t.me/+N0zMZwK3ZUU3NGZk | 513 | 2 | Loading... |
20 من ماری ام...🔥
دختری که بهخاطر مشکلاتی که توی روابط جنسیش داشت مجبور شد به دانشگاه سکس در کالیفرنیا بره!
دانشگاهی که هر راحبه باکره ای مثل منو تبدیل به الکسیس تگزاس میکرد!🔞💦
https://t.me/+xwGqv5ZjgmVhMmE8 | 567 | 2 | Loading... |
21 من ماری ام...🔥
دختری که بهخاطر مشکلاتی که توی روابط جنسیش داشت مجبور شد به دانشگاه سکس در کالیفرنیا بره!
دانشگاهی که هر راحبه باکره ای مثل منو تبدیل به الکسیس تگزاس میکرد!🔞💦
https://t.me/+xwGqv5ZjgmVhMmE8 | 619 | 1 | Loading... |
22 - آماده شو قراره با پسرم بخوابی...
با چشمای گرد شده نگاهش میکنم، پیرمرد زده بود به سرش؟
- من... من برای تو اومدم.
نگاهی به تن لختم میندازه
- تو رو واسه پسرم خریدم... اگه تونستی ارض.اش کنی پولت و میگیری!
https://t.me/+nvnI74nuDRozOTg0 | 499 | 0 | Loading... |
23 - سینه هات خیلی گنده است دختر عمه!
دست بین پاش کشیدم.
- شوهرم کار بلد بود پسر دایی... تو چی؟ توهم کاربلدی؟
چشاش قرمز شد.
- انقد کار بلد هستم که صدای جیغات برسه به گوش بچهت!
چشام گرد شد که دست بزرگش داخل شلوارم رفت و...💦💦🔞
https://t.me/+4ze7Zf2w2TZkNjVk
https://t.me/+4ze7Zf2w2TZkNjVk
دختر پسره هردو تازه بیوه شدن و وقتی باهم تنها میشن، به یاد گذشته سکس میکنن و...🥹🔥🙊
#محــدودیـت_ســنی🔞 | 563 | 0 | Loading... |
24 از شونزده سالگی زن مردی شدم که دوستم نداشت.
از شونرزده سالگی با چشمای خودم دیدم که میون تن زن دیگه ای آروم می گیره.
سیزده سال تموم جلوی چشم بقیه ، کنارش موندم اما زیر سقف خونمون ، راه ما از هم جدا بود.
من شبا روی کاناپه می خوابیدم و اون خیلی از شبا خونه نبود.
حالا بعد از سیزده سال تصمیم خودمو گرفتم.
تصمیم گرفتم که برم.
ولی انگار این تصمیم من به مذاقش خوش
نیومد!
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk | 722 | 0 | Loading... |
25 وی ای پی 400رســــــــوندیممم🥹
هفتگی 12تا پارت داریم و بدون هیچ تبلیغ اضافه و ازار دهنده ای 🤤
برای دریافت وی ای پی:
38هزار تومان به شماره کارت زیر ارسال کنید و فیش رو برای ادمین بفرستید ♥👇🏻
مردی ♥
5859831240646801
@admivip2005
(اسم رمان ذکر بشه) | 1 578 | 0 | Loading... |
26 🕊قفـــــس چکاوک
#پارت133
دستش را پایین می اورد یکی از سینه هایم را در دستش میگیرد و فشارش میدهد
وقتی کامل نفسم میبرد عقب میکشد
هردو به نفس نفس افتاده بودیم
نفس میگیرد
حس میکنم تمام تنم را دید میزند
موهلیم را میکشد و سرم را عقب میبرد
سرش را زیر گلویم میبرد و گاز میگیرد
ناله ای میکنم و حریص تر میشود
تازه به خودم می ایم!
چرا باید مثل عروسک باید بایستم؟
لبش را به گردنم میکشد
ناله کنان اسمش را صدا میزنم
_ار... ارباب.
گردنم را مک میزند
نباید تحریک میشدم و نباید دوباره تن میدادم..
ولی هرلحظه بدتر قبل بیتاب تر میکند.
زانویش را به پایم فشار میدهد و بینشان را باز میکند
دستش از شکمم پایین می اورد و روی بهشتم مینشیند
چشم هایم به یک باره باز میشود
اگر شروع میکرد به دستمالی ام نمیتوانستم جلویش را بگیرم..
دست های لرزانم را بالا می اورم مشت میکنم و به سینه اش میکوبم
_ارباب
دو دستم را بایک دستش بالا میبرد و قفل میکند
دستش را حرکت میدهد، بی اختیار ناله ای از ته گلویم میپرد
ولی نمیخواستم
با اینکه بوسیده بود ولی دوست نداشتم دوباره با او یکی شوم
بغض گلویم را میگیرد
اویی که برادرم را زده بود به اسارت کشانده بود
فلکم کرده بود
الان انگشتش را بین چاک دخترانه ام میکشید تا شهوت تنم را بگیرد و کارش را بکند
تنم را تکان میدهم و او سرش را عقب میاورد
کلافه و خشمگین نگاهم میکند
عیش اقا بهم خورده بود!
_چته؟
اگر میگفتم زورم میکرد
باید تمامش میکردم
_درد دارم تروخدا
چشم ریز میکند
بغض کرده نگاهش میکنم
تازه حرفم را میفهد
_کجات!
_پا... پاهام
با حالت ترسیده ای به اون چهارتا برادر نگاه کردم با اب دهن قورت داده گفتم : باید به چهارتاتون سرویس بدم!؟
رادان نیشخندی زد : هشتصد میل پول بهت دادیم گفتم گروپیم پس حرف اضافه ای نزن و لخت شو..
_اما من تحمل سرویس دادن به چهار نفر رو ندارم...
پسری که پشت سرش بود اومد جلو دستی به کمربندش زد
_وقتی کارتت می تونه ۸۰۰ میلیون رو قبول کنه سوراخاتم حتما تحمل داره چس ناله نیا لخت شو زود باش
لبم رو گاز پسره که دید کاری نمی کنم دکمه هام رو پاره کرد... با کاری که کرد جیغی زدم و....
https://t.me/+0a5gLuvc5GQwOTA0 | 1 588 | 11 | Loading... |
27 استادم دستمو از پشت بسته بود و مردای بدون لباس داشتن بالا سرم حرکت میکردن ..
منی که بخاطر دارو بیهوشی چشمام به سختی باز میشد با باز شدنشون شروع به گریه کردن، کردم ..
استادم فشاری به پاستیلم داد و گفت :
_یه جوری بخوریدش که چیزی ازش باقی نمونه ،
انقد نرمه که خودش تو دهن آب میشه 🥵🍓💦
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0 | 1 063 | 1 | Loading... |
28 - داغ کردی دختر دایی؟
با بغض نگاهش کردم.
- ن... نه. تو اینجا چکار میکنی سرگرد!
پوزخندی زد و کنارم نشست.
- اومدم پیش زنم. یادت رفته صیغه من شدی؟
داغ دلم تازه شد و خواستم برم که دست دور کمرم انداخت.
- بدجوری زدی بالا، منم که همیشه هوس تن سفیدتو دارم. کجا کوچولو!
شروع کرد مالیدن سینه هام و...🥲❌🙊
https://t.me/+uUlR_S0J4zthMThk
رابطه مخفیانه دختر دبیرستانی با سرگرد سکسی که هرشب ...🫢💦🔞 | 1 784 | 3 | Loading... |
29 دکتر ارمان وثوق...
مردی که هیچ کس نمیدونه وقتی جوون بود، دلباخته ی دختر شد که اون و به چشم برادر و رفیقش می دید.
دختری که وقتی زن مرد دیگه ای شد، کمرش رو شکوند و کاری کرد از ایران بره تا عشقش رو کنار مرد دیگه ای نبینه اما...
هشت سال بعد... با خبر زندگی فلاکت بار همون دختر و بلاهایی که شوهرش سرش اورده بود برگشت و توی اولین شب رسیدنش...
https://t.me/+30vB-ri2HZIxNDU0 | 1 524 | 1 | Loading... |
30 - لای سینه هات بوی فلفل میده.
دستمو روی سینه هام گذاشتم.
- من؟ نمیدونم اقا.
اخماشو توی هم کشید.
- میخوای دهن منو بسوزونی پدر سگ؟
ترسیده نگاهش کردم که رونمو چنگ زد و دم گوشم غرید.
- یه سوزوندنی نشونت بدم.
دستش لای پام رفت و...
https://t.me/+gPAm2telg844Njhk
❌💦رابطه هات فرمانده جنگ و دختر فلفل فروش👅 | 1 234 | 1 | Loading... |
31 Media files | 1 651 | 0 | Loading... |
32 Media files | 1 | 0 | Loading... |
33 رابطه ی پسری از خاندان سلطنتی با دختری که به سرزمینی دیگر دزدیده میشود و هیچ حس جنسی ای تا به حال نداشته است.
عاشقانه ای از جنس کنجکاوی های نوجوانی و کشش و جاذبه ای غیرعادی که منجر به اتفاقات ناگواری شده است.
https://t.me/+uUYoypa_BAAxMGU0
عشق ممنوعه ی پادشاه با جادوگری که سالها مخفیانه زنده مانده و اکنون زندگی اش در دستان پادشاهست تا دیگر نژادها او را نکشند.
شخص اول سرزمین پری ها پس از جداشدن از معشوقه اش با دیدن عکس دختر هر لحظه بیشتر تحریک میشد تا جایی که شخصا در ملأ عام به ملاقاتش می رود.
https://t.me/+uUYoypa_BAAxMGU0
رابطه ی دختر پری با پلیس انسان جذابی که هر بار او را رد میکند ولی دختر با وجود اختلاف سنی زیادشان پا پس نمیکشد.
بوسه ی ناغافل دخترک، مرد را هیپنوتیزم میکند و تمام احساساتی که سال ها سرکوب کرده بود، به یک باره هجوم می آورند.
https://t.me/+uUYoypa_BAAxMGU0
⚜مجموعه رمان های سرزمین پری ها⚜
نویسنده : کیا بیگی
سه جلد کامل و رایگان
ژانر : سلطنتی/عاشقانه/معمایی
https://t.me/+uUYoypa_BAAxMGU0
https://t.me/+uUYoypa_BAAxMGU0
❌ بدون سانسور و حذفیات❌ | 1 104 | 2 | Loading... |
34 وقتی بهش گفتم عاشقشم، به بدترین شکل ممکن تحقیرم کرد و کاری کرد که دیگه هیچوقت نتونم به مردا اعتماد کنم، اما چندسال بعد اون بود که دنبال من افتاد و تشنهی یه نگاهم شد…
حالا نوبت من بود که تلافی کنم!
https://t.me/+F-joHEkK6h04MjNk
_ زبونم داره بند میاد! چی تو خودت دیدی که اومدی میگی منو دوست داری؟
عرق سرد به تنم نشست و نفسم بالا نیامد. افتادم به لکنت… باحیرت گفتم:
_ آقاعماد من… من…
_ تو چی؟ حتی نمیتونی درست حرف بزنی، اونوقت اومدی جلوی من وایسادی و وقتمو گرفتی؟
چیزی نمانده بود به گریه بیفتم. مردی که من عاشقش شده بودم اینگونه نبود. مغرور بود، دست نیافتنی بود، اما هیچوقت کسی را له نمیکرد.
با صدایی لرزان گفتم:
_ من… فکر میکردم… شما هم مثل من…
_ فکر کردی چی؟ که ازت خوشم میاد؟ من عمادالدین زرمهرم، دختر! نصف دخترای این شهر صف بستن تا یه نگاه بهشون بندازم! چی تو خودت دیدی که فکر کردی بین این همه دختر خوشگل و لوند، میام دست میذارم رو توی سیاهسوخته؟!
همهی وجودم له شده بود و درد میکرد. اشکهایم را به سختی نگه داشتم و نالیدم:
_ درسته من اشتباه کردم! قول میدم که دیگه هیچوقت این دختر سیاهسوخته رو نبینید!
https://t.me/+F-joHEkK6h04MjNk
سالها از روزی که از این شهر رفته بودم میگذشت و حالا که برگشته بودم، دیگر آن دخترک کمسن و سالِ عاشق نبودم. از مطب که بیرون آمدم، لندکروز عمو مقابل پایم ترمز کرد. همینکه نشستم، گفت:
_ بهبه عروس خانم…
_ عروس؟
عمو به چشمهای بیخبرم خندید.
_ امشب خواستگاریته خانومخانوما! بگو کی تورو ازم خواسته؟
حوصلهی خواستگاری دوباره نداشتم. عمو گفت:
_ عمادالدین زرمهر! تکپسر حاج فتاح زرمهر بازاری!
انگار یک سطل آب یخ رویم ریختند. ناباور به عمو نگاه کردم و او شروع کرد به تعریف ماجرا… من اما تا خود شب و آمدن مهمانها در سکوت بودم و یاد روزی که عماد قلبم را هزارتکه کرده بود، از ذهنم نمیرفت.
رویاروییامان، تپشهای قلبم را به صدا درآورد. زیاد نگاهش نکردم. او بود که تمام مدت با التماس پی نگاهم میگشت. وقتی رفتیم که دونفره حرف بزنیم، بیمقدمه گفتم:
_ میتونم یه سوال بپرسم؟
_ البته… البته…
کنارم احساس دستپاچگی داشت. زل زدم به چشمهایش و گفتم:
_ شما چی تو خودتون دیدین که اومدین خواستگاری من؟!
رنگ از رخش پرید. با عجز نگاهم کرد و گفت:
_ ترمه من خیلی پشیمونم…
_ چرا؟ مگه چی عوض شده؟ من هنوزم همون دختر سیاهسوختهی قبلم! نکنه رنگ پوستم تغییر کرده و خودم خبر ندارم؟
خجالتزده سر پایین برد و لب زد:
_ من همیشه دوستت داشتم… تو خبر نداری اونموقع تو چه وضعیتی بودم که اون حرفا رو زدم… راستش من…
دستم را سریع جلویش گرفتم تا ادامه ندهد.
_ به هرحال جواب این دختر سیاهسوخته به خواستگاری شما منفیه! بهتره برید سراغ یکی از همون دخترایی که براتون صف کشیدن!
لبخندی به چهرهی واماندهاش زدم. طعم انتقام حرف نداشت!
https://t.me/+F-joHEkK6h04MjNk
https://t.me/+F-joHEkK6h04MjNk
ترمه، جراح پلاستیکِ زیبا و مغروریه که دل و دینِ استاد دانشکدهی حقوق رو ازش میگیره و کاری میکنه که همه از شدت عشقِ عمادالدین، انگشت به دهن بمونن!❤️🔥🔥 | 1 363 | 5 | Loading... |
35 چرا ننداختیش؟! واس چی این توله سگ و ننداختی مکه نرفته بودی بندازیش؟
صدای دادش تو خونه بلند شده بود و من روی مبل خودمو جمع کرده بودم:
-چرا باید بچه ای که حلال از شوهرم دارمو بندازم
بلند تر داد زد:
-چون قرار منو تو از هم جدا شیم احمق بیشعور چون قرار نیست تا هفته دیگه من شوهرت باشم
بدتر از خودش صدام رفت بالا و جیغ زدم:
-پس وقتی منو نمیخوای چرا شباتو باهام سر میکنی که الان نتیجه مسعولیت کاری که کردی رو نخوای گردن بگیری؟
ساکت موند و من از جام پاشدم و بیشتر بول گرفتم:
-فقط تو تختت زنتم؟! اسم طلاق میاری ولی دست از تنم بر نمیداری؟!
خب بیا این شد نتیجش چرا گردن نمیگیری؟!
بچته... من که تنها باردار نشدم
سبیک گلوش تکون خورد و دستی لای موهاش کشید و ترم نگاه گرفت که ادامه دادم:
-بچمونه، اصلان من نمیفهمم چرا یهو منو دیگه نخواستی منو دوست نداشتی و جدا میخوای بشی ازم اما این بچه نباید بمیره
سمتم برگشت:
-فردا دوباره زنگ میزنم وقت میگیرم برای سقط این سری خودم باهات میام
و با پایان حرفش دیگه نموند و رفت!
https://t.me/+EXSx5g8h6R04NzU8
https://t.me/+EXSx5g8h6R04NzU8
زیر دوش وایساده بودم و درحالی که لخت بودم و دونه آب روی تنم میریخت به اینه خیره بودم و شکمم کمی گرد شده بود!
دستمو روش گذاشت؛ اشکام رو صورتم ریخت:
-مامان بابا نمیخوادت، منم نمیخواد
نمدونم چرا دیگه دوستمون نداره نمیتونیم به زور تو زندگیش بمونیم من مجبورم بکشمت
صدای هق هقم بلند تر شد و تو حموم پیچید و ضعف داشتم و ادامه دادم:
-دیگه براش قشنگ و جذاب نیستیم من مجبورم تورو بکشم
اشک میریختم و نمدونستم اصلان پشت در حموم ایستاده و داره به حرفام گوش میده،
حتی من نمیدونستم اون مرد میترسه چون من زنشم جونم در خطر باشه و برای همین طلاقم میخواد بده!!!
صدای گریم بلند تر شده بود و ضعف کل تنمو گرفته بود و به یک بار چشمام سیاهی رفت و روی زمین حموم زمین خوردم!
صدای جیغم تو حموم بلند شد و به یک باره گرمی لای پام حس کردم و همون موقع در حموم باز شد و صدای داد اصلان بلند شد:
-غزال؟ چیکار کردی رگتو زدی؟ یا خدا یا خدا
چی میگفت؟ رگ؟
نمیتونستم جواب بدم و فقط رنگ خونی که با آب قاطی شده بود رو دیدم
https://t.me/+EXSx5g8h6R04NzU8
https://t.me/+EXSx5g8h6R04NzU8
https://t.me/+EXSx5g8h6R04NzU8 | 1 126 | 3 | Loading... |
36 دختر حاج هخامنش با اون همه دبدبه کبکبه حالا تو پارکای تهران میخوابید!!!
جایی نداشتم برم و آیندم داشت گند میخورد توش و من نیاز داشتم به کمک...
پس تصمیم نهاییم و گرفتم و زنگ خونه ی مردی که دشمن پدرم بود رو پشت سر هم زدم و بعد ثانیه های طولانی صدای مردونه ای تو حیاط پیچید:
-چه خبره کیه این وقت شب؟ سر آوردید؟
آب دهنم و قورت دادم و همون موقع در خونش باز شد و با دیدن من حتی منو نشناخت و اخم هایش بیشتر تو رفت:
-بله؟
یکم جلو رفتم که در و کمی بست:
-نیا جلو تنت بو میده، کارت چیه؟ پول میخوای؟ وایسا برم بیارم.
خیره به تن و بدن مردونش لب زدم:
-من من من دختر حاج هخامنشم.
چشماش گرد شد، از نوک پام تا سرم دید و من ضعف داشتم و به اجبار دستمو تکیه دادم به در و با تمسخر گفت:
-منم آنجلینا جولیم از سواحل قناری
-دروغ نمیگم به خدا دختر همامنشم
به چشمام خیره شد و رنگ چشمای آبیمو که دید انگار کمی قانع شد!
-ده روزه از خونمون فرار کردم... الان بابام دشمنِ منم هست.
-خب چیکار کنم؟
همون لحظه سوز سردی اومد و من تنها امیدم این مرد بود، برای همین این سری از زیر دستش خودمو سر دادم و داخل حیاطش شدم که داد زد:
-چیکار میکنی؟! بیا گمشو بیرون تا با تیپا پرتت نکردم بیرون.
-به خدا دروغ نمیگم دخترِ اونم.
-واسم مهم نیست که از کدوم تخم و ترکه ای ! گمشو بیرون.
بغض کرده عقب عقب رفتم:
-میتونم کمکت کنم میتونم اطلاعات بابامو بهت بدم تورو خدا نندازم بیرون جایی ندارم.
اومد سمتم:
-میگیرم مثل سگ میزنمت بعد پرتت میکنم بیرونا
هق هقم شکست و از ترس عقب و عقب تر رفتم:
- هیچی نخوردم بیرون سرده بزار امشبو بمونم ترو خدا من به امید تو از خؤنه بیرون زدم...
نتونستم ادامه حرفمو بزنم چون به یک باره صدای داد مراقب باش اون و خالی شدن زیر پام باعث شد جیغی بزنم و از پله های زیر زمینی که پشت سرم بودن و ندیده بودمشون لیز بخورم و ده تا پله رو بیفتم و بعدش درد بدی تو کل تنم بپیچه... بعدش سیاهی...
لینک
-اگه امروزم بهوش نیاد باید ببریش بیمارستان دیگه، الان بیست و چهار ساعته چشم باز نکرده.
صدای مرد نا آشنایی تو گوشم می پیچد و بعد صدای آشنایی:
-ببرمش بیمارستان بگم کیمه چیمه؟
شر میشه واسم.
-مگه نگفته دخترِ حاجیه؟ زنگ بزن اون کفتار .
چند لحظه سکوت شد... و من صدای نالم بلند شد، سرم درد میکرد و چشم باز کردم و نور تو چشمم زد:
- درد دارم آیی سرم.
کم کم همه جا واضح شد و با دیدن خودش بالا سرم با تموم بی جونی لب زدم و نالیدم:
-زنگ نزن بابام، ترو خدا زنگنزن به اون. میرم از خونت میرم زنگ نزن به خاطر ابروش منو میکشه.
خواستم پاشم که مانع شد و خیره به چشمام شد؛ لب زد:
-بخواب بینم بچه، برنامه های دیگه ای دارم.
دوباره از سر ضعف روی تخت فرود اومدم و چشمام کمی بسته شد که ادامه داد:
-هه حاجی اگه دخترش و با شیکم بالا اومده پیدا کنه خوشحال تر میشه
مخصوصاً اگه باعث بانیه اون شکم بالا اومده من باشم...
https://t.me/+jtqFr2cbFtMxNmE0
https://t.me/+jtqFr2cbFtMxNmE0 | 1 058 | 2 | Loading... |
37 -رو تخت بخواب... یالا...
دستمو روی کص خیسم میکشم و روی تخت میخوابم
جلو میاد و سینهمو چنگ میزنه.نیشگونی از چوچولم میگیره و بی هوا کیرشو تا ته داخل کصم فرو میکنه
-آییی... خیلی... خیلی کلفته... آهههه
https://t.me/+CfzoodecwXZiZmM1 | 984 | 0 | Loading... |
38 وقتی پدری نبود که دست محبت روی سرم بکشه، من پسر داییم رو بابا صدا میزدم!
اون هم حامی بود هم مالک من!
همیشه خودمو عروسش تصور میکردم ولی وقتی من رو به زور دادن به یک تاجر و اون موافقت کرد من رفتم!
شدم زن مردی که از انسانیت فقط کتک زدن بلد بود و حالا سال ها گذشته!
سال ها گذشته و آرمان برگشته ولی این بار نمیخواست مثل پدر کنارم باشه.
می خواست مثل...
https://t.me/+30vB-ri2HZIxNDU0
#عاشقانه_بزرگسال❌ | 906 | 1 | Loading... |
39 #پیام_ناشناس📬
سلام چند وقت پیش یه رمان معرفی کردید خیلی صحنهداشت و دیار رئیس مافیای خشنی بود که با نامزد برادر ناتنیش همخواب میشه، میشه لینکش و دوباره بزارید دستم خورد پاک شد🥲😭
-جواب:
سلام گلم بله رمانش خیلی +18🔞👇🏻
https://t.me/+2HBk9UugQZg2YjY8 | 862 | 0 | Loading... |
40 زن عقدیم و زن صیغه ایم داشتن ک.صای همو می خوردنو من پشت در با دیدنشون ک.یر سیخ شدمو می مالیدم
-آه فاک آره خوب لیسش بزن
چو.چولشو مکید و سیلی به سینه های درشتش زد که بدون طاقت وارد شدم
ک.یر کلفتمو دم سوراخ تنگ زن صیغه ایم گذاشتم و با یه فشار تو فرستادمش
آهی کشید و تند تند مشغول خوردن ک.ص اون ج.نده شد
-آه نامور ک.صم میخاره
اسپنکش کردم و ک.یرمو عمیق توش کوبیدم و بعد تلم.به های سرعتی.....💦🔥
https://t.me/+qDSZeEIVUc03NTdk
#تریسام🔞
#ممنوعه⚠️ | 1 084 | 0 | Loading... |
Repost from عـــروس صیغه
آیه سعادتیان یه دختر ۱۷ سالهی هورنیه که توی یه کارگاه خیاطی کار میکنه تا خرج خودش و پدر مریضشو بده.
یه روز که توی کارگاه دوست و همکارش رو درحال سکس با دوست پسرش میبینه خیس میکنه که ناگهان مردی هیکلی با صورتی نقاب دار آیه رو توی کارگاه خفت میکنه و باهاش رابطه برقرار میکنه اما آیه نمیدونه که اون مرد مرموز و ناشناس کیه و قراره در آینده چی براش پیش بیاد!🔞
https://t.me/+PMGmQ_0jrzgyM2Nk
38900
Repost from عـــروس صیغه
_ لنگاتو بگیر بالا، تپلت بیوفته بیرون ...
ترسیده نالیدم:
_ میخوای برام بخوری یا گاز بگیری؟
سیلی محکمش روی ک.ص خیسم فرود اومد که برق از سرم پرید.
_ به اندازه کافی آب ازش میچکه که نخوام خیسش کنم.
نیشخندی به قیافه ترسیدم زد. خم شد و عمیق و وحشیانه شروع کرد به ....
https://t.me/+8DQPAtASeOoxYTk8
37400
Repost from عـــروس صیغه
بردمش سمت سرویس.پوشکشو باز کردم که با خجالت پاهاشو جفت کرد.زیر شکمشو نوازش کردمو گفتم: پاهاتو بازکن بشورمت
پاشدم شلنگو بردارم که دیدم دوباره خودشو جمع کرده.
_ماهک به من نگاه کن
_خجا...لت میکشم... م...من... خودمو...
_خودتو چی؟ جیش کردی تو خودت؟
سر تکون داد که رفتم جلو چسبیدم بهش.دستمو گذاشتم رو بهشتش و گفتم: من ددیتم، هر وقت صلاح بدونم برات پوشک میبندم تا کارتو انجام بدی. الانم صلاح دیدم دخترم فعلا تو پوشکش جیششو بکنه فهمیدی؟
https://t.me/+PVgpNflEFbZiZDA8
47400
Repost from عـــروس صیغه
_از یه پسر حرومزاده نباید بیشتر از این توقع داشت...
تو اوج عصبانیت تموم وقایع زندگیشو جلو چشمش کشیدم. عربده کشید :
_چی...چی گفتی؟چی گفتی هـرزه ی پاپتی؟
مهلت فرار نداد و دستشو دور گردنم قفل کرد.فشارشو بیشتر کرد و دندوناشو به هم فشرد:
_ وقتی زیر خوابم شدی من حرومزاده نبودم؟دلت دوباره شکنجه میخواد؟
به سختی میتونستم نفس بکشم، نرسیدن اکسیژن برای بچم ضرر داشت اما اون بی رحمانه با وارد کردن...
https://t.me/+r5BbNOaXgCJiNmU0
دختری که تو اوج مستی از به پسر حرومزاده حامله میشه اما اون پسر،بعد از اثر مستی تبدیل به یه آدم دیگه ای شد و...🔞
👍 1
60610
وی ای پی 400رســــــــوندیممم🥹
هفتگی 12تا پارت داریم و بدون هیچ تبلیغ اضافه و ازار دهنده ای 🤤
برای دریافت وی ای پی:
38هزار تومان به شماره کارت زیر ارسال کنید و فیش رو برای ادمین بفرستید ♥👇🏻
مردی ♥
5859831240646801
@admivip2005
(اسم رمان ذکر بشه)
👍 1
44600
🕊قفـــــس چکاوک
#پارت135
دوباره سرش را برمیگرداند
به چهره ی بغ کرده ام خیره میشود، ولی باز سرش را در گردنم فرو میکند ودر گردنم لب میزند..
_با پاهات کاری ندارم
از حرفش قلبم میشکند
نمیخواستم، این بار احساس زیر خواب بودن را نمیخواستم..
به زور دست هایم را از زیر دستش بیرون میکشم..
به سینه اش میکوبم
بغضم را کنار میبرم
_درد دارم ارباب
ابرو میپراند
از اخم هایش میترسم ولی باز جرئت به خرج میدهم مشت میزنم
میترسیدم
ولی جایی نبود که بتوانم عقب بکشم
هلش میدهم ولی تکان نمیخورد
با هل دادن فنجان، فیلی تکان میخورد؟
_بازم بلبل زبون شدی؟
اخم وحشتناکی داشت
ولی تمام میشد این عذاب، یاد درد هایم می افتادم دلم به درد می امد..
من از او دلخور بودم
پاهایم هنوز میسوخت، باید تمام میشد
بچگانه لب میزنم:
_میگم پاهام درد میکنه
ولی شما به فکر یه چیز دیگه این
پوزخند میزنم و پای چپم را بلند میکنم
_ببینین من داشتم فرار میکردم ولی نقره داغم کردین!
ولی بازم خوب بشم فرار میکنم
تا بتونم....
با درد کمرم میفهمم دوباره به دیوار کوبیده شده ام
چشمانش از ضدحالی که خورده سرخ سرخ است
دو طرف لبم را فشار میدهد مثل ماهی دهانم باز میشود داخل دهانم دیده میشود
_ده بلبل شو چرا لال شدی!!؟
-میخوام بهت بدم... تا جرم ندی از اتاق بیرون نمیرم...
دستی به ریشش میکشه و جلو میاد
-تو بچهای... نمیتونی منو تحمل کن...
قبل از تموم جملهش، جلوش زانو میزنم و شورت و شلوارش رو هزمان درمیارم
-تو دهنم جا بشه... یعنی جای دیگههم جا شده🔥🫦🔞💦
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0
https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0
👍 19❤ 2
47700
- باکره نباشی میکشمت.
ترسیده گفتم:
- اقا شما فلجی مهمه اخه در هرحال کا...
با داداش خفه شدم.
- حرف نزن کاری که میگم بکن. قمبل کن یالا.
با بغض لخت شدم و باسنمو گرفتم سمتش که لحظه ای بعد انگشتش توم فرو رفت.
فشارش داد که بلند ناله کردم.
- چقدر تنگی.
صدای کمربندش اومد.
- بشین روش.
https://t.me/+0eYp7HICP_lkMGNk
💦زن یه ادم فلج حشری شدم که مجبورم میکرد هرشب براش...
👍 2
1 72470
👤6657788
#پیام_ناشناس_جدید
سلام عزیزم یه رمان هست به اسم دانشکده سک.س تو دانشگاه به دانشجوهاش ک.ص دادنو یاد میدن و مدیرشون با پوزیشنای مختلف میکنتشون🙈پر صحنه های تریسام و تجاوز بود میشه لینکشو بزاری؟
https://t.me/+xwGqv5ZjgmVhMmE8
سلام عزیزم زود جوین بده حوصله فیلترینگ ندارم❤️🔞👇🏻
1 63630
من یه دختر متفاوتم، این و شغلمم میگه!
دختر کابینت سازی که همه میگن میتونست مدل بشه یا با خوشگلی و هوشش شغلها راحت تری و انتخاب کنه!🙄😂
اما کسی خبر نداره موفقیت های من و یه اقا پسر دیوونه خراب کرده و اجازه نمیده هرجایی کار کنم💔
به هر دری برای کار زدم، دوس پسر قبلیم کیانمهر مانع شد🥲
ولی بالاخره یه جایی کار پیدا کردم، پیش یه پسر کله خراب و سکسی🥹🔥
یه پسر باغیرت که من و عاشق خودش کرد و...🫢❌
https://t.me/+L87BoXiqXTw3NTY0
با صاحب مغازه تو کابینت سازی سکس میکنن که دوس پسر سابق دختره میبینه و...😳😂🔞
👍 1
1 29830
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.