اوهــــام
جامِ لبریزم؛ به دستِ رعشهدار افتادهام.. ‹اوهام› ژانر:گی، اجتماعی من اینجام؛ https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1090587-nEfuNOI جواب ناشناس https://t.me/+BqG6VBaFJXUyOTE0 پارت گذاری: هر روز به قلم: 𝓜𝓪𝓼𝓴𝓾𝓽 -𝟏️️𝟒𝟎𝟎/𝟖/𝟐𝟖-
إظهار المزيد7 275
المشتركون
-3224 ساعات
+217 أيام
-25830 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:02
Video unavailable
🔞یه خلیفهی عرب، میخرتش و شب بهش🔞#صحنهدارترین رمان گی بزرگسال بدونسانسور اوریا یه پسر یتیمه که بهخاطر چهرش🩸⛓ توسط یکی از خلیفههای عرب بیهوش 📛⛓💥 و به زور بهش تجا*وز میشه ❌🔞❌ بخشی از رمان: [ دستهام رو به تاج تخت بسته بود. کاملا #لخت بودم و این حسابی معذبم میکرد. « چی دادی بهم خوردم؟ نمیتونم بدنمو... » پاهام رو به سمت #بالا کشید و گفت: « آرام باش! چیزی نیست. » بین پاهام جا گرفت. #دیکش رو روی #سوراخم تنظیم کرد و... ‼️💢 ]
‼️ #اخطار: رمان مناسب هر سنی نیست ‼️ ظرفیت لینک محدوده! #فقط پنجاه نفرhttps://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk https://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk
0.34 KB
26600
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:05
Video unavailable
اربابی که برای تنبیه اسلیوش روی دوچرخش⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ با اخمی که کرد رویدیلدومیذاره😱❌
animation.gif.mp42.05 KB
24600
Repost from N/a
00:01
Video unavailable
#گی👨❤️👨 #مافیا⛓ #عاشقانه🔥
مچ کسی که روش کراشه رو حینی که میخواد برای خدمتکار هتل سا/ک بزنه، میگیره.
وقتی دست لوکاس وارد شلوار مرد خدمتکار شد، دیگه نتونست بیشتر از این ساکت بمونه و این صحنه رو ببینه.
همزمان نگاه طلبکار لوکاس به عصبانیتش دامن زد.
- چیه دیـ/کی که میخواستی بخوریش رو پروندم؟تمسخرآمیز پرسید و نگاهی از جنس تحقیر به سر تا پای لوکاس انداخت، مردی که انگار اصلا بهش برنخورد و فقط خیلی آروم از روی مبل بلند شد.
- اینقدر برای اینکه یکی ترتیبتو بده بیتابی میکنی؟ این کارو که منم میتونم برات انجام بدم. میتونم اونقدری سوراخ تنگت رو بگـ/ام که بالاخره راضی بشی.از میون دندونهای روی هم ردیف شدهاش گفت و چشمهاش رو به تاریک شدن رفت. https://t.me/+glWAwYTC1XY5MGZk ۸ صبح پاک شه 🌞
video.mp41.00 KB
35900
Repost from N/a
00:15
Video unavailable
پسر عموش میدزدتش و میخواد وحشیانه بهش تجاوز کنه ولی دوست پسرش سر میرسه و...💦😱
#گـــــــــــــــــــــــــــی #صحنه_دار #پیشنهادی🌈
"چندتا انگشت میتونی تحمل کنی؟🔞
اون البرز حروم زاده با چندتا انگشت کارتو راه مینداخت؟" 🚫
آوان با هق هق بدنش رو روی مبل عقب کشید تا #انگشتهای عرشیا از سوراخ دردناکش خارج بشه.❌😭
"تروخــدا بس کــن "😭🔞
اما عرشیا با خنده #کمربندشو در آورد و دوی مچش پیچید ...❌
"میخوام اون #باسـ.ن سفیدتو جوری #کبـود کنم که هم رنگ #کــیـ.رم بشه .."🚫
وهمزمان با #جیغی که کشید در ورودی به شدت باز شد و قامت البرز...😱🚫
صحنه هاش خیلی بازه اگه بزرگسالی بیا🌈👇
https://t.me/+wUxqDDZdh8UzY2Q0
۸ صبح پاک شه 🌞
3.53 KB
36700
Repost from N/a
🔥🔞اغواگر شاه🔞🔥
خلاصه ی رمان :
سه جونگ پسری خوش چهره که خدمتکار دربار سلطنتی و مسئولیت تعویض و انتخاب لباس های امپراطور رو به عهده داره اما چه اتفاقی میافته اگر نظر عایجناب بهش جلب بشه و راز بزرگ سه جونگ رو بفهمه .........
#گی_عاشقانه_تاریخی🏳🌈🍌💦
https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0
۱۲ شب پاک شه 🌞
👍 1❤🔥 1
14200
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
15600
Repost from N/a
🔥عشق ممنوعه ی امپراطور به پسر بیناجنسی که اندام یه دختر رو داره.....😱🔞
Link
- کی فکرشو میکرد که طراح اعظم چنین بدنی داشته باشه!!
دستی به #سینه های لختم کشید که بیشتر تو خودم جمع شدم
-چقدر #سینه هات خوشگل و نرمه دلم میخواد نوک صورتیشون رو مک بزنم
هینی از خجالت کشیدم که محکم بغلم کردن
-عاا...عالیجناب ....
بوسه ای روی لب های سرخم زدن و #خمار زمزمه کردن
-جووونم قربونت برم .....وقتی اینجوری خجالت میکشی دلم میخواد لپاتو گاز بگیرم
سرمو تو گردنشون فرو بردم که دستشون لایه پام رفت و ...........
https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0
https://t.me/+jSZ7cdYCbtIwNmI0
#گی🏳🌈 #عاشقانه❤️ #آمپرگ🫃
❌زود جوین شو میخوام پاکش کنم 💯♨️
۱۱ شب پاک شه 🌞
31200
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:04
Video unavailable
برای آزاد شدن پدرش با اعضای دادگاه رابطه برقرار میکنه❌😱
سوزن🪡 رو آروم از بالا تا پایین سینهش🤱 کشید و وقتی که توکا بدنش رو شل😣 کرد و احساس کرد که فعلا وقتش نیست #سوزن🪡رو با یا حرکت توی #نیپل_ش فرو کرد و جیغ توکا بلند شد و بدنش رو جمع کرد: ارباب... اوم.. درد دار..م...
خزر بی حس به چشماش نگاه کرد و چاقو رو روی شکمش کشید: کدوم توله سگی صحبت میکنه که تو دومیش باشی؟ هومم؟🦮👅
بعد آروم انگشتش رو روی خونها🩸 کشید و مکی👅 بهشون زد: خونت خوشمزس پودل
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
3.61 KB
34400
#اوهام
#پارت۶۱۹
درد غیر منتظره تمرکزش رو گرفت و باعث شد بد بیاد پایین.
فقط تنها خوبیش نوع کفشش بود که صدایی ایجاد نمیکرد.
یکی از آدمای کیوان سریع اومد سمتش و دستش رو گرفت.
- آقا خوبی؟
دستش رو خیلی سریع به لباسش کشید تا خونش روی زمین نریزه.
با ابرو یه بالا اشاره کرد.
- جمعش کن.
- رو چشممه آقا..
نگاهی به دست مسعود انداخت.
- ببندمش؟
نگاهی به اطراف انداخت و سری به نفی تکون داد.
- کیوان کجاست؟
کتش رو در آورد و آسترش رو کند.
دور دست مسعود پیچید و جواب داد.
- پیش مندله آقا.
❤🔥 160❤ 35👍 27😈 9💯 8🔥 3
1 10800
Repost from N/a
#پارت53
یاشار کم کم سرعت ضرباتش را بیشتر کرد و شهوتش به اوج رسید و با فشار درون حفره داراب ارضا شد. به خاطر تحرکش عرق کرده بود و موهایش بر روی پیشانی اش ریخته بود. عضوش را از درون سوراخ داراب بیرون آورد و با ژست خاصی موهایش را بالا داد.
⛓️شاهزاده ایی که از یک برده خوشش اومده و اونو مجبور میکنه که همخوابش بشه🫣
https://t.me/+eeG2IIwvcOY1NDFk
۸ شب پاک شه 🌞
7200
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.