cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آلبوم سرا

«کانال تصاویر و خاطرات قدیمی بشرویه» خاطرات و تصاویر قدیمی خود را با ما به اشتراک بگذارید: * آیدی جهت ارسال عکس @v_asadi93

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
415
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+77 أيام
+1530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
اقای محمود وعلی کرمی. طبسی  گروهبانهای ژاندارمری که درسالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰.در بشرویه خدمت میکردند ویکی از خاطرات ایشان معروف. است به می خوام برم  توافتابه همچانکه لولش تنگ و تاریکه،،،،،،،  بکی از بچهای آنزمانکه الان ۸۰  سال دارند میگند ماهم تماشا میکردیم که ایشان چطوری از لوله تنگ آفتابه  می خواد بره  توی  افتابه
إظهار الكل...
👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
اقای محمود وعلی کرمی. طبسی  گروهبانهای ژاندارمری که درسالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰.در بشرویه خدمت میکردند ویکی از خاطرات ایشان معروف. است به می خوام برم  توافتابه همچانکه لولش تنگ و تاریکه،،،،،،،
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
00:24
Video unavailableShow in Telegram
9.12 KB
2
إظهار الكل...

از راست آقایان: آفاقی- صارمی- راستگو- اسکندری- جهانی - دانشمند- نظر زاده - اسلامی- اکبریان سال ۱۳۵۳
إظهار الكل...
👍 2
Photo unavailableShow in Telegram
اسکروگان رویس  یا  پیچ گوشتی برقی کیفیت عالی.مخصوص مکانیکی و کنافکاری بقیمت  2300000 تومان. تلفن 09132529344.  نقد و اقساط
إظهار الكل...
از راست آقایان: سعادت - احمد اسلامی- علی نظرزاده- اکبر خدایی- جهانی (نفر پشت سری)- سید حسین علوی-  رضا نظرزاده -حسین سبحانی
إظهار الكل...
#حکایت واقعی#طنز#پند آموز روزی مرد مسنی به مزرعه رفیق خود رفته و از وی می پرسد چه می کنی رفیقش می گوید در حال چیدن فلفل هستم اگر شما هم فلفل می خواهید بیا و برای خودت فلفل بچین. وی به داخل مزرعه رفته و مشغول چیدن فلفل شده و سپس به منزل می رود تا فلفلها را تمیز کرده و آماده استفاده کند. در همین حین مزاج پیرمرد بر وی فشار آورده و او برای قضای حاجت به دستشویی می رود و از همه جا بی خبر با همان دستهای آغشته به فلفل طهارت گرفته و بیرون می آید. پس از مدتی داد و فریاد او بلند می شود که سوختم سوختم  . . . . همه اهالی خانه از او میپرسند که چه بلایی سرت آمده و وی در بی قراری و جست و خیز از سوختن ماتحت خود می گوید و هر چقدر آب سرد به داخل شلوار وی می گیرند و هر راه و چاره ای که به ذهن می رسد پیاده میکنند اما افاقه نکرده و تاولهای درشت در آن قسمت پدید می آید. سریعا وی را به بیمارستان منتقل کرده و بستری می شود تا سوختگی وی تسکین یابد. در روزهای بعد وقتی که همسایه ها و دوستان برای عیادت به بیمارستان مراجعت می کنند و از قضیه با خبر می شوند، زنان همسایه و فامیل زیر لب به بلایی که سر پیرمرد بیچاره آمده میخندیدند. یکی از همراهان به آنان می گوید برای عیادت آمده اید یا برای مسخره کردن مریض بیچاره. پیرمرد زبان گشوده و می گوید بگذارید بخندند من خودم می دانم چه کرده ام و این بلا تقاص کدام گناه بنده است. وقتی از وی دلیل را جویا می شوند، پیرمرد داستانی را از دوره جوانی خود بازگو می کند که قصه از این قرار است: " در دوره جوانی روزی با یکی از دوستان از بازار شهر گذر می کردیم که خری را دیدیم که صاحبش سوار بر وی در جلو یک مغازه عطاری ایستاده بود و من هم برا خنده یک مشت اودیه از یکی از کیسه های جلو آن عطاری برداشته و به ماتحت خر مالیدم. خر بیچاره با این عمل به شدت عرعر می کرد و جفتک می انداخت به گونه ای که صاحبش را به گوشه ای پرت کرد و کل مغازه عطاری را به هم ریخته بود من و رفیقم هم که  به مقابل مغازه عطاری نشسته و به او می خندیدیم. مردم از همه جا بی خبر هم هر چه میخاستند خر را آرام کنند آرام نمی شد و برای گرفتن او آن بی چاره را با چوب و شلاق مورد عنایت قرار داده بودند و خر بیچاره درد دیگری بر درد سوختگی اش افزوده می شد. من و رفیقم هم بی رحمانه بر درد های خر بیچاره و درماندگی مردم در آرام کردن وی می خندیدیم" حال خنده شما هم به جای آن خنده ایست که ما بر بیچارگی آن خر زبان بسته می زدیم. چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی
إظهار الكل...
👏 3
ایستاده از راست آقای ابوالحسن آذری آقای عسکری- آقای فضایلی- حاج آقا رضا غلامزاده- مرحوم محمدآقا ٱرمز  نشسته آقای محمدعلی مشفق «خدمتگذار» و علی آقای نظر زاده «معلم»
إظهار الكل...