𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 🫦
انقدر براش بخوری که بدنش به لرزش بیفته و آبش بپاچه تو صورتت💦🍓 • پارتگذاری روزانه و منظم • ژانر: #عاشقانه_طنز_کلکلی_بزرگسالان👅💦 #انتقامی_لیتل_ددی⛓️🎀 بهقلم: #فاطمه_س_م
إظهار المزيد18 355
المشتركون
-8824 ساعات
-1227 أيام
-1 23430 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 _خالت تحمل نداره #ک.صشو بگ.ام، میگه کلفته دردم میاد!
با تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و زیپ لباسمو تا اخر پایین کشید و با لرز به خاله نگاه کردم
شاهرگمو لیسید و تن #برهنمو تو اغوشش گرفت و با فشرده شدن تنم میون بازوهاش محکم جوونی گفت
_تا وقتی خالت بیدار شه یه لقمت میکنم جوجه رنگی!
تنم با حرکتای #زبونش رو گردنم داغ شده بود و با استرس پاهامو دور کمرش حلقه کردم....🍑👅🍓🔥🔥
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
به شوهرخالهاش ک.ص میده🔞👠 | 166 | 0 | Loading... |
02 _لبههای کـ....صتو باز کن و چو.چولتو بمال ساغر!🥵
بی توجهه به خاله که رو تخت خوابیده بود #مردونگیشو مالید و با چهرهی خمار شده پاهامو رو شونههاش انداخت و شروع کردم به مالیدن #ک...ص خیسم
_خالت بفهمه داری زیر شو.هرش ک.ص میدی چیکارت میکنه؟🔞👄
سینه هامو تو مشتش مالید و انگشتاشو تو دهنم فرو کرد و با #خیسی انگشتاش سوراخ باکرمو مالوند
_امشب پلمپتو باز کنم یا از پشت جرت بدم؟
چاک #بهشتمو زبون زد و از لذت لبمو میون دندونام فشردم و سوراخ #با.سنمو تف مالی کرد....
_تحمل کن....الان شوهر خاله گشادت میکنه😱🔞💦💦💦💦
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8 | 201 | 0 | Loading... |
03 مامانش #ک💦🔞صمو جلوی چشم پسرش باز کرده بود و با خوشحالی میگفت :
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
_پسرم ببین ،هم #صورتیه صورتیه..
هم #باکره و تنگه ..
ببین از مال زن قبلیت چقدر قشنگ تره..
با خجالت خودمو جمع و جور کردم .
مامانش با خوشحالی از اتاق بیرون رفت .
چشمای نامور قرمز قرمز شده بود .
دختر خیلی خجالتیم و امروز اولین روزیه که بینمون صیغه ی محرمیت خونده شده بود..
خوابوندم رو تخت و پاهامو کمی باز تر کرد ..
با اون همه ابهت داشت #ک*ص و #ک🍑ونمو میلیسید ..
.
شروع کرد زبونشو داخل سوراخم فرستادن ..
وقتی حسابی خیس شد دوتا از انگشتاشو تا ته تو #ک*صم فرستاد ..
جیغم بالا رفت .صدام کل اتاقو برداشت
مهلت نداد آروم بشم و #ک*یر کلفتشو از شلوارش بیرون کشید.
اومدم جلوشو بگیرم که با یه حرکت بدون چرب کردن #کی*ر کلفتشو تا خایه فرستاد داخل..🔥🔥🔥 | 51 | 0 | Loading... |
04 -یه #تریسام با خالهات و شوهرش نمیخوای فادیا؟ 🍆💦
ترسیده هق زدم که لباسامو تو تنم پاره کردن و خاله زبونشو روی بهشتم کشید
-کیارش تو کونشو جر بده من با این خیار #ک.ص تنگشو میگام
کیارش هولم داد روی تخت و #ک.یرشو توی دهنم فرو کرد....
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
شوهرخاله اش کص تنگشو جرررر میده 🍑🔞 | 105 | 0 | Loading... |
05 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 38 | 0 | Loading... |
06 #پارت_۲۵۲❌🔞
- درد دارهههههه...🩸⛓
آرن بی توجه به داد و فریادم ضربهی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد!
با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد
- درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟
چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد
- هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم!
و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت
- به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟
و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید
- ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه!
دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود!
صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد!
وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید
- چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟
- ولم کن روانیییی!
پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م...
- میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی...
و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت
- آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه...
حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد نالهی ریزی از بین لبام خارج میشد.
پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت
- وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪
بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت
- حالا وقتشه...
لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که...
یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #گی اوردم براتون🔞🔥
بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵
#بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان گی در #تلگرام❌👀
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 | 120 | 0 | Loading... |
07 - میخوام ک.ص تو فلک کنم. مگه بهت نگفتم حق نداری حامله بشی رعیت؟
خودم رو بیشتر پشت دیوار قایم کردم.
ارباب از روز اولی که بهم پول داد تا بابا رو آزاد کنم گفته بود نباید به هیچ وجه حامله بشم.
- کدوم گوری قایم شد مهیاس؟
دستم رو جلو دهنم گرفتم تا هق هق گریه هام باعث نشه پیدا م کنه.
- بیا بیرون خودت.
سگم نکن که خودتم با توله سگت می کشم.
تمام تنم از جای کتک هاش سیاه و کبود بود.
چندین بار فلک شده بودم و حتی مجبورم کرده بود روی زغال داغ راه برم.
می دونستم تا چه حد وحشیه و برای همین می ترسیدم بلایی سر بچه ام بیاره.
- پیدات کردم موش کثیف...
ترسیده سریع به پاش افتادم.
- ارباب تو روخدا... بهم رحم کنید فلک درد داره. بچه ی خودتونم هست...
بی توجه پاشو رو تکون داد و بالگد پسم زد.
- اون تخم سگ تو الکی بمن نچسبون.
درب انباری رو باز کرد و فریاد زد:
- لختش کنید. پوزیشن زایمان بخوابونیدش دست و پاش رو ببندید تا اون توله رو همین امشب بندازم.
خدمتکار ها سریع دست به کار شدن و دستورش رو اجرا کردن.
به دستور ارباب همه خدمه و نگهبان های مرد از عمارت بیرون رفته بودن چون خوش نداشت مردی جز خودش بدن رعیت زر خریدش رو ببینه.
- وایسادید چیو نگاه می کنید؟
گمیشید.
یه نفر تونو اینجا ببینم چوب می کنم تو ک.ون تک تکتون.
می دونستن که اردلان خان به هر حرفی بزنه عمل میکنه برای همین همه فرار کردن و رفت.
ارباب ترکه ی انار به دست بین پام ایستاد، دامن رو بالا و اولین ضربه رو روی ک.صم زد..
- آخ... تو رو خدا...
ضربه بعدی رو با ضرب بیشتری زد.
- سووختمممم.... ارباب رحم کن...
ولی ارباب بی توجه انقدر با ترکه روی ک.صم زد که ترکه شکست و ک.صم پر خون شد.
دیگه حتی نای ناله و گریه هم نداشتم که شلوار و شورتش و رو پایین کشید.
- اینم برای مهم کاری که حتما اون توله سقط شده و مثل مادرش سگ جون نیست.
بدون هیچ نرمشی ک.یرش رو وارد ک.صم کرد و...
ادامه رمان👇👇
https://t.me/+XfOLuJh7YcdkNDBk
https://t.me/+XfOLuJh7YcdkNDBk
مهیاس دختر روستایی که به خاطر جور کردن دیه قتلی که پدرش انجام داده، مجبور میشه خودش رو به ارباب اردلان بفروشه!
مردی که حتی پشه ماده از دست هوسرانی هاش در امان نیست و فقط یه خط قرمز داره سکس با دختره باکره! | 96 | 0 | Loading... |
08 " نترس زیاد اذیتش نمیکنن
با مواد مخدر گیجش میکنن لخت ازش عکس میگیرن تا بتونی طلاقش بدی
شرش از سرمون کنده میشه عشقم "
کلافه اساماسی که از سمتِ مهشید رسیده بود رو بست و از اتاق بیرون زد
نیلوفر مشغول سرخ کردن کتلت بود
ابروهاشو در هم کشید تا اول از همه به خودش بفهمونه جایی واسه دلسوزی برای این دختر وجود نداره!
_ دستات چرا قرمزه؟
نیلوفر ترسیده از جا پرید و با دیدنِ اروند آروم جواب داد
_هیچی نگران نباش بخاطرِ گردگیریه
اروند پوزخند زد
_ نگران نبودم! به دستات نگفتی کُلفَتی؟ حساسیت به گردوخاک برای خانم خونهست نه کسی که واسه کلفتی اومده
نیلوفر سر پایین انداخت
اروند سمتِ در رفت و صدا بالا برد
_بلیطِ برگشتم برای پسفرداست. حرفایی که زدم یادت نره که کلاهمون بد میره تو هم
نیلوفر آروم سر تکان داد
_چشم
اروند نگاهش کرد. کاش اینقدر از خودِ نامردش حرف شنوی نداشت
دخترک اما با مظلومیت تکرار کرد
_ به خانوادتون نمیگم خونه تنهام تا شما رو سوال جواب نکنن. تلفنارو هم جواب نمیدم
اروند سر تکون داد. عذاب وجدانش هر لحظه بیشتر میشد. از دخترک عصبی بود که با رضایت ندادن به طلاق مجبورش کرده بود چنین راه بی رحمانه ای رو امتحان کنه
پیشنهاد مهشید بود! پول دادن به سه مردِ لاتی که تو محل مهشيد زندگی میکردن تا نصفه شب بیان خونهاش!
بیان خونهای که زنِ ۱۷ساله ی بی پناهش اونجا میمونه ، از ناموسش عکس بگیرن تا بتونه با عکس ها آبروریزی کنه و حاجی رضایت به طلاقشون بشه
_اروند خان؟
دستش روی دستیگره در موند. با اخم نگاهش کرد. موهاشو دو طرفش بافته و صورتش بچگانه تر شده بود
_بگو
_ممنونم
عصبی پرسید
_برای؟!
_برای اینکه دیگه فکر طلاق نیستید
_ اون وقت از کجا میدونی دیگه فکر طلاق نیستم؟
دخترک مستأصل با انگشتاش بازی کرد و نگاهش رو دزدید
_ حس میکنم... از اون شب که بابام اومد سراغم و تا پای مرگ کتکم زد انگار فهمیدید دروغ نميگم و نمیتونم طلاق بگیرم. من ... من میدونم شما قبلِ من یه دختر دیگه رو میخواستید. خواستم بگم بی چشم و رو نیستم که نفهمم . من هرچقدرم باهام بد باشید ، دست روم بلند کنید و بدرفتاری کنید بازم تا آخر عمر ممنونتونم
سعی میکنم براتون زنِ خوبی باشم
اروند وارفته دستاشو مشت کرد
انگار خدا میخواست بهش تلنگر بزنه
ناخواسته نرم شد
_ این حرفای خاله زنکی بهت نمیاد بچهجون
برو زود بخواب فردا مدرسه داری
نیلوفر لبخند و روی پنجه هاش بلند شد
_ مراقب خودتون باشید
گفت و بَگ پارچهای رو سمتش گرفت
_ این کتلت و میوهست. برای تو راهتون
اروند نموند تا دلش بیشتر به درد بیاد
بگ رو چنگ زد و از در خارج شد .پاهاش جلو نمیرفت . به خودش تشر زد
"چه مرگته؟ بلایی سرش نمیارن... فقط چهارتا عکسه"
کسی توی سرش فریاد کشید
"زنته ، ناموسته
همش ۱۷ سالشه هنوز بچهست
تو اون خونهی درندشت تنهاست
از وحشت سکته میکنه وقتی دو سه تا نره خر برن بالا سرش"
مهشید با دیدنش بوق زد. ماشین رو خودِ اروند براش خریده بود. به محض اینکه سوار شد لباشو بوسید و ذوق زده با بدجنسی خندید
_ زنگ زدم اسی اینا راه بیفتن ، وای خیلی خوشحالم اروند .بلخره گم میشه از زندگیمون بیرون
اروند با اخم سر تکون داد. صداش گرفته بود
_ راه بیفت
مهشید به بگ دستش اشاره زد
_ اون چیه؟ عجب بویی داره
در ظرف کتلت رو باز کرد و گازی زد
با تمسخر سر تکون داد
_ دستپختش خوبه ، دخترهی دهاتی از زنیت فقط غذا پختن یاد گرفته
بیحوصله غرید
_ بسه ، بشین کنار خودم بشینم
مهشید بی مخالفت اطاعت کرد و در ظرف دوم رو باز کرد
_ هه ، احمق کوچولو مثل زنای دهه شصت خواسته با غذا و میوه دلبری کنه!
اینجارو ببین...
اروند نگاهِ سرسری به ظرف انداخت اما خشک شد
میوه های ریز شده که بینشون توت فرنگی هم به چشم میخورد
میدونست نیلوفر به توت فرنگی حساسیت داره . یادش از دستای قرمزش اومد. گفته بود بخاطر گردگیری اینطور شده اما...
مهشید کتلت دیگه ای خورد و سرخوش خندید
_ به اِسی گفتم هر سه بریزن سرش
این دختره مثل کنه بهت چسبیده با چهارتا عکس ول نمیکنه
واستا شکمش از یکی ازینا بیاد بالا تا بترسه و طلاق بگیره
قولِ یک شب پر و پیمون به هر سه تاشون دادم!
اروند عصبی و بهت زده پاشو روی ترمز کوبید
مهشید جلو پرت شد و لب زد
_ چی ش....
دست اروند توی دهنش فرود اومد. تا به حال بارها بخاطرِ دسیسه های این زن نیلوفر رو کتک زده بود . مشتش رو روی فرمون کوبید و صدای عربدهاش ماشین رو لرزوند
_ تو گوه خوردی قولِ ناموسِ منو به اون حرومزاده ها دادی آکله
مهشید مات نگاهش کرد و اروند با اخرین سرعت فرمون رو سمت خونه چرخوند
صدای دخترک توی سرش زنگ زد
(من هرچقدرم باهام بدرفتاری کنید بازم تا آخر عمر ممنونتونم
سعی میکنم براتون زنِ خوبی باشم)
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0 | 275 | 0 | Loading... |
09 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃
🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵
#خانزندارهولیعاشقخدمتکارخونشونمیشهویواشکیتویخوابزنشمیکنهوباردارشمیکنه 😳😳😳🤤💦
#خانیکهبهبهانهیمعاینهکردندختره،انگولکشمیکنهوبراشمیخوره🖕🏿👅🔥💦🔞
#طغیــانگــــر ⚘#پارت13
🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت..
_پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره
باز کن میگم ... باز تر
🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ...
سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت:
_شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر !
🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد :
🔵_آخ ... #آیییی درد داره ...
_یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ...
🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ...
🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ...
#توجه_مهم ❌💢‼️
#این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥 | 140 | 0 | Loading... |
10 _خالت تحمل نداره #ک.صشو بگ.ام، میگه کلفته دردم میاد!
با تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و زیپ لباسمو تا اخر پایین کشید و با لرز به خاله نگاه کردم
شاهرگمو لیسید و تن #برهنمو تو اغوشش گرفت و با فشرده شدن تنم میون بازوهاش محکم جوونی گفت
_تا وقتی خالت بیدار شه یه لقمت میکنم جوجه رنگی!
تنم با حرکتای #زبونش رو گردنم داغ شده بود و با استرس پاهامو دور کمرش حلقه کردم....🍑👅🍓🔥🔥
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
به شوهرخالهاش ک.ص میده🔞👠 | 514 | 0 | Loading... |
11 انگشتشو روی لایه های ک.صم کشید و اوفی کشید 🔞🫦
-چقدر صورتی و داغه لعنتی ، پاهاتو ببند دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم
با شهوت دستشو به داغی ک.صم چسبوندم و گفتم:
-اوممم همینجوری بمالش معید خیلی خوبه
استغفرالههی گفت و خواست عقب بکشه که زوری یه انگشتشو تو ک.صم فرو کردم
از کلفتی انگشتش اهی کشیدم و...👅💦
https://t.me/+AKBrq5hXEpcwYThk
https://t.me/+AKBrq5hXEpcwYThk
دختر حش.ری ریزه میزه با حاجی جذاب😈🔞 | 1 354 | 2 | Loading... |
12 _خالت تحمل نداره #ک.صشو بگ.ام، میگه کلفته دردم میاد!
با تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و زیپ لباسمو تا اخر پایین کشید و با لرز به خاله نگاه کردم
شاهرگمو لیسید و تن #برهنمو تو اغوشش گرفت و با فشرده شدن تنم میون بازوهاش محکم جوونی گفت
_تا وقتی خالت بیدار شه یه لقمت میکنم جوجه رنگی!
تنم با حرکتای #زبونش رو گردنم داغ شده بود و با استرس پاهامو دور کمرش حلقه کردم....🍑👅🍓🔥🔥
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
به شوهرخالهاش ک.ص میده🔞👠 | 646 | 1 | Loading... |
13 -یه #تریسام با خالهات و شوهرش نمیخوای فادیا؟ 🍆💦
ترسیده هق زدم که لباسامو تو تنم پاره کردن و خاله زبونشو روی بهشتم کشید
-کیارش تو کونشو جر بده من با این خیار #ک.ص تنگشو میگام
کیارش هولم داد روی تخت و #ک.یرشو توی دهنم فرو کرد....
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
شوهرخاله اش کص تنگشو جرررر میده 🍑🔞 | 684 | 0 | Loading... |
14 _لبههای کـ....صتو باز کن و چو.چولتو بمال ساغر!🥵
بی توجهه به خاله که رو تخت خوابیده بود #مردونگیشو مالید و با چهرهی خمار شده پاهامو رو شونههاش انداخت و شروع کردم به مالیدن #ک...ص خیسم
_خالت بفهمه داری زیر شو.هرش ک.ص میدی چیکارت میکنه؟🔞👄
سینه هامو تو مشتش مالید و انگشتاشو تو دهنم فرو کرد و با #خیسی انگشتاش سوراخ باکرمو مالوند
_امشب پلمپتو باز کنم یا از پشت جرت بدم؟
چاک #بهشتمو زبون زد و از لذت لبمو میون دندونام فشردم و سوراخ #با.سنمو تف مالی کرد....
_تحمل کن....الان شوهر خاله گشادت میکنه😱🔞💦💦💦💦
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8 | 755 | 0 | Loading... |
15 مامانش #ک💦🔞صمو جلوی چشم پسرش باز کرده بود و با خوشحالی میگفت :
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
_پسرم ببین ،هم #صورتیه صورتیه..
هم #باکره و تنگه ..
ببین از مال زن قبلیت چقدر قشنگ تره..
با خجالت خودمو جمع و جور کردم .
مامانش با خوشحالی از اتاق بیرون رفت .
چشمای نامور قرمز قرمز شده بود .
دختر خیلی خجالتیم و امروز اولین روزیه که بینمون صیغه ی محرمیت خونده شده بود..
خوابوندم رو تخت و پاهامو کمی باز تر کرد ..
با اون همه ابهت داشت #ک*ص و #ک🍑ونمو میلیسید ..
.
شروع کرد زبونشو داخل سوراخم فرستادن ..
وقتی حسابی خیس شد دوتا از انگشتاشو تا ته تو #ک*صم فرستاد ..
جیغم بالا رفت .صدام کل اتاقو برداشت
مهلت نداد آروم بشم و #ک*یر کلفتشو از شلوارش بیرون کشید.
اومدم جلوشو بگیرم که با یه حرکت بدون چرب کردن #کی*ر کلفتشو تا خایه فرستاد داخل..🔥🔥🔥 | 363 | 0 | Loading... |
16 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 283 | 1 | Loading... |
17 باتـ🔞ـلاق شـ💦ـهوت
#part1
_آهههه درش بیار آههه آییی اووف آهههه
دسته میکروفن کامل توی کـــــ.صم جا کرد و با شهوت لیسی به چو*چول کـ.صم زد که آب کــــــ.صم روی دسته میکروفن پاچید که کیـــــ.رش شـــــ.ق تر شد و نوک پستونمو خشن مکید و تندتر توی کـــــ.صم با میکروفن تلمبه زد..💦🔞
_اوووف این کـــــ.ص خوردن داره تنگ و صورتی اوممم آهههه میکروفنم داره توی کـــــصت حال میکنه اووف...💦🤤
تند تند با میکروفن توی کـــــ.صم تلمبه زد و منم کـــــ.یرشو مالیدم و آه و ناله کردم که یهو در استیج باز شد و....
دختر حشـــــ.ری که خواننده شهوتی با میکروفن کـــــ.ص تنگ و داغشو جـــــر میده..🍑🔞🤤
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk
روی میکروفن خواننده سواری میکنه اووف..💦🔞 | 647 | 1 | Loading... |
18 #پرسینگ_نیپل 🔞
#Part_1
نوک سینه های نرم و گردمو لای انگشتاش گرفت و با چشمای نافذش تو چشمام زل زد.
درحالی که آروم با نوکشون ور میرفت زمزمه کرد:
-جون ، نوک سینت خوراک پرسینگه.
با حرفی که زد حس کردم لای پاهام خیس شده.
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا راضی شم پرسینگ نیپلمو یه پسر انجام بده.
اگه شوهرم میفهمید مرگم حتمی بود.
اما الان پشیمون نبودم از انتخابم.
هم پرسینگ میزد هم من لذت میبردم.
لبخند پر شهوتی زدم و گفتم:
-میخوای تستشون کنی؟
کمی به نیپلام فشار وارد کرد و گفت:
-به موقعش میچشم.
مراجعه کننده های دیگه پشت در بودن و منتظر تا کار من تموم شه.
اما کار ما خیلی طول میکشید!
گوشهی لبمو گاز گرفتم و بهش خیره شدم.
از اون سوزن دراز توی دستش میترسیدم فقط..
اما به دردش می ارزید.
الکل رو روی نیپلام مالید.
-اآهه ، اومم..
با ناله ای که کردم شروع کرد به ماساژ سینم.
-دوست داری بمالمش؟
+اوممم ، خیلی. آههه
نوک یکی از سینه هامو تو دهنش فرو کرد و لیسی بهش زد.
داغ کردم از داغی دهنش.
شورتم خیس خیس بود و به لای ک.صم چسبیده بود.
دستمو تو موهای لخت و مردونش فرو کردم و گفتم:
-بخور ، شیرشو بخور خیلی خوشمزست. اوممم...
ناگهان در با شدت باز شد و با دیدن شوهرم تو چهار چوب با صورتی بر آشفته و خشمگین...😱😱🙈🙈🔞💦
https://t.me/+juwgcBXwGZk2NTFh
https://t.me/+juwgcBXwGZk2NTFh
https://t.me/+juwgcBXwGZk2NTFh
https://t.me/+juwgcBXwGZk2NTFh
https://t.me/+juwgcBXwGZk2NTFh
مریم یه زن حشریه که با اصرار پدرش زن یکی از پولدار ترین آدمای شهر میشه اما دور از چشم شوهرش بهش خیانت میکنه.
یه روز که که هوس میکنه نوک سینه هاشو پرسینگ کنه اون کارو به امیر پسری که ازش دو سال کوچیک تره میسپره و به کلینیکش میره و با امیر وارد رابطه میشه تا این که.. 🔞💦 | 758 | 1 | Loading... |
19 #پارت_1 👅💦
-- اووووف ببین چقد نوک ممه هات سیخ شده واسم!
نوک ممه هامو فشار داد که ک**یز بزرگش کم کم سیخ شد.
خم شد روی میز و به بهشت ابدارم که حسابی خیسه خیس بود دستی کشید.
- اووووم چقدر خیس شدم اوووف
اروم اروم انگشتمو وارد هلوم کردم و چوچو.لمو مالیدم که تو یه حرکت کاری کزد که جیغ بلندی کشیدم و....🔞💦
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
#part6
_کیـ*ـرم تو کـ*ص تپلت دلبر اوووف این کـ*ص صورتی و خوردنی رو من با کیـ*ـرم جر میدم اومم..🔞🍑
شهوتی به کیـ*ـر سالاری نگاه کردم که چقد کلفت و شق بود و لیسی به سر کیـ*ـرش زدم...
_اومم آراد بکن تو کـ*صم دیگه آههه کـ*ص صورتیمو برای تو تنگ و آبدار کردم..
در کـ*صم کوبید و با شهو.ت چوچول کـ*صمو از هم باز کرد و سریع دو انگشت کلفتشو وارد ک*صم کرد و کیـ*ـرشو تا ته توی کونم کوبید که...🔞💦
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
https://t.me/+J9DXZ2rjajUwYzM0
ک.ی.ر کلفتش تپل تنگ دلبر ک.ص صورتیو جر میده..🔞🍑🙊 | 895 | 0 | Loading... |
20 #Part_1
_اوممم تا حالا دوتا ددی منو جر نداده بودن اوممم اوووف ک.صم میخاااارهههه
شیخ داشت از جلو جرم میداد و بابایی از پشت ک.صمو میمالید و صدای شلپ شلوپ میکرد
از شدت شهوت پاهام میلرزید و باورم نمیشد دارم زیر بابایی و شیخ ک.ص و کو.نم پاره میشه
_اههههه رفیق دخترتو گاییدم چه ک.ص آبدار و تنگی داره
بابایی با لذت رفیقشو پشتم فرستاد و منو روی خودش نشوند و سیلی به سینه های درشتم کوبید
_من میخوام دخترمو از ک.ص بکنم تو از کو.ن بگادش
تا به خودم بیام هردو همزمان از عقب و جلو واردم کردن از شدت درد و لذت جیغ کشیدم
به معناب واقعی جر خوردم که بابایی سینه هامو تو مشتش چلوند و آه بلندی کشید
_تا مامانش نیومده باید دوتا ددی هاش آبشو بیارن نه رفیق؟
شیخ لبمو تو دهنش کشید و تلمبه هاشون همزمان شد و ناله بلندی کردم... دوتا ددی داشتن هم خیلی خوب بود.
-وااای من تشنمههه لطفا بهم آب بدید بابایی جونمم
شیخ پوزخندی زد و خودشو ازم بیرون کشید و زبونمو بیرون اوردم که خودشو به زبونم کوبید
چشمامو با لذت بستم لبمو گاز گرفتم که صدای در اومد و با وحشت به مامانم که لخت شد و جلو اومد...
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
سکس گروپ بین دختر و دوتا ددی که مامان دختره هم بهشون میپونده🙈🔞💦 | 1 314 | 0 | Loading... |
21 چ.چول خیسشو روی نازم مالید که صدای لزجش سکوت دسشویی رو شکست نالیدم:
- آه... کیانا زود باش ار...ضام کن الان زنگ تفریح میخوره همه میریزن
تند تر خودش رو روم حرکت داد و صدای آه و ناله مون کل دسشویی رو پر کرده بود که با شنیدن صدای پاشنه کفش خانم ناظم....
_ کیانا و شفق... اونجا چه خبره؟
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
سک.س دوتا دختر دبیرستانی تو مدرسه🔞 رمان ل.زبین و صحنه دار💦🔥 | 400 | 0 | Loading... |
22 زبونمو با ملچ ملوچ لای #بهشت خیسش کشیدم که شفق بی طاقت آه کشید و صدای آه و نالهاش سکوت کلاس رو شکست یهو معلم ریاضی گفت: کیانا و شفق، ته کلاس چخبره؟
شفق به سرعت پاهاش رو جفت کرد و راست نشست به سختی گفت:
- هی.. هیچی خانم معلم... یکم درد دارم.
همون لحظه چو*چول نرم و صورتیش رو بین لبام گرفته و مک محکمی زدم که شفق بی اراده ناله بلندی کرد و بدنش لرزید.
صدای قدم های معلم رو شنیدم که به سمت میز ما میومد، با دیدن پایین تنه برهنه شفق هینی کشید و فریاد زد:
_ کیانا و شفق... هردوتامون برید دفتر... همین الاااان!
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
س.ک.س دو دختر دبیرستانی توی مدرسه
😗😗🔞 | 499 | 1 | Loading... |
23 مامانش #ک💦🔞صمو جلوی چشم پسرش باز کرده بود و با خوشحالی میگفت :
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
_پسرم ببین ،هم #صورتیه صورتیه..
هم #باکره و تنگه ..
ببین از مال زن قبلیت چقدر قشنگ تره..
با خجالت خودمو جمع و جور کردم .
مامانش با خوشحالی از اتاق بیرون رفت .
چشمای نامور قرمز قرمز شده بود .
دختر خیلی خجالتیم و امروز اولین روزیه که بینمون صیغه ی محرمیت خونده شده بود..
خوابوندم رو تخت و پاهامو کمی باز تر کرد ..
با اون همه ابهت داشت #ک*ص و #ک🍑ونمو میلیسید ..
.
شروع کرد زبونشو داخل سوراخم فرستادن ..
وقتی حسابی خیس شد دوتا از انگشتاشو تا ته تو #ک*صم فرستاد ..
جیغم بالا رفت .صدام کل اتاقو برداشت
مهلت نداد آروم بشم و #ک*یر کلفتشو از شلوارش بیرون کشید.
اومدم جلوشو بگیرم که با یه حرکت بدون چرب کردن #کی*ر کلفتشو تا خایه فرستاد داخل..🔥🔥🔥 | 239 | 0 | Loading... |
24 #پارتیک
#lab_mice 🧬🧪
-پیاده شو منتظر چی هستی؟؟
دخترک به سختی پلکاشو از هم فاصله داد و گیج اطرافشو نگاه کرد
صدرا نفسشو محکم بیرون داد و با تمسخر گفت : چرا ماتت برده عین کسخلا؟؟ نکنه تا حالا ویلا و دریا ندیدی؟
البته که ندیده بود
دخترک از روستا بیرون نرفته بود تا یک هفته پیش!
لبای خشک شده اش رو به هم کشید و آروم گفت : نه... نمیدونم... یادم نمیاد
شنیدن این جمله خیال صدرا رو راحت کرد؛ دارو جواب داده بود!
دست مریزاد گفت به سامانِ عوضی! کارش حرف نداشت
سمت دخترک خیز برداشت و انگشت اشارهاش رو جلوی صورتش تکون داد
-ببین دخترجون! الان دیگه وقت پشیمونی نیست. اون موقع که واسه اون دلارا نقشه میکشیدی و قرارداد امضا کردی یادت نبود روزش که برسه ممکنه خا..یه کنی؟؟
دختر بیچاره کم مونده بود به گریه بیفته
هیچی یادش نبود.... مطلقا هیچی!
صدرا نوک انگشتش رو زیر لب برجسته و خوش فرمش کشید و نزدیک گوشش پچ زد : پیاده شو سدنا. بریم داخل روشنت میکنم!
پس اسمش سدنا بود!
انگار برای اولین بار این اسم رو شنیده
صدرا پیاده شد و فرصت داد تا دخترک به خودش بیاد
نباید زیاده روی میکرد!
ماشین رو دور زد و در سمت سدنا رو باز کرد
با لحن خشک و دستوری گفت : نمیخوای پیاده شی؟
نامحسوس باید مراقبش میبود
هنوز دقیق نمیدونست عوارض دارو میتونه چیا باشه
سامان هشدار ضعف عضله و بی حس شدن دست و پا هم داده بود!
آرنج سدنا رو محکم گرفت و از ماشین بیرون کشید
سدنا مچ دستش رو چنگ زد و پلک به هم فشرد
-خوبی سدنا؟؟ این اداها چیه از خودت در میاری؟
سدنا میخواست جیغ بکشه از اون همه گیجی و بی خبری و ضعف
حالا سرگیجه هم بهش اضافه شده بود و اجازه نمیداد حتی فکر کنه
با اون صدای ظریف و مخملی آروم زمزمه کرد : سرم... یهو گیج رفت. پاهام داره میلرزه
صدرا توی یه حرکت انگشتای دستشو روی گلوی سدنا چنگ زد و از لای دندوناش غرید: باز کن گوشاتو زنیکه هرجایی!
بذار کنار این تنگ بازیاتو
قراره یک ماه باهم اینجا زندگی کنیم و بعد هرکی پولشو بگیره و بره دنبال زندگیش
بعد از این یک ماه نمیخوام ریخت نحستو ببینم. پس واسه من ادا نیا که بی فایده اس
فهمیدی؟
سدنا سعی کرد محکم بایسته و پرسید : یک ماه واسه چی باید اینجا زندگی کنیم؟
صدرا چمدونا رو از صندوق عقب ماشین آخرین مدلش برداشت و گفت : گرفتی ما رو؟ از تهران تا اینجا تصادفم نکردیم که بگم سرت به جایی خورده
چرا هذیون میگی؟
بیا داخل تا گرما زده نشدی
وقت مریض داری نداریم!
گفت و بی توجه به دخترک مات و حیران وسط حیاط، وارد ویلا شد
نزدیک ورودی چمدونا رو رها کرد و با عجله پشت پنجره رفت تا سدنا رو زیر نظر بگیره
عین یه مجسمه همونجا خشکش زده بود
کلافه پنجره رو باز کرد و بلند گفت : نمیخوای بیای داخل؟
دخترک تکونی خورد و با قدم های ناموزون وارد ساختمان شد
صدرا جلو رفت و قبل از اینکه حرفی بزنه، سدنا گفت : من حالم خوب نیست... هیچی یادم نمیاد. نمیدونم خودم کیام... تو کی هستی... اینجا کجاست و چرا اینجاییم
صدرا نیشخندی زد. دخترهی احمق!
جلوتر رفت و سینهی گرد دخترک رو بین انگشتاش گرفت و فشار داد
لب به لالهی گوش سدنا چسبوند و محکم لب زد : تو یه جن.ده ای که با یه سایت پو.رن قرار داد بستی تا دو ماه دیگه سی تا فیلم تمیز از سی تا سکس با پوزیشنای مختلف تحویلشون بدی
واسه این کار نفری یک میلیون دلار گرفتیم
ترسیدی؟ پا پس کشیدی؟ به تخ*مم! من واسه اون پول کلی برنامه دارم
الان اگرم نخوای مجبورت میکنم... میبدمت به تخت و عین سی تا فیلم رو جوری میکنمت که بعدش شیش ماه بری استراحت
فهمیدی؟؟
سدنا گیج تر از قبل، با زبونی بند اومده مات نگاهش کرد
-من... اشتباه شده...
صدرا با لذت زبون روی گوش نرم و سفید سدنا کشید که دخترک بین دستاش لرزید
شک نداشت دخترک خیس شده!
زیادی بی تجربه بود!
دکمههای لباس سدنا رو یکی یکی باز کرد و ادامه داد : دوربینا روشنن... اولیش رو همینجا، همین الان میگیریم
بخوای جفتک بندازی و خودتو بزنی به گیجی بد جور میگامت سدنا
خیره شد به حرکت دست مرد غریبه روی تنش
مردک لباسا رو در آورد و حالا فقط لباس زیر تنش بود
دست گرمش که روی قزن سوتین نشست، سدنا تنش رو عقب کشید و ترسیده لب زد : نکن...
صدرا اما دیگه نتونست تحمل کنه
باسن سدنا رو محکم بین انگشتاش فشار داد و تن لرزون و سردش رو به سینه اش چسبوند
چونهی سدنا رو گرفت و تو فاصله میلی متری از صورت ترسیده و چشمای گرد شده اش غرید : سدنا بهت گفتم جفتک ننداز! من دوست پسرت نیستم که نازتو بکشم و التماست کنم واسه لخت شدن!
من صدرام! بلایی سرت میارم که دیگه نتونی تو آینه خودتو نگاه کنی
https://t.me/+UwAeap2RNW8wNGE0
https://t.me/+UwAeap2RNW8wNGE0
https://t.me/+UwAeap2RNW8wNGE0
چشمای زمردیش هرکسی رو جادو میکرد؛ واسه همین طرد شده بود
اما توی دام صدرا میفته و میشه "موش آزمایشگاهیش"....🔞🔞 | 318 | 1 | Loading... |
25 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 111 | 0 | Loading... |
26 •| مذهبیِ شهوتے💦👅 |•
#پارت_41
موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم...
با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟
- اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن.
از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟
- خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم.
- پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان.
برم گردوند و کرد تو ک.صم.
- تو که نمیخواستی بدون کا..ندوم بکنی.
- حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم...
دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر....
خندید.
- جوون...خوشت اومده.
- لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم.
- تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی.
- اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه...
با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد.
ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم.
- برگرد میخوام از جلو ب.گامت.
با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش...
- تو که نمیخواستی بدون کا.ندوم بکنی.
- حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم.
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk
پسر بسیجی دانشگاه سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥 | 414 | 0 | Loading... |
27 س...ک...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌
بنری که میخونید، #پارتواقعیرمانه و دارای #محدودیت_سنی هست.
لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است:
- حتی باورت نمیشه که چقدر دلم میخواد همین حالا کی*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات
کنم و اونقدر تلم*به بزنم که ک*ص و کو*نت سرخ
و کبود بشه!
آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک*صم قرار گرفت.
- پس برای همین اینقدر داری دست دست میکنی واسه پا*ره کردنم؟
جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی*رش رو تو ک*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام
رو به کمرش فشار دادم.
- آه! همینه! همینو میخواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک*ص و کو..نمو با کی*ر کلفتت پا...ره کن
- چشم! شما امر کن عروس س*ک*سی و حش..ری من!
بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل*مبه زدن. کی*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس میکردم و بدنم زیر تل*مبه هاش مثل ویبره میلرزید.
- خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟
سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم:
- آه! آره آره! حالا میفهمم آرش قدرتش تو س*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم میخواد زیر ک*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک*صم خون بیفته مرصاد!
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌
فقط یه دختر سڪسیُ حشـ.ری مثل من میتونه توی یک ثانیه ڪ.یر کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞 | 330 | 1 | Loading... |
28 - یا باهام میای امارات یا هرشب که اونجام باهات ویدیو کال میکنم لخت میشی با خودت ور میری تا من ارضا شم.
چشم گرد کرد و تلفن را وحشت زده پایین آورد.
حاج بابایش داشت اخبار نگاه میکرد و نقره خانم در آشپزخانه بود.
آب دهانش را قورت داد و با لکنت گفت:
- اُ... استاد... من... من نمیتونم این کلاس ها رو شرکت کنم.
صدای خستهی یزداد در گوشی پیچید:
- دلی؟ حوصله ندارم الان وایسم نازتو بکشم. فردا صبح ساعت هشت پرواز دارم امارات. یه جلسه مهم از طرف شرکته با یه کشور عربی میخوایم قرارداد ببندیم. نمیدونم کی برمیگردم و میخوام تو رو با خودم ببرم.
رنگ دلهره با دیوار پشت سرش فرقی نداشت.
حاج بابا توجهش جلبش شد.
عینکش را درآورد و با دقت نگاهش کرد.
- خوبی بابا؟
از استرس به سرفه افتاد.
یزداد عصبی غرید:
- جمع کن خودتو دلهره! چه مرگته؟
لب گزید و ترسیده از عصبانیت یزداد، سریع به خودش مسلط شد.
با لبخند لرزانی گفت:
- خوبم بابا جان...
حاج بابا مشکوک پرسید:
- کیه زنگ زده؟
دلهره به نفس نفس افتاده بود.
یزداد با تشر گفت:
- خنگ بازی درنیار! مثل آدم بگو استاد حکیمی پشت خطه!
حرف یزداد را که تکرار کرد، گل از گل حاج بابایش شکفت.
با ذوق گفت:
- سلام برسون بابا... بگو تشریف بیارید خونه در خدمت باشیم جناب حکیمی. خیلی وقته منور نکردید خونه ما رو...
دلهره مات به حاج بابایش نگاه کرد.
و یزداد دوباره تشر زد.
- دلهره مثل آدم رفتار کن وگرنه خدا شاهده پامیشم نصف شبی میام دم در خونتون خرکش میبرمت. گیج بازیا چیه درمیاری؟
به خودش آمد و تصنعی یزداد تعارف زد:
- استاد... حاج بابا میگن تشریف بیارید.
یزداد جدی گفت:
- بزن رو اسپیکر!
نفس دلهره یک لحظه از استرس قطع شد.
بلند گفت:
- چی؟
یزداد سعی کرد به خودش مسلط باشد.
شمرده شمرده تکرار کرد:
- میگم بزن رو اسپیکر!
با دست لرزان کاری که گفت را انجام داد.
حاج بابا سریع پیشدستی کرد:
- سلام جناب حکیمی... میگم تشریف بیارید اینورا خوشحال میشیم.
- احوال شریف حاج آقای پناهی؟ ممنون از تعارفتون. ولی راستش من فردا باید برم شیراز برای یه سمینار. بعد از اونم کلاس های ده روزه فوق برنامهاس قراره اجرا شه، انشالله بعدش مزاحمتون میشم.
دلهره با چشم گرد شده به تلفن خیره شد.
واقعا این مرد شیطان را درس میداد!
حاج بابایش با کنجکاوی گفت:
- به سلامتی... چی هست کلاسا؟
- والا در اصل برای همین به دلهره جان زنگ زدم. میخواستم اگه امکانش باشه توی این دوره شرکت کنه، برای کنکورش فوق العادس!
دلهره لب گزید.
برای کنکورش فوق العاده بود یا زیر شکم یزداد حکیمی؟
حاج بابایش وسوسه شده گفت:
- مطمئنه این سفر جناب حکیمی؟
یزداد با اطمینان گفت:
- خیالتون راحت باشه. سرپرست این سفر خودم هستم!
و حاج بابای بیخبر از همه جا با لبخند گفت:
- خب اگه شما هستید که عالیه... خیالم تخته. اگه زحمتی نیست کارهای دلهره هم کنید این ده روز تحت سرپرستی خودتون بیاد شیراز!
طفلک نمیدانست این سرپرستی مختص تخت خوابش هم بود! و قرار بود دخترک به اصطلاح چشم و گوش بستهاش را به سفر خارجه ببرد و در بهترین هتل هفت ستارهی عربی، هرشب ترتیبش را به بهانهی کنکور بدهد!
یزداد پیروز گفت:
- چشم خیالتون راحت باشه. من اوکی میکنم. فقط دلهره جان وسایلش رو آماده کنه، ساعت دو صبح پروازه من یک ساعت دیگه میام دنبالش.
دوباره چشم دلهره گرد شد.
حاج بابا اشاره زد خودش با یزداد هماهنگ شود.
و دلهره بهت زده تلفن را به گوشش چسباند و سریع در اتاق چپید.
بهت زده گفت:
- یزداد؟ واقعا؟
- چی واقعا؟ ببین تو مثکه یزداد حکیمی رو دست کم گرفتی بچه! من یه گردان آدمو سر انگشتم میچرخونم! حاج بابای تو که آب خوردنه.
دلهره با استرس پوست لبش را کند و گفت:
- مگه نگفتی صبح ساعت هشت پروازه؟ پس چرا به باباحاجی گفتی یه ساعت دیگه میای؟
و صدای خبیث یزداد که در گوشی پیچید:
- میخوام بیام الان ببرمت آپارتمانم، یه راند تو ایران بکنمت، یه راند هم تا رسیدیم امارات!
https://t.me/+depx_pliikw0ZGI8
https://t.me/+depx_pliikw0ZGI8
https://t.me/+depx_pliikw0ZGI8
https://t.me/+depx_pliikw0ZGI8
https://t.me/+depx_pliikw0ZGI8 | 874 | 2 | Loading... |
29 زبونمو با ملچ ملوچ لای #بهشت خیسش کشیدم که شفق بی طاقت آه کشید و صدای آه و نالهاش سکوت کلاس رو شکست یهو معلم ریاضی گفت: کیانا و شفق، ته کلاس چخبره؟
شفق به سرعت پاهاش رو جفت کرد و راست نشست به سختی گفت:
- هی.. هیچی خانم معلم... یکم درد دارم.
همون لحظه چو*چول نرم و صورتیش رو بین لبام گرفته و مک محکمی زدم که شفق بی اراده ناله بلندی کرد و بدنش لرزید.
صدای قدم های معلم رو شنیدم که به سمت میز ما میومد، با دیدن پایین تنه برهنه شفق هینی کشید و فریاد زد:
_ کیانا و شفق... هردوتامون برید دفتر... همین الاااان!
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
س.ک.س دو دختر دبیرستانی توی مدرسه
😗😗🔞 | 454 | 1 | Loading... |
30 زبونمو با ملچ ملوچ لای #بهشت خیسش کشیدم که شفق بی طاقت آه کشید و صدای آه و نالهاش سکوت کلاس رو شکست یهو معلم ریاضی گفت: کیانا و شفق، ته کلاس چخبره؟
شفق به سرعت پاهاش رو جفت کرد و راست نشست به سختی گفت:
- هی.. هیچی خانم معلم... یکم درد دارم.
همون لحظه چو*چول نرم و صورتیش رو بین لبام گرفته و مک محکمی زدم که شفق بی اراده ناله بلندی کرد و بدنش لرزید.
صدای قدم های معلم رو شنیدم که به سمت میز ما میومد، با دیدن پایین تنه برهنه شفق هینی کشید و فریاد زد:
_ کیانا و شفق... هردوتامون برید دفتر... همین الاااان!
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
س.ک.س دو دختر دبیرستانی توی مدرسه
😗😗🔞 | 753 | 0 | Loading... |
31 مامانش #ک💦🔞صمو جلوی چشم پسرش باز کرده بود و با خوشحالی میگفت :
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
_پسرم ببین ،هم #صورتیه صورتیه..
هم #باکره و تنگه ..
ببین از مال زن قبلیت چقدر قشنگ تره..
با خجالت خودمو جمع و جور کردم .
مامانش با خوشحالی از اتاق بیرون رفت .
چشمای نامور قرمز قرمز شده بود .
دختر خیلی خجالتیم و امروز اولین روزیه که بینمون صیغه ی محرمیت خونده شده بود..
خوابوندم رو تخت و پاهامو کمی باز تر کرد ..
با اون همه ابهت داشت #ک*ص و #ک🍑ونمو میلیسید ..
.
شروع کرد زبونشو داخل سوراخم فرستادن ..
وقتی حسابی خیس شد دوتا از انگشتاشو تا ته تو #ک*صم فرستاد ..
جیغم بالا رفت .صدام کل اتاقو برداشت
مهلت نداد آروم بشم و #ک*یر کلفتشو از شلوارش بیرون کشید.
اومدم جلوشو بگیرم که با یه حرکت بدون چرب کردن #کی*ر کلفتشو تا خایه فرستاد داخل..🔥🔥🔥 | 664 | 3 | Loading... |
32 چ.چول خیسشو روی نازم مالید که صدای لزجش سکوت دسشویی رو شکست نالیدم:
- آه... کیانا زود باش ار...ضام کن الان زنگ تفریح میخوره همه میریزن
تند تر خودش رو روم حرکت داد و صدای آه و ناله مون کل دسشویی رو پر کرده بود که با شنیدن صدای پاشنه کفش خانم ناظم....
_ کیانا و شفق... اونجا چه خبره؟
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
https://t.me/+FbBfaBojIXA2OTYx
سک.س دوتا دختر دبیرستانی تو مدرسه🔞 رمان ل.زبین و صحنه دار💦🔥 | 915 | 4 | Loading... |
33 #پارت4🖤
_ #کـ*ـیرم قشنگ اندازه #کـ*صته خواهر سکسیم 🍑👅
با شهوت لیسی به رگ های کلفت کـ*ـیرش زدم و مثل ابنبات کلاهک قارچی کـ*ـیرکلفتشو میک زدم که آب منی سفیدش لب و پستو.ن های گردمو آبدار کرد💦💦
_آههه داداشی خیلی آبت داغه اومم..
با انگشتای کلفتش حش*ری لای #کـ**ص و چو*چولمو باز کرد و سریع تفی روی کـ*صم زد..
_جاان چه #کـ*ص صورتی و تنگی آههه اووف
با دیدن #کـ*ـیرکلفتش که داشت وارد کـ*صم میشد....
https://t.me/+2p9vxk4oXsBhYWM0
https://t.me/+2p9vxk4oXsBhYWM0
#سک.سخواهروبرادرهاتوشهو.تی..😈🔞 | 470 | 1 | Loading... |
34 بـ🔞ـرادر شهـ💦ـوانی #part1😈
_عجب خواهر #ک*ص تپلی دارم اومم بهشته اووف الان آبم میاد آههه💦💦🍑
با شنیدن حرفای شهوتی برادر #ک**یر کلفتم بیشتر خیس شدم و ناله کردم..
با ولع #ک*صمو میلیسید و با نوک سینه های تپل و نوک صورتیم بازی میکرد..
_آهههه ...داداشی ...الان آبم میاد ... آهههه
یهو مک محکمی از #ک*صم گرفت و چو*لمو کشید که لرزیدم و آبم روی لباش ریخت..
_اومم آههه داداشی خیلی خوب بود اومم
امد بالا و #ک*یرشو دم #ک*صم تنظیم کرد و شروع کرد به لب گرفتن ازم که یهو در اتاقم باز شد و....
https://t.me/+2p9vxk4oXsBhYWM0
https://t.me/+2p9vxk4oXsBhYWM0
برادر حش..ریش #تپلشو میخورد که مامان #هاتش میاد و.. 🍌👙💦 | 619 | 3 | Loading... |
35 #پارت66🔥🍑
#مردونگی کلفتش رو از پشت کرد توی کو..نم که از درد اه پر لذتی کشیدم. شروع کرد به سرعت بخشیدن به تلمبه هاش و از پشت شروع به گ...ایدنم شد. با نفس نفس گفت:
- عجب کو...ن تنگی داری لامصب، کمرم برید.
ضربه ای به باسنم زد و چنگی به دوسمت کمرم زد و بیشتر به خودش نزدیکم کرد. می تونستم #مردونگیش رو توی روده هام احساس کنم چون تا ته رفته بود توم.
- اگه بتونی از اینجا دارم بیاری این مق.عد تنگ برای تو میشه...🍑🍆
https://t.me/+frLoaLUTl2w0OTc0
https://t.me/+frLoaLUTl2w0OTc0
ها.ت و خیص کننده🍓🔞 | 31 | 1 | Loading... |
36 _آههه، فا.ک! حتی دهنه ی سوراختم برای مردونگی کل..فتم تنگه دخترجون!🥵
https://t.me/+frLoaLUTl2w0OTc0
https://t.me/+frLoaLUTl2w0OTc0
یک ضرب سالارشو تو #بهشتم هُل میده که چشمام از شدت درد و شهو.ت سیاهی میره....
_اوووف این یه سوراخ ساده نیست، شاه سوراخه که منو اینجور از خود بیخود میکنه، مگه نه ج.نده کوچولو؟😈🔥
کمرمو بالا میکشم و با ناله میگم:
_اوم...آخ....یواشتر رحمم میسوزه...
مردونگیشو از توی سوراخ تنگم بیرون میکشه که تا بیام نفس راحتی بکشم بشدت و محکمتر از قبل داخلم فرو میکنه: _آهههه، آخ....
سرشو خم میکنه و لاله ی گوشمو بین لباش میگیره و با نفس نفس از حاصل شه.وتش می غره:
_جوری تپلتو بگ.ام تا یه هفته نتونی راه بری...🚫🔞 | 42 | 1 | Loading... |
37 #مهیاس_1
- فردا بعد اذان صبح بابامو اعدام می کنن اون وقت تو الان از من سکس میخوای؟
پولو بده برم، قول میدم رضایت که دادن با پای خودم بیام تو تختت.
نیشخندی زد.
- منو هالو فرض کردی تو؟
ببینم نکنه فکر کردی ک.صت از طلاست که یه میلیارد و ششصد میلیون بیارزه؟
با عجز نالیدم:
- وقت زیادی ندارم ارباب.
تو رو خدا...
دستش رو به نشونه ی سکوت بالا برد و گفت:
- من خدا مدا حالیم نیست.
خیریه هم باز نکردم همینطوری زرتی پولو بدم دستت، تا از جنس مطمئن نشم پولی بالاش نمیدم...
با چشم و ابرو به لباس های تنم اشاره کرد و ادامه داد:
- لخت شو، اول باید ببینم بدنت چیزی برای راضی کردنم داره یا نه؟!
با چشم های ریز شده نگاهم کرد.
- شنیدم عقد پسر عموت بودی و پس فرستادنت ور دل ننه و آقات، باید مطمئن بشم عیب و ایرادی حداقل بدنت نداره!
لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم:
- آخه ارباب...
عصبی غرید:
- یا لخت شو یا گم میشی میری بیرون.
الان که کارت گیر منه هی ناز و غمزه میای از کجا معلوم پولو گرفتی فرار نکنی؟
خوب گوش کن دختر جون من تا مطمئن نشم هیکلت همونیه که میخوام و دو برابر پولی که بهت میدم سفته امضا نکنی یه ریالم نمیدم بهت.
حالا دیگه خوددانی!
چاره ی دیگه ای نداشتم.
اول از همه شالم رو از سر برداشتم و در حالی که سعی می کردم به چشم هاش نگاه نکنم، پرسیدم:
- لخت بشم کافیه دیگه؟ میدی پولو؟!
سری تکون داد.
- آره.
آب دهنم رو قورت دادم و چشم بستم تا حداقل جایی رو نبینم و با نهایت سرعتی که داشتم قبل از پشیمونی مانتو و شلوارم رو در آوردم.
صدای قدم هاش رو شنیدم، پشت سرم ایستاد و چنگی به سینه ام زد.
- احمق متوجه نشدی گفتم لخت شو؟
از کی تا حالا به لباس زیر داشتن، میگن لخت شدن؟!
هلم داد سمت میزش و مجبورم کرد خم بشم.
- دستاتو بذار روی میز، پاهاتم کامل باز کن.
نگران لب زدم:
- چی کار می کنی؟ گفتی فقط لخت بشم که.
پوزخندی زد.
- تو واقعا احمقی یا خودتو زدی به خریت؟
باز کن پاتو ببینم.
حس بدی داشتم.
اونقدری که می خواستم بیخیال همه چی بشم و برم اما باید خفت رو به خاطر نجات بابا تحمل می کردم.
خودش شورتم رو پایین کشید، پاهام رو از هم باز کرد.
چشم هام رو بسته بودم و منتظر بودم تمومش که یهو بین پام تیر کشید و از درد جیغ بلندی زدم.
انگار که یه سوزن تیز به گوشت بین پام زده باشن درد از همون نقطه سمت تمام بدنم پخش شد.
دستام از درد مشت شد و نالیدم:
- ولی قرارمون این نبود...
توجه به حرفم نکرد.
تا خون بین پام رو دید و شکه لب زد:
- تو... تو باکره بودی؟ چطور ممکنه ؟!
مگه شوهر نداشتی؟!
ادامه رمان👇👇
https://t.me/+k8hOaJhyZYdkMDQ8
https://t.me/+k8hOaJhyZYdkMDQ8
مهیاس دختر روستایی که به خاطر جور کردن دیه قتلی که پدرش انجام داده، مجبور میشه خودش رو به ارباب اردلان بفروشه!
مردی که حتی پشه ماده از دست هوسرانی هاش در امان نیست و فقط یه خط قرمز داره سکس با دختره باکره! | 606 | 1 | Loading... |
38 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 253 | 0 | Loading... |
39 #گناهمباش
#پارت1
یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم:
_آیــی خیلی گرممه ماهــان!
تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد.
_نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم میکنی بچه!
انگار مستی عقلم و زایل کرده بود!
حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام.
_مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟
به تندی دست پس کشید.
_نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی.
عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم میکنه.
غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم.
_نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام.
نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد.
سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم.
گلوم سوخت و صورتم درهم شد.
تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم.
دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش.
_زُلفا!!
تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم.
_گــرمم بود.
نگاهش روی بالا تنهام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد.
حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم.
کاش این زهرماری و نمیخورم.
بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم
صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید.
_سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟
چه بزرگن!
چشمکِ ریزی زدم و گفتم:
_پسندیدی؟ هشتاد میزنم.
انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و اون پایینی.
با سر به پایین تنم اشاره زدم.
نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم
نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود.
تنم داغ بود و بین پام نبض میزد.
چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم.
نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا.
تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش.
تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد.
هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از ارادهام خارج بود!
کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم.
_چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟
هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد
_نکن زُلفا، داری تحریکم میکنی.
شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش.
_اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟
به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند.
روی تنم خیمه زد و غرید:
_این میشه
لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم.
ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇
https://t.me/+nxVK1xPK5lFkZjE8
https://t.me/+nxVK1xPK5lFkZjE8
https://t.me/+nxVK1xPK5lFkZjE8
زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن.
زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش میفهمه حاملست! | 758 | 0 | Loading... |
40 مدرسه سکسی💦🍑
#part1
-اوهییی اقا معلم فک کنم تپلم زخم شده اهییی میسوزه
پاهاشو از هم باز کردم با دیدن تپل صورتی وسط پاش اب از لبو لوچم اویزون شد دلم میخاست مردونگیمو توش فرو کنم و تند تند توش عقب جلو کنم با تصورش مردونگیم شروع به نبض زدن کرد و داشت شق میشد
-میخای برات خوبش کنم؟
سرشو تکون داد که سرمو نزدیک تپلش بردم و لیس پر تفی به کلوچش زدم
-اوهییی خیلی خوبه میشه بیشتر لیسش بزنین؟
+اره ولی نباید به مامان و بابات یا هر کس دیگ بگی یه راز بین منو خودت میمونه باشه؟
سرشو تکون داد که لیسی به تپلش زدم و شیارای تپلش رو از هم باز کردمو زبون خیسمو توش فرو کردم که از لذت جیغ بلندی کشید و در اتاق باز شدو مامانش با دیدنمون…💦👅😱
https://t.me/+rFm9iO8a8YphZDlk
https://t.me/+rFm9iO8a8YphZDlk
https://t.me/+rFm9iO8a8YphZDlk
https://t.me/+rFm9iO8a8YphZDlk | 864 | 1 | Loading... |
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
_خالت تحمل نداره #ک.صشو بگ.ام، میگه کلفته دردم میاد!
با تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و زیپ لباسمو تا اخر پایین کشید و با لرز به خاله نگاه کردم
شاهرگمو لیسید و تن #برهنمو تو اغوشش گرفت و با فشرده شدن تنم میون بازوهاش محکم جوونی گفت
_تا وقتی خالت بیدار شه یه لقمت میکنم جوجه رنگی!
تنم با حرکتای #زبونش رو گردنم داغ شده بود و با استرس پاهامو دور کمرش حلقه کردم....🍑👅🍓🔥🔥
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
به شوهرخالهاش ک.ص میده🔞👠
16600
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
_لبههای کـ....صتو باز کن و چو.چولتو بمال ساغر!🥵
بی توجهه به خاله که رو تخت خوابیده بود #مردونگیشو مالید و با چهرهی خمار شده پاهامو رو شونههاش انداخت و شروع کردم به مالیدن #ک...ص خیسم
_خالت بفهمه داری زیر شو.هرش ک.ص میدی چیکارت میکنه؟🔞👄
سینه هامو تو مشتش مالید و انگشتاشو تو دهنم فرو کرد و با #خیسی انگشتاش سوراخ باکرمو مالوند
_امشب پلمپتو باز کنم یا از پشت جرت بدم؟
چاک #بهشتمو زبون زد و از لذت لبمو میون دندونام فشردم و سوراخ #با.سنمو تف مالی کرد....
_تحمل کن....الان شوهر خاله گشادت میکنه😱🔞💦💦💦💦
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
20100
Repost from N/a
00:04
Video unavailable
مامانش #ک💦🔞صمو جلوی چشم پسرش باز کرده بود و با خوشحالی میگفت :
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
https://t.me/+WnPdotZDWAAyZDU8
_پسرم ببین ،هم #صورتیه صورتیه..
هم #باکره و تنگه ..
ببین از مال زن قبلیت چقدر قشنگ تره..
با خجالت خودمو جمع و جور کردم .
مامانش با خوشحالی از اتاق بیرون رفت .
چشمای نامور قرمز قرمز شده بود .
دختر خیلی خجالتیم و امروز اولین روزیه که بینمون صیغه ی محرمیت خونده شده بود..
خوابوندم رو تخت و پاهامو کمی باز تر کرد ..
با اون همه ابهت داشت #ک*ص و #ک🍑ونمو میلیسید ..
.
شروع کرد زبونشو داخل سوراخم فرستادن ..
وقتی حسابی خیس شد دوتا از انگشتاشو تا ته تو #ک*صم فرستاد ..
جیغم بالا رفت .صدام کل اتاقو برداشت
مهلت نداد آروم بشم و #ک*یر کلفتشو از شلوارش بیرون کشید.
اومدم جلوشو بگیرم که با یه حرکت بدون چرب کردن #کی*ر کلفتشو تا خایه فرستاد داخل..🔥🔥🔥
5.11 KB
5100
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
-یه #تریسام با خالهات و شوهرش نمیخوای فادیا؟ 🍆💦
ترسیده هق زدم که لباسامو تو تنم پاره کردن و خاله زبونشو روی بهشتم کشید
-کیارش تو کونشو جر بده من با این خیار #ک.ص تنگشو میگام
کیارش هولم داد روی تخت و #ک.یرشو توی دهنم فرو کرد....
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
شوهرخاله اش کص تنگشو جرررر میده 🍑🔞
10500
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2
3800
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
#پارت_۲۵۲❌🔞
- درد دارهههههه...🩸⛓
آرن بی توجه به داد و فریادم ضربهی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد!
با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد
- درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟
چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد
- هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم!
و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت
- به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟
و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید
- ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه!
دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود!
صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد!
وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید
- چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟
- ولم کن روانیییی!
پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م...
- میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی...
و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت
- آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه...
حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد نالهی ریزی از بین لبام خارج میشد.
پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت
- وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪
بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت
- حالا وقتشه...
لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که...
یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #گی اوردم براتون🔞🔥
بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵
#بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان گی در #تلگرام❌👀
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
「افشاگـ🔥ـࢪ」
مبارزه عشق و نفرت دو سر باخته:)🥂🔞 ❌نکته بسیار مهم❌ این رمان روانشناختی بوده و شخصیت های اصلی با اختلالات روانی مختلف خلق شدن! بعضا رمان دارای صحنه های خشن و دلخراشه، پس با آگاهی کامل این رمان جذاب رو شروع کنید!😈🫵🏻 نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه ›
12000
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
- میخوام ک.ص تو فلک کنم. مگه بهت نگفتم حق نداری حامله بشی رعیت؟
خودم رو بیشتر پشت دیوار قایم کردم.
ارباب از روز اولی که بهم پول داد تا بابا رو آزاد کنم گفته بود نباید به هیچ وجه حامله بشم.
- کدوم گوری قایم شد مهیاس؟
دستم رو جلو دهنم گرفتم تا هق هق گریه هام باعث نشه پیدا م کنه.
- بیا بیرون خودت.
سگم نکن که خودتم با توله سگت می کشم.
تمام تنم از جای کتک هاش سیاه و کبود بود.
چندین بار فلک شده بودم و حتی مجبورم کرده بود روی زغال داغ راه برم.
می دونستم تا چه حد وحشیه و برای همین می ترسیدم بلایی سر بچه ام بیاره.
- پیدات کردم موش کثیف...
ترسیده سریع به پاش افتادم.
- ارباب تو روخدا... بهم رحم کنید فلک درد داره. بچه ی خودتونم هست...
بی توجه پاشو رو تکون داد و بالگد پسم زد.
- اون تخم سگ تو الکی بمن نچسبون.
درب انباری رو باز کرد و فریاد زد:
- لختش کنید. پوزیشن زایمان بخوابونیدش دست و پاش رو ببندید تا اون توله رو همین امشب بندازم.
خدمتکار ها سریع دست به کار شدن و دستورش رو اجرا کردن.
به دستور ارباب همه خدمه و نگهبان های مرد از عمارت بیرون رفته بودن چون خوش نداشت مردی جز خودش بدن رعیت زر خریدش رو ببینه.
- وایسادید چیو نگاه می کنید؟
گمیشید.
یه نفر تونو اینجا ببینم چوب می کنم تو ک.ون تک تکتون.
می دونستن که اردلان خان به هر حرفی بزنه عمل میکنه برای همین همه فرار کردن و رفت.
ارباب ترکه ی انار به دست بین پام ایستاد، دامن رو بالا و اولین ضربه رو روی ک.صم زد..
- آخ... تو رو خدا...
ضربه بعدی رو با ضرب بیشتری زد.
- سووختمممم.... ارباب رحم کن...
ولی ارباب بی توجه انقدر با ترکه روی ک.صم زد که ترکه شکست و ک.صم پر خون شد.
دیگه حتی نای ناله و گریه هم نداشتم که شلوار و شورتش و رو پایین کشید.
- اینم برای مهم کاری که حتما اون توله سقط شده و مثل مادرش سگ جون نیست.
بدون هیچ نرمشی ک.یرش رو وارد ک.صم کرد و...
ادامه رمان👇👇
https://t.me/+XfOLuJh7YcdkNDBk
https://t.me/+XfOLuJh7YcdkNDBk
مهیاس دختر روستایی که به خاطر جور کردن دیه قتلی که پدرش انجام داده، مجبور میشه خودش رو به ارباب اردلان بفروشه!
مردی که حتی پشه ماده از دست هوسرانی هاش در امان نیست و فقط یه خط قرمز داره سکس با دختره باکره!
9600
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
" نترس زیاد اذیتش نمیکنن
با مواد مخدر گیجش میکنن لخت ازش عکس میگیرن تا بتونی طلاقش بدی
شرش از سرمون کنده میشه عشقم "
کلافه اساماسی که از سمتِ مهشید رسیده بود رو بست و از اتاق بیرون زد
نیلوفر مشغول سرخ کردن کتلت بود
ابروهاشو در هم کشید تا اول از همه به خودش بفهمونه جایی واسه دلسوزی برای این دختر وجود نداره!
_ دستات چرا قرمزه؟
نیلوفر ترسیده از جا پرید و با دیدنِ اروند آروم جواب داد
_هیچی نگران نباش بخاطرِ گردگیریه
اروند پوزخند زد
_ نگران نبودم! به دستات نگفتی کُلفَتی؟ حساسیت به گردوخاک برای خانم خونهست نه کسی که واسه کلفتی اومده
نیلوفر سر پایین انداخت
اروند سمتِ در رفت و صدا بالا برد
_بلیطِ برگشتم برای پسفرداست. حرفایی که زدم یادت نره که کلاهمون بد میره تو هم
نیلوفر آروم سر تکان داد
_چشم
اروند نگاهش کرد. کاش اینقدر از خودِ نامردش حرف شنوی نداشت
دخترک اما با مظلومیت تکرار کرد
_ به خانوادتون نمیگم خونه تنهام تا شما رو سوال جواب نکنن. تلفنارو هم جواب نمیدم
اروند سر تکون داد. عذاب وجدانش هر لحظه بیشتر میشد. از دخترک عصبی بود که با رضایت ندادن به طلاق مجبورش کرده بود چنین راه بی رحمانه ای رو امتحان کنه
پیشنهاد مهشید بود! پول دادن به سه مردِ لاتی که تو محل مهشيد زندگی میکردن تا نصفه شب بیان خونهاش!
بیان خونهای که زنِ ۱۷ساله ی بی پناهش اونجا میمونه ، از ناموسش عکس بگیرن تا بتونه با عکس ها آبروریزی کنه و حاجی رضایت به طلاقشون بشه
_اروند خان؟
دستش روی دستیگره در موند. با اخم نگاهش کرد. موهاشو دو طرفش بافته و صورتش بچگانه تر شده بود
_بگو
_ممنونم
عصبی پرسید
_برای؟!
_برای اینکه دیگه فکر طلاق نیستید
_ اون وقت از کجا میدونی دیگه فکر طلاق نیستم؟
دخترک مستأصل با انگشتاش بازی کرد و نگاهش رو دزدید
_ حس میکنم... از اون شب که بابام اومد سراغم و تا پای مرگ کتکم زد انگار فهمیدید دروغ نميگم و نمیتونم طلاق بگیرم. من ... من میدونم شما قبلِ من یه دختر دیگه رو میخواستید. خواستم بگم بی چشم و رو نیستم که نفهمم . من هرچقدرم باهام بد باشید ، دست روم بلند کنید و بدرفتاری کنید بازم تا آخر عمر ممنونتونم
سعی میکنم براتون زنِ خوبی باشم
اروند وارفته دستاشو مشت کرد
انگار خدا میخواست بهش تلنگر بزنه
ناخواسته نرم شد
_ این حرفای خاله زنکی بهت نمیاد بچهجون
برو زود بخواب فردا مدرسه داری
نیلوفر لبخند و روی پنجه هاش بلند شد
_ مراقب خودتون باشید
گفت و بَگ پارچهای رو سمتش گرفت
_ این کتلت و میوهست. برای تو راهتون
اروند نموند تا دلش بیشتر به درد بیاد
بگ رو چنگ زد و از در خارج شد .پاهاش جلو نمیرفت . به خودش تشر زد
"چه مرگته؟ بلایی سرش نمیارن... فقط چهارتا عکسه"
کسی توی سرش فریاد کشید
"زنته ، ناموسته
همش ۱۷ سالشه هنوز بچهست
تو اون خونهی درندشت تنهاست
از وحشت سکته میکنه وقتی دو سه تا نره خر برن بالا سرش"
مهشید با دیدنش بوق زد. ماشین رو خودِ اروند براش خریده بود. به محض اینکه سوار شد لباشو بوسید و ذوق زده با بدجنسی خندید
_ زنگ زدم اسی اینا راه بیفتن ، وای خیلی خوشحالم اروند .بلخره گم میشه از زندگیمون بیرون
اروند با اخم سر تکون داد. صداش گرفته بود
_ راه بیفت
مهشید به بگ دستش اشاره زد
_ اون چیه؟ عجب بویی داره
در ظرف کتلت رو باز کرد و گازی زد
با تمسخر سر تکون داد
_ دستپختش خوبه ، دخترهی دهاتی از زنیت فقط غذا پختن یاد گرفته
بیحوصله غرید
_ بسه ، بشین کنار خودم بشینم
مهشید بی مخالفت اطاعت کرد و در ظرف دوم رو باز کرد
_ هه ، احمق کوچولو مثل زنای دهه شصت خواسته با غذا و میوه دلبری کنه!
اینجارو ببین...
اروند نگاهِ سرسری به ظرف انداخت اما خشک شد
میوه های ریز شده که بینشون توت فرنگی هم به چشم میخورد
میدونست نیلوفر به توت فرنگی حساسیت داره . یادش از دستای قرمزش اومد. گفته بود بخاطر گردگیری اینطور شده اما...
مهشید کتلت دیگه ای خورد و سرخوش خندید
_ به اِسی گفتم هر سه بریزن سرش
این دختره مثل کنه بهت چسبیده با چهارتا عکس ول نمیکنه
واستا شکمش از یکی ازینا بیاد بالا تا بترسه و طلاق بگیره
قولِ یک شب پر و پیمون به هر سه تاشون دادم!
اروند عصبی و بهت زده پاشو روی ترمز کوبید
مهشید جلو پرت شد و لب زد
_ چی ش....
دست اروند توی دهنش فرود اومد. تا به حال بارها بخاطرِ دسیسه های این زن نیلوفر رو کتک زده بود . مشتش رو روی فرمون کوبید و صدای عربدهاش ماشین رو لرزوند
_ تو گوه خوردی قولِ ناموسِ منو به اون حرومزاده ها دادی آکله
مهشید مات نگاهش کرد و اروند با اخرین سرعت فرمون رو سمت خونه چرخوند
صدای دخترک توی سرش زنگ زد
(من هرچقدرم باهام بدرفتاری کنید بازم تا آخر عمر ممنونتونم
سعی میکنم براتون زنِ خوبی باشم)
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
https://t.me/+wtF5NJHuHyIwYWM0
27500
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃
🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵
#خانزندارهولیعاشقخدمتکارخونشونمیشهویواشکیتویخوابزنشمیکنهوباردارشمیکنه 😳😳😳🤤💦
#خانیکهبهبهانهیمعاینهکردندختره،انگولکشمیکنهوبراشمیخوره🖕🏿👅🔥💦🔞
#طغیــانگــــر ⚘#پارت13
🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت..
_پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره
باز کن میگم ... باز تر
🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ...
سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت:
_شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر !
🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد :
🔵_آخ ... #آیییی درد داره ...
_یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ...
🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ...
🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ...
#توجه_مهم ❌💢‼️
#این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
14000
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
_خالت تحمل نداره #ک.صشو بگ.ام، میگه کلفته دردم میاد!
با تن داغ شده سنگینیشو بیشتر روم انداخت و زیپ لباسمو تا اخر پایین کشید و با لرز به خاله نگاه کردم
شاهرگمو لیسید و تن #برهنمو تو اغوشش گرفت و با فشرده شدن تنم میون بازوهاش محکم جوونی گفت
_تا وقتی خالت بیدار شه یه لقمت میکنم جوجه رنگی!
تنم با حرکتای #زبونش رو گردنم داغ شده بود و با استرس پاهامو دور کمرش حلقه کردم....🍑👅🍓🔥🔥
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
https://t.me/+Kg5CVuyhIuMzYWQ8
به شوهرخالهاش ک.ص میده🔞👠
51400
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.