cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ابر

☁️

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
198
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

- دوسال از روزی که این چنلو زدم میگذره ممنون که خوندید و بودید من دیگه فعالیت نمیکنم. ❤️
إظهار الكل...
قدیم و جدید ندارد این داستان عطش و هدف. به دیوار که می خوری باید چشم را بدوزی به هدف و عطش را علم کنی و بروی به سمتش. از یک طرف نشد از طرف دیگر. زنگ می زند دوست ما که "از زندگی ناراضیم. هنوز به آنجا که می خواستم نرسیده ام." می گویم که نارضایتی از زندگی را با چک و لگد عطش اشتباه نگیر. داری می روی به سمت آنجا که می خواستی برسی. عطش اذیتت می کند و به زور می فرستدت به آن سمت. به فشار عطش عادت کن. ربطی ندارد به نارضایتی از زندگی.
إظهار الكل...
صد و پنجاه کیلو را شیرین داشت. میامد باشگاه که می خواهم پلیس بشوم یک روزی ولی باید وزن کم کنم. بعد از چند ماهی دید داستان جواب نمی دهد. مربی گرفت. اولش وزن کم شد، ده کیلویی رفت پایین. بعد گیر کرد همانجا و هر چه کردند تکان نخورد. هر روز آقای مربی میامد که امروز وزنه، بعد میامد که امروز شنا، بعد امروز پله. زجر جسمی به کنار، زجر روحی می کشید پلیس ناکام ما. وزن ولی کم نمی شد و به هدف نمی رسید. بعد ندیدمش یک چند وقتی. نیست شد. بعد از چند ماه که آمد وزنش کم شده بود و شاد و خندان بود. از آقای مربی که دوست صمیمی ماست پرسیدم چه کردی؟ گفت نزدیک اداره پلیس یک تپه پیدا کردم، طوری که می دوید تا بالای تپه ماشینهای پلیس و افسرها را می دید و یاد هدفش می افتاد. بعد وادارش کردم بدود تا بالای تپه. هر روز من مسافت و سرعت را زیاد کردم و او عطش و انگیزه را. بالاخره عطش رساندش به آنجا که می خواستیم.
إظهار الكل...
آقای مولانا دارد دفتر سوم مثنوی را می نویسد، بعد هر چه می کند مصرع بعدی به ذهنش نمی آید، قصه بعدی را نمی تواند بنویسد، نظم و قافیه جور در نمی آید. به قول امروزیها آقای مولونا دچار Writer's block شده. شده مثل آقای کریستیانو رونالدوی فینال جام ملتهای اروپا: مصدوم کنار زمین. می پرد بالا و پایین و دلش می خواهد بازی کند و گل بزند ولی نمی تواند. آقای مولانا با اعصاب خراب از آن عطش داستان نویسی که توی وجودش مثل بچه توی رحم لگد می زند و اذیت می کند، می نویسد "ای تقاضاگر درون همچون جنین". بعد یاد هدف می افتد آقای مولانا: "چون تقاضا می کنی اتمام این". بعد هر طور شده آقای مولانا سعی می کند به هدف برسد. اول عصبانی می شود که "سهل گردان ره نما توفیق ده، یا تقاضا را بهل بر ما منه". بعد دعا می کند که "بی تو نظم و قافیه شام و سحر، زهره کی دارد که آید در نظر". بعد ادامه می دهد که شعر و داستان و همه صنایع ادبی هم بنده اند و تحت امر. انقدر از زوایای مختلف آقای مولانا به سمت هدف می رود و می رود تا عطش طلسم را می شکند و بعد از چند بیت می شود همان آقای مولانای قدیمی و می افتد روی روال.
إظهار الكل...
[...] تنها عاشقِ صالحِ مبارزِ صابر از خسارت رهیده است. ✨
إظهار الكل...
إظهار الكل...
Rammstein - Feuer Frei.mp36.99 MB
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
إظهار الكل...
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
إظهار الكل...
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
إظهار الكل...
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.