213
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-17 أيام
-230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
📂
پدر بارها گفته بود
که غربت
از پشت همين ديوار آغاز ميشود
و اتوبوس پس از خوابي عميق
مرا در شهري غريبه پياده کرده است
غربت و تنهايي عميق ميشود
آرزو ميکنم اي کاش
اين گربه زبان ما را ميدانست.
اين احساس شبانهي دلقک خسته است
وقتي همه رفتهاند،
نزد آينه در دليجان تنهايياش
رنگ خندههاي تماشاگران را
از چهرهاش پاک ميکند
دهانش کوچک ميشود
آه!
ديگر هيچکس او را بدون اين رنگها
نخواهد شناخت
يک غريبه هم هست
که پايين و بالاي شعرها را قدم ميزند
رهايش کنيد
او ديوانه است
او در يکي از شعرهاي من
تخته سنگ بزرگي را سر دست گرفته بود
و فرياد ميزد:
اين تنديس همان پيامبري است که تا ميخنديد
خرمالوها روي شاخهها ميرسيدند!
يک شهر تماشاگر به او ميخندد
تنهايي و غربت سخت عميق ميشود
اي کاش آسمان بودم
حتي اگر تنها يک پرنده در من پر ميزد
مردها ميآيند
و تو نگاه ميکني،
مرد اول کلاهش را برميدارد
نه براي آنکه خرگوشي از آن بيرون بياورد
مرد اول کلاهش را برميدارد و ميگويد:
من خاطرهي ناپلئون بناپارت هستم
و به مترسک روبهرويش شليک ميکند!
مرد دوم کلاهش را برميدارد و ميگويد:
من خاطرهي تزار هستم
او هم آتش ميکند!
مرد سوم کلاهش را برميدارد و ميگويد:
من خاطره اميليانو زاپاتا هستم
او هم آتش ميشود،
حال ديگر تنها تو ماندهاي
همه تو را نگاه ميکنند
کلاهم را برميدارم
و به ياد ميآورم
خاطرهي مردي هستم که سالها
با دستهاي خالي
از اين همه حلقهي آتش عبور کرده است
ميخندم
خرمالوها روي شاخهها رسيدهاند
شعر دلقک
#علیرضا_راهب
@mitarava_mahtab
❤ 2👏 1💔 1
📂
#غزل
درهای باغ چشمهایش را که شب میبست
دل را به یک رکعت خیال مستحب میبست
همخوابهاش آرام میخوابید اما او
خود را به رویاهای بیپروای شب میبست
مثل تمام روزهای بیخود و با خود
تکدکمهی پای گلو را بیسبب میبست
پیراهنش بیراهه نه ، راهی به گندمزار.....
جانهای عاشق را به مجنونی و تب میبست
وقتی که دلسردانه با خود ، غصه مینوشید
لب بر لب لیوان چایی و رطب میبست
گاهی بغل میکرد آنیموس و آنیماش
چشمان رویاباف خود را از ادب میبست
با یک پیاله از شراب سرخ رویاها
باید وضو با لذت ناب عنب میبست
دائم جنون سرریز میشد در دل و جانش
هی مینوشت و از پس اندوه، لب میبست
#مهنازمحمودی
@mitarava_mahtab
❤ 3👍 1
📂
#مثنوی_غزل
قسم به صبح به توصیف ساده ی رویت
به شب ترین شبقی که نشسته بر مویت
به چشمهات دوتا ماده ببر بنگالت
به گله اسب سیاه رمیده از شالت
به طمطراق دوتا طاق نصرت ابروت
دو قبضه خنجر تیغ آب دیده ی جادوت
به گونه هات دو یاقوت اصل تیموریت
دو سیب خنده پر از حس و حال کیفوریت
قسم به پرچم سرخ و سفید لبخندت
به جنگ و صلح ترین حقه ی خداوندت
به دکمه دکمه ی وا مانده رو به برف تنت
به کشف خانه ی خورشید زیر پیرهنت
که ماه روی تو مهتاب دیگری دارد
و هر ستاره به چشمان تو دری دارد
که حول محور منظومه ی تو مشتری ام
ولی همیشه توئی که به خنده می خری ام
اگرچه یوسف تو زرخرید خوی تو شد
به عشق، برده ی چشمان صلح جوی توشد
زدی و کاسه ی صبرش شکست و مجنون ریخت
تپید قلبش و از قاب سینه بیرون ریخت
قسم به غمزه به قانون عشوه پردازی
به سُکر چشم تو در حد حیرت رازی
که عشق ،حاصل جمع نگاه و خنده ی توست
و کسر ِاخمِ دوتا خنجر بُرنده ی توست
و شعر ،اسم تو را بارها صدا کردن
وتا جواب به چشمانت اقتدا کردن
مرا به لحن نجیب صدات دعوت کن
به شور قهقهه در خنده هات دعوت کن
به سحر سهره ی مستی که در گلو داری
به سمفونیک هوسناک از لبت جاری
به باغ های معلق که فصلی از تن توست
بهشت گمشده ای که حریم دامن توست
به توت های هرات لبالب از قندت
به انگبین شفابخش روی لبخندت
شبی که راه دلت را به من نشان دادی
چه حس و حال قشنگی به داستان دادی
کویر بودم و ابری شدی که هر دفعه
به دست خشک لبانم تو استکان دادی
به هر پرنده ی گم کرده قاف من با مهر
تو جای لانه ی سیمرغ را نشان دادی
به جوجه های سر از تخم شعر من بیرون
تو آب و دان و پر و بال و آشیان دادی
چقدر مُردم و در قعر گورها هر بار
به رسم و فرصت تلقین مرا تکان دادی
سلام مستی من را به خنده ات برسان
به آن دو جام شراب کشنده ات برسان
دلیل قطعی مستی همیشه الکل نیست
همیشه عاشقی و عقل در تقابل نیست
اگرچه عشق پر از شوق سیب چیدن هاست
و ننگ پیرهن آبرو دریدن هاست
برای رفع عطش گاهی آب لازم نیست
برای نازکشیدن طناب لازم نیست
#مهرداد_اسماعيل_نژاد
@mitarava_mahtab
❤ 3
📂
#غزل
ببین تنها کس تنهاییام بغضی گلوگیر است
تمام خاطراتم امشب از چشمم سرازیر است
قلم در دست بیرحم قضا افتاده و هر دم
خطوطی تازه بر پیشانیام در حال تحریر است
زنی انگار دارد در دل من سخت میشورد
سکوتش تلخ و آهش سرد و فریادش نفسگیر است
نفسگیر است بغضی که گرفته راه آهم را
غمانگیز است لبخندی که بر لبهام زنجیر است
نشسته سایهء خورشید عمرم بر لب دیوار
امیدی نیست تا فردا، همین امروز هم دیر است
#لیلا_عبدی_درینسو
@mitarava_mahtab
👍 1❤ 1
📂
#مثنوی_غزل
قسم به صبح به توصیف ساده ی رویت
به شب ترین شبقی که نشسته بر مویت
به چشمهات دوتا ماده ببر بنگالت
به گله اسب سیاه رمیده از شالت
به طمطراق دوتا طاق نصرت ابروت
دو قبضه خنجر تیغ آب دیده ی جادوت
به گونه هات دو یاقوت اصل تیموریت
دو سیب خنده پر از حس و حال کیفوریت
قسم به پرچم سرخ و سفید لبخندت
به جنگ و صلح ترین حقه ی خداوندت
به دکمه دکمه ی وا مانده رو به برف تنت
به کشف خانه ی خورشید زیر پیرهنت
که ماه روی تو مهتاب دیگری دارد
و هر ستاره به چشمان تو دری دارد
که حول محور منظومه ی تو مشتری ام
ولی همیشه توئی که به خنده می خری ام
اگرچه یوسف تو زرخرید خوی تو شد
به عشق، برده ی چشمان صلح جوی توشد
زدی و کاسه ی صبرش شکست و مجنون ریخت
تپید قلبش و از قاب سینه بیرون ریخت
قسم به غمزه به قانون عشوه پردازی
به سُکر چشم تو در حد حیرت رازی
که عشق ،حاصل جمع نگاه و خنده ی توست
و کسر ِاخمِ دوتا خنجر بُرنده ی توست
و شعر ،اسم تو را بارها صدا کردن
وتا جواب به چشمانت اقتدا کردن
مرا به لحن نجیب صدات دعوت کن
به شور قهقهه در خنده هات دعوت کن
به سحر سهره ی مستی که در گلو داری
به سمفونیک هوسناک از لبت جاری
به باغ های معلق که فصلی از تن توست
بهشت گمشده ای که حریم دامن توست
به توت های هرات لبالب از قندت
به انگبین شفابخش روی لبخندت
شبی که راه دلت را به من نشان دادی
چه حس و حال قشنگی به داستان دادی
کویر بودم و ابری شدی که هر دفعه
به دست خشک لبانم تو استکان دادی
به هر پرنده ی گم کرده قاف من با مهر
تو جای لانه ی سیمرغ را نشان دادی
به جوجه های سر از تخم شعر من بیرون
تو آب و دان و پر و بال و آشیان دادی
چقدر مُردم و در قعر گورها هر بار
به رسم و فرصت تلقین مرا تکان دادی
سلام مستی من را به خنده ات برسان
به آن دو جام شراب کشنده ات برسان
دلیل قطعی مستی همیشه الکل نیست
همیشه عاشقی و عقل در تقابل نیست
اگرچه عشق پر از شوق سیب چیدن هاست
و ننگ پیرهن آبرو دریدن هاست
برای رفع عطش گاهی آب لازم نیست
برای نازکشیدن طناب لازم نیست
#مهرداد_اسماعيل_نژاد
@mitarava_mahtab
📂
#مثنوی_غزل
قسم به صبح به توصیف ساده ی رویت
به شب ترین شبقی که نشسته بر مویت
به چشمهات دوتا ماده ببر بنگالت
به گله اسب سیاه رمیده از شالت
به طمطراق دوتا طاق نصرت ابروت
دو قبضه خنجر تیغ آب دیده ی جادوت
به گونه هات دو یاقوت اصل تیموریت
دو سیب خنده پر از حس و حال کیفوریت
قسم به پرچم سرخ و سفید لبخندت
به جنگ و صلح ترین حقه ی خداوندت
به دکمه دکمه ی وا مانده رو به برف تنت
به کشف خانه ی خورشید زیر پیرهنت
که ماه روی تو مهتاب دیگری دارد
و هر ستاره به چشمان تو دری دارد
که حول محور منظومه ی تو مشتری ام
ولی همیشه توئی که به خنده می خری ام
اگرچه یوسف تو زرخرید خوی تو شد
به عشق، برده ی چشمان صلح جوی توشد
زدی و کاسه ی صبرش شکست و مجنون ریخت
تپید قلبش و از قاب سینه بیرون ریخت
قسم به غمزه به قانون عشوه پردازی
به سُکر چشم تو در حد حیرت رازی
که عشق ،حاصل جمع نگاه و خنده ی توست
و کسر ِاخمِ دوتا خنجر بُرنده ی توست
و شعر ،اسم تو را بارها صدا کردن
وتا جواب به چشمانت اقتدا کردن
مرا به لحن نجیب صدات دعوت کن
به شور قهقهه در خنده هات دعوت کن
به سحر سهره ی مستی که در گلو داری
به سمفونیک هوسناک از لبت جاری
به باغ های معلق که فصلی از تن توست
بهشت گمشده ای که حریم دامن توست
به توت های هرات لبالب از قندت
به انگبین شفابخش روی لبخندت
شبی که راه دلت را به من نشان دادی
چه حس و حال قشنگی به داستان دادی
کویر بودم و ابری شدی که هر دفعه
به دست خشک لبانم تو استکان دادی
به هر پرنده ی گم کرده قاف من با مهر
تو جای لانه ی سیمرغ را نشان دادی
به جوجه های سر از تخم شعر من بیرون
تو آب و دان و پر و بال و آشیان دادی
چقدر مُردم و در قعر گورها هر بار
به رسم و فرصت تلقین مرا تکان دادی
سلام مستی من را به خنده ات برسان
به آن دو جام شراب کشنده ات برسان
دلیل قطعی مستی همیشه الکل نیست
همیشه عاشقی و عقل در تقابل نیست
اگرچه عشق پر از شوق سیب چیدن هاست
و ننگ پیرهن آبرو دریدن هاست
برای رفع عطش گاهی آب لازم نیست
برای نازکشیدن طناب لازم نیست
#مهرداد_اسماعيل_نژاد
@mitarava_mahtab
نازک آرای تن ساق گلی
شعر بخوانیم پیرامون ادب و فرهنگ معاصر آدرس جهت ارسال شعر شما شعر در قالب کلاسیک و آزاد @mohammadrezadeiry +989112552006
📂
#سپید
نام مستعار هر کداممان
پناهنده بود
در کمپ
خواب هایمان یا جابه جا می شدند
یا گم وگور
یکبار خوابم را
زیر بالش دوستم پیدا کردم
که یک روز قبل
کابوس غرق شدنش را دیده بود
بار دیگر
هم اتاقی ام
با یکی از خواب هایم
آنقدر راه رفته بودند
که جنازه هایشان را
در روزنامه ها پیدا کردیم
بارها از خوابم پرسیدم
چه شکلی ست
وطنی که هنوز وطن است؟
چه شکلی ست
دست هایی که آدم را بغل می کنند؟
چه شکلی ست
و طنی که آدم را فراموش نکرده است؟
اینجا فصل سرما طولانی ست
نه نامه ای داریم
نه پیامی
نه حتی پیامکی
که با آن خودمان را گرم کنیم
#صابرسعدی_پور
@mitarava_mahtab
👍 2❤ 1👏 1
📂
#سپید
اسم من ، آدم است
در غارهای کودکی،
خوی پلنگی من ، زوزه می کشید ، هر روز
در روشنای جوانی ،
عاشق شدم ، به وقت بارش ِ آواز
وشاداشاد ،
تنبور سبزه را به مطربانه ترین لحن ،
کوک کرده ام هر صبح
واز گلوی نیزاران ،
" ماهور" آفتاب نواختم
پیرانه سر ، اکنون ،
رویایی جز سفر به مرز های تازه ندارم
باشد که خواهران گمشده را ،در طلوع زیبایی
با چشم های خنده ، بیابم
#اسدالله_عمادی
@mitarava_mahtab
پیرانهسر
📂
#سپید
اسم من ، آدم است
در غارهای کودکی،
خوی پلنگی من ، زوزه می کشید ، هر روز
در روشنای جوانی ،
عاشق شدم ، به وقت بارش ِ آواز
وشاداشاد ،
تنبور سبزه را به مطربانه ترین لحن ،
کوک کرده ام هر صبح
واز گلوی نیزاران ،
" ماهور" آفتاب نواختم
پیرانه سر ، اکنون ،
رویایی جز سفر به مرز های تازه ندارم
باشد که خواهران گمشده را ،در طلوع زیبایی
با چشم های خنده ، بیابم
#اسدالله_عمادی
@mitarava_mahtab
پیرانهسر
❤ 2👏 1
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.