cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ترجمه های مامیچکا ۲

پارت گذاری: سه پارت در روزهای فرد

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
2 542
المشتركون
-324 ساعات
-117 أيام
-9630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
جلد یک و دو و سه: ایدن جلد چهار: زاندر جلد پنج: رونان جلد شش: کول جلد صفر(تصویر سمت چپ): لوی کینگ(وقایع این رمان برای یک سال قبل از شروع این شش جلد است) . . . 🔴چهار جلد اول آماده فروش هستن. فایل کامل، هرجلد ۴۰ تومان 🟠 کانال VIP جلد صفر ۳۰ تومان پیام بدین:  @dorsa2867
إظهار الكل...
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۸ البته که لوی متوجه ذات واقعی ایدن است. آنها باهم در یک خانه بزرگ شدند. "این تغییر یه جایی تو کودکیش اتفاق افتاد درسته؟" سری تکان می دهد:"ذاتا یه بچه آروم بود ولی اون تصادف همه چی رو عوض کرد." "منظورت مرگ آلیسیاس." "بله، اون فقط پوشش بود ولی نیست که..." "صبحانه." من و لوی با شنیدن صدای ایدن از خواب می پریم. آنقدر به حرفی که لوی می خواست بزند دقت می کردم که متوجه داخل شدنش نشدم. لوی غرغرکنان می گوید:"چطوره یه سرفه ای بکنی آشغال لعنتی؟" ایدن به پشت سرش اشاره می کند:"چطوره بری؟" لوی به من چشمکی می زند:"شروع شد. یالا بیا. بریم غذا بخوریم." به دنبالش می خواهم از اتاق بیرون بروم. دست قوی از بازویم می گیرد و مرا عقب نگه می دارد:"داشتی با لو درباره چی حرف می زدی؟" در عرض چند ثانیه چشمانش تیره می شوند. و بعد متوجه لحن تملک جویانه اش می شوم. نمی دانم فال گوش وایساده بود یا نه ولی به نظر می رسد بیشتر از هر کس نگران لوی است.
إظهار الكل...
34👍 8
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۷ وقتی کتم را کنار کوله پشتی ام می گذارم لوی وارد اتاق می شود. می پرسد:"اوضاع باهاش چطوره؟" هیچ نظری ندارم که چطور به آن جواب دهم. بگویم خوب دروغ گفته ام. بگویم بد باز هم دروغ گفته ام. واقعیت را می گویم:"پیچیده اس." لوی می خندد:"خب، اونم پیچیده اس. تو به هشدار من گوش ندادی پس بفرما این گوی و این میدان." به سمتش برمی گردم:"هشدارت؟" "در مهمانی رونان بهت گفتم که باید به خاطر خودت ازش دور بمونی نه این." درست است. این را به من گفت. این یعنی لوی چیزی در مورد اتفاقی که ایدن را تغییر داد می داند؟ حالا باید بدون اینکه ضایع به نظر برسم از او بپرسم. شانه ای بالا می اندازم:"اینطوری نیست که انتخابی داشته باشم. اونو بهتر از هر کسی می شناسی." لبخند کوچکی می زند:"هیچ کس واقعا ایدن رو نمی شناسه. فقط می تونیم سعی کنیم. ولی خوشحالم که فرصتی داری که اونو بشناسی." "فرصت؟" "اون زیاد سنتی نیست." سرم را پایین و بالا می آورم.
إظهار الكل...
32👍 10
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۶ او یکی از واقعی ترین دخترانی است که تا به حال ملاقات کرده ام. با اینکه او دختر لرد کلیفرد و عضو جدید مجلس اعیان است بیشتر از هر کس دیگری فروتن است. لوی با صدای بلندی که تا طبقه پایین می رود می گوید:"راستی، اون عین چی آشپزی می کنه." صدای ایدن از طبقه پایین می آید:"داری مزه می پرونی چون قرار نیست بخوریش." من و آسترید می زنیم زیر خنده. آسترید دوباره روی بازویم می زند:"می رم کمک کنم. وقتی حاضر شدی بیا پایین." سر راه می ایستد و روی پنجه پا بلند می شود و بوسه ای روی دهان لوی می گذارد و قبل از اینکه بتواند او را بگیرد فرار می کند. با دیدن این صحنه قلبم گرم می شود. آنها خیلی باهم سازگار هستند. باعث می شود بخواهم بدانم که پارسال چرا رابطه شان بهم خورد. لوی می پرسد:"داری میای؟" "اوه آره حتما..." کتم را در می آورم و با پیراهن باقی می مانم. داخل برای کت زیادی گرم است.
إظهار الكل...
29👍 10
Repost from Ocean's Group
‌‌🥷فروش " دزد " 🔞الکسا رایلی قیمت: به ۲۰ نفر اول ۳۰ تومان و بعد اتمام ۳۵ تومان 🔥 سین اسپارو یه شغل خیلی مهیج داره و اونم سرقت از بانکهاست.⚔ یه شغل مخفی دیگه هم داره اونم دنبال کردن تسا هست! ♨️تسا دختری یکم تپل و خجالتی که خبر نداره سین تک تک کاراشو زیر نظر داره.♨️ سین قراره یکی از با امنیت ترین بانک های کشور رو بزنه و متوجه میشه تسا اونجا کار میکنه اما با دیدنه تسا یه نقشه ی دیگه ام به کارش اضافه میکنه و اون هم دزدیدن دل تسای خجالتیه ، ولی کمی که پیش میرن باید نقشه ی سومی هم بکشه و اون هم در امان نگه داشتن تسای عزیزش از دست گروهک خلافکاریه که باهاشون کار میکنه و تمام این نقشه ها ،خودشونو تو دل یه نقشه ی گنده تری قرار داره که هیچکس به جز اسپارو ازش چیزی نمیدونه ... قسمتی از رمان👇 📛 از درون پنجره بغلی نگاه کنم و اون اونجا بود، نمیتونستم اونجوری که میخوام ببینمش اتاقی که داخلش خوابیده بود حسابی کوچیک و تنگ بود . ولی من قبلا کل طرح خونه اش رو موقع نصب دوربینها دیده بودم. اصلا تو مغزم نمیره که چرا تسا باید اتاق کوچکتر رو خودش برداره در صورتیکه اینجا اول خونه اون بود. با سرانگشتام شیشه رو لمس کردم ارزو میکردم میتونستم روی پوست نرمش رو لمس کنم. تا حالا اونقدر بهش نزدیک نشده بودم تا بتونم لمسش کنم. اما حاضرم شرط ببندم حسش شبیه لمس یه قاصدکه. نرم، ظریف و شکننده که با یه فوت درهم بشکنه. روی تخت دراز کشیده بود و قوس کمر و باسنش از زیر ملحفه مشخصبود .میخواستم دستم رو در طول اون قوس کمرش بکشم و بعد بازوم رو دورش بپیچونم. میخواستم انحنای زیاد کمرش رو زیر خودم بذارم وقتی به تخت میخش میکنم.📛 آیدی ادمین فروش @rainstreetw
إظهار الكل...
📎

👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
جلد یک و دو و سه: ایدن جلد چهار: زاندر جلد پنج: رونان جلد شش: کول جلد صفر(تصویر سمت چپ): لوی کینگ(وقایع این رمان برای یک سال قبل از شروع این شش جلد است) . . . 🔴چهار جلد اول آماده فروش هستن. فایل کامل، هرجلد ۴۰ تومان 🟠 کانال VIP جلد صفر ۳۰ تومان پیام بدین:  @dorsa2867
إظهار الكل...
👍 3
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۵ "ولی من خودم رو محدود نمی کنم." دستش را در هوا تکان می دهد: "شاید خودآگاه نه ولی ناخودآگاه؟ من زیاد از این آت آشغالهای روانشناسی بلد نیستم ولی تمام چیزی که می گم اینه که اگه تو خودت رو نشونش بدی پس ایدن هم کم کم خودش رو نشونت می ده." "اگه نشون نده چی؟" می خندد:"پس اون احمق لیاقت تو رو نداره. ولی جدا. تو اشتباه می کنی که فکر می کنی نمی تونی به قلبش دست پیدا کنی. اعتقاد دارم قبلا در قلبش هستی و فقط خودت خبر نداری." اینطور فکر نمی کنم. "فروزن!" لوی با تبسمی گشاد که شبیه خنده های نادر ایدن است به داخل سرک می کشد. آسترید غرغرکنان می گوید:"اسمش الساست." "فروزن فقط نشانه محبته شاهزاده خانم." "فقط برای تو." برایش دست تکان می دهم:"صبح بخیر لوی." "حقه جادوییت چی بود که مجبورش کردی صبحانه درست کنه؟" آسترید چشمکی می زند:"خودش بوده." و نمی توانم جلوی لبخندم را بگیرم. ما باید بیشتر همدیگر را ملاقات کنیم.
إظهار الكل...
39👍 7
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۴ چشمک می زند:"خب، ایدن قابل مذاکره اس. ولی از وقتی داره با تو وقت می گذرونه خیلی عوض شده." "چطور عوض شده؟" "بیشتر لبخند می زنه و به نظر می رسه آدم تر شده. لازم به ذکر نیست که داره صبحانه حاضر می کنه. تو یه معجزه گری." هر دو به آن می خندیم. "آسترید، می تونم ازت چیزی بپرسم؟" "حتما." "چطور تونستی به لوی دست پیدا کنی؟" نه اینکه پسرعموها شبیه هم باشند ولی صفات مشابهی دارند. "بهش دست پیدا کنم؟" "چطور سر دلش رو برات باز کرد و خود واقعیش رو نشونت داد؟ هر کاری می کنم حتی ایدن از جاش تکون هم نمی خوره." کمی به نظر متفکر رسید:"من کار خاصی نکردم." "به هیچ عنوان؟" "من فقط خود واقعیم رو نشونش دادم و در عوض، اونم خود واقعیش رو نشون من داد. ینگ یانگی که بهت گفتم یادت میاد؟ دقیقا شبیه اون. به همون اندازه که نشون میدی دریافت می کنی. نمی تونی خودت رو محدود کنی و انتظار داشته باشی روحش رو برات عریان کنه."
إظهار الكل...
36👍 8🔥 3
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۳ فقط مثل ایدن، آن ها را زیر نقابش پنهان می کند. و این دختر خوش اشتها که فقط یکسال بزرگتر از من است توانسته است نه تنها آن شیاطین را نبیند بلکه با آنها دوست شود. جهنم. حتی عاشق آنها شده است. به نظر می رسد آسترید دختر کاملا پایه ای است. لوی را آنطور که هست قبول کرده و حتی به این خاطر عاشق او شده است. شاید برای همین است که لوی طوری او را می پاید که انگار تمام دنیا را کف دستش گرفته است. نیازی نیست نگران دختران هوادار باشد. لوی هرگز طوری که به او نگاه می کند به فرد دیگری چشم نمی دوزد. نگاه یک پادشاه به ملکه اش. نگاهی که فکر می کردم ایدن هم دیشب به من می کند. آسترید دستم را در دستش می گیرد:"می دونم چقدر سروکله زدن با کینگها سخته ولی می تونن قلب بزرگی داشته باشن." این فقط شامل لوی می شود. ایدن قلبی ندارد. من می توانم یک احمق ساده لوح باشم و سعی کنم پیدایش کنم ولی آنجا پر از سیم خاردار است. قبلا به اندازه کافی خودم را زخمی کرده ام و نمی توانم دوباره اینکار را بکنم.
إظهار الكل...
37👍 9
#شاهدخت_پولادین #پست۲۰۲ "اون کسی نیست که بشه مجبورش کرد کاری کنه." چهره اش از هم باز می شود:"درسته." "تازه رسیدید؟" سعی کردم خودم را بی خبر نشان دهم انگار نشنیدم که او و لوی همین الان داشتند مخ هم را می خوردند. خدایا من خیلی بد هستم. "آره. می خواستیم آخر هفته رو جایی بگذرونیم که همه چیز از اونجا شروع شد." "همه چیز شروع شد؟" سری تکان می دهد:"من و لوی از میتاپ شروع کردیم. مسخره اس نه؟" سرم را تکان می دهم:"شماها خیلی باهم خوبید." "درسته؟ موافقم. من به آدمهای بیشتری نیاز دارم تا اینو به دخترهای هوادار بگه." می خندد و بعد نگاه حسرتباری روی صورتش می نشیند:"ما همیشه تو دنده نرم نیستیم. می دونی ولی فکر می کنم همین خاصیت شخصیتهای ماست که ما رو بهم نزدیکتر می کنه. یه جورایی مثل ینگ یانگ. ما کنار هم نیستیم ولی مکمل هم هستیم." درباره رابطه عجیبشان در سال گذشته شنیده بودم ولی هرگز نپرسیدم. اگرچه قابل درک است. لوی شاید به نظر باحال برسد ولی او هم شیاطین خودش را دارد.
إظهار الكل...
42👍 7
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.