cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦

ترکیب خیسی زبونش با خیسی بهشت داغت🫦🔥 🔞 رمان مخصوص بزرگسالان 🔞 • پارت‌گذاری روزانه و منظم • ژانر: #عاشقانه_طنز_کلکلی_بزرگسالان👅💦 به‌قلم: #فاطمه_س_م

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
13 790
المشتركون
-3824 ساعات
-2807 أيام
-1 19130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

00:03
Video unavailable
#دختره_توی_اتاقش_با_دوست_باباش_سکس_میکنه_و... چوچ*ول🍓 خیسشو میماله و خودشو روی کی*رمو بالا پایین میکنه -آههه عمو...آییی #عمو تندتر کمرشو چنگ میندازم و سرمو به سینه هاش نزدیک میکنم _صدای ناله هاتو کنترل کن تا مامانت نشنوه دستشو روی دهنش میزاره که نوک سینه های سیخش رو...🍌💦 https://t.me/+E2hllh9axfM4NGE0 https://t.me/+E2hllh9axfM4NGE0
إظهار الكل...
00:04
Video unavailable
#بابای‌شهو.تی💃💦  #پارت_7😈❗️ بابا شهروز حشری #کــ🍌یرشو جلوم گرفت که اوفی گفتم و خیره به زن ج*نده ای که #ک👅صشو برای بابام باز کرده بود کل #کـ*ـیر بابارو توی دهنم فرو کردم.. _اووف تابان آههه از مادرت بهتر #کـ*ـیرمو میخوری اوووف #ک👅صتو باز کن ببینم لای صورتیشو اووف.. جن*ده ی بابا شهروز با حسادت نگاهم کرد و شهو.انی گفت: _شهروز عشقم آههه #کـ*ـیرتو بکن توی #ک*صم دیگه اووم بابا شهروز #کـ*ـیرشو از توی دهنم دراورد که با دیدن رگای کلفت #کـ*ـیرش ناله ای کردم و براش #ک*صمو باز کردم..🍑😛 _اومم بابایی ببین *ص صورتی و تنگم چطوری آب انداخته آههه #کـ*ـیرکلفتتو میخواد اومم یهو بابا خم شد و انگشتای کلفتشو توی #ک*ص گشاد ج*نده اش کرد و همزمان کل #کــ*یرشو توی #ک*ص باکره و خیسم فرستاد که.... https://t.me/+DuzUuoghxsQxMTU0 https://t.me/+DuzUuoghxsQxMTU0 گروهی_فا.حشه_شهو.انی_بدون_سا.نسور🫦
إظهار الكل...
00:03
Video unavailable
#پارت10🔞 _ اگه #کی.رم رو بخوری به بابات نمیگم تا دیروز داشتی بهم کو🍑ن می دادی! با ترس به رئیس نزدیک شدم و زیپ شلوارشو باز کردم که کی*ر کلفتش بیرون اومد! سرم رو نزدیک بردم و ...🥵💦 https://t.me/+E2hllh9axfM4NGE0 https://t.me/+E2hllh9axfM4NGE0 رئیس بانک با کارمند کوچولوش س.ک‌‌.س میکنه و هر بار به بهونه های مختلف به اتاق خودش می کشونش😈🔥
إظهار الكل...
👍 1
00:02
Video unavailable
#part2🚫🔞 _اووف تابان #کـ🍒ص کلوچه ای و صورتیت از زن اولم تنگ تره آههه اووف الان با آب #ک🍌ـ‌ـیرم #کـ**صتو پر میکنم.. بی حال ناله‌ای کردم و برای سومین بار توی #کـ.صم آب #کـ🍌ـیرشو خالی کرد... _بیا روی دهنم تابان اووف میخوام این #کـ.ص کلوچه ایتو بخورم و بمکم باید آب #کـ.ص بخورم اووف آههه. مظلوم و حشری درحالی که از #کـ🍑صم آب #کــ.یرش میریخت بلند شدم و روی دهنش نشستم که با حس زبون داغش توم آه غلیظی کشیدم.. _آههه سهراب آهههیی آهه اومم آهه #کــ**یر سهراب جلوم دراز و گنده شده بود و یهو.... https://t.me/+DuzUuoghxsQxMTU0 https://t.me/+DuzUuoghxsQxMTU0 زن دوم #ک.ص کلوچه ایش روی دهنش سواری #میکنه و با #ک.یرش جرش میده..😀💦🍑
إظهار الكل...
#تریسام با‌ زن‌ ح.شریم و داداشم💦🔞 https://t.me/+EYrzjid4OYExOGE0 https://t.me/+EYrzjid4OYExOGE0 پستون های مرضیه رو چنگ زدم که ذوق زده خندید _بلاخره می خوای بکنی منو؟ دستمو نوازش وار روی ک💥ص تپلش کشیدم _میکنمت اما به یه شرطی! چشم هاش برق زد _چه شرطی؟ سوتی زدم که در بازرشد و #داداشم با اون #ک🍌یر دراز و اویزونش داخل اومد _به شرطی که به داداشمم ک.ص بدی😱🫦
إظهار الكل...
- 𝚂𝙴𝚇𝚈 𝙾𝙵𝙵𝙴𝚁🔞

- 𝚂𝙴𝚇𝚈 𝙾𝙵𝙵𝙴𝚁🔞

#تریسام‌با‌داداشم‌و‌زنم👅💧 https://t.me/+EYrzjid4OYExOGE0 https://t.me/+EYrzjid4OYExOGE0 #داداش لای #ک🫦ص زن رو باز کرد و لیسی به ..صش زن و جون کشداری گفت که صدای ناله مرضیه بلندشد _آه.. اههه.. تندتر بخور  تنددتر ک..صمو بخورید عوضیا اخمی کردم و #داداشم رو پس زدم و خودم لای ک.ص #زنم قرار گرفتم و با حرص لیسی عمیقی به #ک...صش زدم که صدای جیغش بلندشد _اهه..اههه ..آخ همینه شوهر خوشگلم تو بهتر از برادرت لیس میزنی اهه..اخخ داداش ک🍌یرش رو توی دهن #زنم کرد و خندید _تو هم بهتر از #زنم برام #ساک میزنی #زنداداش..😱👅
إظهار الكل...
00:03
Video unavailable
برگه‌های پاسور را به #ک💋ص خیسم کشید که از لذت چشمامو بستم... - آه... چاووش! برگه‌های خیس رو به رقیباش نشون داد و گفت - رو دوست دخترم‌ قمار می‌کنم... هر کی برد امشب برای اونه!!! صدای جمعیت بلند شد و من ترسیده بهش نگاه کردم که با لبخند وحشتناکی گفت - #خیس خیسه آقایون... آماده جر دادن🍑💦 https://t.me/+Wvcpf60HaDlkZTU0 https://t.me/+Wvcpf60HaDlkZTU0 شوهرش رئیس یه شب تو مستی وسط میز #قمار ک🍓ص زنشو میبازه به #رقیباش🔞
إظهار الكل...
00:04
Video unavailable
_ ک.ص.ت آب افتاده! نگفتم قبل از اومدن من با خودت ور نرو؟!💦👅 ترسیده پاهامو جمع کردم. _ ور نرفتم، ولی آخه حتی به اومدنت هم فکر میکنم خود به خود آب میندازه ... عصبی سمتم اومد و شورت خیسم رو از پام در آورد و توی دهنم فرو کرد. _ صدای ناله هات از اتاق بیرون بره به گوش مادربزرگم برسه ...یه کاری میکنم تا صبح به ددی التماس کنی آروم تر تلمبه بزنم. https://t.me/+Wvcpf60HaDlkZTU0 https://t.me/+Wvcpf60HaDlkZTU0 سک*س خشن با رئیس کازینو😍💦
إظهار الكل...
🫦از تخفیف طلایی vip جا نمونید🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
إظهار الكل...
- حالا تو یه نظر ببینش شاید به دلت نشست مادر! زانوهایم را توی شکمم جمع کردم و اخمو لب زدم: -این همه سال اون ور اب بوده، نه من اونو خوب یادمه و نه اون خوب منو میشناسه... مگه ازدواج کشکه اخه؟! مامان ناراحت دستی به موهایم کشید: -منم دلم خونه مادر، ولی می دونی که هیچکس رو حرف خان حرف نمی زنه. اشک هایم مظلومانه ریخت از این زور و اجباری که پدربزرگم به اسم مصلحت به ریشم بسته بود. -لباساتو بپوش دخترم... با آقا خان هم همجوابی نکن من نمیتونم طاقت بیارم دست روت بلند کنه. صدای در اتاق را که شنیدم سرم را توی پتو فرو کردم و زار زدم! من امشب در این مهمانی حاضر نمی شدم... نشانشان می دادم که نمی توانند به گندم زور بگویند. *** (چندساعت بعد) صدای آقا خان از پذیرایی می امد و من با وحشت در اتاق را قفل کرده بودم تا دور از چشمشان از خانه بیرون بزنم. -گندم کجاست عروس، نیومد دست بوسی! لباس ها و ملافه ها را به هم گره زدم و از پنجره آویزانش کردم! کوله ام را پشتم انداختم و قبل از اینکه گیرشان بیفتم با ترس از ملافه های بهم گره خورده آویزان شدم. پایم که به زمین رسید نفس راحتی کشیدم اما همان لحظه صدای بم و مردانه ای از پشت تنم را لرزاند. -داری فرار می کنی؟ شانه هایم از ترس بالا پریدند و او از فرصت استفاده کرد و نزدیکتر شد. -اینجوری دزدکی از پنجره ی اتاقت اومدی پایین که این وقت شب کجا بری خانم کوچولو؟ نگاهم روی چند تار مویی که روی پیشانی اش افتاده بود ماند... چقدر جذاب بود. -تو باغبون جدید خونه ای نمیشناسمت؟؟! اول تعجب کرد اما بعد گوشه ی چشمش چین خورد و سر تکان داد. -آره باغبونم. با اخم جلو رفتم و انگشتم را به سینه اش کوبیدم: -خب پس آقای باغبون، به نفعته چیزایی که دیدی رو فراموش کنی و دهنت رو بسته نگه داری خب؟ -من به کسی حرفی نمیزنم ولی لااقل بگو چرا داری فرار میکنی از خونت، اونم دور از چشم بقیه؟ نفسم را با بغض بیرون فرستادم و ناخوداگاه برایش توضیح دادم: -منو میخوان بدن به پسرخاله‌ی بابام که تازه از فرنگ برگشته... اصلا نمیشناسمش نمیدونم چه ملعونیه! ندیده حالم ازش بهم میخوره... مرتیکه هنوز منو ندیده سریع قبول کرده زنش شم. امشب که دستش تو پوست گردو موند میفهمه چخبره. با سرگرمی داشت تماشایم می کرد که به خودم امدم... خواستم به سمت در حیاط بروم که بازویم کشیده شد و در آغوش ان پسرک جذاب باغبان قفل شدم. -داری چه غلطی میکنی ولم کن برم!!؟ همان لحظه در خانه باز شد و همه ی خانواده بیرون امدند. اقا خان عصایش را به زمین کوبید و با خوشحالی گفت: -ظاهرا عروس و دامادمون قبل از اینکه ما بگیم با هم اشنا شدن و به نتیجه رسیدن! با تعجب به مردی که با تفریح تماشایم میکرد نگاه کردم: -تو کی هستی؟ چشمکی زد: -همون پسرخاله‌ی ملعونِ بابات! https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk یه مرد سکسی و هات ورزشکار با هیکلی گنده در برابر یه دختر ریزه‌ای که از قضا نشون کرده‌ش هم هست!🙈 یه خانِ شیر دل و متعصب...🔥 مردی که کلی خاطرخواه داره! این آقای خوش‌تیپ عاشق دختر جذاب قرتیمون میشه... یه دختر هات و سکسی که هیچ چیزش با تعصب های پسرمون سازگار نیست و دستور میده تا آدماش دختره رو برای زندگی باهاش به عمارتش ببرن ولی...🥹🔥
إظهار الكل...