cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

Awakeness | بیداری

گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم به غزل گریه ی هر روز، به شب بیداری ... با استفاده از این ربات با ما ارتباط داشته باشین.!! 👇👇 https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1523130-CkwbhSR

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
2 043
المشتركون
+224 ساعات
+227 أيام
+2830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
دوستان برای شما کانالای اوردم که بکل تلکرام پیدا نمیکنین🥰😍💋✨ https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl برای شرکت درلیست ما به این ایدی پیام بدین👇👇👇👇 @Hania_Jan
إظهار الكل...
❤️✨کانال عاشقانه😘✨❤️
❤️✨کانال غمگین🥹✨❤️
❤️✨کانال رمان عاشقانه🙈✨❤️
❤️✨کانال رمان غمگین😢✨❤️
❤️✨کانال مخصوص رقص😍✨❤️
❤️✨کانال استوری دخترانه و پسرانه🥰✨❤️
❤️✨کانال آموزش ارایشگری☺️✨❤️
🤞فقط بیا و نگا کن تا باورت بشه😉🤞
Photo unavailableShow in Telegram
دنبال ڪســـے نباش ڪہ" بتونــــے" با اون زندگــــے ڪنـــے،،دنبال ڪســـے باش ڪہ "نتونــــے" بــے اون زندگــــے ڪنـــے...😍🙈 بیا اینجا با متناش دل عشقتو بدست بیار🥰😉✨ واقعا عالیه متناش💕✌دلبری کن براعشقت🙈😘💋
إظهار الكل...
2
❤️✨متن عاشقانه مخصوص دلبری🥰✨❤️
❤️✨پروف اسمی فانتزی عاشقانه😍✨❤️
❤️✨رمان های عاشقانه ایرانی و افغانی🙈✨❤️
❤️✨کلیپ های اسمی عاشقانه😘✨❤️
❤️✨خلاصه هرچی بخای اینجا هست فقط درخاست بده زود😉✨❤️
Photo unavailableShow in Telegram
i suffered, i learned, i changed . رنج کشیدم، یاد گرفتم، تغییر کردم 🤎 ♡♡@AW4K3Ness ♡♡
إظهار الكل...
3🥰 1
خیلی چیزها ممکن است آرامش‌ بخش باشند. فکر می‌کنم تزریق مرفین هم آرامش‌بخش خواهد بود، ولی صرف اینکه بگوییم چیزی آرامش‌بخش است دلیل بر درست بودنش نیست .‌‌.. #ریچارد_داوکینز ♡♡@AW4K3Ness ♡♡
إظهار الكل...
6 1🥰 1
خانه ها در غیاب ساکنان شان خواهند مُرد. این را گفت و سپس به قلبش اشاره کرد...:) #تکست ♡♡@AW4K3Ness♡♡
إظهار الكل...
2🥰 2 1
شمانم تایید کردم که دست اش آمد  بر صورتم نشیت  انگشتانش اش روی گونه هایم گشت زنی کردن   خند ام را جمع کردم با ابهت می نگریدم که ، محکم گفت ـــــــــ بهشت من. بخند این شهنواز قول می دهد تا اشک را حرام چشمانت کند لبخند وسعی تری  به زیبای این مرد لب هایم را تسخیر می کند اعتراف می کنم حرف هایش چنان نیرو در من ایجاد  کرد که شبیه کوه های بلند قامت پامیر شبیه حنگل های پارون شبیه آموی خروشان، از درون با شکوه می شدم،  شجاع ،شدم به خود بالیدم من مردی دارم ، مردی به  مردانه گی شهنواز ....!!! ، لبخندم را جمع  کردم و به موقعت بر گشتم با قهر چشمانم را دور داده گفتم ــــــــ اه کفری نشو شهنهواز  چرا  مرا بهشت خود می گویی هااا بخدا از بهشت آن جهان محروم می شویی ــــــــ مــــن بهشتم هــمه در دیــــدن و خنـــدیدن توست        تــا  تو باشــــــــی نشــوم خیــره به چشمانِ کسی لبخندم پهن تر شد چنان مجذوب سراید که من لال مـــاندم   با بالا دادن ابرو هایش گفت ــــــــ خوب حالی بگو من کجا کفر کردم هه کجایش گناه دارد هاا و در ضمن اگر خدای رحمان به من رحم کند از بهشت خودش محروم نمی شوم آنجا هم با هم خواهیم بود انشالله امین مرد مطهر من ، فضا را رنگ شوخی دادم چون گونه هایم گلگون شدن ــــــــ امین ...،شهنواز اما یک بار دیگر همتو قواره خوده کو گیچ نگاه ام کرد و گفت ـــــــــ چی گونه لب هایم را غنچه کودم و چهره ام را فوق العاده مظلوم مسل طفلا پلک پلک زدم و گفتم ــــــ این طور نمونه که همان شب کردی  هههههه هله دگه شهنواز خیر یک بار فقط یک بار بکن ، وای که شهنواز عبوس را کسی این طور ببیند بیچاره جابجا سکته می زند ههه نفس هایم از خنده رفت دست به دل شدم و شهنواز مظلوم  به من نگاه می کرد  با تاسف  سرش را دو جهت تکان داد و آمیخته با لبخند گفت ـــــــــ دختر کودن پیش کسی این طور نخندی __   هههههه  تو هم پیش کسی این طور لب و رویت  را کج و کور نمونه نکنی که نفر سکته می کند تاوانی  می شوییم ههههه با لبخند، محو خنده هایم بود دست اش را از صورتم گرفت اشاره به لباس ام کرد ــــــــــ خوب بگو سرکش به کدام مناسبت قیامت کردی خنده هایم را جمع کردم و گفتم ــــــــــ هااا شهنواز یادم رفت که بگویم امشب آغاجان و مامایم شان را مهمان کردم تو صبح وقت رفتی نشد که بگویم بی خبر ماندی ببخش _
إظهار الكل...
1🥰 1💔 1
ام کم رنگ است، و سرمه چشمهایم را  هم  دور از  طنازه یک کمی هنوز پاکش کردم بخدا زیاد آرایش نکردم خاک در سر ات شد رزما حالا چی شود حتما باز غضب شده خدایا من مظلوم را از شر این مخلوق آتشین ات در پناه خود بگیر صدایم زد ـــــــــــ رزما پس کن دستانت را و به من ببین همان گونه صورتم با دستانم پنهان کردم بودم با قهر   گفتم __ چی می گویی هه باز غضب شدی شهنواز  چرا نگاه ات کنم، می خواهی باز لب سیرین ام را پاک کنی هان از نیت شوم ات خبر هستم خنده هایش اتاق را تسخیر کرد ، عه  چرا می خندت  نکند بدرنگ شدیم با این لباس و آرایش ،ریشخند می زند وله اینه بلند گفتم __  به چی می خندی هه اول او پیشانی ترش  خود را در اینه ببین باز بخند شرانداز چنگیزخان مغول! نزدیک شد، و من  دو قدم عقب رفتم آرام خندید که موج صدایش از گلو خارج شد؛... دو قدم گذاشت و  دوباره قرینم  شد ولی این بار من بی جنبش ماندم   دستانم را از صورت ام پاین آورد که  با قهر نگاه اش کردم، از خنده چشم های شهرآشوب اش آب زده زلالی شدن چقدر چشمانش زیبا هستن رزماااا تو گنکه بمااان ...!!! با ظاهر مظلوم گفتم ــــــــ شهنواز جان  به راستی بدرنگ شدم هه لبخندش جمع شد محکم  گفت: ــــــــ ها بدرنگ شدی  چی توحین می کند بمیر رزما چرا این قدر به خود رسیدی نگاهم را از چشمانش کوچ دادم و  سکوت کردم   رفتم سمت آینه تا صورت ام را پاک کنم که دستم را گرفت و متوقف ام کرد، ـــــــــ کجا بخیر ــــــــ رها کو دستم را .. ــــــــ امر دیگرررر بانو ــــــــ مرگ ...بانووو آرام خندید و دستم را میان دستانش با مهر قفل زد و متصل گفت ___ بانوی گستاخ من کجا میرورد پی حرفش با چشمک زدنی سوالی نگریست، با قهر گفتم ـــــــــ به تو چی هه میروم پاک اش می کنم ـــــــــ جوازش را نداری  ــــــــــ  هه خودت کم بودی حالی دلت است ریشخند دیگرا هم شوم ـــــــــــ نورچشم ام من کی  ریشخند زدم ـــــــــــ پس چرا خندیدی  هه چرا گفتی بدرنگ شدی ـــــــــــ  چون  نمی خواهم این لج باز را با این چشم های سرکش کسی دیگر ببیند پی حرف اش آرام جبینم را بوسید و دلنواز گفت ـــــــــ ماه شدی دلبر شدی سرکش شدی برای همین من حریص شدم و گفتم که بدرنگ شدی از حرف هایش هنگ کردم خجالت وجودم را مهمان شد هنوز ،خیره نگاه ام می کرد آمیخته با لبخند گفت ــــــــــــــ دختر دیوانه ببین روزم را سیاه کردی ـــــــــــ شهنواز خدا نکند چرا روزت سیاه شود با دست اش بازهم حلقه کوچک که در بینی ام بود را لمس کرد، و ارام  کفت __ یادت میاید نفرین ام کردی گفتی درد بی درمان بگیری بسوزی ببین گرفتم درگیر تو شدم سوختم ولی ندیدی آه چی می گوید یاد نفرین هایم افتادم بی اختیار دست اش را میان دست هایم گرفتم ندامت از لحن می بارید ـــــــــــ شهنواز از این به بعد می‌بینم و اگر شود حتی درمان ات می شوم دیگر او روز های عذاب آور را یاد نکن با ابهت نگاه ام می کرد می دانم حرف هایم برایش ناباوارنه است گویی یخ بسته باشد دست اش را فشردم ــــــــ شهنواز باز کجا سیر د داری به تته پته افتاد ـــــــــ چ چه چی گفتی رزما تو چی گفتی ـــــــــــ شهنواز اگر ممکن است حتی درمانت می شوم هرکاری می کنم تا خوب شویم لبخند عظیم کرد و یک باره محکم به آغوش اش کشید  وای این چی حال شد دیگر؛ شتابان به سینه اش فشار اورده  فاصله گرفتم __ هییی پس شو غول بیابانی  چی می کنی هه شهر چور و چپاول که نیست یک باره هجوم میاری جنگیز مغول!!!  آرام   گفت ــــــــــ رزما بهشت  من این یعنی تو مرا اه اندک بود از شرم جان بدهم ولی این خلقت با شکوه حیا ندارد زود حرف اش را نصفه کردم ـــــــــ آهای   متوجه زبان ات باش سر ات خیریت است من یک چیز گفتم حالی سر ما شاخ کشیدی دستش را روی قلب اش گذاشت ــــــ نه خیریت نیست این جا یک حال است برای تو ...خوب چی می کنی خجالت زده گفتم ـــــــــ هیچ... چی کنم فوق اش یک مشت به بازویت هدیه می کنم __ هههههه میدانم رزما به وار کردن و پرت و پوست کردن خوب مهارت داری از روی تحربه گذشته می گویم یاد او دو سیلی که زده بودم افتلدم خجل زده گفتم ــــــــــ شهنواز او روز زیاد ترسیده بودم نفهمیده ب شد ـــــــــ دختر ظالم خوب محکم زدی  شرمگین  با  تکان دادن سرم مظلوم گفتم ـــــــــ ها بخدا  محکم زدم خو ترسیده بود ای چشمانت زیاااد جالب بود ــــــــــ من به فدای دست هایت بگیر اگر هنوز دلت خالی نشده صورت ام به اختیارت صدایم آرام تر شد ــــــــــ  خدا نکند صورتت همیش بخندت دیگر بد خلقی نمی کنم همرایت ـــــــــ خریدار بدخلقی هایت هستم  بکن دیگر حمل این همه بی مهری را نداشتم به چشمانش نفوذ کرده  با پشیمانی صدایش زدم ــــــــ شهنواز  مرا ببخش  ..... من نمی حرف ام را نصفه کرد ـــــــــ رزماااایم   دیگر نبینم حرف بخشیدین میان بیاری آرام خنیدم و با باز و بستن چ
إظهار الكل...
🥰 2💔 1
به سختی خند ام را محار کردم مظلوم رفت نزدیک آینه صورت زیبایش را وارنداز کرد و نگران به من گفت ــــــــ رزما جان راست بگو چطور شدم هه خیر شوخی نکن ــــــــ صبر ببین  دقیق چی گونه شدی رفتم نزدیک با صورت جمع شده چشم هایم را کوچک کردم چهره به  زیبایش خیره شدم جلد سفید شیری که گاهی از خنده سرخ می شد ؛ چشمهای گرد و زیبا بینی کوچک دهن غنچه یی شکل صورت گرد و گونه های گوشتی که بی آلایش گلگون بودن. به چشمهای نگران اش دیده گفتم __ توبه کردم خدایا او خلق! دوکان سرمه فروشی را دزد زده گیچ نگاه کرد و گفت __ چی ؟ چی می گویی رزما با خنده گفتم __ بیا جمع کن رسوایی را تیار رپ خوان های آفریقا واری هههههه گویی متوجه نشد خندیدم و دوباره  گفتم ــــــــ زیبا شدی نکن تشویش ههههه حیف ات نکرده خوب شد که نفهمید چی گفتم و گرنه خدا به دادم می رسید حقیقتا هم خیلی چشم هایش را سیاه کرده بود و بافت موهایش محکم تر بود اما زیبنده اش بود با صدای بلند گفت ـــــــــ رزما تو به من نگاه کن چرا هنوز ا ماده نشدی بی تفاوت گفتم ـــــــ آماده می شوم فقط که عروسی داریم ـــــــ هله رزما همان چکن را به تن کن مطمعین هستم زیبنده ات است با تردید گفتم ــــــــ ،نمی دانم خوب می شود طنازه به تن کنم ؟؟ چکن را از روی تخت گرفت و گفت ــــــــــ بگیر اول به تن کن زیاد تردید نکن زره خو جنگی نمی پوشی با لبخند از دست اش گرفتم او بر گشت عقب و من هم مشغول پوشیدن شدم ــــــــــ رزما نگاه کنم ـــــــــ صبر کن یک لحظه دست است ماشین که نیست بعد از پوشیدن چکن گفتم ـــــــــ برگرد و نگاه کن ببین چطور شد طنازه به شتاب زده بر گشت و با دیدنم لبخند زنان گفت ـــــــــ وای رزما چقدر به پیکر ظریف ات زیبا نشسته  ـــــــــ پس بد نشدم هه؟؟ ــــــــــ البته که نشدی تو  ببین چقدر رنگ اش زیباست  برایت می خواند خوب بیا کمی آرایش هم کن طنازه دست به کار شد روی صورت ام کار کرد اما ظریف آرایش کردم به آینه نگاه کردم حقیقتا هم از لباس راضی بودم باز که چشم هایم با خط ظریف و ریمل بیشتر سرکش شدن سیاهی شان بیشتر شده بود دور از چشم طنازه قدری پاک کردم چون  دوست نداشتم، قسمت پیش روی موهایم را خودم بافت زیبای کردم و دیگر خرمن موهای عقب ام را بافتم چون بلند بودن باز نگهداشتن شان دشوار بود.... یک چادر به رنگ سبز که با گلنگار های دستدوزی شده چکن همخوانی داشت روی سرم تنظیم کردم، و از اینه وداع کرده لب تخت نشستم طنازه بعد از چند دقیقه رفت،.... هوا رو به تاریکی بود عصر خودش را به شام باخت  چراغ خواب عسلی را روشن کردم و در روشنایی خاص اتاق نگران در ا گشت زنی را شروع کردم قصور خوانی می کردم که شهنواز چرا ناوقت کرد.... آخر هیچ گاه این طور نمی کرد امشب هم که علی و حسنا و شبنم این ها هم میاین پس کجاست؟ آخرین قدم ام را  که برداشتم به عقب  چرخیدم  که در اتاق باز شد و عبوس یوسف آرای  من تشریف آورد .... با چهره قهرآلود دو قدم را به یک قدم رسانیدم نزدیک اش رفتم و با خشم و گلایه گفتم ـــــــ تو کجاستی هه نمی گویی یک مظلوم نگران می شود چرا صبح وقت رفتی هه شهنواز کلان آدم هستی این طور می کنی از من  خورد چی گله ، چرا گنگه شدی از لحظه که نزدیک اش رفتم مبهوت نگاه ام می کرد با گره ابروان دوباره گفتم ــــــــ شهنواز چیست هه چرا لال شدی جواب بدی چرا این قسم نگاه می کنی هه  توبه خدایا واه توگویی آدم فضایی دیده باشد خیره خیره   نگاه ام می کرد نگران شدم آرام تر صدایش زدم ـــــــــ شهنواااااااز ؟؟ ـــــــــ بهشت شهنواز در این چشم های سر کش چی داری هه ببین قاتل من هستن خون ام گردنت استغفرالله نکند مطلقا دیوانه شده چی می گوید گیچ و بی حوصله کقتم ــــــــــ آه شهنواز چی می گویی تو را چی شده   کجا سیر داری هه ــــــــــــ  در.. دیار چشم.... های سرکش تو، ....  عه من چی می خوانم گیتارم چی می نوازد  جمع کن رسوایی را رزما شوهرت مطلقا دیوانه شد   این بار  نگرانیم دو واحد شد و لحن ام ازرده دستش را گرفتم ــــــــــ  چی شده تو را شهنواز بخدا می ترسم نکن دیوانه شدی آرام خندید و دست اش آمد روی صورتم نشست  گیچ شدم.   یا ربی  چی قیامت شده که من نمی دانم  دو انگشت اش را به دو ابروانم گذاشت و گره ابروانم  را که از نگرانی به هم قرین بودن را  باز کرده  آرام گفت ـــــــــــ یار سرکش ام  نگفته بودم این طور با خشم نگاه نکن دلبر می شویی، دختر دیوانه سربه هوا  مبادا حتی سهوا این گونه به احدالناس  نگاه کنی  گیچ نگاه اش کردم خیره روی چشمانم بود بعد از دقایقی چشم هایم تیز شدن و عقل ام ندا زد... اه حالا فهمیدم  خاک در رنگ و رویم شود  ای که زهربخوری رزما الهی بمیری ...!!! از نگرانی زیاد فراموش کردم که با صورت رنگ مالی شده ایستاده هستم،زود صورت ام  را با دستانم پنهان کرده و با بغض  گفتم ــــــــــــ شهنواز لبسیرین
إظهار الكل...
2💔 1
🔻دولت اسلوونی کشور فلسطین را به رسمیت شناخت. @Herat_Explore | هرات اکسپلور 💠
إظهار الكل...
3🥰 3
Repost from N/a
👽 3جی بی روشن  انترنت به 45_افغانی 👽 🚀 T.me/addlist/1OdjUYRR1upmYzQ1 💠 👽 3جی بی اتصالات انترنت به 99_افغانی 👽 🚀 T.me/addlist/1OdjUYRR1upmYzQ1 💠 👽 10جی بیMTN انترنت به 200_افغانی 👽 🚀 T.me/addlist/1OdjUYRR1upmYzQ1 💠 👽6 جیبی افغان بیسیم انترنت به 180افغانی👽 🚀 T.me/addlist/1OdjUYRR1upmYzQ1 💠 👽 7 جی بی سلام انترنیت به 200 افغانی 👽 🚀 T.me/addlist/1OdjUYRR1upmYzQ1 💠
إظهار الكل...
3🥰 1