شهابم
مینویسم. هر چیز و ناچیزی رو حتی اگه اشتباه باشه. و خوشحال میشم اگه بفهمم دارم اشتباه میکنم. بخشی از من ناشناس https://t.me/HarfinoBot?start=hellohihey
إظهار المزيد687
المشتركون
+124 ساعات
-37 أيام
-430 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
بچهها از تمارض نکردن من تو بازی ناراحتن. با خودم که فکر میکنم میبینم چیزیه که توی زندگیمم دوست ندارم داشته باشمش. الکی آه و ناله کنم تا کسی دلش برام بسوزه و کاری برام بکنه.
بهش میگم "تو که دیگه بزرگ شدن من رو دیدی" و چقدر این جمله برای من یادآور آرامش و امنیته.
آینه کوچیکم رو که خواهرم به عنوان یک هدیه بهم داده بود رو برداشتم و در نزدیکترین حالت ممکن به صورتم نگه داشتم. خیره موندم به منافذ باز و جوشهای صورتم. خیره موندم به ستارههای آسمون کویر روی پوستم و با لبخندی به خودم گفتم: اگه چند سال پیش میبود، بابت این جوشها نگران میبودی. اما حالا حتی با گذشت زمان اگه ردشون هم بمونه باز خوشحالی. باز فکر میکنی که زیبایی. مگه اینکه کسخل شده باشی.
برداشتم این آپشن eye comfort shield رو روشن کردم و حس میکنم تو سال ۱۳۴۰ زندگی میکنم.
بچههای خوابگاه کوچیکترین اتفاقات رو دست میگیرن تا آدم رو مسخره کنن. از جدیترین تا مسخرهترین چیزها. خودمم مسخره میشم. چه رفتارم، چه اخلاقم، چه گفتارم، چه سبک زندگیم و... . منتهی من در این شرایط تنها میخندم. قبلا عصبانی میشدم و بحث میکردم برای تایید خودم اما الان میخندم. میخندم و دو دقیقه بعد مسخره کردن نفر بعدی شروع میشه.
رها میرقصم، دستام رو آزادانه حرکت میدم، عشوه میام، با تن و فکر لُخت خیره میشم بهش و میبوسمش؛ از دورها. این بوسه، این کلمات، این عاشقتم گفتنها، شاید نشونهای باشه از پروانههایی که توی دلم آروم و قرار ندارن.
امشب توی سالن یکی از بچهها پای من رو با توپ اشتباه گرفت و واقعا ناجوانمردانه شوتش کرد. اگه بعد از این همه سال برای اولین بار مجبور بشم پام رو گچ بگیرم قطعا گریه میکنم. نه چون گچ گرفتم، بلکه ریده میشه تو تعطیلات وسط خردادم.