cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

꧁دلارا ꧂

🌟رمان دلارا 🌟 🌴 سرگذشت واقعی 🌴 💫ارتباط با ادمین https://t.me/novellsell

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 063
المشتركون
-124 ساعات
-197 أيام
-7330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

باده صحرا ناجی عشق خاکستری گناهکار دیوانگی کوچولوی من صیغه دلارام بهشت بن بست بهار جانان اقلیما اتاق قرمز گناه شیرین شاهماهی عشق مخفی دلبر ارباب عشق وحشی ارباب خشن من صاحبشم مرد بی احساس من برکه رژ قرمز پسر غیرتی شایان عشق ارباب عمارت خانزاده ناژاهی به سازم برقص عشوه گر عمومیم نباش حانزاده دلربا دل اهو فردا تو می ایی باران گاهی دست ما نیست چشم ذغالی ماهلین تازیانه لوتوس نفسم باش بالاخره تونستم لیستاشونو بنویسم همشون عاشقانه و پایان خوش بدون سانسور و بالای ۴۰۰ پارت پکیج رمان دارم ۴۳ تا رمان همه با هم ۱۵۰
إظهار الكل...
15👍 3🤬 1
پارت جدید
إظهار الكل...
👍 30 14🤬 12
#دلارا #part359 ______ .یکم مکث کرد. انگار پشیمون شده بود. چشماش و بست و نفسش و عمیق بیرون داد .فرنگیس: خیلی خوب شده دستت درد نکنه .از ته دلم لبخند زدم - .نوش جونتون .غذا که تموم شد جمع کردن و شستن ظرفا و به عهده کسایی که تو اشپزخونه کار میکردن گذاشتم .انقدر خسته بودم که با معذرت خواهی از فرنگیس خانوم با اراد به سمت اتاق رفتیم اراد و رو تختش گذاشتم و خودمم رو تخت دراز کشیدم. چشمام داشت گرم میشد که حرارت دستی و دور .کمرم حس کردم. با لبخند چشمام و بستم و به خواب عمیقی رفتم :۵ سال بعد .اراد: بابا، بابا، مامان، مامان بیدار شین با صدای اراد چشمام و باز کردم کیاراد با کلافگی و خوابالودگی گفت کیاراد: من چند بار بهت گفتم وقتی داری میای تو اتاق در بزن خندید و دندونای کوچولش و نشون داد. من و کیاراد هم زمان با هم نشستیم. اراد جلومون وایساده بود و .میخندید .کیاراد: نخند .لبخند اراد پررنگ تر شد. دلم ضعف رفت واسش. تو یه حرکت کیاراد بغلش کرد و رو تخت انداخت .کیاراد: اینم مجازاتت _______ برای خ.رید فایل رمان با مبلغ 30 تومان به ایدی زیر مراجعه کنید👇👇👇 @Tannazroman
إظهار الكل...
👍 61 41🥰 2🤬 2
پارت جدید
إظهار الكل...
40👍 5😢 2
#دلارا #part358 ______ .به سمت فرنگیس خانوم رفتم -نمیشه که لازانیا درست کردم میدونم دوست دارین. شما تا حالا دستپخت من و نخوردین بیاین امتحان کنین .ببینین چقدر جایه امیدواری دارم لبخندی زد تو چشماش پشیمونی و احساس میکردم. ولی من همه و بخشیده بودم. هرکاری که باهام کرده بودن و فراموش کرده بودم. کیان مظلوم ترین فرد تو این ماجرا بود. این کینه و انتقام باعث شد یکی از .عزیزامون و از دست بدیم و من دیگه نمیخوام همچین اتفاقی بیوفته با فرنگیس خانوم به سمت اشپزخونه رفتیم. کیاراد با یه لبخند خیلی کمرنگ نگاهم میکرد.. شاید اگه هرکی صورت کیاراد و میدید میگفت لبخندی نزده ولی من اونقدری ازش شناخت دارم که بدونم این حالت لباش .یعنی لبخند. تازه همینم برای کیاراد خیلی زیاده .همه پشت میز نشستیم. برای همشون غذا کشیدم. اول به اراد شیر دادم و بعد خودم شروع کردم به خوردن .فرنگیس: دلارا .به سمتش برگشتم - .جانم خانوم بزرگ _______ برای خ.رید فایل رمان با مبلغ 30 تومان به ایدی زیر مراجعه کنید👇👇👇 @Tannazroman
إظهار الكل...
79👍 19🥰 1
پارت جدید
إظهار الكل...
40👍 3😢 1
#دلارا #part357 ______ - .اوهوم .تو صورتش شادی و حس کردم .کیاراد: من میرم یه سر بهش بزنم - .برو عزیزم. منم الان کارم تموم میشه .کیاراد که رفت. کاره لازانیا و تموم کردم. تو فر گذاشتمشون و شروع کردم به شستن ظرفا .کارم که تموم شد سه تا قهوه ریختم و وارد سالن شدم کیاراد دراز کشیده بود و اراد و گذاشته بود رو سینش فرنگیس خانومم عروسک اراد و دستش گرفته بود و .باهاش بازی میکرد .لبخندی به این تصویر زدم - .بفرمایید قهوه .کیاراد از جاش بلند شد و اراد و داد بغل فرنگیس خانوم .کیاراد: دستت طلا - نوش جان .قهوه و رو میز گذاشتم و کنارشون نشستم .با صدای آلارم فر از جام بلند شدم. میز و که چیدم به سمت سالن رفتم - .شام حاضره .کیراد اراد و از رو زمین بلند کرد و به سمتم اومد .فرنگیس: من گشنم نیست مرسی .به سمت فرنگیس خانوم رفتم _______ برای خ.رید فایل رمان با مبلغ 30 تومان به ایدی زیر مراجعه کنید👇👇👇 @Tannazroman
إظهار الكل...
80🥰 12👍 9😢 1
پارت جدید
إظهار الكل...
26👍 3
#دلارا #part356 ______ جواب لبخندم و با لبخند داد .فرنگیس: حتما .خوشحال از پله ها بالا اومدم و اراد و به فرنگیس خانوم سپردم و به سمت اشپزخونه رفتم به خدمتکارا گفتم امشب شام و خودم میخوام درست کنم. وسایل لازانیا و رو میز گذاشتم. میخواستم امشب .یه کاری کنم حالشون یکم بهتر بشه با حوصله لازانیا و درست کردم. داشتم پنیرا و روش میریختم که دستی و دور کمرم حس کردم. از بوی .عطرش فهمیدم کیاراده - سلام خسته نباشی .کیاراد: سلام عزیزم سلامت باشی .به سمتش برگشتم و دستم و دوره گردنش حلقه کردم - چطور بود؟ کیاراد: خیلی خسته کننده بود ولی خب بالاخره تونستم کارا و حل کنم. تو داری چیکار میکنی؟ - .دارم امشب واستون لازانیا درست میکنم .کیاراد: خسته نباشی خانومم .سلامت باشی کیاراد: مامان کجاست؟ - .پیشه اراده کیاراد: پیشه اراد؟ مگه عکس العملی نشون میده؟ - .اره امروز باهاش صحبت کردم. گریه کرد کیاراد: جداااا میگی؟؟ .اوهوم+ _______ برای خ.رید فایل رمان با مبلغ 30 تومان به ایدی زیر مراجعه کنید👇👇👇 @Tannazroman
إظهار الكل...
68🥰 22👍 12
پارت جدید
إظهار الكل...
38👏 6
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.