خـنـجـر پـنـهـانـ⛓جـنـونـ عـشـقـ
اُمــگــا🔞ورس هـــــــ🔥ــــــات🌈 ۶ پارت در هفته👩💻 کانال پشتیبان: https://t.me/Yona_Supportchannel
إظهار المزيد5 967
المشتركون
-3324 ساعات
+587 أيام
+9130 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
_میخوام برم ژل بزنم ...
_تازه لباتو ژل زدی که ...
_نه .. نازمو ...🍓
خط نازم از زیر شورت سالارشو شق کرده بود . انگشتشو از شورتم عبور داد و #کلیتوریسمو با دستاش گایید.
لبشو نزدیک گوشم آورد و شهوتی پچ زد :
_ژل چرا ؟ اینقدر تو بهشتت #تلمبه میزنم که خودش باد کنه ... 💦🍑
رومیز هلم داد و نازمو میک زد .صدای آه و ناله هام حشریش کرد تا اینکه داغی کلفتشو ...😱💦🤤
https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0
https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0
تو آشپزخونه ،شب تا صبح میگادتش تا تپلشو حسابی درشت کنه ...
100
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
گی #همخونهای برای اینکه عشقش زن نگیره،دست میذاره روی نقطه ضعفش و اونا با #رقیب عشقیش تهدید میکنه.🔥فریاد کشید توی صورتش وگفت _بری زن بگیری به خدا میرم #شوهر جاوید می... از #ضرب دست سنگین غیاث صورتش برگشت، غیاث موهاش روچنگ زد و توی صورتش غرید _یبار دیگه حرفی که زدی رو بگو. حالا که غیاث اینقدر نزدیکش بود اونم اینقدر خشمگین مگه #جرات داشت حرفش رو تکرار کنه. میدونست سر این حرف بدبخت میشه ولی باید میزد این حرف رو براش #نگه داشتنش. باچشمای اشکی نگاش کرد وگفت _زننگیر. غیاث باخشونت #پرتش کرد روی کاناپه وروش خیمه زد لب روی #لبش گذاشت و ....⭕️💦🔞 https://t.me/+viWHMgqrMhYwYmY0 https://t.me/+viWHMgqrMhYwYmY0
2900
عزیزای دلم از اونجایی که امتحانات مون شروع شده با عرض پوزش بسیار از فردا شب تا ششم تیر پارت گذاری نخواهیم داشت چون امتحانامون به شدت فشرده و سختن. انشالله بعد از اون با پارتای زیاد دوباره پارت گذاری از سر گرفته میشه💛
ممنون از درکتون💙
8400
#جنون_عشق
#پارت_124
یه کم از حس و حالم تو این مدت بعد از تصادفش گفتم، بخاطر گوش ندادن حرفم باهاش دعوا کردم و بعد با اومدن پرستار مجبوری از اتاق رفتم بیرون.
***
عصبی یقه مو گرفت و به ماشین کوبید:
- دقیقا چه غلطی کردی تو؟!
تک و توک آدمایی که توی پارکینگ بودن با تعجب بهمون نگاه میکردن و انگار متتظر بودن دعوا بالا بگیره تا نزدیک بشن.
عصبیتر از خودش بهش نگاه کردم و خواستم یقه مو از دستش آزاد کنم که محکمتر گرفت. جابان بدنسازی کار میکرد و هیکلش از من بزرگتر بود پس تعجبی نداشت.
- از چی داری حرف میزنی؟ واضحتر بگو منم بدونم.
البته که به خوبی میدونستم راجب چی داره صحبت میکنه.
- زن عموم نتوسنتن بیان، خواستم منتقلش کنم اونجا اما گفتن ممنوع الخروجه. و کی این غلط رو کرده؟ تو!
از لای دندونای به هم فشرده م با صدای آرومی گفتم:
- هر کار کردم کار خوبی کردم. وقتی پاکان توی حال خوبی نیست نمیتونی اونو از من دور کنی جابان ملکان.
از طریق قراردادی که موقع استخدام امضا کرده بود حکم ممنوع الخروجی شو گرفته بودم. و این شاید بهترین کاری بود که تو زندگیم کردم.
مشت جابان بالا اومد و این آغاز کتک کاری ما بود. میزدیم و میخوردیم.
چند نفر به زور جدامون کردن:
- با این کارات نمیتونی به هیچ جا برسی. مطمئن باش اینجوری نمیتونی عشق تو نشون بدی. اون هیچ وقت اینجوری عاشق تو نمیشه.
بلندتر از خودش داد زدم:
- میتونم جابان ملکان. میتونم و بهت نشون میدم چجوری اونو عاشق خودم میکنم.
و از نقطه ضعفش که تازه فهمیده بودم استفاده کردم:
- مگه همه مثل تو بیعرضه ان که بذارن عشقشون از دستشون بره و با یکی دیگه عروسی کنه؟
خیلی وقت بود که اینو میدونستم، از همون اولش، ولی نمیخواستم همچین کار پستی انجام بدم و تو روش بگم، اما خودش نذاشت.
چند ثانیه خشک شد انگار اما بعد با خشمی که بیشتر شده بود دستای دور شو آزاد کرد و بهم حمله کرد. به سختی تونستن از هم جدا مون کنن.
پیرمردی با « صلوات بفرستین جوونا. صلوات بفرستین ختم به خیر بشه.» وسط مون وایساد تا نخوایم دوباره به سمت هم حمله کنیم. با زنگ خوردن گوشیم و دیدن شماره پرستاری که سپرده بودم مواظب پاکان باشه، سریع تماس رو وصل کردم:
- جناب رستگار بیمارتون بیدار شدن. الانم دکتر بالا سرشونه. تشریف بیارید بیمارستان.
❤ 11👍 2
10300
Repost from N/a
#خشن🗡 #گی🏳🌈 #مافیا⛓ #تجاوز♨️
هرچی میزدمش خشمم فروکش نمیکرد
صدای گریه اش روی مخم بود 🔪
دستامو بین موهاش بردم و کشیدمشون نعره ای کشید که لگدی به شکمش زدم
_بخــ...دا من خیانت نکــ...زدم
اهمیتی ندادم و انداختمش روی تخت ، پیراهنشو تو تنش جر دادم 😈
کمربندمو برداشتم و روی سینه اش زدم خودشو تکون میداد و ناله میکرد که سیلی محکمی تو دهنش زدم 😱💦
https://t.me/+_wmN5A68yfk1ODNk
https://t.me/+_wmN5A68yfk1ODNk
۱۲ شب پاک شه 🌞
6400
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
#ونداد حیدریان دوست پدرم بود مردی که از بچگی #عمو صداش میکردم،🔞🔞
مردی پر جذبه و #بزرگسال که شرکت #فرشبافی اصیل #ایرانی داره💦💦
مردی #قدرتمند و جذاب که تنها زن زندگیش توله کوچولوش بود و اونو #لوس میکرد...🔥🙊
آدلیا دختر #هیجده ساله ای که ونداد روش تعصب و #مالکیت داره تا جایی که یهو یک #شب....💦💦🔞🔞😱👇🏼
https://t.me/+F4SZI11Tc2I1ZTI0
https://t.me/+F4SZI11Tc2I1ZTI0
6200
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:03
Video unavailable
_آیییی آوش خان ،دارم جر میخورم 🤤👅💧
_با دو تا دستت چاکتو از هم باز کن ...
صدای برخورد ت.خماش به بهشتم کل حموم باشگاهو گذاشته بود رو سرش .
تلمبه هاشو تو ک.ونم به اوج رسوند و با دستای ورزشکاریش سینه هامو میمالوند .
_آییییی تندتر ... داره آبم میاد آوش خان .. کلفتتو تو نازم میخوام ...
عضله سفتشو از ک.ونم بیرون کشید و با چند تا حرکت دورانی روی بهشتم...💦
https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0
https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0
به درخواست ممبرا ،نویسنده هر روز دوتا پارت میزاره که با هر پارتش خیس میکنی ...🔞👅🔥
animation.gif.mp40.90 KB
6100
Repost from N/a
#خشن🗡 #مافیایی🔫 #گی🏳🌈 #همخونه_ای💞 #فرار⛓💥 #اجباری⛓
پسره میخواد #فرار کنه که پارتنرش گیرش میندازه و به بدترین شکل بهش #تجاوز میکنه🚫
_گو..ه خوردم غلط کردم
_دیگه دیره عزیزم ❌
دستامو با کمربندش به بالای تخت بست دیلدوی بزرگی برداشت و همه شو یکجا واردم کرد از #درد فریادی کشیدم
#لیسی به لبام زد💦
_بازم فرار میکنی
اشکام روونه بود سرمو تکون دادم که موهایم #چنگ انداخت 😥
_با دهنت زر بزن یا میخای بگامش💦🔞
https://t.me/+_wmN5A68yfk1ODNk
https://t.me/+_wmN5A68yfk1ODNk
۱۱ شب پاک شه 🌞
3700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:03
Video unavailable
پسره از لج اینکه عشقش شام رفته خونه مامانش لج میکمه و میره #مست میکنه و وقتی میاد خونه،شوهرش اومده.🔥💦
غیاث سریه رفت شونه هاش روگرفت وبادندونای چفت شده غرید.
_رفتی چه گوهی خوردی؟
اراد با خنده گفت
_رفت...م خوش گذرونی.
غیاث عصبی #لب اراد روبه دهن کشید و جوری بوسیدش که لبش خوناومد.
اراد با بغض نگاش کرد.
_دردم گرفت.
_بایدم درد بگیره،میری برای منمست میکنی؟
اراد پاش رو به زمین کوبید.
_اره اره میرم مست میکنم توبه مشروبم گیر میدی تازه توولم کردی رفتی خونهمامانت.
اخرش روچنانبامظلومیت ودلبرانه گفت کهدل غیاث رفت براش و اینباربا ملایمت لبش رو بوسید و #نیپل اراد روبهبازی گرفت و اه اراد توی دهنغیاث خالی شد.
غیاثروی لب ارادلب زد.
_پس حداقل امشب باید حسابی نهایت #استفاده رواز مستیت ببریم.😈💦
شلوار اراد رد پایین کشید #اولین انگشتشرو وارد #مقعدش کرد،لبش رو گاز گرفت وای با ورود دومینانگشت اه کشداری کشید که #دیک غیاث تکونخورد.
اراد رو #برگردوند و #دیکش روازشلوار بیروناورد و...💦💦🔞🔞https://t.me/+viWHMgqrMhYwYmY0 https://t.me/+viWHMgqrMhYwYmY0
animation.gif.mp40.93 KB
6400