cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

یادداشت‌های دفتر سیاه

نوشته‌های بابک مینا تماس: [email protected]

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
2 383
المشتركون
+124 ساعات
+37 أيام
-3130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

https://www.mashreghnews.ir/news/1614958/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86?fbclid=IwZXh0bgNhZW0CMTEAAR23NBUpi968GNK2wh-Mdz5NXRx3CSwwDinhIeDBCgmnuJK132Kde59bzs4_aem_GU82HE0k6YhIutSHFpgQeg «تبلیغات« در عصر بی‌امید پزشکیان با لبخند وارد می‌شود اما جوانان دور تا دور او بدون لبخند محاصره‌اش می‌کنند. انگار وارد محله دشمن شده است. محل صندلی پزشکیان و نشست و برخاستش نشان از قدرت ندارد، بیشتر انگار گیر افتاده است. نورپردازی شبه‌باروکی است و فضا را کمی تیره و گرفته کرده است. گفت‌وگوها تقریباً به جایی نمی‌رسند، پزشکیان برنده نهایی سوال و جواب‌ها نیست. در پایان یک آهنگ غمگین و گفته‌های پزشکیان که با لحنی تقریباً شرمنده می‌گوید من آنهایی را که نمی‌خواهند بیایند درک می‌کنم ولی فلان و فلان. این فیلم «تبلیغاتی» در نوع خودش کم‌نظیر است و بیان‌کننده وضعیت تیره و تار امروزی. شباهت کمی به «تبلیغات» دارد. انگار فیلم‌ساز هم رویش نمی‌شده «تبلیغات» کند. ترجیح داده‌اند با ناتبلیغ تبلیغ کنند تا رأی‌دهندگان احتمالی را خشمگین نکنند. در وضعیت ما امید دادن باعث خشم می‌شود، تصویر شاد و آینده روشن نشان دادن «ضدتبلیغ» است، برای تبلیغ باید از این شروع کرد که دشواری زیاد است و راه‌حل کم و امید بسیار نادر. دستکم اینطور مخاطب عصبانی نمی‌شود! مقایسه کنید با فیلم‌های تبلیغاتی پررنگ‌و‌لعاب دوره‌های قبل.
إظهار الكل...
نخستین مستند انتخاباتی مسعود پزشکیان منتشر شد +فیلم

نخستین مستند مسعود پزشکیان نامزد چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری عصر امروز سه‌شنبه ۲۹ خرداد در نهمین روز تبلیغات داوطلبان از شبکه یک سیما پخش شد.

هگل در پیشگفتار «پدیدارشناسی روح» می‌گوید وظیفه فلسفه در نزد قدما پیراستن فرد از محسوسات و تبدیل او به جوهری اندیشه و اندیشنده بود، یعنی مستقیم از آگاهی طبیعی به کلیات. در صورتی که در عصر مدرن وظیفه فلسفه سیالیت بخشیدن و جان بخشیدن روحی به تعیّنات ثابت از طریق aufhebung آنها است. این در واقع همان چیزی است که بعداً در «منطق» گذر از منطق عینی (وجود و ماهیت) به منطق ذهنی (مفهوم) نام می‌گیرد. اگر چه بخش بزرگی از فلسفه مدرن بعد از هگل شورشی علیه هگل است، اما به شکلی خجالتی و البته ناقص ادامه همین ایده هگلی است. یعنی فلسفه مدرن و پست‌مدرن مدام آنچه را تصور می‌کردیم تعیّن ثابت ذهن است، سیال می‌کند و به آن جان می‌بخشد. در واقع هگل در این قطعه از پیشگفتار «پدیدارشناسی روح» به نوعی سرنوشت فلسفه مدرن تعیین می‌کند. اما تفاوت اساسی آن چه فلسفه پساهگلی می‌کند با خود هگل در چیست؟ سوال بزرگی است، اما می‌توان به یک جنبه مهم اشاره کرد: فلسفه پساهگلی این سیالیت را از هر گونه حرکتِ مفهوم خالی می‌کند و از این طریق روح از هر گونه حرکت به سوی مطلق محروم می‌شود. درست این جا است که فلسفه نیچه‌ای و هایدگری در نوعی سوبژکتویویسم سقوط می‌کند. دقیقاً این جاست که برساخت‌گرایی معاصر در نهایت نوعی ایده‌آلیسم ضدهگلی از آب در می‌آيد. سیالیت بدون حرکت به سوی معرفت مطلق ! این فرایندی است که می‌توان آن را دیالکتیک‌زدایی پروژه هگل نامید.
إظهار الكل...
Repost from N/a
...آن تجربیات کمک کرد متقاعد شوم که تمدنِ اروپایی به حفظِ مرزهای ملی وابسته است و اتحادیه‌ی اروپا که توطئه‌ای برای از میان برداشتنِ آن مرزهاست، به تهدیدی برای دموکراسیِ اروپایی تبدیل شده است. اتحادیه‌ی اروپا به واسطه‌ی عملکردِ دادگاه‌های اروپایی و شکلِ قانون‌گذاریِ آن، یک طبقه‌ی سیاسی ایجاد کرده که دیگر پاسخگوی مردم نیست – طبقه‌ای که بارونِس {کاترین}اشتون نماینده‌ی نوعیِ آن است؛ عضوِ ارشدِ سابقِ کمپینِ خلع سلاح هسته‌ای که در زندگی‌اش هرگز در هیچ انتخاباتی نامزد نشده و {تنها} از طریقِ شبهِ ان-جی-اوهایِ حزبِ کارگر و ان-جی-اوهایِ چپ‌گرا تا {مرتبه‌ی} کُمیسرِ مسئولِ روابطِ خارجی بالا رفته و به عبارتِ دیگر، وزیر خارجه‌ی قاره‌ی ما شده است. کمیسیونِ اروپا در پیِ بحث‌هایِ پشتِ درهای بسته بینِ {شماری} بوروکرات، که هرگز نیازی به پاسخگو بودن در قبالِ تصمیماتشان ندارند، قوانینی را تصویب می‌کند که پارلمان‌های ملی قادر به لغوِ آنها نیستند. تلاشِ مضحک برای تدوینِ یک قانون اساسی برای اروپا، متنی طولانی و مبهم به بار آورد که تقریباً به کلی غیرِ قابلِ فهم بود. مقدمه‌ی این سند با هدفِ تهی ساختنِ ایده‌ی اروپا از مسیحیت برنامه‌ریزی شده بود و ادامه‌اش -که با اهتمامی بیشتر مصروفِ بسطِ قدرت {و اختیاراتِ} نهادهای اروپایی{در برابرِ نهادهای ملی} به جای حدگذاری بر آنها، شده بود – به قصدِ نابودیِ دموکراسی. از آنجا که میراثِ اروپا برای جهان، دو دستاوردِ سترگِ مسیحیت و دموکراسی است، جایِ تعجب نیست که اتحادیه‌ی اروپا دیگر موردِ تأییدِ مردمِ اروپا نباشد، هر چند شبکه‌ای از ذینفعان ایجاد کرده باشد که همیشه می‌تواند از حمایتشان برخوردار شود. #فصل_1
إظهار الكل...
دوم. شگفت‌انگیزترین وجه سخنان شما این است که گویی تاریخ سه دهه اخیر این کشور را از یاد برده‌اید. چنان صحبت می‌کنید که انگار حاکمان اینقدر درک نشدند و بی‌توجهی و بی‌مهری دیدند که پرخاشگر شدند! و حالا شما در مقام روان‌شناس به ما می‌گویید که کمی به این طفل معصوم توجه کنید، کارهای خوبی هم می‌کند و اگر این چنین کنید، می‌رود در اتاقش می‌نشیند و به کارهای بدش هم فکر می‌کند. آقای عبدالکریمی! دستکم بیست سال بخش بزرگی از مردم این سرزمین به اصلاحات دل بستند، رأی دادند، روزنامه منتشر کردند، گفت‌وگو کردند، تظاهرات مسالمت‌آمیز کردند، میزگرد برگزار کردند، اعتراض محترمانه کردند و غیره، برای چه؟ دقیقاً برای این که هم ما باشیم هم آنها، دقیقاً به خاطر این که همیدگر را درک کنیم، دقیقاً به این دلیل که می‌خواستیم راهی پیدا کنیم برای زندگی در کنار هم. نتیجه؟ «گفتمان انقلاب» به قول شما نه تنها قدمی عقب نرفت، که خشونت و ستم را بیشتر و عریان‌تر کرد. رأی به حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ را به یاد بیاورید. پیام این رأی چه بود؟ بگذارید این پیام را برای جناب‌تان ترجمه کنم: «ای قدرت‌مداران بر سر جای خویش بمانید، سالار و سرور باشید، ولی بگذارید ما هم زندگی کنیم» نتیجه؟ زمین‌گیر شدن دولت روحانی و نهایتاً حذفش از قدرت! خشمی که امروز در فضای مجازی می‌بینید نتیجه دهه‌ها شکست سیاستِ مدارا و تلاش برای درک طرف مقابل است! شما گویی از یاد برده‌اید که ما بیش از بیست سال در حال گفت‌وگو بوده‌ایم، بیش از بیست سال دنبال راه‌حلی بی‌خشونت بوده‌ایم، بیش از بیست سال از قضا می‌خواستیم امثال حججی‌ها باشند، ما هم باشیم، اما جز گلوله و زندان و دوری از وطن چیزی نصیب‌مان نشد. شما بیست سال تلاش ما را برای همزیستی نمی‌بیند و این برای امثال من بسیار دردانگیز است. در گفتار شما ما ظاهراً چیزی هم بدهکار شده‌ایم! داوری شما درباره مخالفان وضع موجود بسیار ستمکارانه است. مخالفان این وضعیت تمام سعی‌شان را کردند که این گره با دست باز شود، طرفی که نخواست به قول شما «گفتمان انقلاب» بود. اگر به فرض محال همین فردا معجزه‌ای رخ دهد و حاکمان خواب‌نما شوند و اراده‌ای برای اصلاحات واقعی داشته باشند، اطمینان دارم همان «روشنفکران غرب‌شیفته» استقبال خواهند کرد. هیچ کس شیفته آشوب و ماجراجویی نیست. اما واقعیت جز این است. طرف مقابل می‌گوید می‌زنم و تو هم باید خفه شوی. طبعاً هر انسان آزاده‌ای به قدر توان در برابر این وضعیت می‌ایستد و باید بایستد. آفرینندگان این خشم، روشنفکران غرب‌شیفته نیستند، همان «گفتمان انقلاب» است، آن که باد بکارد توفان درو خواهد کرد.
إظهار الكل...
فراموشی تاریخ و داوری ستمکارانه یادداشتی برای آقای بيژن عبدالکریمی اشاره: آقای دکتر بیژن عبدالکریمی در گفت‌وگوی اخیرشان با آقای دکتر حاتم قادری در کانال «آزاد» تاکید کردند که «روشنفکران» تصور درستی از «گفتمان انقلاب» ندارند و «محسن حججی»‌ها را درک نکرده‌اند. گفتند «روشنفکران» کارشان از غرب‌زدگی گذشته و به غرب‌شیفتگی رسیده‌اند. استنباط من از سخنان ایشان این بود که می‌گویند یکی از دلایل بن‌بست سیاسی موجود در ایران روشنفکران و نخبگان سیاسی مخالف وضع موجود هستند که این چنین غرب‌شیفته‌اند و ناتوان از درک حججی‌ها. البته ایشان گاه و بیگاه اشاره‌ای هم به ستم‌گری‌های حکومت می‌کنند ولی ظاهراً اعتقاد دارند مخالفان حکومت نیز مقصرند. اینک یادداشت من خطاب به ایشان: جناب آقای عبدالکریمی! من به عنوان یک دوم خردادی سابق با شما صحبت می‌کنم. من در دوم خرداد ۱۳۷۶ به محمد خاتمی رأی دادم و تا سال ۹۶ بیش و کم از اصلاحات دفاع کردم. اگر چه بعد از ۱۳۸۸ تا حدی زیادی از موفقیت اصلاحات ناامید شدم. این را گفتم تا بدانید چه کسی با چه سابقه‌ای شما را خطاب قرار می‌دهد. اول. شما در سال‌های اخیر به مخالفان و «روشنفکران» مدام می‌تازید و آنها را بخشی از مشکل معرفی می‌کنید. پرسش این است که این روشنفکران چه کسانی هستند؟ چه خط فکری و سیاسی دارند؟ با شما موافقم که بخشی از روشنفکران ما به دام تقلید کورکورانه از هر مُد غربی افتاده‌اند. اما بسیاری هم هستند که چنین نیستند. این گونه جمع بستن و مبهم سخن گفتن درباره «روشنفکران» هم‌صدا شدن با ایدئولوژی حاکم است و تکرار پروپاگاندای کهنه و نخ‌نمای چهل‌ساله حکومت. شما را متهم نمی‌کنم که «حکومتی» هستید، در کلام شما صداقت می‌بینم، اما متأسفانه پیامد مواضع شما جز این نیست. من همیشه تحت تاثیر جریان‌های فکری‌ بوده‌ام که ناقد تجدد بوده‌اند، اما تصور می‌کنم گفت‌وگوی نظری میان مدافعان سخت‌کیش تجدد و منتقدان و حتی نفی‌کنندگان تجدد لازم است و شکوفاکننده فکر و عمل، اما متوجه نمی‌شوم این چه ربطی دارد به ستم‌های حکومت؟ «روشنفکران» چه غرب‌شیفته باشند چه نباشند، ستم دستگاه قضایی توجیهی ندارد، فقدان آزادی سیاسی روح‌کش و فکرستیز است، سرکوب زنان و دختران در خیابان ظالمانه است و بی‌عدالتی اجتماعی موجود قبیح است. مشکل سخن شما این است که موضوعی نظری را به وضعی سیاسی گره می‌زنید. تجدد، پرسش بزرگی در برابر تمدن ماست و پاسخ‌های مختلف باید با یکدیگر مجادله کنند و می‌کنند و خواهند کرد، ولی حکومت بدون توجه به این که روشنفکران غرب‌ستیزند یا غرب‌شیفته باید آزادی‌گستر باشد و عدالت‌پرور، باید ایران را آباد کند و حافظ حقوق شهروندان باشد. گیرم که اصلاً تمام روشنفکران از صدر تا ذیل سخن لغو بگویند و فکر باطل داشته باشند، چه ربطی دارد به حکومت؟ اصولاً از کی تا به حال مواضع روشنفکران اینقدر برای حکومت مهم شده است؟
إظهار الكل...
https://t.me/HowToBeAConservative «چگونه می‌توان محافظه‌کار بود؟» گزیده‌‌هایی از کتاب راجر اسکروتن فقید با ترجمه محمود رضوانی عزیز. اگر به محافظه‌کاری و اسکروتن علاقه‌مندید این کانال را دنبال کنید.
إظهار الكل...
راهنمای محافظه‌کار بودن

گزیده‌هایی از کتابِ «How to be a conservative» اثرِ راجر اسکروتن(با ترجمه‌ی محمود رضوانی)

Repost from N/a
تقلیلِ نظمِ سیاسی به عملیاتِ بازار، خطایی است هم‌تراز با خطای سوسیالیسمِ انقلابی در تقلیلِ سیاست به یک طرح. ادموند برک در «تأملاتی بر انقلاب در فرانسه»اش علیهِ آنچه سیاستِ «هندسی»ِ انقلابيونِ فرانسوی نام داد، استدلال کرد -سیاستی که یک هدفِ عقلانی و یک راه‌کارِ جمعی برای دست‌یابی به آن هدف را پیش می‌نهد و کلِ جامعه را پشتِ برنامه‌ی حاصل بسیج می‌کند. برک جامعه را به مثابه‌ی انجمنی از رفتگان، زندگان و نسل‌های آینده می‌دید که اصلِ پیونددهنده‌ی آن نه قرارداد، بلکه چیزی است که بیشتر به عشق شباهت دارد. جامعه ارثیه‌ی مشترکی است که به خاطرش یاد می‌گیریم مطالباتِ خود را محدود کنیم تا جایگاهِ خود را در امور -به عنوانِ بخشی از زنجیره‌ی پیوسته‌ی {دست به دست} گرفتن و دادن- لحاظ کنیم و دریابیم که قرار نیست چیزهایِ خوبی را که به ما رسیده‌اند، ضایع کنیم. در اینجا رشته‌ای از تعهد وجود دارد که ما را به کسانی که آنچه داریم از آنها به ما رسیده است، پیوند می‌دهد؛ و دغدغه‌ی ما برای آینده {هم}، امتدادِ همان رشته است. ما آینده‌ی جامعه خود را نه با محاسباتِ فرضیِ هزینه-فایده، بلکه به طور ملموس‌تر، با در نظر گرفتنِ خود، به عنوانِ وارثِ منافع {و امکانات} و واسطه‌ی انتقالِ آن‌ها {به نسل‌های بعدی} لحاظ می‌کنیم. شکایتِ برک علیهِ انقلابیون این بود که آنها به خود حق می‌دادند همه اعتمادها و {سرمایه‌های} به ودیعه ‌نهاده‌{=همه‌ی دارایی‌های مادی و معنویِ تراداده از سوی نسل‌های پیشین} را بر سرِ شرایطِ اضطراریِ خودساخته‌شان خرج کنند. #فصل_2
إظهار الكل...
پاسخ به مراد فرهادپور و تمام کسانی که پیشینه تاریخی نام و حدود و ثغور جغرافیایی "ایران" را نادیده می گیرند و یا انکار می کنند. فهرست مختصر اسناد تاریخی نام و حدود جغرافیایی سرزمین "ایران" از ۱۸۰۰ سال پیش تا کنون (قسمت اول) این متن به بهانه سخنان مراد فرهادپور دردمورد تاریخ ایران منتشر شده است. با احترام به همه اقوام ایرانی و خصوصا ترک زبانان ایران. متاسفانه چندسالی است که شبهاتی از طرف افرادی مشکوک و قوم گرایان افراطی در مورد تاریخ ، فرهنگ و پیشینه ایران زمین مطرح می شود . برخی از شبهه افکنان با استناد به برخی اسناد تقطیع شده، پراکنده و غیر علمی و یا کژخوانی و کژتاب اسناد موثق ادعا می کنند در گذشته کشوری به نام ایران شناخته نمی شده و به ایرانیان تحت عنوان "فرس" اشاره می شده است . در فضای مجازی و رسانه های غیر رسمی شایع می کنند که نام ایران از زمان رضاشاه پهلوی انتخاب شده و یا این که در اسناد حکومتی نام هر ایالتی به طور مشخص و جداگانه ذکر می شده . مثلا ایالت هایی همچون فارس ، عراق ، آذربایجان ، کرمان ، خراسان و ... هر یک کشور یا مملکتی جداگانه بوده است. برخی دیگر ادعا کرده اند که نام ایران فقط به نواحی شرقی فلات ایران و منطبق با حدود جغرافیایی کشور افغانستان کنونی و خراسان اطلاق می شده است. متاسفانه جناب مراد فرهادپور مترجم کتب فلسفی نیز با طرح مدعیات پراکنده و استناد به این که :یکی از پیرزنان خانواده شان اصلا نمی دانسته ایران چی هست" و یا "معلوم نیست از حکومت چهارصد ساله ساسانیان چی در آمده" ادعا کرده است "اصلا ایرانی نبوده" آگاهانه یا نا آگاهانه آب به آسیاب قوم گرایان افراطی و تجزیه طلبان ریخته اند. در اینجا در حد وسع فهرستی از ده ها سند و مدرک تاریخی (با ذکر منبع) که به نام و حدود جغرافیایی ایران اشاره شده است را اراءه میکنم. از خوانندگان محترم تقاضا دارم در بازنشر این متن یاری نمایند تا به سمع و نظر فیلسوف مذکور و طرفدارانش و یا هر آن کس که بخواهد پیشینه نام و حدود و ثغور جغرافیایی ایران را انکار کرده یا زیر سوال ببرد برسد. پیشاپیش از توجه و یاری شما متشکرم و پذیرای نقدها، توضیحات و راهنمایی های خوانندگان محترم هستم. https://yun.ir/x0rpd7
إظهار الكل...
پاسخ به مراد فرهادپور و تمام کسانی که پیشینه تاریخی نام و حدود و ثغور جغرافیایی "ایران" را نادیده می گیرند و یا انکار می کنند. فهرست مختصر از اسناد تاریخی نام و حدود جغرافیایی سرزمین "ایران" از ۱۸۰۰ سال پیش تا کنون (قسمت اول)

اسناد تاریخی نام و حدود جغرافیایی سرزمین "ایران" از ۱۸۰۰ سال پیش تا کنون این متن به بهانه سخنان مراد فرهادپور در مورد تاریخ ایران منتشر شده است. با احترام به همه اقوام ایرانی و خصوصا ترک زبانان ایران. متاسفانه چندسالی است که شبهاتی از طرف افرادی مشکوک و قوم گرایان افراطی در مورد تاریخ ، فرهنگ و پیشینه ایران زمین مطرح می شود . برخی از شبهه افکنان با استناد به برخی اسناد تقطیع شده، پراکنده و غیر علمی و یا کژخوانی و کژتاب اسناد موثق ادعا می کنند در گذشته کشوری به نام ایران شناخته نمی شده و به ایرانیان تحت…

ورنر جی. دانهاوزر نویسنده مدخل «نیچه» در «تاریخ فلسفه سیاسی» لئو اشتراوس و جوزف کراسپی می‌گوید نیچه مبدعِ ناخداباوریِ راست بود. ناخداباوری در قرن نوزدهم امتیاز سنت چپ بود، اولین متفکر مهمی که عمیق ضد دموکراسی و سوسیالیسم بود اما همزمان محافظه‌کاری را نیز رد می‌کرد، نیچه بود. از این نظر روح کلی اندیشه نیچه به روح فاشیسم نزدیک است، اگر چه نیچه فاشیست نبود و صراحتاً ملی‌گرایی آلمانی زمان خودش را هجو می‌کرد. داوری دانهاوزر نیز چنین است. امروز نیز به نظر من برای فهم فاشیسم باید نیچه بخوانیم. در میان فیلسوفان بزرگ نیچه شاید یگانه متفکر تراز اولی است که روح اندیشه‌اش به فاشیسم نزدیک است.
إظهار الكل...
إظهار الكل...
ریشه‌های جنگ و ناامنی در خاورمیانه

@periscopepodcast چرا #خاورمیانه از بعد از جنگ جهانی اول همواره درگیر جنگ و خونریزی بوده است؟ سه عامل داینامیک‌های رقابت قدرت‌ها در بلوک شرق و غرب، ظهور @اسرائیل به عنوان یک کشور، ظهور انقلاب اسلامی #ایران و ظهور بازیگران غیردولتی در خاورمیانه موجب شده که توازن قوا در خاورمیانه همواره شکننده باشد. برای حمایت مالی از پریسکوپ از طریق حامی باش به لینک زیر بروید:

https://hamibash.com/periscope

برای حمایت مالی از پریسکوپ از طریق رمز ارز به آدرس‌های زیر بروید: آدرس رمز ارز تتر برای حمایت مالی: TLyE5AnYLbPEDnThi1xR339DJL6fAToJiw آدرس رمز ارز ترون / تی آر ایکس برای حمایت مالی: TLyE5AnYLbPEDnThi1xR339DJL6fAToJiw آدرس رمز ارز بیت کوین برای حمایت مالی: bc1qsuwdwqlszpeym4sl4d2hkkat8m8s62lrjqvktn آدرس رمز ارز اتریووم برای حمایت مالی: 0xefd16817dDd97981c353f00D48F09ACdf57d95F1

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.