🍂°|•آبـــٰٓــــاٰنْ•|°🍂
33 831
المشتركون
-8524 ساعات
-3907 أيام
-1 25030 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
⭕️خبر فوری⭕️
سازمان سنجش اعلام کرد به دلیل برگذاری انتخابات کنکور امسال در تیر برگذار نمیشود
ادامه...
78100
Repost from N/a
-واژن دخترتون یه خورده پاره شده و خونریزی داره. به خاطر رابطهی پر خشونت و طولانیه. میتونید از همسرشون شکایت کنید اگر...
پیمان با حوصلهای سر آمده رو به دخترک لرزان و رنگ پریدهی روی تخت غرید:
-پاشو شورتتو بپوش!
رو به دکتر ادامه داد:
-دخترم نیست، زنمه! طبابتتو بکن دکتر جای اینکه سرتو بکنی تو باسن زندگی بقیه. بده من نسخه رو!
آذین با چشمهای اشکی و ملتمسش به دکتر نگریست.
وقتی چهارده سالش بود پیمانِ نیکزاد او را دزدید. در هفده سالگیاش با زور و کتک عقدش کرد و حال زندانی و زیر خوابهاش بود.
دکتر لبخندی تصنعی زد و با مراعات گفت:
-آقای نیکزادِ عزیز بنده قصد جسارت نداشتم. تن دختر کوچولومون پر از کبودی و خون مردگیه. رد طناب دور مچ دستاش و پاهاشه. انگار طولانی مدت بسته شده. عذر میخوام میپرسم گرایش خاصی دارید؟
پیمان بیتوجه به حضور دکتر ضربهای روی رانش زد و دخترک مطیعانه روی پاش نشست.
تره موی نارنجی رنگ را پشت گوشش گذاشت و پرسید:
-من دست و پاتو میبندم؟
دخترک از ترس او دروغ گفت:
-ن...نه
-من کتکت میزنم؟ تو تخت اذیتت میکنم بچم؟
چانهاش لرزید و مرد خشن نگاهش کرد.
با بغض گفت:
-نه...همیشه مراقبمی...اذیتم نمیکنی
دست مرد نوازش گونه روی کمر لختش کشیده شد:
-برو لباساتو بپوش بریم خونه
قلبش درد میکرد. نمیخواست به آن جهنم برگردد. هر وقت بهانهی مادر و پدرش را میگرفت پیمان او را در زیر زمین تاریک ویلا یا قفس سگها زندانی میکرد. بعضی اوقات هم مثل حالا چند روزی غذا نمی داد بخورد.
صدای دکتر درآمد:
-این دختر چند روزه آب و غذا نخورده. از دخترای هم سن و سال خودش کم وزنتره. نکنه همیشه جیره بندی شده بهش آب و غذا میدید؟
پیمان ران لطیف دخترک را نوازشی کرد و دخترک با بغض و ترس گفت:
-من بهشون نگفتم
-لباساتو نپوشیدی!!!
-ال...الآن میپوشم
تند تند لباسهاش را پوشید و وسط اتاق ایستاد. پیمان نسخه را از زیر دست دکتر کشید و غرید:
-بفهمم جایی پشت من زر زدی از بیمارستان اخراجی خانم دکتر!
-آقای دکتر نیکزاد بزرگوار!...خانم کوچولوی شما بارداره، اونم دو ماه و نیمه!
-کم چرت و پرت بگو! نکنه میخوای پرونده طبابتتم بره هوا؟
زن با جدیت گفت:
-خانم بارداره! بُنیه ضعیفی هم داره. سوای اون رَحِمِش اونقدر ضعیفه که من گمون نمیکنم با این وضع رابطهی جنسیتون جنین نیفته!
آذین وا رفته و هراسان بازوی پیمان را گرفت:
-من فقط هفده سالمه...تو رو خدا...من بچه نمیخوام
پیمان کمر باریکش را در برگرفت و با آرامشی ساختگی پرسید:
-وضعیتش الآن چطوره؟
-به معنای واقعی کلمه افتضاح! جنین اصلا رشد خوبی نداشته. مواد مغذی کافی نه به مادر رسیده نه به بچه. از طرفی خانمتون از لحاظ روحی به شدت داغونه و این مسئله رو بچه هم تاثیر میذاره.
تا حالا به پرش پلک و لرزش دستاش دقت کردید؟!
دخترک نالید:
-بریم خونه...بریم
-داروهای لازمو نوشتم. ماه دیگه بیاریدش برا سونو. اگه بچه و مادر بچه رو دوست دارید بهشون برسید. اگر نه حاملگی پر خطری تو راهه و ممکنه هم بچه رو از دست بدید و هم مادر بچه رو!
پیمان دندان قروچهای کرد و دخترک از ترس حرف هایی که شنیده بود بلند بلند زیر گریه زد.
از اتاق دکتر بیرون زدند و سوار مزدا تریاش شدند.
صدای گریههاش روی مغزش بود.
-بسه! سرمو نبر باز!
-من...بچه نمیخوام...میخوای من بمیرم آره؟...من از قبر میترسم...از بهشت زهرا میترسم...تو رو خدا سقطش کنیم
پیمان عصبی گوشهی لبش را جوید و صدا بالا برد:
-میزنم دهنتا! اون پدرسگ یه حرفی زد. کی گفته قراره بمیری؟
از صدای بالاش پلک دخترک پرید و لرزش دستهاش شروع شد.
خواست دست دخترک را بگیرد که عقب کشید و به پنجره چسبید.
نفس عمیقی کشید و با ملایمت گفت:
-برات جیگر بگیرم کوچولوم؟
دخترک عذاب وجدان به جانش ریخت:
-س..سه روزه..بهم غذا ندادی..فقط به خاطر این که گفتم از پشت نه
-هر چی آذین خانم بخواد براش میخرم بخوره...دیگه هم دست و پاشو نمیبندم و تو تخت بهش سخت نمیگیرم
-ازت متنفرم!
پیمان گونهاش را بوسید:
-پررو نشو! میرم جیگر بگیرم الآن میام
یادش رفت قفل ماشین را بزند. یادش رفت که این دختر بال بال میزند برای رفتن.
آذین دست لرزانش را سمت دستگیره برد...
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
پـیـݼَـڪـ
✋بنرها تماما پارت رمان هستن ، کپی ممنوع ✨ پارتگذاری روزانه و تعداد بالا 🌪انتقامی ، عاشقانه ، بزرگسالان 🖊 به قلم چاوان مقدم 💫 پایان خوش 💫
64100
Repost from N/a
❌داخل سوتینش پارچه میزاره میره سر قرار تا سینه هاش بزرگتر دیده بشن🔞
نگاهش بین صورتم و سینه هام در گردش بود اصلا برای به رخ کشیدن این دوتا تیکه گوشت اومده بودم اینجا بزار انقدر نگاه کنه تا بمیره...
متعجب به نظر میرسید و مشکوک...
به سینه هام اشاره کرد...
رادان:چیکارشون کردی؟
ابروهام بالا رفتن...هی دست عفت خانوم درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش،حاج بابام رو رادان قسم میخورد و میگفت با حجب و حیا تر از رادان نداریم...
پوزخندی زدم...هی حاج بابا کجایی بیا و تحویل بگیر ،جناب سرگردت داره در مورد سایز سینه های دخترت میپرسه...
تو محل جوری میگشت و رفتار میکرد که همه فکر میکردن از این سر به زیر تر تو دنیا وجود نداره همش با اخم پاچمو میگرفت و نمیزاشت با بیتا بیرون بریم...
بیتا آخرین بار بهم گفت رادان ازت خوشش نمیاد دیگه نیا خونمون منم نمیزاره باهات بگردم چون میگه مثل تو زبون دراز و چشم سفید میشم...البته بیتا بدبخت همه اینارو با گریه گفته بود...
آبمیوه رو سمت خودم کشیدم و با پر رویی گفتم...
آوا:دو تا دست کاربلد پیدا کردم که خوب میمالتشون و بهشون رسیدگی میکنه...
بعد شنیدن این حرفم شد مثل شمر... مثل همونی که تو تعزیه نقششو بازی میکنه...رادان شمر...
اخماش تو هم رفت و صورتش قرمز شد...
از جاش بلند شده و دست داخل جیبش برد که که من تو همون موقعیت هم نگاهم به خشتکش افتاد لامصب دیشب فیلم مثبت هجده دیده بودیم با بیتا البته قایمکی چون ردان دیشب مأموریت بود ...
چندتا اسکناس پنجاهی در آورد و انداخت رو میز و با تشر ازم خواست بلند بشم...
بگم مثل سگ پشیمون شده بودم و مثل همون حیوون باوفا ترسیده بودم دروغ نگفتم...این چه حرفی بود که از این دهن بی درو پیکر خارج شد؟
با همون قدبلند و هیکل عضلانیش که جون میداد ازش آویزون بشی و رابطه سرپایی رو تجربه کنی...
با حرفش هوش و حواسم جمع شد،دستپاچه نگاهش کردم یه حسی میگفت میدونه تو ذهن مریضم چی میگذره
رادان :یالا راه بیفت چشم سفید...
جوری فریاد زد که فکرامم نصف و نیمه موند...سوار پرشیای سفیدش شد و منتظر موند منم سوار بشم...بدبخت شدم حالا میبره منو تحویل حاج بابا میده البته همراه فایل صوتی که پیشش دارم حاج بابا اگه اون فایل صوتی رو که برای رادان فرستاده بودمو بشنوه اول منو میکشه بعد خودشو...
بعد اینکه نشستم ماشینو روشن کرد و با عصبانیت از اون منطقه خارج شد...هرچی بیشتر میرفتیم انگار بیشترم از تمدن و زندگی شهری دور میشدیم...تا اینکه بجایی رسیدیم که خبری از آسفالت و انسان و ماشین نبود...
ماشینو نگه داشت و یهویی از گلوم گرفت منو سمت خودش کشید...
رادان :به کدوم پدر سگی اجازه دادی که به سینه هات دست بزنه که اینجوری قلمبه شده؟
پس منو آورده بود اینجا خفتم کنه،جووون دیگه چی میخوام من...روپاهاش رفتم لبامو رو لباش گذاشتم...مشغول باز کردن مانتو و پیراهنم شدم...
آواا:هیشکی جرات نداره به این دوتا دست بزنه این دوتا مال دستای خودتن ببین چه کوچیکن برام بزرگشون کن...
با دیدن پارچه های که از داخل سوتینم افتاد بیرون چشماش گرد شد...
آیا کارای من تجاوز محسوب میشد؟
https://t.me/+Qa9j9PxkpHQ4MWRk
https://t.me/+Qa9j9PxkpHQ4MWRk
https://t.me/+Qa9j9PxkpHQ4MWRk
تو این پارت ببین دختره چیکار کرده😐👆
❌رادان پسری که همه رو اسمش قسم میخورن و سر به زیری و درستکاریش زبون زد همهست عاشق دختر همسایشون میشه دختری که زمین تا آسمون باهاش فرق داره...اونم از بس شیطون و لجبازه همش سر به سر رادان میزاره عاشقانه این دوتا بدون سانسور و حذفیات🔞
74500
Repost from N/a
-شهرادجان نوار بهداشتیم تموم شده رفتنی بیرون میخری؟
با صدام دستشو روی کرواتش خشک شد و شوکه گفت:
-مگه دوباره پریودی تو؟!
مضطرب لب گزیدم میدونستم عصبانی میشه اما انتظار این چشمای اتشین رو نداشتم!
-با توام دنیز ... دوباره پریودی مگه؟!
با کمری که داشت از وسط نصف میشد اروم لبه ی تخت نشستم.
-ازت یه سوال پرسیدم!
مظلوم گفتم:
-میشه اروم باشی نمیخوام بچه ها فکر کنن داریم دعوا میکنیم!
جلو اومد و حرصی به سمتم خم شد.
با چشمایی پر از خشونت و مالکیت و لب هایی که میدونستم مثله همیشه برای بوسیدنم بی طاقتن!
پچ زد:
-دقیقا چطوری باید اروم باشم وزه کوچولو؟ وقتی زنم نمیخواد ازم بچه داشته باشه چطوری باید اروم باشم؟!
قلبم داشت از ترس وایمیستاد. اگه میفهمید برای اینکه حامله نشم قرص میخورم سرمو بیخ تا بیخ میبرید!
-این چه حرفیه؟ ما همین الانشم دوتا بچه داریم! ماهین و مایا بچه های منم حساب میان و از اول به عنوان دخترام قبولشون کردم!
یکدفعه چونهمو گرفت. لبامو بوسید و خشن گفت:
-شاید چون اون موقع هنوز انقدر چموش نشده بودی خانومم هووم؟ امکانش نیست؟!
به سختی بزاق گلومو قورت دادم و لب گزیدم.
هنوز از هیچی خبر نداشت انقدرعصبانی بود وای به حاله وقتی که میفهمید!
مضطرب نالیدم:
-این ت..تقصیر من نیست که دوباره حامله نشدم ن..نمیتونی بخاطرش بازخواستم کنی!
لب هاشو به لبم چسبوند و با همون حالت غرشوار خیلی ترسناک گفت:
-چرا بوی دروغ میدی همه کسم؟ چرا نمیتونم بهت اعتماد کنم خوشگلم؟ چرا خانومم؟!
لب هامو با زبون تر کردم و تا خواستم چیزی بگم صدای مایا از پشت در بلند شد.
-بابایی میشه بیام تو؟
خشن لبامو فشرد و همونطور که با موهام بازی میکرد، با صدای خیلی مهربونی رو به مایا گفت:
-بابا قربونت بره داریم صحبت میکنیم تو برو بازی کن فعلا خودم میام پیشت.
و همه چی تو کسری از ثانیه اتفاق افتاد. وقتی مایا خیلی کودکانه گفت:
-میخواستم بپرسم چون سرم درد میکنه میتونم از این قرص ها بخورم؟
شهراد نگران شده سریع سراغش رفت تا یه وقت چیزی نخوره و من همین که قرص اورژانسی رو تو دستای کوچولو مایا دیدم فاتحه خودمو خوندم!
لعنتی چطوری پیداشون کرده بود؟!
https://t.me/+6UXbiwA7zWYwNzc0
درو پشت سرش قفل کرد و آروم مثله یه شکارچی نزدیکم شد.
-پس قرص میخوری که حامله نمیشی!
با ترس خودمو رو تخت عقب کشیدم.
-میتونم برات توضیح بدم.
قرص هارو کناری انداخت و همونطوری که دکمه های پیراهنشو باز میکرد، یکدفعه روی تنم خیمه زد.
-توضیحم میدی عروسکم اما فعلا نه! وقتی توضیح میدی که کارم باهات تموم شده باشه و خیالم از حامله شدنت راحت!
شوکه سرمو به چپ و راست تکون دادم و این آرامش حتی از داد و فریادهاش هم ترسناک تر بود!
-م..منظورت چیه؟!
تو کسری از ثانیه دست و پاهامو به تخت بست.
لباسامو تو تنم درید و کمربندشو باز کرد!
-کاری باهات میکنم که تا عمر داری خاطره ی امشبمون از ذهنت پاک نشه!
صدای هق هق هام بلند شد...
و نه من طاقت دوباره تجربه کردن اینو نداشتم!
https://t.me/+6UXbiwA7zWYwNzc0
https://t.me/+6UXbiwA7zWYwNzc0
15310
Repost from N/a
_سکس با چه سنی میخوایی؟
مورد دارم ۴۰ ساله کار بلد
مورد هم دارم تازه کار تقریبا آکبند دو سه بار بیشتر رو کار نرفته کم سن و سال تقریبا ۱۸ و ۱۹ سال
رنگ بندی هم دارن
از پوست سفید بگیر تا سیاه
سر پستون صورتی بگیر تا قهوهی سوخته
نپل درشت بند انگشتی گرفته تا نپل ریز و نگینی
بگو چی میخوایی
چقدر میخوایی خرج کنی تا بهت مورد نشون بودم
مرد نگاه به بدن زن انداخت کم کم ۶۰ سال داشت
اما صورت عمل کرده و بوتاکس شده اش گذر زمان را نشان نمیداد
_اکبند میخوام داری؟
_معلومه که دارم اکبند چند سال؟
_جوون باشه
_خب چند؟! الان منم جوونم اما ۵۰ و ۶۰ سالمه
_تو از دوره میرزا ولی خانی ریحانه عجیبه هنوز احساس جوونی میکنی
مرد نیشخندی زد و پا روی پا انداخت
تیپ و قیافه اش برای فاحشه خانه ریحانه زیادی بود.
این تاجر معروف کجا و فاحشه خانه زن کجا؟ دهان بست و بی حرف سر به زیر انداخت خوب میدانست اگر آیکان ورناکا را جذب دخترانش کند نونش در روغن است
_۱۶ تا ۲۰ سال داری؟
_دارم آقا خوبشم دارم بگم بیاد؟
_بگو بیان لخت....
لخت مادر زاد
_چشم چشم حتما
با ذوق وافری به طرف در دوید از خیلیها شنیده بود آیکان ورناکا با ۳۵ سال سن مرد نیست و تحریک نمیشود ولی حالا با چنین درخواستی شک داشت به حرف مردم
https://t.me/joinchat/OYeab1BcivgxODA0
https://t.me/joinchat/OYeab1BcivgxODA0
تک تک دختران را از نظر گذراند.
قد بلند
قد کوتا سفید سبزه
_دخترات دستمالی شدن ریحانه یکی پلمپ پشتش بازه اون یکی سینه هاش مالیده شده
من گفتم دختر بکر یعنی بکر از فرق سر تا ناخون پاش مرد ندیده باشه نه اینهای که یه لا پرده و نگه داشتن صد جا رو دادن رفته
ریحانه از صراحت کلام مرد نفسش رفت
_گفتید.....با....کره..آقا
_اینها مردودن از نظر من باکره نیستن داری دختر آکبند تر و تمیز یا برم؟
همان لحظه در باز شد و دخترکی با لباس فرم مدرسه پا به خانه گذاشت با دیدن دختران و لخت و مشتری خاله اش اَخم کرد و سر به زیر به طرف اتاقش رفت و ندید نگاه برق افتاده مرد را
_این یکی چند؟
_فروشی نیست آقا دختر خواهرمه
_بکره؟
_آره اما گفتم که فروشی نیست بچه است کلا ۱۵ سالشه سرش توی این وادی ها نیست درگیر درس و مشقِ...
_۳۰۰ تا میدم
_ببخشید؟
_۴۰۰ دلار
_آقا؟
_۵۰۰ دلار
زن شل و ول حرفش را تکرار کرد
_گفتم که....
آیکان نیش خندی به وا دادنش زد کاملا مشخص بود بوی پول برق انداخته در نگاه زن
_۱۰۰۰دلار ریحانه حرف آخرمه؟
_قبوله آقا
https://t.me/joinchat/OYeab1BcivgxODA0
https://t.me/joinchat/OYeab1BcivgxODA0
توی پارت بعدیش
مرده همونجا دختره رو میبره تو تخت و.....😢😢😢🥹
#پارت_۱۳۶ رو جستجو کنید تا پارت بعدی و بخونید
ادامه پارت👇
https://t.me/c/1562208165/4840
14700
⭕️خبر فوری⭕️
سازمان سنجش اعلام کرد به دلیل برگذاری انتخابات کنکور امسال در تیر برگذار نمیشود
ادامه...
91510
⭕️خبر فوری⭕️
سازمان سنجش اعلام کرد به دلیل برگذاری انتخابات کنکور امسال در تیر برگذار نمیشود
ادامه...
1 04410
⭕️خبر فوری⭕️
سازمان سنجش اعلام کرد به دلیل برگذاری انتخابات کنکور امسال در تیر برگذار نمیشود
ادامه...
1 04800
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.