من؟ یه نمیدونمِ بزرگ
اینجا هر آنچه گفته نمیشود، زخم میشود. https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1141841-4nb33n2
إظهار المزيد445
المشتركون
+324 ساعات
+477 أيام
+15530 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
به خاطر پیامای خیلیهاتون که گفتید حداقل پاک نکن اینجا رو، نمیکنم. چشم.
اما دیگه چیزی نمینویسم اینجا. بمونه یه گوشهی خاک خورده توی تلگرامتون.
خداحافظ.
امشب اینجا رو میبندم. مراقب خودتون باشید و به هیچکس اعتماد نکنید.
Repost from توییتر فارسی
Photo unavailableShow in Telegram
من وقتی از کارای خونه خسته میشم:
»ریچی«
@OfficialPersianTwitter
از اینکه کل این هفته رو به علت بیحوصلگی، تعطیلی خودخواستهی دانشگاه برای خودم اعلام کردم، بینهایت خرسند و راضیم.
Repost from سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
گفت اگه ازین در بری بیرون، هیچوقت حق نداری برگردی. گفتم اینکه من و تو ناچار به نفس کشیدن پشت یک در مشترک بودیم، الزاما بدین معنا نیست که من اینجا بودم. من ناچار بودم به تظاهرِ اینکه اینجام. میفهمی میخوام چی بگم؟ من هیچوقت اینجا نبودم که بخوام ازش برم بیرون. من، هیچوقت پیش تو نبودم. پس نتیجتا نمیتونم از پیشت برم و حتا اگه تو بذاری هم، نمیتونم پیشت برگردم. من، از پیش تو نمیرم. من، دارم خودمو آزاد میکنم. ازین در. ازین دیوارهای زشت، که حتا بودنِ توام باعث نشد زیبا بنظر بیان. من خودمو آزاد میکنم. ازونچیزی که از خودم برای تو ساختم. و بهت قول میدم، این در، هیچوقت قرار نیست تق تقِ منو تجربه کنه.
بزرگسالی یعنی من میدونم حق با منه و تو داری به طرز احمقانهای کاری که خلاف میل منه رو انجام میدی اما چون آرامش روانم رو به توجیه کردنِ تو ترجیح میدم، سکوت میکنم. توام فکر کن خیلی زرنگی. نوش جونت.