cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

°•نِمیخوآستَم عآشِقَت شَوم⚡💜

گَر تماسِ لب من با لب تو شرعی نیست ... من از این فاصله, لبخندِ تورا می بوسم🥀❤ رمان °نمیخواستم عاشقت شوم° به قلم °°آرام آزادمهر••

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
2 713
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-367 أيام
-30630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#پارت79 # رمان_نمیخواستم عاشقت شوم میخواستم هرچه زودتر اون در کوفتی رو بازکنم و تموم سیاهی ها و کینه های این چند سال رو،رو صورتش خالی کنم. -حتما سام اومده من باز میکنم. این ذوق و شوق واسه چیه؟ چی تو این4سال تغییر کرد که اونو به من ترجیح دادی؟چی تورو از من گرفت؟ معلومه منِ احمق،منِ لعنتی. آرام درو باز کرد و بدون اینکه اجازه بده امیرسام وارد خونه بشه پرید بغلش. غیرت داشت خفم میکرد،دوست داشتم همین الان برم از بغلش بکشمش بیرون و برگردونمش به آغوش خودم. _وای بالاخره اومدی سام میدونی چند وقته منتظرتم. _ببخشید قربونت برم. تو راه برگشت به ترافیک خوردم،اگه میدونستم یه همچین خانوم خوشگلی منتظرمه زودتر راه میفتادم. بسه بسه نمیفهمی دارم جون میدم جلو این عشقی که نمیدونم کی شکل گرفته. میدونم هنوزم دوسم داره. هنوزم اون عشق و دلبستگی رو تو چشماش میدیدم با این تفاوت که غم تو چشماش مانع دیده شدنش میشد. _سلام بر باجناق گلم. تموم حواسم به اون دست کثیفش بود که دور شونه آرام پیچیده بود. اگه دستشو همین الان بشکنم کسی میفهمه که دیوانه وار دوسش دارم؟! _سلام آقا امیر. شما این آبان خان مارو ببخشین،سردردهاش شروع شده زیاد حالش خوب نیست. شما خوبین؟ _ممنون احوال شما چطوره؟ داداش برو استراحت کن.کم مونده از چشمات خون بباره از بس قرمز شده. داداش بزنه به کمرت.یکی به جز من اینجا نیست بزنه تو فک این بی ناموس. _حتما اینکارو میکنم.تو این مدت که نبودم زیادی از اعتمادم سواستفاده شده باید انرژی جمع کنم. از بین نگاه های بهت زدشون گذشتم و به طرف اتاقم رفتم. فکر کردن به آرام فقط ضعیف ترم میکرد،این همه سال زجر نکشیم که پا پس بکشم. شاید وقتش رسیده که منم فراموشش بکنم،بالاخره هردومون حالا ازدواج کردیم.
إظهار الكل...
23💔 7👍 6
سال نوتون مبارک عزیزانم💃 امیدوارم سالی پراز حس خوبی داشته باشیم😚✨ سالی که هممون به آرزوهای دلمون برسیم❤️‍🔥
إظهار الكل...
19
#پارت78 # رمان_نمیخواستم عاشقت شوم تمام مدتی که دریا داشت حرف می‌زد آرام با چشم‌های شیطونش زل زده بود به من. داشت بهم می‌فهموند بازی دیگه شروع شده و من بی دفاع ترینم در مقابلش. _به هرحال خواهری. همسرجون خودت کنارته،منم که حسود،گفتم چرا من به عشقم نگم که بیاد؟ با تموم وجودم عود کردن میگرنم رو حس میکردم. عشقِ تو فقط منم،من.درسته دارم یه حماقت احمقانه میکنم ولی تو از اول هم مال من بودی. چرا هیچکس درکم نمی کرد،من به داداشم قول داده بودم تا انتقامم رو از این خانواده بگیرم. از کجا باید میدونستم منِ احمق عاشقت میشم، ازکجا باید میدونستم سرنوشت دوتا برادر با این دوتا خواهر گره خورده. اهورایی که عاشق دریا شد و آبانی که مجنون آرامَش شد. بالاخره تموم شد و تا پایان ناهار همه تو سکوت غذامونو خوردیم. بغض تو گلوم داشت بیشتر و بیشتر می‌شد، چه کسی میگفت مرد گریه نمی‌کنه؟اصلا اون شاهد عاشق شدن عشقش به فردی غیر از خودش شده بود؟ _دستتون دردنکنه مهتاب خانوم خیلی خوشمزه بود. _وا شما که هیچی نخوردین؟ _اشتها زیاد نداشتم.با اجازتون سر دردهام دوباره شروع شده میرم استراحت بکنم؟ نگاه خیره اش رو،روی خودم احساس می‌کردم،چشم‌هاش داشت نگرانی رو بیداد می کرد. این چشم های بی پدر نگرانتو باور کنم یا ازدواجت با امیر رو. از پشت میز پاشدم و داشتم به طرف اتاقم میرفتم که زنگ در به صدا در اومد. امیرسام بود مطمئن بودم،رفیقی که تموم زیروبم زندگیم رو میدونست و من رکب خیلی بدی ازش خورده بودم.
إظهار الكل...
😢 24👍 20 14🤯 2
پارت اول رمان عاشقانمون❤️‍🔥🌊
إظهار الكل...
6
پارت اول رمان عاشقانمون❤️‍🔥🌊
إظهار الكل...
پارت جدید آپ شد❤️‍🔥🥹
إظهار الكل...
پارت اول رمان عاشقانمون❤️‍🔥🌊
إظهار الكل...
sticker.webp0.11 KB
پارت جدید آپ شد❤️‍🔥🥹
إظهار الكل...
#پارت77 # رمان_نمیخواستم عاشقت شوم _قربونت بشم،دخترم میدونستم رومو زمین نمیندازی و میای. به خاطر تو پختمش مگه میشه واسه تو نگه نداشته باشم،بشین تا بکشم بیارم واست. _عه مامان یعنی چی؟داره حسودیم میشه ها. آرام با خنده ای که تموم دندون های سفید و مرتب شده اش رو به نمایش گذاشته بود از صندلی بلند شد و به طرف دریا اومد، محکم لپش رو بوسید و سریع برگشت سرجاش: _قربونت بشم قول میدم استخون هاشو واست نگه دارم. بلند بلند خندید و دریا با حرص روشو برگردوند و مشغول غذاش شد. _حیف که نمیتونم از غذام بگذرم وگرنه قهر میکردم. _بیا دخترم،به خواهرت نگو ولی بهترین ماهی رو واسه تو نگه داشته بودم. اینبار دیگه منم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند پقی زدم زیر خنده. _ماااااماننن! دستت دردنکنه تا کی جفا تا کی تبعیض. نا سلامتی من دختر بزرگتم عوض اینکه طرف من باشی هی دختر کوچیکتو پررو کن. ناهار تو شوخی و خنده های دو خواهر گذشت و من بعد مدت ها میتونستم با خیال راحت غذا بخورم. چقدر زیبا می‌خندید چقدر زیبا بود،لبهاش التماسم می‌کردند تا این دوری و دلتنگی رو به پایان برسونم. _راستی زنگ زدم به سام اونم رشت بود گفت چندساعت با اینجا فاصله داره بلافاصله اینکه کارش تموم بشه خودشو میرسونه. تموم حال خوبم با شنیدن این جمله پر کشید. چرا؟چرا نمیزاری واسه یک لحظه هم که شده از وجودت دل گرم بشم آخه؟ _اوه میبینم که بدون همسرجونت بهت خوش نمیگیزره. آره خواهری؟هوای خوب شمال حال میده واسه رمانتیک بازی حق داری. دست هام رو مشت کردم تا مستقیم نکوبم تو دهن دریا و تموم حرصم رو سرش خالی نکنم. آرام فقط مال من بود مال من. حداقل از این به بعد دیگه نمیزاشتم دست کسی بهش بخوره.
إظهار الكل...
44👍 18👌 3🤯 2😈 1
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.