🌈bl_roman👨‍❤️‍👨

😀گـــــپ دامــــــ هـای خشـــــــن😀 😀گـــــپ لـزبیـــــن هـای فـاڪـــــر😀 گـــــپ اسلیـــــوهـای مطیـــــع 🍑🖤 گـــــپ لیتـــــل بـــــرتـ هـای بـامـــزه🫠🍑 https://t.me/+0B3dZjY3Jqw3Y2Zk https://t.me/+0B3dZjY3Jqw3Y2Zk گـــــپ 𝙇𝙂𝘽𝙏𝙌🏳‍🌈𝘽𝘿𝙎𝙈 بـــــاڪلـــــی دختـــــرای هــــــــــات و ســـــڪسـی 🫦💦 https://t.me/+0B3dZjY3Jqw3Y2Zk https://t.me/+0B3dZjY3Jqw3Y2Zk ساعت ۲۲ بپاک

🐾جججججججججییییییییییییغغغغغغغ🦄 🦋ججججییییییییییییغغغغغعغغع🐥 😍بیا ببین گپ اولدم واشتون اونم چه گپی 🍓 پل اژ لیتل های کیوت 🐣🍻 https://t.me/+ZKrDH3O2Its2MTE8 و ددی های لگ دال مهلبون.💦.. تاژه😌ددی هامون به ممبلای فعال شکلات و توت فلنگی میدن🍓🍫 https://t.me/+ZKrDH3O2Its2MTE8 مامی هامونم😻 ممه میدن🍒🦥 اگل نینی تهنا هشتی بیا اینجا دوشت پیدا تونیم🐱🦄 https://t.me/+ZKrDH3O2Its2MTE8 اینجا لیتلا ازادننن😇 تا دلت میخواد جیخ بزن ساعت ۲۰ بپاک

DADDY❌ Little_girl🍼 #ویبراتور_میذاره_رو_بهشت_دختره_و_کنترل_ارگاسم...💦 🔥🔥🔥🔥 #گردن سفید آرمیتا رو بو کشید و کنار گوشش پچ زد: _ دخترم حسابی #پوشکشو کثیف کرده آرمیتا اومی کشید که پشت #پستونک پنهان شد. آرش به آرومی دستش رو زیر پوشک دخترک برد و زمزمه کرد: _ چقدر #بهشتت خیسه #ویبراتور رو درست روی #سوراخ بهشت دختر گذاشت و روی پایین ترین درجه گذاشت که دخترک #خیس‌تر شد و... https://t.me/+Mdov-mfyok00NjY0 https://t.me/+Mdov-mfyok00NjY0 https://t.me/+Mdov-mfyok00NjY0 ساعت ۱۷:۳۰ بپاک

اگه دنبال چنل مدیا خوب هستی بیا اینجا 🔞✨ بهترین فیلم های دنیا اس امی را میزاریم 🍆💦 بهترین مدیا دنیایی اس امی🌐 هرشب ویس کال میزاریم 🔊 https://t.me/+RfTWcSIMes9jY2Fk https://t.me/+RfTWcSIMes9jY2Fk بهترین چالش های اس امی اینجا برگزار میشع📋 حتی میتونید از طریق اینجا چنل رل پیدا کنی👫 ظرفیت فقط 4نفر https://t.me/+RfTWcSIMes9jY2Fk https://t.me/+RfTWcSIMes9jY2Fk ساعت ۱۵:۳۰ بپاک

https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0 گپ پارتنریابی آزاد 🌈💥

#part_101 پروفسور اسنیپ پوف کلافه ای کشید و دور خودش چرخی زد و بعد دوباره صاف ایستاد : بسه دیگه ؛ گریه و زاری رو تموم کن و بلند شو. دراکو خیسی صورتش را با آستینش پاک کرد و از جا بلند شد. پروفسور نگاه جدی اش را به دراکو دوخت و پرسید : حالا می خوای چیکار کنی؟ دراکو سرش را تکان داد : نمی دونم... پروفسور چند قدمی جلو رفت و دستش را روی شانه ی دراکو گذاشت : می دونی وقتی به تو نگاه می کنم چی می بینم دراکو؟ دراکو مستقیم به چشم های او خیره شد : چی می بینید ؟ پروفسور : خودم چند سال قبلم رو می بینم ؛ یه نوجوان که داخل یه باتلاق افتاده و داره دست و پا می زنه تا قبل از اینکه دستش به کثافت آلوده بشه نجات پیدا کنه! دراکو بی حرف فقط نگاهش کرد و پروفسور ادامه داد : اون موقع کسی نبود که منو نجات بده تا اینکه عزیز ترین کسم رو از دست دادم ولی من امروز به تو کمک می کنم دراکو مالفوی! دراکو بغضش را قورت داد و در همان حال لبخندی به روی او زد : واقعا؟ اسنیپ سرش را تکان داد و از دراکو فاصله گرفت : از این لحظه به بعد هر اتفاقی که افتاد و هر دستوری که گرفتی رو اول از همه با من در میون می زاری ؛ طوری رفتار می کنی که انگار به دستورات عمل می کنی و به اسمش رو نبر صادقی اما به جبهه ی مخالفش کمک می کنی! دراکو با چشم های گرد شده نگاهش کرد : اما پروفسور شما خودتون هم یه یه... پروفسور : مرگ خوارام؟ دراکو سرش را تکان داد. پروفسور : تنها مرگخواری که بعد از برگشتن لرد تاریکی فراخوانده نشد! دراکو با تعجب پرسید : پس شما دیگه مرگ خوار نیستید؟ اسنیپ : تو هم نیستی دراکو ؛ اینکه فقط یه نشان شوم روی ساعدت داشته باشی تورو تبدیل به یه مرگخوار نمی کنه! دراکو جلو رفت : پس حالا باید چیکار کنیم ؟ پروفسور اسنیپ ابرویی بالا انداخت و با جدیت گفت : محفل ققنوس دوباره برای مقابله با لرد تاریکی تشکیل شده و ما باید بهشون کمک کنیم ؛ در قدم اول باید اعتماد لرد تاریکی و بقیه ی مرگ خوار هارو به دست بیاریم این کار برای تو آسون تر از منه پس تا وقتی که من بتونم شخصا وارد عمل بشم تو باید این کار رو به عهده بگیری! دراکو سرش را تکان داد : باشه ؛ اگه همه ی اینا کمک می کنن تا از شر اسمش رو نبر خلاص بشیم پس من هرکاری که لازمه می کنم ؛ فقط میشه ازتون یه چیزی بخوام ؟ پروفسور اسنیپ پوزخندی زد : در مورد پاتر؟ دراکو با تعجب نگاهش کرد و پروفسور ادامه داد : اگه می خوای بگی مواظبش باشم باید بگم قبل از اینکه تو بگی هم بودم! دراکو شوکه پرسید : ولی شما چرا... پروفسور دوباره به حالت جدی قبلی اش برگشت : اینش دیگه به خودم مربوطه فقط تو همین قدر بدون که لازم نیست نگران پاتر باشی ؛ روی کار خودت تمرکز کن! دراکو نفسش را بیرون فرستاد و سرش را با جدیت تکان داد... هری به دانش آموزانی که در مقابلش ایستاده بودند نگاه کرد ؛ مجموعا سی نفر که ترکیبی از سه گروه گریفیندور ، هافلپاف و ریونکلاو بودند اولین گروه از محفل ققنوس هاگوارتز را تشکیل داده بودند. هری آب دهانش را قورت داد و با نگاهی به چهره های آشنای آن ها جلو رفت : خب من راستش خیلی خوب نمی تونم صحبت کنم ؛ احتمالا خودتون هم شنیدید که لرد ولدمورت برگشته و برای حمله به هاگوارتز داره آماده میشه و حتی کشته شدن دامبلدور هم به نوعی کار اون بوده. چوی کمی جلو آمد : هری ما همه ی اینارو می دونیم ولی می خوایم بدونیم که چرا همه مون رو اینجا توی اتاق نیاز جمع کردید و چه کاری از دستمون بر میاد؟ هری سرش را تکان داد : درسته چوی ؛ ما می خوایم اینجا جمع بشیم و خودمون رو برای روزی که این اتفاق بیوفته آماده کنیم ؛ ما باید یاد بگیریم تا در مقابل جادوی سیاه از خودمون مراقبت کنیم. هرماینی ادامه داد : درسته ؛ ما اینجا کنار هم گروهی رو تشکیل میدم تا به کمک هم جلوی پلیدی ها بایستیم چون اگه این کارو نکنیم اون ها خیلی زود میان و به خودمون و عزیزانمون آسیب می زنن ؛ با این حال اگه بین شما کسی هست که می ترسه تو دردسر بیوفته یا گیر آمبریج بیوفته و نمی خواد اینجا باشه می تونه همین الان بدون خجالت اینجارو ترک کنه و ما نمی تونیم کسی رو مجبور کنیم! برای چند لحظه سکوتی در اتاق برقرار شد و کمی بعد اولین نفر از بین آن ها دستش را بالا برد : من که تا آخرش هستم! هری لبخندی به روی سدریک زد : ممنون سدریک. سدریک هم لبخندی به روی هری زد و همان لحظه چویی هم سریع گفت : منم هستم! و به دنبال او نویل ، سیموس ،دین و بقیه هم شروع به اعلام برائت کردند!

هری قشنگم ❤️🥰 ووت و کامنت فراموش نشه 💋😘

https://t.me/+nFWItLywulc2NmVk چت روم اس امی رول پلی🍓🔥

https://t.me/+zXr7vLtxQsY5MzE8 گپ مخصوص پارتنریابی 💦🎀

https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0 گپ پارتنریابی آزاد 🌈💥