cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

🌾꧁ مٖؒاٖؒـٖؒہٖؒ نٖؒقٖؒرٖؒـٖؒہٖؒ اٖؒیٖٖؒؒ ꧂🌾

اشعار تمام شاعران دوستان نظر یا انتقادی دارید لطفا به این آیدی پیام بدید سپاسگذارم.

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
7 725
المشتركون
-18324 ساعات
-1 1287 أيام
-3 01330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

ازکوچه ی زیبای تو امروز گذشتم دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم یک لحظه به یاد تو در آن کوچه نشستم دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم آن شورجوانی نرود لحظه ای از یاد ای راحت جان و دل من خانه ات آباد با یاد رخت این دل افسرده شود شاد هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش کی آتش عشق تو شود یک سره خاموش هر جا که نشستم سخن ازعشق تو گفتم با اشک جگر سوز، دل سخت تو سفتم خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم دل می تپد از شوق که امروز کجایی شاید که دگر باره از این کوچه بیایی #فریدون_مشیری      
إظهار الكل...
🕊 این همه شعر نگفتم که بخوانی بروی این همه درد کشیدم که بمانی نروی سقف چشمانم اگر بستر باران شده است گیرِ همسایهٔ بی شرم زمستان شده است من چرا این همه بیعار شدم داغ شدم خارِ بیزاری و ممنوعه ی این باغ شدم تا فراموشی من فرصت چندانی نیست دیگرم ترس از این حالت زندانی نیست شورهایم همه شد صرفِ نمکدان دلت خم به ابروت نبر ! زخم بزن جان دلت شاید این دست سبک حبس کند این نفسم؛ ببرد بر سر بازارِ خجالت قفسم از حراجی شدنم تلخ ترین شعرِ دلم ؛ میچکد بر تنِ دفتر،من از اینها خجلم پای ناباوری ات جان خود آتش زده ام مثل یک کوره مذاب و خودِ آتشکده ام بارها زخم دلم باز شده با تَرکی گفتم آرام بگیر داد نزن دل ! الکی گوشم از داد و فغانش همه شب کر میبود من ندیدم که نفس هاش به آخر میبود خاک عالم به سرش ریخته ام این همه سال باز می گویمش اینقدر نکش آه ، ننال این چه قانون جدیدی است که در مَحکمِتان پای یک دل بخورد جای دفاعش پَرِتان شاهد و متهم و شاکیِ قلبم شده ام آاای قاضی من ابدها به سکوتم زده ام آفرین و عجبی نیست اگر چرخِ شما می برد پای بلا مانعِ ما را به فنا ! شرم دارم که بگویم دلم آواره شده است ! بنویس این دل بدبخت ستمکاره شده است بنویس از همه یک زخم به روی تنش است نعشِ خونینِ دلِ امشب وسطِ دامنش است بس که بی قاعده پیچید به بازی و پَرم گردنِ دل شده باریک تر از موی سرم گردنش را بزنید تا که نماند به زمین جرم او مهر و وفا بوده به این خلق همین حالِ من حالِ همان اسیرِ در بند شده است نرخ یک سیر نفس در قفسش چند شده است؟ دانه پاشیدنت از روی ترحم به من است؟ یا برای فرجِ سوخته ی این چمن است ؟ ریشه ام خشک شده نم نم باران نرسان بیش از این نعشِ مرا اینور و آنور نکشان دور دیوار گلویم زده ای دارِ دلم میفشارد نفسم را پسِ انکارِ دلم من به پایان خط افتاده ام از این تکرار دستت از روی دلم ، پا ز گلویم بردار پاره شد بندِ دلم از ، همه آمالِ جهان رفتم از دست ندارم نفسی درخورِ جان جرعه های ضربان را به جنونم نچکان مانده ی خاک سیه را تو به رویم بتکان لذت خواب ابد را به دو دنیا ندهم کار وامانده ی امروز به فردا ندهم خواب دیدم همه جا"پونه"سبز است و قرار می روم تا بزنم بوسه به دستانِ بهار ✍ افسانه _احمدی _پونه
إظهار الكل...
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمی‌دانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمی‌دانم ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت که او داند که من چونم اگرچه من نمی‌دانم چو من گم گشته‌ام از خود چه جویم باز جان و تن که گنج جان نمی‌بینم طلسم تن نمی‌دانم چگونه دم توانم زد درین دریای بی پایان که درد عاشقان آنجا به جز شیون نمی‌دانم برون پرده گر مویی کنی اثبات شرک افتد که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمی‌دانم در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه می‌چیند همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمی‌دانم از آنم سوخته خرمن که من عمری درین صحرا اگرچه خوشه می‌چینم ره خرمن نمی‌دانم چو از هر دو جهان خود را نخواهم مسکنی هرگز سزای درد این مسکین یکی مسکن نمی‌دانم چو آن گلشن که می‌جویم نخواهد یافت هرگز کس ره عطار را زین غم به جز گلخن نمی‌دانم #عطار
إظهار الكل...
رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن تَرک من خراب شب‌گرد مبتلا کن ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن خیره‌کُشی است ما را، دارد دلی چو خارا بُکْشد، کسش نگوید، تدبیر خون‌بها کن بر شاه خوب‌رویان، واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرّد از برقِ این زمرّد هین دفع اژدها کن بس کن که بی‌خودم من، ور تو هنرفزایی تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن #مولانا
إظهار الكل...
Homayoun Shajarian Rage Khab (320).mp36.16 MB
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن نظری گر بربایی دلت از کف برباید #حافظ
إظهار الكل...
Hamed Zamani - Delaram.mp314.81 MB
🍃 ما چنین بیخود اگر یار رسد بر سر ما که خبر می دهد ار دل نطپد در بر ما؟ لحظه ای باش که از شوق تو آئیم به هوش گر پی پرسش ما آمده یی بر سر ما تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود ننهد تن، سگ کوی تو به خاکستر ما جرعه ای بخش که چون لاله ز غم سوخته ایم تا به کی بشکنی از سنگ ستم ساغر ما؟ تن ز غم خاک شد و دیده ز نم خشک نشد آه از این سوز دل و، وای ز چشم تر ما زان دل از میوه ی بستان سلامت کندیم که بود سنگ ملامت چون سگان در خور ما در ما بسته ی زلفین بتان شد، "اهلی" حلقه ی کعبه گرفتن نگشاید در ما #اهلی_شیرازی 🍃
إظهار الكل...
🍃 هر جا که بود یار و سرور است غایب مشو از وی، اگرت میل حضور است زخم دل ما، مرهم صبرست علاجش وین مرهم زخمی است که با درد صبور است معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر کاندر ممر عقل، ترقی به مرور است ساقی همه دم زهر غمی گر رسد از دور هر کو به تو نزدیک ز غمها همه دور است صد فتنه شود زنده گر از عشق زنی دم گویا نفس اهل محبت، دم صور است با گل منشین تا نخوری خار ملامت گر عشق ضروری ست، ملامت چه ضرور است؟ "اهلی" مکنش سرزنش از سجده ی آن بت گر بنده خطا کرد، خداوند غفور است #اهلی_شیرازی 🍃
إظهار الكل...
🍃 شده طالب بشوی بوسه ولی او ندهد؟ شده صد بار تو خواهش بکنی رو ندهد؟ شده شهدی بچکد از دو لبان عسلش عسلت جام می از آن لب کندو ندهد؟ شده دستان تو لبریز نوازش بشود؟ حسّ تو پس بزند، دست تو گیسو ندهد! شده جسمت همه در خواستنش تب بکند؟ برود سوی دگر، عطر تنش بو ندهد! شده در عمق دو چشمان دلارام خودت همه احساس شوی، چشم تو را سو ندهد؟ شده کلاً که سراپا تو برایش بتپی؟ وَ جواب تپشت را شده آیا ندهد؟ #ارس_آرامی 🍃
إظهار الكل...
🍃 مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟ 🍃
إظهار الكل...
🍃 شانه را زیر خم زلف پریشان ندهید ناله در نای دلآشوب نیستان ندهید دود آهی که به آتش بکشد عالم را به تماشاکده ی گردش دوران ندهید حکمتی بوده اگر ساکن دنیا شده ایم بیش از این دلهره لحظه تاوان ندهید با شمایم که به شومینه هم ایمان دارید کلبه ی یخ زده را دست زمستان ندهید قحطسالی شده این را همگان میدانیم هرچه خیر است ولی وعده باران ندهید قرص نانی به سر سفره اگر بود که بود و اگر نیست بما نسخه ی ایمان ندهید ما کبابیم که با سوز جگر ساخته ایم لقمه از مرغ مسمّایی و بریان ندهید من و بلقیس سبا را به شما بخشیدیم طرح زندان شدن مرغ سلیمان ندهید لانه مورچه را شبنم صبحی کافیست شهر ویران شده را مژده ی طوفان ندهید #علی_معصومی 🍃
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.