cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

مشاركات الإعلانات
303
المشتركون
-624 ساعات
-237 أيام
-10430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

ناامیدی و بی پناهی ادم رو تغییر میده
إظهار الكل...
متاسفانه از ذوقش که بگذره بدرد نمیخوره
إظهار الكل...
متاسفانه از ذوقش که بگذره دیگه هیچکی نمیخوادش
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
Repost from afkar.pouch
یه سری آدما هم میان تو زندگیت که یاد بگیری از بعضی رفتارها نه ناراحت بشی و نه برات مهم باشن فقط با خودت میگی چرا حس میکردم "اون با بقیه فرق داره" ؟
إظهار الكل...
Repost from afkar.pouch
یه سری آدما هم تو زندگیت میان که یاد بگیری از بعضی رفتارها نه ناراحت بشی و نه برات مهم باشن فقط با خودت میگی چرا حس میکردم "اون با بقیه فرق داره" ؟
إظهار الكل...
IMG_3927.MP47.02 MB
Photo unavailableShow in Telegram
اینو فالو کنید لطفا ممنونتون میشم🤍 فالو کردید تو بات بگین
إظهار الكل...
👍 1
بچها اینستا دارین؟
إظهار الكل...
👍 6👎 2
#آهوی_من؛ #پارت_342 سرمو پایین انداختم که عمادخان گفت: - دخترم غذاتو بخور از دهن میوفته! سری تکون دادم و لبخند تلخی زدم… چقدر به محبتای خانواده‌ام نیاز داشتم اما دریغ از چیزی؛ چندقاشق که خوردم صدای رادمان که ارمانو مخاطب قراره داده بود رو شنیدم - داداش ساعت 7 پرواز داریم ،یادت نره! از کدوم پرواز حرف میزدن؟ نتونستم سوالمو تو خودم نگه دارم برای همین با کنجکاوی به ارمان نگاه کردم و گفتم: - چه پروازی؟! گلویی صاف کرد و گفت: - میریم ترکیه! نه، طاقت اینکه ارمانم بره و من تنها اینجا بمونم و نداشتم! اونم با وجود مادرشو خاله‌اش ، مخصوصا دلین… دیگه از غذا خوردن چیزی نفهمیدم، داشتم خفه میشدم؛ حتی خودمم نمیدونستم این روزا چه مرگمه! با نوش جانی که گفتم از خونه خارج شدم و به سمت تابی که داخل حیاط پشتی بود رفتم. روش نشستم و چشمامو روی هم گذاشتم!
إظهار الكل...
5
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.