cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

الهه‌ی شَهـوَتـــ

من الهه‌ی شهوتم! میتونم کاری کنم وسط ناله هات التماسم کنی که ارضات کنم🔞 رمان به شدت اروتیک و صحنه دار مناسب بزرگسالان🔞❌

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
16 088
المشتركون
-10224 ساعات
-1 0347 أيام
+2 16530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#بابای‌شهو.تی🔞💦👇🏼 #پارت_7🙈 بابا شهروز حشری #کــ.یرشو جلوم گرفت که اوفی گفتم و خیره به زن ج*نده ای که *صشو برای بابام باز کرده بود کل #کـ*ـیر بابارو توی دهنم فرو کردم.. _اووف تابان آههه از مادرت بهتر #کـ*ـیرمو میخوری اوووف #ک*صتو باز کن ببینم لای صورتیشو اووف.. جن*ده ی بابا شهروز با حسادت نگاهم کرد و شهو.انی گفت: _شهروز عشقم آههه #کـ*ـیرتو بکن توی #ک*صم دیگه اووم بابا شهروز #کـ*ـیرشو از توی دهنم دراورد که با دیدن رگای کلفت #کـ*ـیرش ناله ای کردم و براش #ک*صمو باز کردم.. _اومم بابایی ببین *ص صورتی و تنگم چطوری آب انداخته آههه #کـ*ـیرکلفتتو میخواد اومم یهو بابا خم شد و انگشتای کلفتشو توی #ک*ص گشاد ج*نده اش کرد و همزمان کل #کــ*یرشو توی #ک*ص باکره و خیسم فرستاد که.... https://t.me/+dbJHsRA5c49kNTI0 https://t.me/+dbJHsRA5c49kNTI0 گروهی_فا.حشه_شهو.انی_بدون_سا.نسور❌
إظهار الكل...
کانال vip رمان الهه‌ی شهوت افتتاح شد🔞💦 🟢تو کانال vip به پارت 170 رسیدیم💃 🟢کانال vip هفتگی دو برابر اینجا پارت داریم💚 🟢هیچگونه تبلیغات آزاردهنده داخل کانال vip نداریم🌸 🟢پارت ها هیچ سانسوری ندارن✔️ هزینه عضویت داخل کانال vip فقط #35_هزار_تومن هستش❤️ برای عضویت در vip به آیدی زیر پیام بدید تا براتون شماره حساب بفرسته❤️👇 @advipyg
إظهار الكل...
- حالا تو یه نظر ببینش شاید به دلت نشست مادر! زانوهایم را توی شکمم جمع کردم و اخمو لب زدم: -این همه سال اون ور اب بوده، نه من اونو خوب یادمه و نه اون خوب منو میشناسه... مگه ازدواج کشکه اخه؟! مامان ناراحت دستی به موهایم کشید: -منم دلم خونه مادر، ولی می دونی که هیچکس رو حرف خان حرف نمی زنه. اشک هایم مظلومانه ریخت از این زور و اجباری که پدربزرگم به اسم مصلحت به ریشم بسته بود. -لباساتو بپوش دخترم... با آقا خان هم همجوابی نکن من نمیتونم طاقت بیارم دست روت بلند کنه. صدای در اتاق را که شنیدم سرم را توی پتو فرو کردم و زار زدم! من امشب در این مهمانی حاضر نمی شدم... نشانشان می دادم که نمی توانند به گندم زور بگویند. *** (چندساعت بعد) صدای آقا خان از پذیرایی می امد و من با وحشت در اتاق را قفل کرده بودم تا دور از چشمشان از خانه بیرون بزنم. -گندم کجاست عروس، نیومد دست بوسی! لباس ها و ملافه ها را به هم گره زدم و از پنجره آویزانش کردم! کوله ام را پشتم انداختم و قبل از اینکه گیرشان بیفتم با ترس از ملافه های بهم گره خورده آویزان شدم. پایم که به زمین رسید نفس راحتی کشیدم اما همان لحظه صدای بم و مردانه ای از پشت تنم را لرزاند. -داری فرار می کنی؟ شانه هایم از ترس بالا پریدند و او از فرصت استفاده کرد و نزدیکتر شد. -اینجوری دزدکی از پنجره ی اتاقت اومدی پایین که این وقت شب کجا بری خانم کوچولو؟ نگاهم روی چند تار مویی که روی پیشانی اش افتاده بود ماند... چقدر جذاب بود. -تو باغبون جدید خونه ای نمیشناسمت؟؟! اول تعجب کرد اما بعد گوشه ی چشمش چین خورد و سر تکان داد. -آره باغبونم. با اخم جلو رفتم و انگشتم را به سینه اش کوبیدم: -خب پس آقای باغبون، به نفعته چیزایی که دیدی رو فراموش کنی و دهنت رو بسته نگه داری خب؟ -من به کسی حرفی نمیزنم ولی لااقل بگو چرا داری فرار میکنی از خونت، اونم دور از چشم بقیه؟ نفسم را با بغض بیرون فرستادم و ناخوداگاه برایش توضیح دادم: -منو میخوان بدن به پسرخاله‌ی بابام که تازه از فرنگ برگشته... اصلا نمیشناسمش نمیدونم چه ملعونیه! ندیده حالم ازش بهم میخوره... مرتیکه هنوز منو ندیده سریع قبول کرده زنش شم. امشب که دستش تو پوست گردو موند میفهمه چخبره. با سرگرمی داشت تماشایم می کرد که به خودم امدم... خواستم به سمت در حیاط بروم که بازویم کشیده شد و در آغوش ان پسرک جذاب باغبان قفل شدم. -داری چه غلطی میکنی ولم کن برم!!؟ همان لحظه در خانه باز شد و همه ی خانواده بیرون امدند. اقا خان عصایش را به زمین کوبید و با خوشحالی گفت: -ظاهرا عروس و دامادمون قبل از اینکه ما بگیم با هم اشنا شدن و به نتیجه رسیدن! با تعجب به مردی که با تفریح تماشایم میکرد نگاه کردم: -تو کی هستی؟ چشمکی زد: -همون پسرخاله‌ی ملعونِ بابات! https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk یه مرد سکسی و هات ورزشکار با هیکلی گنده در برابر یه دختر ریزه‌ای که از قضا نشون کرده‌ش هم هست!🙈 یه خانِ شیر دل و متعصب...🔥 مردی که کلی خاطرخواه داره! این آقای خوش‌تیپ عاشق دختر جذاب قرتیمون میشه... یه دختر هات و سکسی که هیچ چیزش با تعصب های پسرمون سازگار نیست و دستور میده تا آدماش دختره رو برای زندگی باهاش به عمارتش ببرن ولی...🥹🔥
إظهار الكل...
- یارا که سرشو برگردوند، ک.یرمو برام بخورش. چشم گرد شد و لب زدم: - اینجا سر میز؟ چشمکی زد و گفت: - تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی. یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم. شلوارش رو پایین کشید و... - باده کو؟ دستم رو کشیدم دور کلاهک ک*یرش و امیر علی بی قرار لب زد: - رفت بخوابه. اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم! - عه چه زود رفت. خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم و کی*رش رو دوباره وارد دهنم کرد. - خوابش میومد. یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد. - لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه! یارا متعجب پرسید: - خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت. ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد! https://t.me/+QBpNeQaFTNplMTk0 https://t.me/+QBpNeQaFTNplMTk0 خیانت و رابطه ی پنهانی🔞♨️ مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی🔥 #پارت‌واقعی‌رمان💦
إظهار الكل...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )

-kiram shagh karde ava! (ک.یرم شق کرده آوا!) با دیدن پیامش لبمو گاز گرفتم این پیام یعنی باید هر طور شده می رفتم اتاقش براش تایپ کردم «-خب چکار کنم فریاد برو تو حموم بخوابونش!» تماس تصویری که گرفت خودمو گم کردم و با هیجان تماسو وصل کردم -برم تو حموم بخوابونمش توله سگ؟ پس تو اینجا چکاره ای؟ صدای گوشیمو کم کردم و با ترس به در اتاق زل زدم -نمیتونم الان بیام اتاقت فریاد، زنت مچمونو با هم می گیره -نگران اون نباش بیا اتاقم تا خودم نیومدم به گـ.ا ندادمت! با ترس باشه ای گفتم و سریع از اتاق بیرون زدم وارد اتاقش که شدم با دیدن ک.یرش که درشت شده بود و زده بود بالا چشمام خمار شد شورتشو پایین کشیدم و ک.یرش که تلق زد بالا ح.شری خندیدم و لیسی به کلاهش زدم -آه فاک دستمو دور ک.یرش حلقه کردم و مشغول ساک زدن شدم تخ.ماشو مالیدم و ک.یرشو تا ته توی حلقم فرو کردم و چشمام سیاهی رفت فریاد زیر لب غرید و موهامو توی چنگش گرفت لباسامو درید و سیلی روی سینم زد -بیا بشین رو ک.یرم سواری بگیر با شستش چو.چولمو مالید و من با ناله روی ک.یر سیخ شدش نشستم -آههههه فااااک چقدر کلفته خودمو روش بالا و پایین کردم و فریاد نوک سینه های درشتمو توی دهنش کشید و مکید -اوفففف آره بخورش، شیرمو بخور پسرم با این حرفم هورنی شد و با خشم پهلوهامو گرفت تلم.به های سرعتی و عمیقشو توی ک.صم کوبید و من صدای جیغم در اومده بود بدنامون به هم برخورد می کرد و صدای شلپ شلوپ آب ک.صم توی فضا پیچیده بود و بیشتر حالمونو خراب می کرد -آهههه آییییی دارم میام فریاد دستش روی کلی.تور.یسم نشست و تند تند مالیدش تلمبه ی محکمش توی ک.صم کوبیده شد همون لحظه با حس زبونی که روی سوراخ کو.نم نشست با تعجب سر عقب برگردوندم که با دیدن زن فریاد....❌💦🔥🍓 https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk
إظهار الكل...
2
#الهه_شهوت #پارت_85 هقی زد و گفت: - من فقط میترسم... مامانم تنها کسیه که من تو این زندگی دارم... نمیخوام... نمیخوام از دستش بدم. به چشماش نگاهی انداختم که از تصمیمم مصمم تر شدم - نگران نباش از دستش نمیدی! از رو تخت بلند شدم و سمت میز رفتم - همون کاری که شیخ ازت خواسته رو انجام میدی، منتها به روش من! میخوام فکر کنه پسرش تونسته از عهده ی کاری که بهش سپرده بر بیاد. - ولی، آخه چطوری؟ بعد از اینکه مطمئن شدم انیمشین ها دانلود شده دسترسی رو به کل قطع کردم و سیستم رو هم قطع کردم و بعد از خاموش کردنش به طرفش برگشتم و دست به سینه مقابلش ایستادم. - تو نگران این چیزا نباش فقط هر کاری که من میگم رو انجام بده، همین. - چه کاری؟ - نیازی به عجله نیست، به وقتش بهت میگم که باید چیکار کنی. اشاره ای به کتاب ها و لپ تاپ روی میز کردم. - فعلا سعی کن ذهنتو آزاد کنی و استراحت کنی درضمن برای اینکه حوصلت سر نره برات کتاب آوردم و داخل لپ تاپ هم چند تا فیلم و انیمیشن هست که میتونی نگاه کنی. سمت در رفتم و قبل از خارج شدنم بهش گفتم: - خوب حواستو جمع کن تکین. همینطور که تا الان تونستی گرایشتو از بقیه مخفی کنی از این به بعد هم همینه. بجز من احدی قرار نیست که بفهمه تو یه بیبی بوی کوچولویی متوجه شدی؟ - چشم. - تمرکز کن و دقت داشته باش. من میخوام که به نقشه ی پدرت ادامه بدم. برای اینکه بفهمه بازی با من چه تاوان بزرگی داره. اما اگر اون بفهمه که تو این سالها چی چیزی رو ازش مخفی میکردی ازت به راحتی نمیگذره...
إظهار الكل...
❤‍🔥 35🔥 5 2💘 2
- نترس، می‌خواد ک.صت و بخوره... با ترس به سگ بزرگش نگاه می‌کنم و تموم تنم می‌لرزه - اگه... اگه گاز بگیره چی؟ پاهامو از هم باز می‌کنه و به میله‌ی تخت می‌بنده - بلده کارشو رُز... غلاف و یهو رها می‌کنه که سگ سمتم هجوم میاره، چشمامو می‌بندم و می‌خوام با تموم قوا جیغ بکشم که حجم بزرگ و کلفت آ.لتش تو دهنم فرو می‌ره. نفسم می‌ره و حتی نمی‌تونم تقلا کنم اما با نشستن زبون داغ و زبر سگ روی چ.چ.ولم گر می‌گیرم... - آروم باش رز... شروع می‌کنه به تلمبه زدن تو دهنم و از اون طرف مکس تند تند زبونشو بین پاهام می‌کشه.... دیگه از ترس خبری نیست با شهوت برای سردار س.اک می‌زنم اما با فرو رفتن یه ک.یر بزرگ‌تر توی ک.صم..... https://t.me/+1QbbdkProQRlYWQ0 https://t.me/+1QbbdkProQRlYWQ0
إظهار الكل...
#معشوقه‌ی‌خراب #پارت_1 - عزیزم لطفا لباساتونو در بیارید دراز بکشید روی تخت. با خجالت نگاهم کرد و من دستگاه لیزر رو روشن کردم. همش این پا و اون پا می‌کرد و مردد بود. - اولین بارتونه میاید لیزر؟ لبخند معذبی زد و سر تکون داد. کلافه نگاه به ساعت انداختم. از تایم جلسه‌اش داشت می‌گذشت. دستگاه که آماده شد، بلاخره رضایت داد مانتو شلوارش رو در بیاره اما شورت و سوتینش رو نه! نگاهی به دفترم انداختم. - مگه فول بادی نیستید؟ دختر لاغر اندام مقابلم که اسمش بهناز بود و پوست سفیدی داشت، سری به معنای تایید تکون داد. - خب خوشگلم باید شورت و سوتینتم در بیاری دیگه. به ناچار اونها رو هم در آورد و با کلی سرخ و سفید شدن و جلوی ک..صش رو پوشوندن، اومد دراز کشید رو تخت. سینه‌های گرد و بزرگش بنظر می‌رسید 80 باشه و نوک صورتی و سیخی داشت! عینک رو دادم دستش: - اینو بذار رو چشمات. دستش رو از لای پاش برداشت و من خودم رو کنترل کردم تا به لای پاش نگاه نکنم. اما همین که عینک رو گذاشت، خیره شدم به لای پاش. برخلاف هیکل لاغرش، ک..ص تپل و گوشتی داشت با یه چو..چول پفکی! روی بدنش ژل ریختم و خوب زیر بغل و دست هاش رو بهش آغشته کردم. بعد از اینکه اون قسمت ها رو لیزر کردم، نوبت نوک سینه هاش بود. کمی ژل ریختم کف دستم و خوب نوک سینه‌هاش رو با ژل خیس کردم. اما حواسم بود که اشتباهی نوک سینه‌هاش رو نمالم چون همین الانش هم خیلی معذب بود. وقتی قسمت بالا تنه‌اش رو تموم کردم و رسیدم به پایین تنه‌اش گفتم: - عزیزم کف پاهاتو بچسبون بهمدیگه. انجام داد و حالا ک..ص تپلش، کاملا مقابل چشمام بود جوری میتونستم تا توی سوراخ خیس و صورتیش رو ببینم. چند بار صدای نوتیف گوشیم بلند شد و کلافه نگاهمو از ک..ص مشتری گرفتم. طبق معمول آرش بود که داشت زرت زرت پیام میداد. گوشیمو برداشتم و پیام هاش رو خوندم که نوشته بود: - مشتری جدید داری امروز؟ یادت نره از ک..ص و ک..ونش بهم عکس بدی. لب گزیدم و نگاه به ک..ص دختره کردم. آرش عاشق ک..ص های تپل و گوشتیه. کاش الان اینجا بود و با اون ک..یر کلفتش جرش میداد. بی سر و صدا دوربین گوشیمو باز کردم و چندتا عکس واضح، از ک..ص مشتری گرفتم وحواسم بود گوشیم فلش نزنه. عکس هارو فرستادم واسه آرش که پسره‌ی گشنه سریع سین زد! انگار من شبها کم بهش سرویس میدم و کم جلو عقبمو یکی میکنه که انقد گشنه‌ست! - خانوم چیزی شده؟ پاهامو ببندم؟ هراسون گوشی رو گذاشتم کنار و ژل رو برداشتم. - نه عزیزم منتظر بودم دستگاه داغ شه. کف دستم ژل ریخته و ریختم روی ک..صش. خوب ژل رو پخش کردم و چند بار انگشتم رو روی کلی..توریسش کشیدم.... https://t.me/+NScMNb8nrmpjNGZh https://t.me/+NScMNb8nrmpjNGZh https://t.me/+NScMNb8nrmpjNGZh https://t.me/+NScMNb8nrmpjNGZh ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونه‌اش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتری‌ها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از ک..ص و ک..ونشون عکس میگیره می‌فرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی می‌مالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتری‌هاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦
إظهار الكل...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞

- نترس، می‌خواد ک.صت و بخوره... با ترس به سگ بزرگش نگاه می‌کنم و تموم تنم می‌لرزه - اگه... اگه گاز بگیره چی؟ پاهامو از هم باز می‌کنه و به میله‌ی تخت می‌بنده - بلده کارشو رُز... غلاف و یهو رها می‌کنه که سگ سمتم هجوم میاره، چشمامو می‌بندم و می‌خوام با تموم قوا جیغ بکشم که حجم بزرگ و کلفت آ.لتش تو دهنم فرو می‌ره. نفسم می‌ره و حتی نمی‌تونم تقلا کنم اما با نشستن زبون داغ و زبر سگ روی چ.چ.ولم گر می‌گیرم... - آروم باش رز... شروع می‌کنه به تلمبه زدن تو دهنم و از اون طرف مکس تند تند زبونشو بین پاهام می‌کشه.... دیگه از ترس خبری نیست با شهوت برای سردار س.اک می‌زنم اما با فرو رفتن یه ک.یر بزرگ‌تر توی ک.صم..... https://t.me/+1QbbdkProQRlYWQ0 https://t.me/+1QbbdkProQRlYWQ0
إظهار الكل...