•|°اِگــ🔞ـلاف°|•
﷽ •|°اِگـــلاف°|• غم فرستادهٔ عشق است؛ عزیزش دارید! ܩܠܝ࡙ߺܭߊ߬ܩܝ࡙ߺܭߊ߬ئܝ࡙ߺܠߺܨ✍️با همکاریS:m رمانهای دیگرِ نویسنده👇 لیــکـتـــ👑ــور : آنلاین پارتگذاری: هر شب بجز جمعه ها 🩵 تا انتها رایگان 🩶 Admin - @Sogoli_sos
إظهار المزيد2 931
المشتركون
-524 ساعات
-547 أيام
-24430 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from N/a
با کف دستش مشغول نوازش پستی و بلندی های بدنش شد که کارن نالید
:_این یه جور تنبیهه؟!
_اوهوم،تنبیه پنهون کاری هات،تخس بودنت و لجباز بودنت...
لبخند موزی ای زد و حالا خودش را روی آن نقطه ای که باید تکان داد که کارن بی قرار گفت
:_اگه تیر بهم میزدی تنبیه آسون تری بود چاکلت
_نچ،کی دلش میاد به شوهر جذابش تیر بزنه آخه؟!
و بعد کمی پایین تر رفت و زیپ شلوارش را پایین کشید و گفت
:_کارن فقط کافیه تکون بخوری تا من برم
با صدای خش داری گفت
_یعنی چی؟!
_یعنی اینکه میذاری هرکاری دلم خواست بکنم
_پناه تو...
_اوهوم میدونم خیلی ظالم ام،نه؟!
و بعد دستش را بین پاهایش کشید و گفت
_در ضمن این هم یکی از فانتزی هام بود یادت رفته آقای میر؟!بماند که خودت هم یه بار این بلا رو سر من آوردی...
~
ببین دختره با مافیای جماعت چطوری رفتار میکنه!😂😭🔥
پسره سعی داره به خاطر خطرهایی که اطرافش هست دختره رو از خودش دور کنه ولی دختره هربار بیشتر بهش نزدیک میشه!🙄💦
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
9بپاک
4610
Repost from N/a
جانا!
:_جان جانا!
چانه اش را از در دست گرفت و با اخم کمرنگی گفت
:_باید بریم عمارت مستیت رو از سرت بپرونیم!
بی صبر لب پایین مسیحا را در دهان برد و مکید
ته ریشش را نوازش کرد و این مسیحا بود که همچنان بی حرکت و با چشمان نیمه باز به جانا اختیار داده بود!
اینبار لب مسیحا را از میان لب هایش فاصله داد و دو طرف صورتش را گرفت و روی لب هایش را عمیقأ
بوسید!
~~~~
پسره از دختره دلخوره و دختره سعی میکنه اینطوری از دلش در بیاره…😉🔥
پارادوکس چشمانش روایتگر دختری عاشق و پسری تماماً روانی و از جنس سنگه!
جانای قصه ی ما میتونه دل سنگی مسیحا را بدست بیاره؟!
این بنر تا ساعاتی دیگر برداشته میشه پس سریع جوین بدید🥹😍🫰🏻
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
23بپاک
2700
Repost from N/a
آرام نزدیکش شد و وقتی مقابلش رسید با لبخند به چشم های زیبایش نگاه کرد که مسیحا با تای ابروی بالا رفته گفت
:_خوبی؟!
روی ران پایش نشست و دستش را دور گردنش حلقه کرد و گفت
:_تو خوبی؟!
:_چیزی هست که بخوای بهم بگی؟!
:_ازت سوال بپرسم جواب میدی؟!
بی حرف نگاهش کرد که گفت
:_به من چقدر اعتماد داری؟!
:_بهت اعتماد دارم!
~
دختره سعی میکنه اعتماد پسره رو جلب کنه تا انتقام قتل پدر و مادرش رو بگیره در حالی که…🫣🔥
پارادوکس چشمانش رو از لینک زیر بخون👇🏻✨
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
19بپاک
3200
Repost from N/a
زبانش را بین سینه هایش گذاشت و آنقدر بالا رفت تا به لاله ی گوشش رسید و حالا لاله ی گوشش را در دهان برد و مکید!
لرزید و لب زد
:_مسیح!
و بعد ناله وار گفت
:_قرار نیست اینجا حساب پس بگیری!
کتفش را گرفت و به یکباره برعکسش کرد و حالا در حالتی که پایین تنه اش به باسن جانا چسبیده بود کنار گوشش غرید
:_قراره!
دندان هایش را به هم فشرد و همینطور که سعی میکرد به خودش مسلط شود گفت
:_هرکاری میکنی زودتر...!
شلوارش را پایین آورد که با احساس برخورد پایین تنه اش با باسنش لب هایش را به هم فشرد تا مبادا اصواتی که نباید از دهانش خارج شود...
◇◇◇
دختره برای انتقام خونوادش نزدیک پسری میشه که مدتها بعد میفهمه روانیه و حالا دیگه راه فراری نداره و حالا بعد از مدتها عاشق همون پسر روانی شده🥴🔥
رمان پارادوکس چشمانش رو از اینجا بخونید👇🏻❤️🔥
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
https://t.me/+6i75pUxJMmEyYWE0
14بپاک
4300
Repost from N/a
- چرا #مردونگیت باد کرده سرگرد؟!
با تعجب نگاهم می کنه، دستمو رو #ک.یرش می ذارمو با کنجکاوی فشار می دم
-اینجا، چقدر هم بزرگه
اهی از ته گلوش می کشه
-می خوای باهاش بازی کنی خانم دکتر؟
سرمو تکون می دم و با باز کردن زیپ شلوارش.....❌💦
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
خانم دکتری که سرگرد پرونده ی جنایی رو تحر.یک میکنه و اونم #ک.ص کوچولو و #تنگش رو جررررر میده...🔞🔥
17پاک
3710
•|°اِگــ🔞ـلاف°|•
#پارت199
نگاه خونسردی به جمع انداختمو سر خوش از ضد حال خوردن حسینی و شهریار دست جلو بردمو پوشه حاوی عکس هایی که آرش آورده بود رو برداشتمو داخلش رو چک کردم ...
چه پر و پیمون هم هست، اینا رو از کجا گیر اورده ناقلا.
_ اهم خب آقایون و خانما این عکس ها گفته های من رو تایید میکنن، (عکسی که از جسد هینا تو کالبد شکافی گرفته شده بود رو کنار اسمش جسبوندم) این همون دختره که مارو به مواد کروکودیل وصل کرد، و (عکس موتوری سیاه پوش رو کنار اسمش با آهن ربای کوچیک چسبوندم ) این موتور سوار همون کسیه که تو باشگاه فخار! مواد کروکودیل رو بین بقیه پخش میکرده، ( و عکس بعدی که از صحنه قتل فجیح سحر بود رو با ناراحتی و عصبانیت کنار اسمش چسبوندم) این دختر! دوست همون دختریه که جسدش رو توی خیابونای لواسان پیدا کردیم و طبق گفته های قبلیم که نمیخوام تکرارشون کنم! به این طرز وحشتناک بعد از تجاوز به قتل رسیده، ( عکس ماهان رو هم که تو اون پوشه بود رو بیرون اوردمو گوشه ایی چسبوندم) و این پسر رو که میبنید! ماهانه عضو باشگاه فخار که یه عده رو در حال گرفتن اون مواد دیده و میشه گفت شاهد زنده این ماجرا بوده، و اگه دیروز به موقع نمیرسیدم! او شبح روانی کشته بودتش، و ... اینم عکسی که بچه ها به سختی تونستن توسط دوربین های اون پاساژ از صورت نحسش گیر بیارن، همهی این ها مارو به این قاتل رسونده و ما اگر شبح رو گیر بیاریم! پوزه اون بالایی رو هم میمالونیم به خاک.
❤ 12
16100
Repost from N/a
دختری که عاشق یه پسر بلوچ میشه و به خاطرش با خانوادش میجنگه اما...❌
عاشقانهای ناب میان اِلآی و هیرمان ❤️🔥
#فول_عاشقانه #بدون_سانسور🔞
https://t.me/+MnfJGheUJjE0YmM0
https://t.me/+MnfJGheUJjE0YmM0
https://t.me/+MnfJGheUJjE0YmM0
کانالش خصوصیه!
سری قبل که گذاشتم گفتم لینکش هر شب باطل میشه ، پس سریعتر جویین بدید چون دیکه درخواست لینکشو کنید نمیزارم❌
8صب پاک
7800
Repost from N/a
پسره بخاطر عشقش قاتل شد🥺😰❤️🔥
_چرا این کارو کردی چرا ؟ چرا؟
+میرسید دست قانون یا می رفت زندان یا با نصف دیه میومد بیرون،تو دلت راضی میشد؟
به صورتش خیره شدم و لب زدم :
_ بخاطر من ارزشش رو داشت آدم بکشی وِسام ؟
+من و تو دیگه دو تا آدم جدا نیستیم
پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و گفت:
+خیلی عاشقتم نفس ، کی میخوای اینو بفهمی ؟
من برای تو خودمم میکشم چه برسه به کسی که اذیتت کرده !
♥️🩸👇🏻
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
https://t.me/+tWg_UCehi6s2OTdk
8صب پاک
7500
Repost from N/a
اوضاع قلب خانمتون اصلا خوب نیست..
یک قدم به عقب برداشتم و بریده لب زدم:
-چی دکتر؟؟یعنی چی اوضاعش خوب نیست...
پدر روژیا به سمتم گارد گرفت و جلو تر از دکتر لب زد:
-دیگه چی میخواستی بشه؟؟زندگی دخترم رو نابود کردی،بچه اش سقط شد،داری میشنوی که قلبش هم آسیب دیده،
اصلا تو برای چی هنوز اینجایی،چرا داری میشی آیینه ی دق خانواده ی من ها؟؟
کلافه دستم روی توی موهام کشیدم:
-بابا شما داری اشتباه میکنی من...
داد زد:
-به من نگو بابا من بابای تو نیستم!!!
نفس عمیقی کشیدم و دکتر بازهم برای صحبت پیش قدم شد:
-لطفا آروم باشید..دختر شما به جز مشکل قلب،الان توی کماست...
😔😔دختره روز عروسیش با وضعیت حاملگی میره ...
https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk
https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk
https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk
8صب پاک
7620
Repost from N/a
مریم!!
برای لحظه ای همه چیز را فراموش میکنم و فرار را بر قرار ترجیح میدهم
اما او پیش دستی میکند وسد راهم میشود
هنوز در بهت و ناباوری به سرمیبرم که دستش گونه ام را نوازش میکند !!!
و درصورتم پچ میزند :
جونم عزیزم چیشده؟
ازنگاه کردن به چشمانش بیم دارم!!
تمام بدنم لرز میگرد و قدمی به عقب برمیدارم :
دست به من نزن!
جیغ میکشم :دست به من نزن
امااو خونسرد نگاهم میکند :
چرا قربونت برم،اخ مریم نمیدونی چقدر برای این قرار لحظه شماری میکردم،دیوونم کردی دختر
https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk
https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk
https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk
صداهایی در سرم شروع به هشدار دادن میکنند ودلم میخواهد سریع تر خلاص شوم از مصیبتی که بر سرم نازل شده
اما او چشمانش میخندد و لب هایش کش می اید بی هوا دستم را میگیرد وبه دنبال خود میکشد....
https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk
18پاک
4600
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.