cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

اوهــــام

جامِ لبریز‌م؛ به‌ دستِ رعشه‌دار افتاده‌ام.. ‹اوهام› ژانر:گی، اجتماعی من اینجام؛ https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1090587-nEfuNOI جواب ناشناس https://t.me/+BqG6VBaFJXUyOTE0 پارت گذاری: هر روز به قلم: 𝓜𝓪𝓼𝓴𝓾𝓽 -𝟏️️𝟒𝟎𝟎/𝟖/𝟐𝟖-

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
7 275
المشتركون
-3224 ساعات
+217 أيام
-25830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

00:02
Video unavailable
🔞یه خلیفه‌ی عرب، میخرتش و شب بهش🔞
#صحنه‌دارترین رمان گی بزرگسال بدون‌سانسور اوریا یه پسر یتیمه که به‌خاطر چهرش🩸⛓ توسط یکی از خلیفه‌های عرب بیهوش 📛⛓‍💥 و به زور بهش تجا*وز میشه ❌🔞❌ بخشی از رمان: [ دست‌هام رو به تاج تخت بسته‌ بود. کاملا #لخت بودم و این حسابی معذبم میکرد. « چی دادی بهم خوردم؟ نمیتونم بدنمو... » پاهام رو به سمت #بالا کشید و گفت: « آرام باش! چیزی نیست. » بین پاهام جا گرفت. #دیکش رو روی #سوراخم تنظیم کرد و... ‼️💢 ]
‼️ #اخطار: رمان مناسب هر سنی نیست ‼️ ظرفیت لینک محدوده! #فقط پنجاه نفر
https://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk https://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk
إظهار الكل...
0.34 KB
00:05
Video unavailable
اربابی که برای تنبیه اسلیوش‌ روی دوچرخش‌ دیلدو‌ میذاره😱❌
⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ با اخمی که کرد روی دیلدو🍆 نشستم و با حس #کشیده شدن سوراخم‌🍑 #ناله‌ای کردم که کوبید تو صورتم: هیش! صدات نیاد...🤕😭 با بغض خودم رو بیشتر فشار دادم که #دیلدو کامل رفت داخل با*سنم:اومم‌..آی... همزمان با #دوچرخه🚲 ارباب، دور عمارت می‌چرخیدم و با هر تکونم‌ دیلدو داخلم‌ حرکت می‌کرد.💦☠ با دور بیستمی‌🚴 که زدیم برای پنجمین‌ بار ار^ضا شدم و بی‌حال روی زمین غلت خوردم که ارباب اومد بالا سرم و..‌‌ : بغلم کن🥺😱 ⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ https://t.me/+sewQHHiDhz42ZjA0 https://t.me/+sewQHHiDhz42ZjA0
إظهار الكل...
animation.gif.mp42.05 KB
Repost from N/a
00:01
Video unavailable
#گی👨‍❤️‍👨 #مافیا⛓ #عاشقانه🔥 مچ کسی که روش کراشه رو حینی که می‌خواد برای خدمتکار هتل سا/ک بزنه، می‌گیره. وقتی دست لوکاس وارد شلوار مرد خدمتکار شد، دیگه نتونست بیشتر از این ساکت بمونه و این صحنه رو ببینه. همزمان نگاه طلبکار لوکاس به عصبانیتش دامن زد.
- چیه دیـ/کی که می‌خواستی بخوریش رو پروندم؟
تمسخرآمیز پرسید و نگاهی از جنس تحقیر به سر تا پای لوکاس انداخت، مردی که انگار اصلا بهش برنخورد و فقط خیلی آروم از روی مبل بلند شد.
- اینقدر برای اینکه یکی ترتیبتو بده بی‌تابی می‌کنی؟ این کارو که منم می‌تونم برات انجام بدم. می‌تونم اونقدری سوراخ تنگت رو بگـ/ام که بالاخره راضی بشی.
از میون دندون‌های روی هم ردیف شده‌اش گفت و چشم‌هاش رو به تاریک شدن رفت. https://t.me/+glWAwYTC1XY5MGZk ۸ صبح پاک شه 🌞
إظهار الكل...
video.mp41.00 KB
Repost from N/a
00:15
Video unavailable
پسر عموش میدزدتش و میخواد وحشیانه بهش تجاوز کنه ولی دوست پسرش سر میرسه و...💦😱 #گـــــــــــــــــــــــــــی #صحنه_دار #پیشنهادی🌈 "چندتا انگشت میتونی تحمل کنی؟🔞 اون البرز حروم زاده با چندتا انگشت کارتو راه مینداخت؟" 🚫 آوان با هق هق بدنش رو روی مبل عقب کشید تا #انگشت‌های عرشیا از سوراخ دردناکش خارج بشه.❌😭 "تروخــدا بس کــن "😭🔞 اما عرشیا با خنده #کمربندشو در آورد و دوی مچش پیچید ...❌ "میخوام اون #باسـ.ن سفیدتو جوری #کبـود کنم که هم رنگ #کــیـ.رم بشه .."🚫 و‌همزمان با #جیغی که کشید در ورودی به شدت باز شد و قامت البرز...😱🚫 صحنه هاش خیلی بازه اگه بزرگسالی بیا🌈👇 https://t.me/+wUxqDDZdh8UzY2Q0 ۸ صبح پاک شه 🌞
إظهار الكل...
3.53 KB
Repost from N/a
🔥🔞اغواگر شاه🔞🔥 خلاصه ی رمان : سه جونگ پسری خوش چهره که خدمتکار دربار سلطنتی و مسئولیت تعویض و انتخاب لباس های امپراطور رو به عهده داره اما چه اتفاقی میافته اگر نظر عایجناب بهش جلب بشه و راز بزرگ سه جونگ رو بفهمه ......... #گی_عاشقانه_تاریخی🏳‍🌈🍌💦 https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0 ۱۲ شب پاک شه 🌞
إظهار الكل...
👍 1❤‍🔥 1
اسلیو گرلی‌ که اربابش‌ رو تحریک میکنه💦😳 #ارباب🤵‍♀ درحالی که مشغول تماس کاری بود روی مبل نشسته بود! از روی شلوار لیسی به #ک_صش🍑 کشیدم و دستم رو از نیم‌ تنش👙 داخل بردم و نیپلش‌🍒 رو نیشگون ریزی گرفتم که لبش رو گازی گرفت و سرم رو به #ک_صش نزدیک کرد... https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0 https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
إظهار الكل...
Repost from N/a
🔥عشق ممنوعه ی امپراطور به پسر بیناجنسی که اندام یه دختر رو داره.....😱🔞 Link - کی فکرشو میکرد که طراح اعظم چنین بدنی داشته باشه!! دستی به #سینه های لختم کشید که بیشتر تو خودم جمع شدم -چقدر #سینه هات خوشگل و نرمه دلم میخواد نوک صورتیشون رو مک بزنم هینی از خجالت کشیدم که محکم بغلم کردن -عاا...عالیجناب .... بوسه ای روی لب های سرخم زدن و #خمار زمزمه کردن -جووونم قربونت برم .....وقتی اینجوری خجالت میکشی دلم میخواد لپاتو گاز بگیرم سرمو تو گردنشون فرو بردم که دستشون لایه پام رفت و ........... https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0 https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0 #گی🏳‍🌈       #عاشقانه❤️          #آمپرگ🫃 ❌زود جوین شو میخوام پاکش کنم 💯♨️ ۱۱ شب پاک شه 🌞
إظهار الكل...
00:04
Video unavailable
برای آزاد شدن پدرش با اعضای دادگاه رابطه برقرار میکنه❌😱 سوزن🪡 رو آروم از بالا تا پایین سینه‌ش🤱 کشید و وقتی که توکا بدنش رو شل😣 کرد و احساس کرد که فعلا وقتش نیست #سوزن🪡رو با یا حرکت توی #نیپل_ش‌ فرو کرد و جیغ توکا بلند شد و بدنش رو جمع کرد: ارباب... اوم.. درد دار..م... خزر بی حس به چشماش نگاه کرد و چاقو رو روی شکمش کشید:‌ کدوم توله سگی صحبت میکنه که تو دومیش‌ باشی؟ هومم؟🦮👅 بعد آروم انگشتش رو روی خون‌ها🩸 کشید و مکی👅 بهشون زد: خونت خوشمزس‌ پودل https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0 https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
إظهار الكل...
3.61 KB
#اوهام #پارت۶۱۹ درد غیر منتظره تمرکزش رو گرفت و باعث شد بد بیاد پایین. فقط تنها خوبیش نوع کفشش بود که صدایی ایجاد نمی‌کرد. یکی از آدمای کیوان سریع اومد سمتش و دستش رو گرفت. - آقا خوبی؟ دستش رو خیلی سریع به لباسش کشید تا خونش روی زمین نریزه. با ابرو یه بالا اشاره کرد. - جمعش کن. - رو چشممه آقا.. نگاهی به دست مسعود انداخت. - ببندمش؟ نگاهی به اطراف انداخت و سری به نفی تکون داد. - کیوان کجاست؟ کتش رو در آورد و آسترش رو کند. دور دست مسعود پیچید و جواب داد. - پیش مندله آقا.
إظهار الكل...
❤‍🔥 160 35👍 27😈 9💯 8🔥 3
Repost from N/a
#پارت53 یاشار کم کم سرعت ضرباتش را بیشتر کرد و شهوتش به اوج رسید و با فشار درون حفره داراب ارضا شد. به خاطر تحرکش عرق کرده بود و موهایش بر روی پیشانی اش ریخته بود. عضوش را از درون سوراخ داراب بیرون آورد و با ژست خاصی موهایش را بالا داد. ⛓️شاهزاده ایی که از یک برده خوشش اومده و اونو مجبور میکنه که همخوابش بشه🫣 https://t.me/+eeG2IIwvcOY1NDFk ۸ شب پاک شه 🌞
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.