cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

🌺🌺🌺✨کانال رقص گیف اهل دلان✨🌺🌺🌺🌺

🌺🌺🌺✨کانال رقص گیف اهل دلان✨🌺🌺🌺🌺

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 996
المشتركون
+1524 ساعات
+917 أيام
+29130 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
@beragsy
130Loading...
02
@beragsy
200Loading...
03
@beragsy
180Loading...
04
هرچی از هوش مصنوعی شنیدی رو بزار کنار👑
322Loading...
05
#کلیپ_عاشقانه #این_نامه_رو_لیلافقط_بخونه🌷
350Loading...
06
دارد از پشت نی زار این دامنه 🌸🍃 صداے کسی می آید ! کسی دارد مرا به اسم کوچکِ خودم میخواند ...🌸🍃 آشناست این هوای سفر آشناست این آوازِ آدمی آشناست این وزیدنِ باد خنکاے هوا صبح ... عطرِ برهنه ی بید ... سوسن ها، سنجدها،🌸🍃 باران های  بی سبب و پرندگانِ سحر خیزِ دره ی انار که خوشه های شبِ رفته را به نورِ بوسه می چیدند ... و من چقدر🌸🍃 بوسه بدهکارم ! به این همه رود، راه، آدمی ..🌸🍃 بامدادتون نیک  دوستان جان❤️
320Loading...
07
💚💫باز عکس خال و ابرو میکشم            🧡💫یکصد و ده مرتبه هو میکشم 💚💫بس که از عشق علی سرگشته ام            🧡💫عاقلان گویند که کافر گشته ام 💚💫مادرم میگفت ذکر هو بگیر            🧡💫 یا علی گوی،  دست بر زانو بگیر 💚💫یاعلی از جا بلندت میکند           🧡💫در دو دنیا سر بلندت میکند 💚💫عید مولا به همه  قلندران و عاشقان مبارک
240Loading...
08
دختر ایرونی باوفای من چشمای سیات آشنای من سیاوش شمس
232Loading...
09
محبت نخست در سُویدای دل قدم می‌نهد اما آن‌گاه که همه وجود انسان را فراگیرد او را آن‌چنان می‌کند که جز محبوبِ خود را نمی‌بیند و این حقیقت در تمام ذرات جسم، و در همهٔ قوای، و در سراسر روحش نفوذ می‌کند و همانند خون در رگ‌های او جاری می‌شود؛ همه مفاصلش را در بر می‌گیرد؛ با مستیِ او پیوند می‌خورَد و با تمام اجزای جسم و روحش. ابن عربى ❤️❤️❤️❤️❤️ عاشق که میشوی  تمام جهان نشانه معشوقه‌ات دارند  یک موسیقی زیبا یک فنجان قهوه ی تلخ  یک خیابان خلوت و ساکت  به آسمان که نگاه میکنی  کبوترانی که پرواز می‌کنند  همه تو را امید میدهند  حتما که نباید هدهد خبری بیاورد  گاهی کلاغی هم از معشوقه‌ات پیام دارد  جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست  که آواره شدنش هم زیباست  مردن در عاشقی هم زیباست محمود درویش 
160Loading...
10
آه اگر باران ببـارد  قـلب ما را  تر کند بگذرد از تار و پود ما ، صدا را تر کند گیرد آغاز سماع در لحظه های خاطرات هـم خیال و رشتهء افکار ما را  تر کند قطره قطره بارشش گویی که دارد حرف ها گاه بارد بر کویرِ قلبها وُ  هر کجا را  تر کند گاه طوفانی شود بر جان بی جانم که تا غصّه ها از دل زُدایَد ،  ناکجا را  تر کند بسته ام این چتر و هم  وا کرده ام چتر خیال شاید این باران  دوباره فکرها  را  تر کند #یگانه #نساءقنبری
120Loading...
11
عــشــق مــالــڪیت نــیــســت ڪہ تــو بــراے مــن بــاشی و مــن بــراے تــو عــشــق یڪ همــراهے زیبــاســت اوج همــدلـے دو آدم♥️ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
130Loading...
12
تو فرق داری.... 🌹🌹
181Loading...
13
‍ یاد آن روز که از کوچه گذر می کردم و به چشمان تو از دور نظر می کردم دیدن چشم شما مظهر زیبایی بود چقدر وقت به دیدار تو سر می کردم همه شب عشق تو را تا نظرم می آورد و من از رفتنت احساس خطر می کردم تو از آن بازی گرگم به هوا یادت هست سینه را پیش تو بر گرگ سپر می کردم تا که هر دست غریبی به جمالت نرسد شب خود را به هوای تو سحر می کردم پدرم دید شبی دست تو را در دستم بعد از آن شرم ز دیدار پدر می کردم همه ی خاطره ها از غم تو لبریز است و دو چشمی که از آن خاطره تر می کردم کاش آن لحظه که از کوچه ی ما می رفتی من به همراه دلم با تو سفر می کردم محمد_درّودی،،
130Loading...
14
سالها از پی وصل تو دویدم به عبث بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث بس سخنها که به روی تو نگفتم ز حجاب بس سخنها که برای تو شیندم به عبث تا دهی جام حیاتی، من نادان صد بار شربت مرگ ز دست تو چشیدم به عبث "تو به دست دگران دامن خود دادی و من دامن از جمله بتان، بهر تو چیدم به عبث!" من که آهن به یک افسانه همی‌کردم موم صد فسون بر دل سخت تو دمیدم به عبث گرد صد خانه به بوی تو دویدم ز جنون جیب صد جامه ز دست تو دریدم به عبث "محتشم" باده ی محنت ز کف ساقی عشق تو چشیدی به غلط، بنده کشیدم به عبث محتشم_کاشانی
130Loading...
15
دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم که فراوان طلبت کردم و نتوانستم خلق گویند، سخن‌های پریشان بگذار چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم گر چه از خاک سر کوی تو دورم کردند هم‌چنان آتش سودای تو در جانستم گفته بودم ک به ترک تو بگویم پس ازین باز می‌گویم و از گفته پشیمانستم گر به درد من سرگشته، تو را خرسندیست بکشم درد تو ناچار، چو درمانستم آنچه از هجر تو بر خاطر من می‌گذرد گر به کفار پسندم، نه مسلمانستم "اوحدی"،عیب من خسته مکن در غم او چون کنم؟ کین دل مسکین نه به فرمانستم! اوحدی_مراغه_ای
120Loading...
16
... دوری اما نزدِ من،  تکواژه نابی هنوز مثل یک بیت الغزل،مضمونِ نایابی هنوز در پناه ذوق تو ،طعمِ غزل خوش میشود بین حرفِ تلخ هم شیرین و جذّابی هنوز بر کویرِ جسم و بر روحِ عطشناکم ببار ای که دشت سبزِ عشق و باغِ شادابی هنوز روی دیوارِ دلم، تصویرِ لبخندِتو ماند در نگارستان قلبم برترین قابی هنوز سازِ ناکوک دلم، پرشور شد با لحن تو بین تار و پود قلبم، زخم مضرابی  هنوز چلچراغِ آسمان پنهان شده در پلک ِ تو نور چشم آفتاب و ماه و مهتابی هنوز عطرِ نابِ یادِ تو پیچیده در هر رکعتم قبله گاه قلب های  رو به محرابی هنوز دل به دریا می زند ماهیِ تُنگِ تَنگِ دل تو برای صید او،بی طعمه، قلابی  هنوز ای که آرامش،کنارِ نامِ تو پهلو  گرفت ساحلِ بیداری این چشم بیخوابی، هنوز بهار_راد
140Loading...
17
اَلَم نَشرَح  دل و جانم ،  به پای تو رسیدن را اِذا جاءَ ،  چه اوزانی ، قلم‌ تا "تو"  دویدن را لَکَ لَبَیکَ یا جانان ........ ز رعدِ طاقِ ابرویت فَداکَ کل عمرم با ، نفس در " تو "  دمیدن را جَزاکَ اللهَ آن کس که ، تو را پرورده سهمِ من چه دل نابسته میداند ؟ شکفتن در شکفتن را چنان دلگیرم از ترسِ ،  سکوتِ "مرگِ" تنهایی که مجنون خوب میداند ، دگر طعم نخفتن را لِوَحده اَشهَدُ اَنَّ ،  به عشق و سمت و آیین ت به من  اصلا نمی آید ،  دلِ "توبه" شکستن را فَتَحنا گرمِ آغوشت به طور حتم خواهد گشت چه لذت می‌ دهد جانان ، به پای تو نشستن را برای خلق چشمانت ، به رَبَّ العالَمین ،احسنت اِذا جاءَ ،  چه اوزانی ، " قلم‌ "  تا تو دویدن را ✍ ؛ رضا زارعی ..... قروه "شعری از کتاب نیمه ی جان"
120Loading...
18
࿐ آن‌که بی باده كند جانِ مرا مست، كجاست؟ وآن‌که بيرون كند از جان و دلم دست، كجاست؟ وآن‌که سوگند خورم؛ جز به سر او نخورم وآن‌که سوگند من و توبه‌‌ام اِشكست كجاست؟ وآن‌که جان‌ ها به سحر نعره زنانند از او وآن‌که ما را غمش از جاى ببرده‌ ست، كجاست؟ جانِ جان‌ است وگر جاى ندارد، چه عجب؟ اين‌كه جا می‌طلبد در تن ما هست كجاست؟ غمزه‌ی چشم بهانه‌‌ست وَزان سو هوسی ست وآن‌که او در پس غمزه‌ست دل خست كجاست پرده‌ی روشن دل بست و خيالات نمود وآن‌که در پرده چنين پرده‌ی دل بست، كجاست؟ عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد وآن‌كه او مست شد، از چون‌وچرا رست، كجاست؟ مولانا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
191Loading...
19
شاعࢪانہ نگاهم  ڪن و عاشقانہ نوازشم ڪن ! آࢪام آࢪام تفسیࢪم ڪن و نفس نفس تعبیࢪم ڪن ••• فڪࢪ ڪࢪدنِ بہ تو پیمانه‌ے شعࢪهایم ࢪا لبࢪیز عشق میڪند و ڪام واژه‌هایم ࢪا شیࢪین دلم هواۍ پࢪواز دࢪ آغوشت ࢪا ڪࢪده با لب هایت شعࢪ بࢪیز بࢪ تنم هوایِ لبانت ࢪا ڪࢪدہ ام با حࢪاࢪت تنت ذوبم ڪن و با تبِ گࢪمِ آغوشت بی‌تابم ڪن آہ ، ڪہ چقدࢪ دوست داࢪم  پࢪسہ زدن دࢪ ڪوچه‌هاۍ تنت ࢪا #مینو_پیله_چی
180Loading...
20
بگو چگونہ بمیرمت ڪہ این‌گونہ در من نفس مے ڪشے بگو چگونہ وابستہ ے بودنت نباشم ڪہ این‌گونہ زندگے ام را با من قدم مے زنی و خندہ ات را بیخ گوشم جا مے گذارے بگو چگونہ در تو حبس نباشم ڪہ این‌گونہ در من جارے هستے تو بگو چگونہ ترس از دست دادنت را نداشتہ باشم ڪہ این‌گونہ با تو حالم خوب است شیما_سبحانے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌        
190Loading...
21
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل آتش به جانم افکند شوق لقای دلدار از دست رفت صبرم ای ناقه پای بردار ای ساربان خدا را پیوسته متصل ساز  ایوار را به شبگیر ، شبگیر را به ایوار  در کیش عشق بازان راحت روا نباشد ای دیده اشک میریز ای سینه باش افگار ما عاشقان مستیم سر را ز پا ندانیم این نکته ها بگیرید برمردمان هشیار در راه عشق اگر سر برجای پا نهادیم بر ما مگیر نکته ما را ز دست مگذار در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی در کار ما بهایی کرد استخاره صد بار شیخ بهایی
160Loading...
22
طوفان‌ تر از همیشه به سمتم وزیده ‌ای مردی شکست ‌خورده ‌تر از من ندیده‌ ای از من مخواه راحت از این‌ جا گذر کنم وقتی هزار پیله به دورم تنیده‌ ای یادم نرفته‌ است هم ‌آن ابتدای کار گفتی چه‌ قدر دغدغه داری، تکیده‌ ای ما سرنوشت مشترکی را رقم زدیم مثل من از بهشت، تو هم سیب چیده‌ ای این شعر را به چشم تو تقدیم می‌کنم این دل‌ سروده را که خودت آفریده ‌ای دارم به روزگار خودم غبطه می‌خورم حالا که صاف و ساده مرا برگزیده‌ ای گاهی خیال می‌کنم این ‌جا نشسته‌ ای گاهی به روی زانوی من آرمیده ‌ای حتماَ شگفت مانده‌ ای از کارهای من دیوانه‌ ای شبیه خودت را ندیده‌ ای؟ دیدم شبی به شکل کبوتر تو را به خواب تا آمدم به سمت تو دیدم پریده‌ ای خدابخش_صفادل
150Loading...
23
مشتری دارد لبت،اما دو بوسه نقد چند؟ قیمتی باشد تنت ،با ما شبی دربند چند؟ جیب ما را میزنند این دلبران پایین شهر خانه ای سمت شما با چیلر و رابند چند؟ لک زده سیب دلم،در شهر ما یک باغ نیست باغ قلهک ، میوه با عطر خوش الوند چند؟ شوق لیلا کرده، مجنون را اسیر لاله زار از ونک تا پیش تو ، ارابه ها گیرند چند؟ تیغ ابرویت خزر را برده در ساحل  فرو این همه ناز و هزاران عشوه و ترفند چند؟ مرز بین ما نه مین دارد نه خط  آتیشین.. حمله بر آغوش تو، در ساحل  اروند چند؟ #احسان_حق_شناس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
150Loading...
24
کجـــایی  کـردگار من ،"نشسته غـصه بـر دل ها" گـره از کار مـا بگــشا، به دل افـتــاده مشـکل ها مـن از نـا مهـربانی هـا ، دو صـد بـار گـران دارم غمی دیریــنه افــتاده ، بـه بـزم شــاد محفـل ها به دریای غمی حیران،به سختی غوطه ورهستم نـمی دانم چـه هـا سازم ، مـیان موج ساحل ها شب و روزم شــده تار و دلم آشـفته تر از پیش به هر سو رو کنم بینم، به پیش چشم حایل ها جهـــان آکنده از درد و ، زمان دریای بی مهــری نـشسته کشـتی  عـــمــرم ، درون  وادی گِل هـا عنان ازکف برون رفته چوحقهاجمله شدباطل کسی هــرگــز نـمی داند ، حقـیقت را زباطل ها در ایـن دنـیای وانـفسا، هــزاران غـصه داریم و بـساط عیـش ده  مـا را ، و یا بربـند محمـل ها تو میدانی که دلگیرم ،من ازاین زندگی سیریم چـنان زین غم گره بگشا ، که درمانند عاقل ها
160Loading...
25
شبی که راه هم آه آتش افشان را ز دود سینه کنم تیره چشم کیوان را ببر طبیب صداع از سرم که این دل ریش ز بهر درد فدا کرده است درمان را مگر حکایت طوفان چو اشک ما بینی که ما ز چشم بیفکنده‌ایم طوفان را بقصد جان من آن کس که میکشد شمشیر نثار خنجر خون‌ریز او کنم جان را عجب نباشد اگر تشنهٔ جمال حرم ز آب دیده لبالب کند بیابان را بعزم کعبه چو محمل برون برد مشتاق بسوزد از نفس آتشین مغیلان را نوباد پای زمین کوب را بجلوه درآر که ما به دیده زنیم آب خاک میدان را مگو بگوی که سرگشته از چه میگردی اگر چنانکه ندانی بپرس چوگان را مکن ملامت خاجو که از گل صد برگ مجال صبر نباشد هزار دستان را #خواجوی_کرمانی
150Loading...
26
. تابستانی که تو را کم داشته باشد که تابستان نیست، تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا کنار آن لیوان پر از آب هندوانه‌ی شیرین و خنک و رقص قالب های کوچک یخ کنار فالوده های پر از آبلیمو که عطر کوچه پس کوچه های شیراز را می‌دهند کنار بستنی قیفی هایی که آب می‌شوند و دستانی که چسبناک اند کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی که از پنجره سرک می‌کشد به هوای چشم‌هایت تو باید باشی در تن تمام پیراهن‌های گل دار و نخی تابستانه و کنار آن سنجاق سر‌های رنگی که هوای موهایت به سرشان زده تو باید باشی برای خاطر دل میزی که جز ما صندلی‌هایش را به هیچکس نمی‌دهد و قهوه‌هایی که برای هرکسی غیر از ما بد طعم می‌شوند تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانی‌ها و برای خاطر من که بی توآب خوش از گلوی لحظه‌هایم پایین نمی‌رود ... مهسا_رضائی
180Loading...
27
به سادگیِ زن‌ها نگاه نکن،زن‌ها ساده دل می‌بندند،ساده می‌گذرند،ساده می‌بخشند... ولی فهمیدن راز چشم‌هایشان ساده نیست! فهمیدنِ اینکه از تو و از زندگی چه می‌خواهند ساده نیست! سال‌ها طول می‌کشد تا بفهمی چه رابطه‌ای میانِ رنگ رژ لب و رنگ موی یک زن با رنگ دلش و حال و هوایش وجود دارد! یک عمر زمان می‌برد تا بفهمی روشنی و تیرگیِ آرایشِ یک زن با روشنی و تاریکیِ زندگی‌اش رابطه‌ی عکس دارد یا مستقیم؟ اینکه زن‌ها دل که ببرّند موهایشان را کوتاهِ کوتاهِ کوتاه می‌کنند یک کلیشه است. اینکه همه‌ی زن‌ها دلشان که بگیرد غلیظ آرایش می‌کنند یک قانونِ کلی نیست! سعی نکن تمامِ زن‌های جهان را بشناسی و با همه‌شان یک‌جور تا کنی زن‌ها شبیهِ هم نیستند... هر زن رمز و رازهای به‌خصوصی دارد واکنشِ زن‌های جهان به هر اتفاقی ممکن است به اندازه اثر انگشتـــشان متفاوت و منحصر به فرد باشد!زن‌ها را باهم یکی نکن،در بحرِ چشم‌های یک زن غرق شو و بدان داری در دریایی دست و پا می‌زنی که اِلی‌الابد هم در آن بمانی باز جا هست برای غرق‌تر شدن! می‌گویند،زن‌ها اثر هنریِ خداوندند... و من می‌گویم هیچ مُفَسِّری هنوز پی به سِرِّ هستیِ زن نبُــرده! نویسنده: مانگ میرزایی
220Loading...
28
نوشتم درد دلهایم ،همه گفتند عالی بود ندانستند که درمانی ،برای زخم کاری بود نوشتم درد دلهایم، شبیه شعر بر دفتر ندانستند که هر شعرم، برایم یادگاری بود نوشتم درد دلهایم، همه خواندند اما حیف ندانستند که سوز من، همه ازغمگساری بود نوشتم درد دلهایم ،همه گفتند شاعر شد ندانستند که دلتنگی، دلیل بیقراری بود نوشتم درد دلهایم ،گهی شاد و گهی غمگین ندانستند که این خنده، فقط چهره نگاری بود نوشتم درد دلهایم ،زدست روزگار بد ندانستند که اشک چشم ،برایم برد باری بود نوشتم درد دلهایم  ،به شبها کنج یک خلوت لقب سنگ صبورم داد،عجب شب زنده داری بود #ناشناس
160Loading...
29
خودت باش، قرار نیست همه ازت خوششون بیاد !! 💐🦋💐
150Loading...
30
یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت چشم گریان را به توفان بلا خواهم سپرد نوک مژگان را به خون آب جگر خواهم گرفت نعره‌ها خواهم زد و در بحر و بر خواهم فتاد شعله‌ها خواهم شد و در خشک و تر خواهم گرفت انتقامم را ز زلفش مو به مو خواهم کشید آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت یا بهار عمر من رو بر خزان خواهد نهاد یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت یا به پایش نقد جان بی‌گفتگو خواهم فشاند یا ز دستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت یا به حاجت در برش دست طلب خواهم گشاد یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت یا لبانش را ز لب هم‌چون شکر خواهم مکید یا میانش را به بر هم‌چون کمر خواهم گرفت گر نخواهد داد من امروز داد آن شاه حسن دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت بر سرم قاتل اگر بار دگر خواهد گذشت زندگی را با دم تیغش ز سر خواهم گرفت باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت یا سر و پای مرا در خاک و خون خواهد کشید یا بر و دوش ورا در سیم و زر خواهم گرفت گر فروغی ماه من برقع ز رو خواهد فکند صد هزاران عیب بر شمس و قمر خواهم گرفت فروغى _بسطامى
160Loading...
31
شاعرم باش و برای دل ویران بنویس دو سه خط از من بیمار و پریشان بنویس بنویس هرچه دلت خواست که آرام شوم تا که آرام شوم ،شعر فراوان بنویس مدتی هست دلم تنگ غزل خوانی هاست تا دلم وا شود از یار غزلخوان بنویس سر و سامان که ندارد ،غم و آشفتگی ام چند خطی ز من بی سرو سامان بنویس قلمت سبز و دلت شاد بماند شاعر از پریشانی من هر دم و هر آن بنویس برده چشمان تو آرامش شب های مرا شاعرم باش و برایم  سر و سامان بنویس تو طیبب دل سرگشته و مجنون منی لااقل نسخه ام امشب لب و دندان بنویس باب میل دل من باش و به پرونده ی من تا قیامت  تو فقط واژه ی عصیان بنویس دکترحسین_توکلی
150Loading...
32
تو در آغوشِ یاری و من امشب زیر بارانم دوباره درد می رقصد، دوباره من پریشانم تو دادی وامِ دستت را به آن مردی که زن دارد کسی جز دل نمی داند که بی اندازهِ حیرانم کمی آهسته تر در کوچه ها با او قدم بر دار نترس از بوسهِ های او که من اینجا نگهبانم گرفته شالِ سُرخَت را درونِ گَشتِ دستانش پریشان زُلفِ رنگین ات، گرفتی جانِ من، جانم! نگاهت همچو پیچک ها شده پیله به لب هایش کمی سَردم، کمی مُرده، بُکن ای مرگ درمانم صدایِ گریهِ های من گرفته کُلّ این جا را تو چون پرواز می خندی ولی من جغدِ شب خوانم ببار ای آسمان، گویی که خشکیده است چَشمِ من نیا از گَشتِ او بیرون، بشو اِرشاد جانانم گناهی نیست همخوابی کنارِ مردِ با پولش تو در آغوشِ یاری و من از نورش درخشانم به یاد (تیر) می اُفتم  که گفتی تا ابد هستی کنارم کوچه می خندد، خدایا من چه نادانم! تو خوش باش و بخند امشب، نَکُن یک لحظه هم یادم خدایا آرزومندِ همین حال خوش آنم امیرعلی_آذرپرند
150Loading...
33
بیا بشکن سکوتِ هر شبِ این جامِ خالی را بگیر از مستیِ مفرط ، غم و آشفته حـالی را توانم نیست در این بی هوای بی نفس ماندن نجاتم ده ، فرو پاشیدن از  هر احتمالی را مرا با روشنی ها آشتی ده ، تار و تاریکم بشوُی از ذهن مسمومم تعابیر خیالی را بزن شانه به روی گرد و غمهای پشیمانی بنوشانم شروع و ، طعمِ هر کارِ حلالی را به روی شانه ات بنشان مرا بالاتر از خود گیر برایم باز کن مفهومِ  هر فهم و کمالی را بده صیقل وجودم را،بگیر از سینه زنگارم بسوزان عنصرم را ، تا دهد ترکیب آلی را هرس کن شاخ و برگ خشک و پوشالیِ افکارم برویان ، بارور کن دسته های سبز شالی را فرو ریزم بهم از نو بساز احساس و طبعم را ردیفم کن دوباره  ، تا بگیرم دست و بالی را نه شورِ شور باشیم و نه کلا بی نمک ای دوست میانه طی کنیم  ،  رفتار و راهی اعتدالی را
260Loading...
34
چند وقتیست که از حال دلم بی خبری بی خیال از من و از حال دلم   میگذری مثل گنجشک غریبم که به تو انس گرفت باید ای عشق بمانی و از اینجا نپری بسکه در فکر وخیالم به تو پرداخته ام همه دم  شاید  و  اما  و  ولی  و  اگری کاش مثل نفسم تا دم آخر باشی حرف رفتن نزنی  ،  جان زجهانم نبری کاش یک  لحظه  در آیینه  به خود زُل بزنی که ببینی چقَدَر ناب و بدیع الاثری پای عشق تو نشستن بخدا می ارزد که تو از هرچه ؛دل انگیز تری، ناب تری اینهمه با دل من از غزل و گل گفتی غافل از اینکه خودت  وقت عمل  بی ثمری مثل عطر گلِ قمصر همه جا می پیچی_ بر سر شانه ی طوفان همه جا دربدری غرق آغوش منی  ماهی خوش رقصِ نفس مثل شبها که میان دلِ برکه،،، قمری تا کجا سلسله ی زلف بریزی  سرِ دوش پیِ برچیدن ناز تو ندارم ، کمری #اڪــرمـ_نورانے
160Loading...
35
اَهلِ نَماز میشَوَم ، جُمله نیاز میشَوَم سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی" باده ی ناب میشَوَم ، شِعر و کِتاب میشَوَم یِکسَره خواب میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی" هَمرَهِ موج میشَوَم ، راهیِ اوج میشَوَم فوج به فوج میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی" سایه ی ماه میشَوَم ، دَر تَهِ چاه میشَوَم راهیِ راه میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی" توی رَواق میشَوَم ، کُنجِ اُتاق میشَوَم بَسته به طاق میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی" اینهَمه مَرد میشَوَم ، مَخزَنِ دَرد میشَوَم ساکِت و سَرد میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی" اَز هَمه دور میشَوَم ، نقطه ی کور میشَوَم زِنده به گور میشَوَم ،"باز مُقابِلَم تویی" هَمدَمِ خار میشَوَم ، بی کَس و یار میشَوَم بَر سَرِ دار میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی !   #مولانا
200Loading...
36
دیشب غزلی ناب مرا یاد تو انداخت زیبایی مهتاب مرا یاد تو انداخت دور از تودر این ثانیه های غم ایام بازاین دل بی‌تاب مرا یاد تو انداخت در زمزمه‌ی مرغ غزل‌خوان سحرگاه آن لاله ی شاداب مرا یاد تو انداخت آنگاه که انداخت بنفشه به چمن‌زار درگیسوی خود تاب، مرا یاد تو انداخت چشمم‌ که شده با شب و تنهایی کوچه در یاد تو بی‌خواب مرا یاد تو انداخت اندوه داوینچی که به لبخند ژوکوند است در چهره‌ی آن قاب مرا یاد تو انداخت ماه آمده رو شسته در آیینه‌ی برکه آن چهره‌ی جذاب مرا یاد تو انداخت در سجده‌ی محراب دو ابروی تو بودم هر گوشه‌ی محراب مرا یاد تو انداخت درکعبه تو را دیدم و انگار که خواب است آن کعبه و آن خواب مرا یاد تو انداخت کمیاب‌ترین گوهر دریای دل عشق است آن گوهر نایاب مرا یاد تو انداخت شور غزل حافظ و سنتور دل من هر زخمه‌ی مضراب مرا یاد تو انداخت احساس دلِ خویش به هر واژه سپردم تا این غزل ناب مرا یاد تو انداخت نصرت_اله_صادقلو
200Loading...
37
شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا ؟ مثل باران ، تند میبارم نمی آیی چرا ؟ خسته ام از درد ، از آهنگ های بیکلام خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا؟ غرق در کابوس میمانم مجال خواب نیست.. من چرا تا صبح بیدارم؟ نمی آیی چرا ؟ رفته ای! با خاطراتت اشک میریزم هنوز باز غم در سینه میکارم نمی آیی چرا ؟ ای دوای درد قلبم، خسته ام از زندگی بی تو در بستر گرفتارم نمی آیی چرا؟ نسخه ای پیچیده دکتر بوسه بر لبهای عشق آه، محتاج پرستارم نمی آیی چرا؟ هیچ کس من را پرستاری به جز روی تو نیست از تب این عشق، بیمارم، نمی آیی چرا؟
260Loading...
38
چتری ندارم و باران گرفته است باران دوباره راه خیابان گرفته است سیگار خیس من از شعر روشن است امشب دلم برای دوتامان گرفته است اینجا کجاست که من بی تو مانده ام اینجا چرا دل انسان گرفته است من در سکوت به یاد تو هستم ولی بدان دیگر نمی توانم و طوفان گرفته است پایان عمر می رسد و تو نمی رسی ساعت چرا شتاب فراوان گرفته است همواره پنجره بسته‌ست در اتاق من روز و شبم شباهت یکسان گرفته است یک لحظه خنده و یک عمر گریه ام اشکم مسیر گونه فراوان گرفته است دارم برای بودن تو نقشه می کشم رویای بودن تو باز جان گرفته است از بس که در خیال بغل می کنم تورا یخ های پیکرم تب سوزان گرفته است .. ‌ ‌‌ شاهین_اسماعیلی
210Loading...
39
نه گفتن را تمرین کنید وقتی نمی توانید کاری را انجام دهید وقتی زمان لازم برای انجام کاری را ندارید وقتی با انجام آن به خودتان ضرر و زیان می زنید محترمانه نه بگویید ❣🌸
2394Loading...
40
‌ ‌ موهایت را نباف جنگل را که نمیتوان به بند کشید هرچه انبوه تر زیباتر هرچه پریشان تر بهتر موهایت رانباف شعرم را به بند نکش بگذار تورا با موهای باز زیر باران به شعر بنویسم..... #امیر_اخوان❣
2291Loading...
00:23
Video unavailableShow in Telegram
إظهار الكل...
2.48 MB
00:11
Video unavailableShow in Telegram
إظهار الكل...
1.61 MB
00:13
Video unavailableShow in Telegram
إظهار الكل...
2.11 MB
هرچی از هوش مصنوعی شنیدی رو بزار کنار👑
إظهار الكل...
Az_Eshgh_Begoo_Made_By_Ai.mp38.51 MB
02:02
Video unavailableShow in Telegram
#کلیپ_عاشقانه #این_نامه_رو_لیلافقط_بخونه🌷
إظهار الكل...
4.67 MB
00:13
Video unavailableShow in Telegram
دارد از پشت نی زار این دامنه 🌸🍃 صداے کسی می آید ! کسی دارد مرا به اسم کوچکِ خودم میخواند ...🌸🍃 آشناست این هوای سفر آشناست این آوازِ آدمی آشناست این وزیدنِ باد خنکاے هوا صبح ... عطرِ برهنه ی بید ... سوسن ها، سنجدها،🌸🍃 باران های  بی سبب و پرندگانِ سحر خیزِ دره ی انار که خوشه های شبِ رفته را به نورِ بوسه می چیدند ... و من چقدر🌸🍃 بوسه بدهکارم ! به این همه رود، راه، آدمی ..🌸🍃 بامدادتون نیک  دوستان جان❤️
إظهار الكل...
7.29 KB
00:05
Video unavailableShow in Telegram
💚💫باز عکس خال و ابرو میکشم            🧡💫یکصد و ده مرتبه هو میکشم 💚💫بس که از عشق علی سرگشته ام            🧡💫عاقلان گویند که کافر گشته ام 💚💫مادرم میگفت ذکر هو بگیر            🧡💫 یا علی گوی،  دست بر زانو بگیر 💚💫یاعلی از جا بلندت میکند           🧡💫در دو دنیا سر بلندت میکند 💚💫عید مولا به همه  قلندران و عاشقان مبارک
إظهار الكل...
4.95 KB
دختر ایرونی باوفای من چشمای سیات آشنای من سیاوش شمس
إظهار الكل...
Dokhtar Irouni.mp315.50 MB
00:16
Video unavailableShow in Telegram
محبت نخست در سُویدای دل قدم می‌نهد اما آن‌گاه که همه وجود انسان را فراگیرد او را آن‌چنان می‌کند که جز محبوبِ خود را نمی‌بیند و این حقیقت در تمام ذرات جسم، و در همهٔ قوای، و در سراسر روحش نفوذ می‌کند و همانند خون در رگ‌های او جاری می‌شود؛ همه مفاصلش را در بر می‌گیرد؛ با مستیِ او پیوند می‌خورَد و با تمام اجزای جسم و روحش. ابن عربى ❤️❤️❤️❤️❤️ عاشق که میشوی  تمام جهان نشانه معشوقه‌ات دارند  یک موسیقی زیبا یک فنجان قهوه ی تلخ  یک خیابان خلوت و ساکت  به آسمان که نگاه میکنی  کبوترانی که پرواز می‌کنند  همه تو را امید میدهند  حتما که نباید هدهد خبری بیاورد  گاهی کلاغی هم از معشوقه‌ات پیام دارد  جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست  که آواره شدنش هم زیباست  مردن در عاشقی هم زیباست محمود درویش 
إظهار الكل...
1.31 MB
Photo unavailableShow in Telegram
آه اگر باران ببـارد  قـلب ما را  تر کند بگذرد از تار و پود ما ، صدا را تر کند گیرد آغاز سماع در لحظه های خاطرات هـم خیال و رشتهء افکار ما را  تر کند قطره قطره بارشش گویی که دارد حرف ها گاه بارد بر کویرِ قلبها وُ  هر کجا را  تر کند گاه طوفانی شود بر جان بی جانم که تا غصّه ها از دل زُدایَد ،  ناکجا را  تر کند بسته ام این چتر و هم  وا کرده ام چتر خیال شاید این باران  دوباره فکرها  را  تر کند #یگانه #نساءقنبری
إظهار الكل...
تسجيل الدخول والحصول على الوصول إلى المعلومات التفصيلية

سوف نكشف لك عن هذه الكنوز بعد التصريح. نحن نعد، انها سريعة!