cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

صَـد و هَـفتـ

💙 اونـ تو کهکشـان چشماشـ غرقتـ میکنهـ صد و هفت: درحال تایپ... ناشناس من🦋 http://t.me/HidenChat_Bot?start=5778108024 چنل ناشناس🌈 https://t.me/+rNMmXlGrYSViY2Rk

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
969
المشتركون
-124 ساعات
-37 أيام
+3330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

پیام از طرف مدیر گپ نویسنده های Dark writers
إظهار الكل...
13💔 1
عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی نویسنده ها و مخاطبین محترم امیدوارم اگر امتحان،کنکور یا مشغول به کاری هستید همگی به خوبی سپری شده و موفق باشید بعنوان مدیر گپ لازم دونستم چندتا نکته رو یادآور بشم درباره روند پارت گذاری نویسنده های " Dark writers " نکته اول نویسنده ها مثل شما مخاطبین عزیز مشغول به کار،زندگی،تحصیل هستن اگر نویسنده ای مدت طولانیه که پارت نذاشته میتونید از همون نویسنده داخل ناشناس خودش اعتراض کنید اگر جوابگو نبود میتونید چنل رو ترک کنید نکته دوم من همیشه به نویسنده ها گفتم که خواننده های فیکتون هیچ وظیفه ای در قبال اینکه به شما انرژی‌ و نظر بدن ندارن شما لطف میکنید فیک میخونید چون دوست دارید اون فیکو نظر میدید الانم لازم دونستم به شما بگم که این ارتباط دو طرفه بصورت کاملا دلی هست نویسنده ها لطف دارن ایده هاشونو باشما به اشتراک میذارن نکته سوم اگر فکر می‌کنید که فیک های گپ ما تکراری یا مورد پسند و خوب نیست میتونید این ایده ها رو انتخاب نکنید و چنل رو ترک بفرمایید ایده ی مافیایی به شدت زیاده چه در گپ ما چه گپ دوستان عزیزمون اما خب مهم نوع نگارش‌ هست مهم اینه که داستان ها باهم تفاوت داره ایده مافیاست اما روند داستان شبیه به هم نیست،همچنین ما فیک های زیادی داریم که به هیچ عنوان ایده هاش تکراری نیست اگر اینها هم به چشمان گرانقدر شما نمیاد میتونید ترک کنید آخرین مطلبی که میخوام بگم در مورد آشنایی با رایتر هاست به هیچ عنوان به دلایلی لازم نمیدونم صمیمیتی بیش از اندازه بین رایتر و خواننده باشه اگر لازم باشه در آینده یه اتفاقاتی رقم خواهیم زد و میتونیم در صورت سالم بودن این ارتباط قولش و بهتون بدیم همچنين اگر ببینم داخل ناشناس یا کامنت خواننده های گرامی دارن به یک فیک یا یک نویسنده توهین میکنن با احترام اول اخطار میدم برای بار دوم حذفتون میکنم
إظهار الكل...
17🐳 1
پیام مدیر گپ نویسنده ها☝️
إظهار الكل...
عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی نویسنده ها و مخاطبین محترم امیدوارم اگر امتحان،کنکور یا مشغول به کاری هستید همگی به خوبی سپری شده و موفق باشید بعنوان مدیر گپ لازم دونستم چندتا نکته رو یادآور بشم درباره روند پارت گذاری نویسنده های " Dark writers " نکته اول نویسنده ها مثل شما مخاطبین عزیز مشغول به کار،زندگی،تحصیل هستن اگر نویسنده ای مدت طولانیه که پارت نذاشته میتونید از همون نویسنده داخل ناشناس خودش اعتراض کنید اگر جوابگو نبود میتونید چنل رو ترک کنید نکته دوم من همیشه به نویسنده ها گفتم که خواننده های فیکتون هیچ وظیفه ای در قبال اینکه به شما انرژی‌ و نظر بدن ندارن شما لطف میکنید فیک میخونید چون دوست دارید اون فیکو نظر میدید الانم لازم دونستم به شما بگم که این ارتباط دو طرفه بصورت کاملا دلی هست نویسنده ها لطف دارن ایده هاشونو باشما به اشتراک میذارن نکته سوم اگر فکر می‌کنید که فیک های گپ ما تکراری یا مورد پسند و خوب نیست میتونید این ایده ها رو انتخاب نکنید و چنل رو ترک بفرمایید ایده ی مافیایی به شدت زیاده چه در گپ ما چه گپ دوستان عزیزمون اما خب مهم نوع نگارش‌ هست مهم اینه که داستان ها باهم تفاوت داره ایده مافیاست اما روند داستان شبیه به هم نیست،همچنین ما فیک های زیادی داریم که به هیچ عنوان ایده هاش تکراری نیست اگر اینها هم به چشمان گرانقدر شما نمیاد میتونید ترک کنید آخرین مطلبی که میخوام بگم در مورد آشنایی با رایتر هاست به هیچ عنوان به دلایلی لازم نمیدونم صمیمیتی بین رایتر و خواننده باشه اگر لازم باشه در آینده یه اتفاقاتی رقم خواهیم زد و میتونیم در صورت سالم بودن این ارتباط قولش و بهتون بدیم همچنين اگر ببینم داخل ناشناس یا کامنت خواننده های گرامی دارن به یک فیک یا یک نویسنده توهین میکنن با احترام اول اخطار میدم برای بار دوم حذفتون میکنم
إظهار الكل...
از چشمی نگاهی انداختم و با دیدن آرمان متعجب قفل رو باز کردم. آرمان:چتونه؟ منو کنار زد و وارد شد:تا تو کوچه صداتون میاد،میدونستم امشب یه چیزی میشه که نرفته برگشتم، چتونه؟ رهام:از اقا بپرس، یه تنه گوه زده به کل اعصاب و روان من،معلوم نیست داره چه غلطی میکنه چه کوفتی رو از من مخفی میکنه ..یکی نیست بگه آخه احمق،منِ خر هر گوهی خورده باشی پشتت وایسادم،تا تهش هستم ...نمیگه این مرتیکه به من شک کنه چی،فکر نمیکنه با آینده رابطمون... تقریبا داد زدم:فقط بلده بره رو اعصاب من! دست آرمان که سعی داشت ساکتم کنه رو پس زدم:تو از چی خبر داری؟ دیدی گند کاریاشو؟ دیدی چطوری هر کوفتی رو میریزه تو خودش میترسی بگی؟ من مگه میزنمت؟مگه تاحالا سر مساله ای قاطی کردم برات؟ چه مرگته انقدر تو خودتی ها؟ چرا وقتی... امیر:بسه رهام،چرا داری راپورت منو به داداشت میدی؟خیلی دوست داری رابطه مون رو برای همه آشکار کنی؟بسه خجالت بکش تا کی از من گله میکنی؟ خودت به رفتارای خودت دقت کردی اصلا؟ یه قدم سمتش برداشتم:نه تو بگو بگو ببینم من چه گوهی ام،چیکارت کردم بگو آرمان:بسه پسرا یکم آرومتر رهام:نه بزار بناله ببینم من چه مرگمه ،چیکار کردن جز اینکه به هر سازت رقصیدم هر غلطی خواستی کردی لام تا کام حرف نزدم،هرچقدر خواستی سر هر کوفتی بهت مهلت دادم ...نه آقا خوشی زده زیر دلش. امیر:غیر از اینه که هرچی بگی باید گوش کنم؟عروسک خیمه شب بازیت شدم؟جای اینکه به هر سازم برقصی باهام همراهی کن نمیتونی؟میمیری جای اینکه مثل بابا ها باهام رفتار کنی کنارم باشی؟ کمی بهش نزدیک تر شدم:ببند امیر ببر صداتو نذار خودم ببندم دهنتو صداشو انداخت پس سرش:ببند بیا ببند ببینم جرات داری یا نه بی اختیار دستمو بلند کردم که از پشت کشیده شدم آرمان:چیکار میکنی احمق تازه به خودم اومدم که بلافاصله یه طرف صورتم سوخت،متعجب به صورت قرمزش و چشمای پرش نگاه کردم امیر:ازت بدم میاد...میفهمی رهام؟بدم میاد... و در جا صدای کوبیده شدن در اتاق خونه رو لرزوند... تقدیم به نگاهتون🦋💙 ناشناس
إظهار الكل...
Hidden Chat

کانال هیدن چت: ✅ @HidenChat ادمین هیدن چت: ❇️ @HidenChat_Admin

😭 83💔 8 5🍓 5👍 4🌚 2🐳 1
صَـد و هَفتـ...💙 (برگـرد پیشـمـ) #ورق‌_صد_بیست_ششم رهام‌... تهران. چمدون اخر رو تو آسانسور گذاشتم و دکمه طبقه رو زدم. رهام:بکش بزارشون پشت در خودم میارم تو بدون اینکه نگاهم کنه سرس رو تکون داد و ماهی رو تو بغلش جابجا کرد. با رفتن آسانسور برگشتم تو پارکینگ و درا رو بستم،جلوی کاپوت خم شدم و دستی به سپر نابود شده کشیدم،ریدم تو ماشین رسما... فلش بک،ساعاتی قبل... از شلوغی جاده کلافه شده بودم ،البته شایدم شلوغی ذهنم...تمام مغزم پر شده از یه سوال،اونم اینکه این پسر چیو داره از من مخفی میکنه..آدم شک کردن نیستم،از امیر مطمئنم..مثل جفت چشمام بهش اطمینان دارم ولی فکر اینکه چیزی یا کسی بخواد بینمون رو بهم بزنه یا آرامش رو آزمون بگیره باعث دیوونگیم می‌شد... با بلند شدن صدای زنگ گوشی امیر از فکر بیرون اومدم و نگاهی بهش انداختم، با تردید گوشیش رو برداشت و بعد دیدن شماره قطعش کرد و گذاشت روی داشبورد. چشمم به گوشیش بود که نفهمیدم چی‌شد که ماشین وحشتناک تکون خورد و بلافاصله جیغ ماهی با "بپا" ای که امیر گفت قاطی شد. زدم رو ترمز و به پژویی که چسبیده بودیم بهش نگاه کردم. رادمان:شتتتت ریدی داداش امیر:هیشش بگردم بابایی... چیکار میکنی رهام حواست کجاس طی یه حرکت آنی و ناخواسته صدامو بالا بردم:حواسم پرت تو و گوه کاریاته، ساکت کن اون بچه رو بفهمم چه گوهی میخورم بی توجه به نگاه بهت زده و دستای مشت شده اش پیاده شدم ... حال... انقدر اعصابم بهم ریخته بود که کم مونده بود طرف رو بزنم،با کلی وساطت آرمان قائله رو ختم کردم ،ولی تا خود خونه آرمان پشت فرمون بود ..همین چند دقیقه پیش بعد رسوندن ما با رادمان اینا رفت. بیخیال ماشین برگشتم بالا و با ندیدن چمدونا صداش کردم:نگفتم مگه خودم میارم تو؟ امیر:خودم چلاق نیستم که درو پشت سرم کوبیدم و بلافاصله خودمو رو مبل انداختم. امیر:لباساتو عوض کن برو بخواب چیزی نگفتم و ساعدمو روی پیشونیم گذاشتم، یک دقیقه نیست پامو گذاشتم تو خونه ولی تو همین تایم بیش از پنج بار صدای پیام از گوشیش بلند شد. هر صدایی که میومد و دیدن انگشتاش حین تایپ کردن،یا اون لبی که حین چت کردن هی پوستش رو میکند داشت میشد سوهان روحم. صدای بابا بابا کردن ماهلین این ساعت شب میتونست اعصاب نداشته مو خراب تر کنه و اینکه امیر هیچ توجهی بهش نمیکرد داشت جیغ جیغش رو بیشتر در میاورد. امیر:یه دقیقه بشین عزیزم...صبر کن بابایی یه لحظه دستم بنده. بدون اینکه دستمو بردارم و نگاهش کنم لب باز کردم:هر خری هست میتونه دو دقیقه صبر کنه،ببین چی میگه بچه کبود شد بس که صدات کرد امیر:گوه کاریام به خودم مربوطه با حرفی که زد چشم باز کردم و نگاهش کردم،ماهی رو زد زیر بغلش و سمت اتاق رفت. چیزی نگذشت که برگشت و وارد اتاق خودمون شد و با پتو و بالشت برگشت اتاق ماهی. تو جام نشستم و صدامو بلند کرد:شب سر جای خودت میخوابی،متوجهی؟ جوابی که ازش نگرفتم از جام بلند شدم و سمت اتاق رفتم. کف دستمو به در زدم:نمیشنوی؟ بدون اینکه نگاه کنه نه ای گفت و در کمد ماهی رو بست. همینجوری ریز ریز داشت رو مغزم قدم میزد و تمام تلاشم برای اروم بودن رو زیر پا لگد میکرد. "به جهنم" ای گفتم برگشتم تو هال. امیر:دختر من دو دقیقه بشین اینجا خب من بفهمم دارم چه غلطی میکنم...ماهلییین...اه...بده من گوشیمو،ماهی..ماهی.. ماهی از اتاق زد بیرون و بلافاصله امیر دنبالش. کلافه کوسن رو پرت کردم زمین:ول کن اون وامونده رو یه شب نه تو میمیری نه اون،انقدر رو مخ من رژه نرو چیزی نگفت و ماهی رو بغل کرد و برگشت تو اتاق. کلافه روی همون مبل دراز کشیدم چشم رو هم گذاشتم... هیچ نفهمیدم خوابم برد یا نه ولی با صدای جیغ بنفش ماهی چشم باز کردم و دیدمش که وسط هال ایستاده بود و فقط جیغ میزد. از طرفی امیری که بی توجه سرش تو گوشیش بود داشت میرفت رو مخم،نچی گفتم و نیم خیز شدم:اینو ساکت کن...با توام. جوابی نگرفتم که مجبورا با صدای بلند صداش کردم:امیر! امیر:بله؟ دومرتبه نگاه ازم گرفت . دیگه مغزم فرمان نداد،از جا بلند شدم و گوشی رو از دستش کشیدم...خواستم ببینم صفحه رو که دستمو کشید. امیر:نکن رهام...بده من انقدر تو کارای من دخالت نکن گوشی رو ازم گرفت :حریم شخصی رو درک میکنی؟ رهام:چه حریم شخصی ای؟چه گوهی میخوری تو اون بی صاحاب مگه؟ من هرکسی نیستم امیر،هر خری نیستم که بخوای ازم پنهون کنی بفهم احمق امیر:هرچی باشه اگه صلاح بدونم میگم بهت ،تو حریم شخصی من دخالت نکن صداشو که بالا برو دستمو رو هوا براش تکون دادم :خفه شو ،حریم شخصی حریم شخصی ریدم تو اون حری... با صدای در نطقم خفه شد و سمتش رفتم..
إظهار الكل...
😭 55 11👍 5🌚 2
جنگ از طرف دوست، دل‌آزار نباشد      یاری که تحمل نکند یار نباشد      تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی   تا شب نرود، صبح پدیدار نباشد!🤍
إظهار الكل...
🍓 37🌚 1
چه ساعتی دوست دارید پارت بخونید؟ و میتونید نظر بدید^^ ظهر❤️ عصر😭 شب👍
إظهار الكل...
132👍 18😭 4🌚 2
امروز...🦋
إظهار الكل...
59🌚 3
پارت 125 کامل داخل چنل ناشناس قرار گرفت،برای دوستانی پارت نمیاره براشون اینجا
إظهار الكل...
🌚 23
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.