cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

🔞رمان های فروشی🔞

🖤🔞

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
189
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

رمان فول حش‍*‍ری و شهوت کننده اوووف💦
إظهار الكل...
Repost from N/a
وکیل‌شهوانی‌🔞🖤 #Part59 خشن و شهوانی غرید: _این #کو*ص پر آبت برای منه ، میخوام برات بخورمش با #چوچولت بازی کنم ، کاری کنم برای ارضا شدن التماسم کنی . #ک**یرمو بخوای و برای خوردنش گریه کنی . دوست داری با آبم کل #کو*صتو پر کنم . انقد تخمک تو #کو*صت بریزم تا چند قلو حامله بشی . #کو*صمو از هم باز کرد و خیره به #چوچول قرمز و #کو*ص گوشتیم فحش کثیفی داد . _ #کو*صت برای خوردنه . زبونمو توش لول کنم و ساک بزنم تو سوراخت و بعدش با #ک**یرم #کو*صتو پر کنم بعد برم سراغ سوراخ بعدیت و #کو*نتو با #ک**یرم بگام! دیگه طاقت نیاوردم و غریدم: _گا*ییدمت برایان منو بکن . #کو*صم #ک**یرتو میخواد .. #کو*صم رو با #ک**یرت پر کن آههه با باز شدن زیپش و کشیدن شورتش . #ک**یر گنده اشو بیرون کشیدم. قدرتمند و #شهوتناک نگاهم کرد و یهو دوتا انگشتاشو تو #کو*صم فرو کرد . جیغم با تلپ تلوپ تلمبه هاش تو #کو*صم همزمان شد . آه و ناله میکردم و روی انگشتاش سواری کردم . انگشتای کلفتش تو #کو*صم کوبیده میشد . با سرعت و قدرت تو #کو*صم ضربه میزد و همزمان #سینه هامو میخورد و فحش میداد . #پستون هامو چسبوندم به قفسه سینه اش و خودمو روش بالا پایین کردم . _آههه برایان آه اوووم لطفا #ک**یرتو بکن تو #کو*صم وااایی آهه آه انگشتاشو از تو #کو*صم درآورد . با نفس نفس توی بغلش ثابت موندم که #ک**یرشو مالوند روی #کو*صم و دم گوشم خشن قربون صدقه ام رفت . _میخوای #ک**یرمو هویج . میخوای با #کو*ص کوچولوت عشقبازی کنم و بخورمش تا #آبت بپاچه توی دهنم !؟ یهویی خودمو کوبیدم به #ک**یر گنده و سکسیش و #کو*ص آبدارمو مالوندم و #تخماشو فشار دادم و تو #کو*صم کوبیدمش که یهو .... https://t.me/joinchat/Mi8JX7_DeAI3NjQx روی #ک**یرش سواری میکنه #اوووف💦💦
إظهار الكل...
وکیل‌اغواگر♨️🖤

﷽ پدربزرگ‌هات🔞 عموی‌ش*هوانی🔞 وکیل اغواگر🔞 دلبروحشی🔞 #Adult #forbidden #Erotic #Sexy the writer: Sara.Erotic #No_tab @Sara_Erotic تبلیغات

https://t.me/tablighat_erotic

💯تبلیغات‌که توی چنل گذاشته میشه به جز تعرفه تبلیغات خود چنل، بقیه #معتبر نیستند.

22
إظهار الكل...
Repost from N/a
تجاوزه هرکول بدقواره به یه پرستار با چشم‌های وحشی♨️🔥 دستش را به تنم کشید: - ماشاالله بدن خوبیم داری، تن فروشی اگر می‌کردی الان خوب پولی به‌ جیب میزدی اما، انقدری خار و خفیف هستی که ازت استفاده کنم و مثل یه دستمال پرتت کنم یه گوشه. پایان جمله‌ای مصادف بود با پاره شدن لباسم و جیغ بلند بالایم که گردنم را گرفت و فشرد: - خفه‌شو جیکت دربیاد دفنت میکنم یه راست بری سمت دروازه‌های جهنم. دست‌هایم را سعی کردم به سینه‌اش بکوبم: - تروخدا... غلط کر... نه‌... نکن... پشت دستش را به دهانم کوبید و آهسته غرید و همزمان نوازش‌های دست‌های زبرش تنم را سلاخی کردند: - هیـــس! خفه شو صدات درنیاد. پسره خواهر مریض دختره رو دزدیده و ازش کار میکشه و مجبورش میکنه آدم‌ربائی کنه💔🔞 https://t.me/joinchat/bg4Du7b8yStjMGI0 💯در💯 واقعی✅
إظهار الكل...
🤍در بازوان‌تو خواهم مرد🤍

چنل رسمی «𝒅𝒆𝒓𝒂𝒙𝒔𝒂𝒏» تیـــرآخر🖤 در بازوان‌تو خواهم مرد🤍 هر گونه کپی پیگرد قانونی دارد❌ عضو انجمن نویسندگان ایران🌱

Repost from N/a
إظهار الكل...
🤍در بازوان‌تو خواهم مرد🤍

چنل رسمی «𝒅𝒆𝒓𝒂𝒙𝒔𝒂𝒏» تیـــرآخر🖤 در بازوان‌تو خواهم مرد🤍 هر گونه کپی پیگرد قانونی دارد❌ عضو انجمن نویسندگان ایران🌱

Repost from N/a
چوچو🍭لم رو میون دندون‌هاش گرفت و روی دندوناش سابید. آه پر شهوتی کشیدم که دوتا دیلدو🧪🧪 رو محکم‌تر تو پشتم عقب و جلو کرد🍑. -ترو خدا امیر می‌خوامش بکن جلو. زبونش رو لوله کرد و داخل بهشتم فرستاد👅👀. تمام عضلاتم جمع شد و بدنم شروع به لرزش خفیفی کرد... _آههههههههه تندتر امیر تندتررررررر. با زبون دراز و تیزش محکم‌تر توم تلمبه زد و دیلدو‌هارو تا ته فشرد تو باسنم...آبم پر فشار روی صورتش پاشیده شد.💦🔞 -ج.نده کوچولو من خالی شدی... محکم دیلدو‌های8⃣1⃣سانتی رو بیرون کشید که با شهوت به سمت دیکش رفتم و گفتم: _هنوز نه ک.یر کلفت من. #دختره‌باوجود‌دوتادیلدوسیرمونی‌نداره🍆 #هرشب‌می‌خوادکلوچه‌بده🍩🍪 https://t.me/+lUouQlNDtgIxZWI0
إظهار الكل...
زادهِـ مـــاه🌙| شکیـلازنگنـه✍🏼

🌱﷽🌱 کانال رسمی به قلم: شکیلازنگنه✍🏼🍓 زادهـِ‌مــاه☽: آنلاین چشمـآهـ𓂀ـو: آفلاین ⚘یوڪـآبـد: درحال نوشتن... اینستامون👇🏼

https://www.instagram.com/shakilazangene.novels/

روزی☝🏼پارت بلند تقدیمتون میشه❤️ تبلیغات: @the_narnia

Repost from N/a
پدری که دخترشو مجبور به ازدواج با پسر بی بند و باری میکنه که هرشب با یه دختر😐🔥 #پارت_واقعی_رمان💥 _چیه ترش کردی دختر؟ خوشت نیومد؟ دستامو محکمتر روی چشمهام فشردم و با صدایی که سعی در آروم کردنش داشتم با حرص گفتم: _مرتیکه کثافط بپوش اون بی‌صاحابتو، کدوم آشغالی به تو یاد داده شب خواستگاری از دم و دستگاهت رو نمایی کنی. کاش به حرف کوروش گوش میدادم و واسه خلاص شدن از این ازدواج زوری که بابا زیر دین رفیقش نمونه هرکاری میکردم... تخت بالا پایین شد و انگاری نشست کنارم‌. -وا کن اون دوتا چشای سگ دارتو توله، می‌خوام با حک کردنشون توی ذهنم تا هود صبح جق بزنم. https://t.me/joinchat/FVHeHLER3U5hN2M0 چشم باز کردم و خواستم بزنم توی صورتش که دستمو تو هوا گرفت و بوسه ریزی بهش زد. -اوف من که همین الان واسه وحشی بازیات مردم... زده بالا لعنتی سیرم کن تا شب عروسی طاقت نمیارم... سرشو توی گردنم فرو برد که تهاجمی عقب کشیدم ولی زورش بیشتر بود و خواست شومیز توی تنمو در بیاره....که... در باز و قامت کوروش نمایان شد. با دیدنمون توی اون وضعیت مبهوت شده نگاهم کرد. _کوروش! https://t.me/joinchat/FVHeHLER3U5hN2M0 با غروری له شده لب زده: _تو... تو چیکار کردی بهار؟ به من؟ به من خیانت کردی؟ از جام بلند شدم که فوراً اتاقو ترک کرد. با گریه دویدم دنبالش و داد زدم: _کوروش صبر کن بذار حرف... پام به لبه پله گیر کرد و از بالای پله‌ها پرت شدم پایین و صدای جیغم با صدای بهار گفتن کوروش ادغام شد... وقتی عشقت با یکی دیگه میبینتت و سو تفاهم میشه😢 بیا ببین چه بلایی سر بهار اومد😢 ولی کوروش بیکار نمیشینه و از سیاوش انتقام میگیره😡 https://t.me/joinchat/FVHeHLER3U5hN2M0 https://t.me/joinchat/FVHeHLER3U5hN2M0
إظهار الكل...
༺ هـمـراه اجـبـاری ༻

﷽ •همراه اجباری📝… •هرروز یک پارت طولانی😍 TB: @the_narnia چنل ناشناس📬👇🏻

https://t.me/joinchat/N7YULYAf2qY2MDE0

Repost from N/a
برادرشوهره بخاطر یه شب دسمالی کردن زنداداشش، هرزگیشو جار میزنه😫🤯 🚫🔞❌ زیر ۲۳ نیاد اوضاع خطریع⛔️ دستش بالا رفت و گونمو نوازش کرد... نوازشی به نام؛ سیلی! بغض گلمو به تاراج برد و با چشمهای خیس نظاره‌گر خشمش شدم؛ عربده‌اش تو کل خونه پیچید و ترسو بیشتر از قبل به جونم انداخت. _دِ بی‌شرف من عاشقت بودم! اون وقت تو هرزه با داداش من ریختی رو هم🥲؟ آره؟ آرررررررره؟ https://t.me/+uZQZjXaCxoo0YzU0 سعی کردم توی جام بایستم و از خودم دفاع کنم... ننگ بزرگی به پیشونیم زده شده بود که اگر لالمونی میگرفتم کارم تموم بود. -دروغه حامد، بخدا دروغه همه کسم! داداش عوضیت از همون اولم به من چشم داشت...همش دنبال یه موقعیت بود منو تنها گیر بندازه و بهم دست درازی کنه؛ حتی... حتی یبار... نذاشت جملم تموم بشه و سیلی دیگه ای روی گونم کاشت و فریادش چهار ستون بدنمو لرزوند... _دهنتو ببند نیاز! دیگه نمیخوامت میفهمی؟ نِ می خوا مِت... تموم شد! هرچی که بین من و تن هرزه‌ات بود تموم شد! رفت و من موندم و تن بی جون شده از انگی که بی گناه بهم چسبونده شده بود. همون لحظه در باز شد و هامین با تنی نیمه عریان❌اومد تو. -دیگه وقتشه طمعتو بچشم عروسک! https://t.me/+uZQZjXaCxoo0YzU0 _کثثثثثثثثثثثافطططططط متنفرم ازت! خنده مستانش کل خونه رو توی آغوشش گرفت و گفت: _ولی من عاشق جر دادنتم🔞...آرزومه! با یک حرکت منو روی کولش انداخت و سیلی محکمی به کپل‌های باسنم زد و مستانه گفت: _بریم حموم‌... کیفش بیشتر! ادامشو میخوای🥴 خو بیا اینجا رفیق🥱👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 https://t.me/+uZQZjXaCxoo0YzU0 https://t.me/+uZQZjXaCxoo0YzU0
إظهار الكل...
حوالی‌آغوش‌تو|آرزونصیرزاده

عاشقانه ای ناب از دل یک بی مهری بزرگ ، ترس ، تردید ، سرنوشت‌های بهم گره خورده ، عشقی ممنوعه و زیبا ، رازی مخوف ، گره‌ای نا گسستنی ، داستانی مهیج و متفاوت ✍🏻از آرزو نصیرزاده *دارای صحنه‌های خشن 🚫🔞* قبل از چاپ بدون سانسور بخون

Repost from N/a
#تجاوز_وحشیانه😭😱 بهش میگه امشبو بهم سرویس بده تا شوشوت زنده بمونه😢 https://t.me/+dkOdc4Ot4g5lMTBk سیلی محکمی توی گوشم زد که با ضرب دستش قبل از اینکه بتونم تعادلم رو حفظ کنم روی زمین افتادم. سرم رو بالا آوردم و خواستم حرفی بزنم که صدای اربدش گوشم رو کر کرد: _چقد بهت گفتم از اون بی‌شرف طلاق بگیر؟ چقد بهت گفتم دست بردار ازش تا جفتتونم زنده بمونید؟ می‌خوای جسدش و ببینی حتما تا بفهمی من تو تصمیمم شوخی ندارم؟ اشکام روی گونه هام راه گرفت و با صدایی که می‌لرزید گفتم: _ تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی شهر هرت نیست که! از خونه من گمشو بیرون. به سمتم هجوم آورد و همون‌طور که موهام رو به چنگش می‌گرفت بلندم کرد. با دردی که توی سرم می‌پیچید سعی کردم سریعتر بلند بشم تا موهام کمتر کشیده بشه. مات نگاهم کرد و همونطور که گوشیش رو مقابلم میگرفت گفت: _یا امشب رو با من میگذرونی یا شوهر عزیزت امشب آخرین نفسش رو می‌کشه! با دیدن آراد توی تصویر گوشی با اون حال و روز و سر و شکل خونی جیغی از ته دل کشیدم و با گریه گفتم: _نه نههه ولش کن کثافت تو چی از جونمون می‌خوای؟ گوشی رو توی جیبش گذاشت ، موهام رو بیشتر کشید طوری که از درد جیغ دیگه ای کشیدم. لبش رو موازی گردنم کرد و لب زد: _تنتو! https://t.me/+dkOdc4Ot4g5lMTBk خودم رو با انزجار ازش دور کردم اما زیاد موفق نبودم، تا خواستم کاری انجام بدم به عقب هولم داد که روی تخت پرت شدم. دیگه صدای گریه هام دست خودم نبود. در حالی که سعی می‌کردم از زیر دستش فرار کنم ، نفرین می‌کردم و فحشش می‌دادم. اما انگار روزگار این رو برام مقدر کرده بود که زیر دستای کثیفش جون بدم و بمیرم! صدای پاره شدن لباس توی تنم سمفونی مرگم شد و نشستن لب‌های کثیفش روی تنم حکم مرگم رو امضا کرد! https://t.me/+dkOdc4Ot4g5lMTBk https://t.me/+dkOdc4Ot4g5lMTBk پارت واقعی از رمان💯 نویسنده‌ای که با پارت اولش کل تلگرامو ترکونده🔥
إظهار الكل...
بـغـضـ‌بــــیــــ‌صـدا|آرزونصیرزاده✍🏻

بـغـــــضـــــ‌بـیـــــ‌صـــــدا |آرزونصیرزاده کانال رسمی رمان #بـغـضـ‌بـیـصـدا عاشقانه‌ای جذاب🤤 دارای صحنه های🔞 قبل از چاپ بدون سانسور بخون اثر دوم : #حوالی‌آغوش‌تو پیج اینستاگراممون:

https://instagram.com/novelsarezo

تبلیغات و تبادلات👇🏻😍 @the_narnia

19
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.