cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝑥🔞

این رمان مناسبت همه سنین نیست🔞

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
21 840
المشتركون
-19324 ساعات
-9307 أيام
-1 36130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

مرد جذاب و بشدت هاتِ متاهلی که به اصرار زنش، دختربچه ای رو صیغه میکنه تا براش بچه بیاره ولی با دیدن زیبایی دختره و بدن سکسیش هوش از سرش میپره و...🤤💦🔥 https://t.me/+q3EZYrGk1H5kMjA0 با وجود متاهل بودنش، عاشق دختربچه ای میشه که بچه اش رو حامله هستش و...🔞💯❌
إظهار الكل...
دختر ریزه میزه ای که یواشکی خود ارضـ ایی میکنه اما عمو ناتنیش سر میرسه و سوراخ کـ ص و کونشو جـر میده🔞🔥💦 -عموجون برام میخوری؟ ک.صم میخاره با تعجب بهم نگاهی انداخت. روی زانوش نشستم و از روی شلوار کـ صمو به زانوش مالیدم. _اوممم عمووو ، باباییی بکن منووو آههه https://t.me/+VmZXEP4vYllmYmY0
إظهار الكل...
یه دختر هجده ساله‌ی کوچولو موچولو که گیره کیاشا هخامنش، بزرگ کُردا میوفته دختری که چیزی از رابطه نمیدونه و پسره جوری ک.صشو میخوره که تو دهنش خالی میشه🔞💦🤭 https://t.me/+r0-Pb_PuiXk0NWFk
إظهار الكل...
پارت اول رو کلیک کنید🤍📌 ملکه ای که پسرای زیادی رو برده خودش میکنه ولی با ورود شروین...😳💦
إظهار الكل...
#خانوم_روانشناس👩‍⚕🔞 #پارت1♨️ موهاش رو گرفتم و سرش رو به کی.رم فشردم که صدای عقش بلند شد. لبم رو به دندون گرفتم و رها کردم. نمیتونستم ارضا شم داشتم به جنون می رسیدم. محکم پرتش کردم روی تخت اسپنک محکمی به باسنش زدم و خودم رو با فشار واردش کردم که صدای جیغش بلند شد. موهاش رو تو چنگم فشردم و شروع به تلمبه زدن کردم. اینقدر تند تند توش تلمبه می زدم که صدای بهم خوردن بدن هامون بلند شده بود و همراه ناله هاش قاطی شده بود. عصبی کی.رم رو از تو ک.صش در آوردم و وارد کو.نش کردم که جیغش بلند شد. _ قرارمون این نبود آقا اردلان! عصبی غریدم: _ خفه شو جن.ده پولتو دادم ...! چند تا ضربه ی محکم دیگه ای به باسنش زدم؛ اما هنوز راضی نشده بودم ...😈🍑 https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk اردلان مردی خشن و سرد که بیماری روانی داره و به زور روانشناسش رو وارد امارتش میکنه و باهاش سکس میکنه تا اینکه ...🔞💦 ورود افراد زیر 20 سال به شدت ممنوع❌💯
إظهار الكل...
🔞خـانـومـ روانـشـنـاسـ🔞

انقدر گردنشو بخوری که دستت به بهشت کوچولوش رسید انگشتات خیسیشو حس کنه🫦💦 رمان: #خانوم_روانشناس🔞🔥 #عاشقانه #بزرگسال #روانشناسی😈💦 نویسنده: #بانوی_طلایی_F رمان های کاملم @novel_bano P1

https://t.me/c/1788962313/12

‌کوله پشتیمو یه سمت دوشم انداختم و آدامس بادکردمو ترکوندمو نگاه پر #اخمی به کافی شاپ رو به روم دادم پوزخندی گوشه لبم نشست و سمت آسمون نگاه کردم ــ حکمتتو شکر اوس کریم مردم کجاها که قرار نمیزارن بی توجه به نگاه جمع شده و عجیب نگهبان وارد کافه شدم.. سکوت عجیب فضای داخل کافه باعث شد کمی #خجالت بکشم. اما من ازون دخترای لوس و تیتیش مامانی نبودم که با چهار تا نگاه ناراحت بشم و چیزی نگم #صدامو انداختم پس سرمو رو بهشون داد زدم ــ چیه آدم ندیدین یا فکر میکنین از فضا اومدم بینـامـ... ــ اینجا چخبره؟ با صدای #عصبی کسی حرفمو قطع کردم و سرمو برگردوندمو بهش توپیدم: ــ یعنی چی چخبره؟ مگه کوری نمیبینی؟ اصن اینجا مگه صاحاب نداره توی یه لاقبا اومدی واس من تریپ رییس جمهور برداشتی یه لحظه #حس کردم دودی که از سرش بلند شده.. مثل رم کرده ها سمتم خیز برداشت که با صدای سرد و خشداری وایستاد ــ با منه مسیح، #خانومو #راهنماییش کن به اتاق مدیریت بدون حرفی پشتشو کرد و سمت راه روی #باریکی رفت. با ابروهای بالا رفته به شونه های پهن و مردونش که هر لحظه دور تر میشد نگاه کردم بی اهمیت به صدای #حرصی همون آقا مسیح سمت اتاقی که همون مرد واردش شد رفتیم.. درو باز کرد و پر کینه گفت: ــ گمشو داخل بعدا #حسابتو میرسم #دختره‌ی #سلیطه شونه ای بالا انداختم و با خنده نمکی که فیهاخالدونشو بسوزونه از کنارش رد شدمو درو #محکم تو روش کوبیدم.. سرخوش برگشتم که محکم تو سینه سفت و سختی فرو رفتم و دستی دور #کمرم مانع افتادنم شد. بهت زده سرمو بلند کردم و میخ چشمای عسلیش شدم. پس ذهنم خاطرات پشت سرهم شکل گرفتنو منو یاد گذشته ی دور افتاده ای انداخت با #فشاری روی کمرم از فکر بیرون اومدم بی توجه به اینکه این آدم چکاری با من داره شروع کردم به #تقلا کردن. خواستم با آرنجم تو شکمش بزنم که انگار فهمیدو پشت پام زد. دوتایی پخش زمین شدیم من از فرصت استفاده کردم و با زانو #بین پاش زدم. از درد دادی کشید و سنگینیشو کامل روم انداخت. جیغ زدم: ــ اعه لهم کردی از روم بلند شو پفیوز عوضی ولــممممم کننن میخوام بــرممم بی هوا دست گرمشو روی دهنم گزاشت و #نیشگونی از رونم گرفت. زیر لب غرید: ــ آروم بگیر سلدا دهنتو ببند تا همین الان خودم خفت نکردم. حتی یه ذره هم به حرفش اهمیت ندادم و زیر تن #داغ و سنگینش شروع به تقلا و جیغ زدن کردم. کسی هول زده وارد شد و بعد صدای منحوسش باز به گوشم رسید ــ داری چه غلطی میکنی سام صدای داد هوارتون کافَرو برداشته پس چرا هنوز #بهوشه؟ چی؟ بهوش؟ مگه قراره بیهوشم کنن؟ #وحشت زده به چشمای به خون نشستش که خیره نگام میکرد، نگاه کردم گنگ تکونی خوردم که چیزی توی #بازوم فرو رفت. سرمو برگردوندم و به مسیح اخمو نگاه کردم که داشت زیر لب با سام حرف میزدو مایع #سوزنو خالی میکرد. اما سام بی توجه سرشو نزدیک گوشم آورد. ناله ای کردم که دستی روی سرم کشید و موهای #خیس از عرقمو کنار کشید و آروم زیر گوشم نجوا کرد ــ ششش چیزی نیست کوچولوی موطلایی من دیدی پیدات کردم؟ بالاخره #مال خودم شدی دختره سرتق خودم آدمت میکنم زمزمه های شیرینش کم کم منو تو #خلسه شیرینی برد و دیدم هر لحظه تار و تار تر شد تا جایی که..... https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0 https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0 ❌🔥خلاصـــه:سام مرصاد یاغی، بی رحم،خشن رئیس باند مافیای نفت بعداز چندسال برمیگرده به ایران تا گروه تحت رهبری پدرش رو هدایت بکنه.... تو مدت زمانی که ایران هست تصمیم میگیره سلدا دختری که از بچگی باهاش بزرگ شده رو هرجور شده پیدا بکنه اما بعداز جست و جوی زیاد وقتی سلدارو پیدا میکنه متوجه میشه سلدا دیگه اون دختر معصوم نیست و یه فاحشه تمام عیار که کارش تیغ زدن مردهاست با این حال سام دست از اون برنمیداره تا وقتی که....😱🔥 پــارتاش فوق #خشن و #تنبیه که با #صحنه هایی که داره مناسب #بزرگسالانه❌🔞
إظهار الكل...
شیطان مونث

رمان هات😋💦💥

پرورشگاه‌سکـ🔞ـس💦 #part1 -هییییع... - هیششش نترس کوچولو.. با برخورد نفس هاش روی شونه و گردن لختم نفسم حبس شد و از طرفی بخاطر لخت بودنم معذب شدم و همین که خواستم تکونی بخودم بدم. دستش روی ممه های کوچولوی تخم مرغیم نشست و با حس انگشتای بزرگ و داغش روی ممه هام، نگاه ترسان و معذبم به پایین و روی دستش ثابت موند. قلبم توی دهنم میزد و انگار لال شده باشم که نمیتونستم نه حرفی بزنم نه تکونی بخورم . - کوچیکن قد تخم مرغ ولی همین که شل و ول نیستن و سفتن خیلی خوبه گفت و با فشردن دستش روی ممه هام منو به تن خودش کوبید و چسبیده شدم روی تنش که کو*نم دقیقا روی خشتکش نشست و تعجبم بیشتر شد که انگار روی یه سنگ نشسته باشم. اون یکی دستش رو از روی بازوم نوازش وار کشید و روی شکمم آورد و همزمان با اون یکی دستش که ممه هام گرفته بود، نوک یکی از ممه هام گرفت و فشرد که از دردش اخمام درهم شد و لبم رو گزیدم. نفس های داغش توی گردنم میخورد و با نشستن زبونش روی گردنم دستش رو از روی نافم پایین تر کشوند و روی ک*ص تپل و بی موم نشست. - هوووووووم بوی شکلات میدی، عین تنت که شکلاتیه و عجیب خوردنی به نظر میرسی و دلم میخواد مزه ی این تن شکلاتی رو بچشم - آق...آقا... -هیششش...حین لمس تن شکلاتیت دوسندارم حرفی بزنی! میدونم این چیزا رو نمیدونی ولی خودم یادت میدم که واسم ناله کنی گفت و با فشردن لپ بالای ک*صم آه ریزی از لبم ناخواسته در اومد. نمیدونستم چم شده و چرا تنم یهو داغ شد و نفسام تندتند ولی با وجود ترس و وحشت که توی قلبم ریخته شده بود اما از این لمس خوشم اومد . انگشتاش رو روی خصوصی ترین نقطه دقیقا روی لبه های ک*صم گذاشت و شروع به مالیدن کرد که یهو احساس کردم خودم رو خیس کردم و بغض آلود با صدای گرفته و خس خس نفسام لب زدم. - بب...ببخشید ...آقا...بخ...بخدا نمیخواسم.. دستتون کثیف...کنم...ببخشید...میش‌‌‌... - آروم کوچولوی شکلاتی کثیف نشده، ک*ص تپل شکلاتیت به انگشتای من عکس العمل نشون داده و سریع رضایت خودش اعلام کرده گفت و لیسی به گردنم زد و با صدای پر از خش و گرفته ای لب به گوشم چسبوند که تنم مورمور شد پچ زد - بعد از شام میای توی اتاقم، اگه نیای بد میشه واست کوچولوی شکلاتی.... 💯❌🔞💯❌🔞💯❌🔞💯❌🔞💯❌🔞 گرشامعتمد... مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط گذاشته که به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌ یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥 https://t.me/+kp5y8oUtcdpiZDZk https://t.me/+kp5y8oUtcdpiZDZk #ممنوعه🔞#هات‌سکسی‌آبداروشورت‌خیس‌کن💦🔥💯
إظهار الكل...
👍 1
#ملـکـه_سـکـس👑🔥 #Part_243 از راه دور صورت گرفته اش مشخص بود که سرش پایین بود و داشت با دستمال روی میز بازی میکرد. صندلی کنارش رو عقب کشیدم و مستانه با هیجان و صدای لرزونی گفت: _این اولین باره که خانم مهندس داره همراهی مون میکنه اگه از هیجان چرت و پرت گفتم از همین حالا ببخشید. بخاطر لحنش لبخندی زدم که دست روی قلبش گذاشت و حالت غش کردن به خودش گرفت که متین با خنده سری به نشونه تاسف تکون داد. _مستانه نکنه لزبینی و رو آتوسا کراشی؟ حالتات اصلا عادی نیست. _متین خان این چه حرفیه؟ آتوسا جان همسر دارن. _اهان یعنی شوهر نداشت بهش پیشنهاد میدادی؟ ادن نباید از گرایش خودش خجالت بکشه. مستانه با حرص و خنده جعبه دستمال کاغذی برداشت و به شونه متین کوبید. حواس من کامل به شروین بود که برعکس تو شرکت الان اصلا همراهیشون نمیکرد. انقدر تو خودش بود که بعضیا متوجه شده بودن. میدونستم شروین به شدت به فسنجون علاقه داره و موقع سفارش برای اون فسنجون و برای خودم چلو کباب سفارش دادم. _شروین جان چیزی شده؟ شروین با سوال واحد سرشو بالا اورد و لبخند مصنوعی روی لبش نشوند و سری به طرفین تکون داد. موقع اومدن گارسون و گذاشتن ظرف جلوش تعجب کرد و پچ زد: _منکه چیزی سفارش نداده بودم. _ عمو آخخ درد دارهه!! آیییی نکن تو قول دادی نقش بازی کنیمم _ هیشش کوچولوی من آرومم درد داره اره؟ بی توجه به چشمای پر بغض و ترسیدش، جنون زده سرعت ضربه هامو محکمتر و عمیق تر کردم که ..... https://t.me/+THc3kedwJzsyM2M0 https://t.me/+THc3kedwJzsyM2M0 خدمتکار کوچولوشو گول میزنه و صیغه خودش میکنه و به زور بهش تج.اوز میکنه و هر شب ک*ص کونشو جررر میده ...❌❌
إظهار الكل...
👍 21 6🔥 3
چنل VIP #ملکه_سکس افتتاح شد! 🍑🫦 📍اگه می‌خواهید رمان هات و ممنوعه Queen of sex رو با پارت‌های بیشتر و سریع‌تر بخونید با پرداخت 40,000 تومان به چنل VIP ملحق شوید و هفته ای بالای 12پارت بخونید💙 شماره کارت 💳 6037997528787493 به نام | امرالهی فیش برای ادمین ارسال کنید و بعد از فرستادن فیش واریز عضو چنل VIP بشید🦈 @Houses_VIP #اسم_رمان رو ذکر کنید🙂
إظهار الكل...
#part1 _ک💦ص تر و تمیز معلمتو میخوری ؟ عدنان دست پاچه گفت: _ خ..انوم ..چی..چی میگین؟ خم شدم وسینمو براش نمایان کردم.دستی به کی*رش کشیدم و با زبونم لاله گوششو تر کردم : _میگم هر چی ک*صمو خوب بخوری نمره بیشتری می‌گیری.از پسش برمیای؟ ک*یرش شروع کرد به تکون خوردن که...🔞 https://t.me/+LFTFa4UOANRkYjE0
إظهار الكل...