"مـسـیحِ آتــش🫀"
𝚃𝚢𝚙𝚒𝚗𝚐..: 𝖋𝖎𝖗𝖊 𝖘𝖆𝖛𝖎𝖔𝖗 ✨️🔥 𝚂𝚝𝚊𝚛𝚝:03/01/16 🍷 ᴛʜɪs ɴᴏᴠᴇʟ ɪs 𝚟𝚒𝚘𝚕𝚎𝚗𝚝 , ʀᴇᴄᴏɴsɪᴅᴇʀ..‼️ ᴡʀɪᴛᴇʀ: 𝙱𝙰𝙷𝙰𝚁𝙰🐾
إظهار المزيد3 216
المشتركون
-2624 ساعات
-1657 أيام
+1 08730 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:02
Video unavailable
🔞یه خلیفهی عرب، میخرتش و شب بهش🔞#صحنهدارترین رمان گی بزرگسال بدونسانسور اوریا یه پسر یتیمه که بهخاطر چهرش🩸⛓ توسط یکی از خلیفههای عرب بیهوش 📛⛓💥 و به زور بهش تجا*وز میشه ❌🔞❌ بخشی از رمان: [ دستهام رو به تاج تخت بسته بود. کاملا #لخت بودم و این حسابی معذبم میکرد. « چی دادی بهم خوردم؟ نمیتونم بدنمو... » پاهام رو به سمت #بالا کشید و گفت: « آرام باش! چیزی نیست. » بین پاهام جا گرفت. #دیکش رو روی #سوراخم تنظیم کرد و... ‼️💢 ]
‼️ #اخطار: رمان مناسب هر سنی نیست ‼️ ظرفیت لینک محدوده! #فقط پنجاه نفرhttps://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk https://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk
0.34 KB
6510
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:05
Video unavailable
اربابی که برای تنبیه اسلیوش روی دوچرخش⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ با اخمی که کرد رویدیلدومیذاره😱❌
animation.gif.mp42.05 KB
6510
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
9800
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:04
Video unavailable
برای آزاد شدن پدرش با اعضای دادگاه رابطه برقرار میکنه❌😱
سوزن🪡 رو آروم از بالا تا پایین سینهش🤱 کشید و وقتی که توکا بدنش رو شل😣 کرد و احساس کرد که فعلا وقتش نیست #سوزن🪡رو با یا حرکت توی #نیپل_ش فرو کرد و جیغ توکا بلند شد و بدنش رو جمع کرد: ارباب... اوم.. درد دار..م...
خزر بی حس به چشماش نگاه کرد و چاقو رو روی شکمش کشید: کدوم توله سگی صحبت میکنه که تو دومیش باشی؟ هومم؟🦮👅
بعد آروم انگشتش رو روی خونها🩸 کشید و مکی👅 بهشون زد: خونت خوشمزس پودل
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
3.61 KB
8700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
من لیلیم! دختری که مجبور شد به مدرسه لزبینا بره... همونطور که از اسمش مشخصه اونجا جایی برای لزبیناست و نمیتونی تنها باشی... البته این قانون برای همه بجز کارا دنریس صدق میکرد... تا قبل از اینکه من بیام!🔥
#لزبین #عاشقانه #مدرسهای #اسمات
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
6800
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
02:12
Video unavailable
دختر فقیری که وارد مدرسه پولدارا میشه ولی نمیدونه اون مدرسه در اصل...🏳🌈💦
با ورودم به کلاس یکی از دخترا سوتی کشید.
-درسته فقیره ولی اندام اینو اگه من داشتم...
معذب به دنبال جای خالی تو کلاس گشتم.
ولی... تنها جای خالی کنار کارا دنریس شاخ ترین دختر مدرسمون بود!
مردد به بقیه نگاه و روی نیمکت کنارش نشستم.
صدای اوووو گفتن بقیه پیچید.
-الان کارا میرینه بهش... بچه ها تا معلم نیومده نمایش داریم.
کارا ولی بی توجه به حرفاشون مشغول آنالیز بدنم بود... ازش بعد ماجرای دیشب خجالت میکشیدم!
از اینکه بهش اعتراف کردم که لزبینم و بهش حس دارم خجالت میکشیدم!🔥
کارا سرشو به گوشم نزدیک کرد... فکر کردم میخواد همونطور که بچه ها گفتن ضایعم کنه ولی...
با حرفی که زد همونجا روی نیمکت خشکم زد...
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
6.71 KB
8910
#مسیح_آتش_پارت_93
دستاش از پشت تو موهام فرو رفت و سرمو عقب کشید
تو سکوت بهم خیره شد
آروم جلوی پاهاش زانو زدم و سرم و انداختم پایین
+ببخشید..دلم واستون تنگ شده بود..وقتی دیدم مریمو اونجوری بغل کردین..گفتم شاید منم اجازه داشته باشم یه بار...
_بسه!..به مریم حسودی میکنی؟
دستامو دور پای راستش حلقه کردم و سرمو به رانش چسبوندم
+اون به من حسودیش میشه..از بچگی!
_تعریف حاشیه هاتونو از ارمغان و ارغوان شنیده بودم!
ارغوان مادر مریم و مازیار،و دختر بزرگ خانواده بود
+دوست ندارم راجب اون دختره حرف بزنم..دوسش نداشته باش!
دستشو رو سرم گذاشت
_بهتر نیست به فکر تنبیهت باشی؟
مظلومانه گفتم:
+زخمای پشتم هنوز خوب نشدن!
با دردی که رو انگشتای دستم حس کردم داد بلندی زدم اما بخاطر صدای اهنگ بیرون نرفت
👍 56🍓 16💘 4🔥 2
35206
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
پسری که به خاطر فرار از جنگ، لباس دخترونه میپوشه تا به جنگ فرستاده نشه. حالا چی میشه اکر ولیعهد از پسرمون خوشش بیاد و...
#گـــــــــــــــــی #تاریخی #عاشقانه
پرویز لبخندیرزد و دستش رو دور کمرم حلقه کرد. بهم با لبخند گفت
-باهام ازدواج کن. بهت قول میدم کل کشور رو به پات بریزم
مونده بودم چطوری بهش بفهمونم که پسرم و این اسکول منو اشتباه گرفته؟ اگر بهش میگفتم پسرم، که حتما خواجه ام میکردن و بعدش به حسابم میرسیدن، اگرم نمیگفتم، که آخرش میفهمید.
https://t.me/+wzVFQ9D3AG9lNmRk
https://t.me/+wzVFQ9D3AG9lNmRk
13300
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
Photo unavailable
ولیعهدی که عاشق یه دختر میشه، قافل از این که بدونه، دختره پسره و برلی فرار از جنگ لباس دخترونه میپوشه
با چشمای وق زده بهش نگاه کردم و گفتم
-تو پسری؟😳
دامنش رو یهو زد بالا که تمام دم و دستگاه مشخص شد. دست به کمر با قیافه از خود متشکر گفت
+کاملا پسرم😏
با دهن به پایین تنه اش خیره شدم و ناباور گفتم
-دختره ک...یر و خا....یه داره😱😂
https://t.me/+wzVFQ9D3AG9lNmRk
https://t.me/+wzVFQ9D3AG9lNmRk
9210
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.