cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

༺پروازی بدون بال༻

در حال تایپ: پروازی بدون بال💞 ژانر: عاشقانه♡پلیسی♡معمایی روند پارت گذاری: در خردادماه فقط روزهای فرد یدونه پارت گذاشته میشه لینک ناشناس: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-49843-7OjDFOq بنرها واقعی هستن♦️♦️با سرچ می‌تونید پیداشون کنید♦️♦️

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 078
المشتركون
-424 ساعات
-337 أيام
+4430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
_«دور از چشم من با اون حرومی لاس میزنی آذر ؟» دم اسبی موهایم به آرامی درون مشتش جمع میشوند و به ناگهان کشیده میشوند ، میغرد _«به من خیانت می‌کنی آذر؟» موهایم بیشتر و بیشتر کشیده می‌شوند _« تو کی این همه هار شدی که پاچه صاحابتو بگیری آذر؟ کی جرئت کردی منو نیش بزنی آذر؟» سکوتم مرا بیشتر مجازات میکرد یا او را ؟ لبانش را به گوشم می‌چسباند _« من آدمت کردم  ، برای بقیه دم تکون میدی آذر ؟ خیال کردی حالا که اسمت تو شناسنامه ی منه ، با اسم من برا خودت سروری میکنی ، پشت سرم هر گوهی که بخوای و میتونی بخوری و من ککم نگزه؟» خواستم بگویم ککت میگزد با اینکارها؟؟ اما گفتم +«خوب کردم » ته دلم خالی میشود وقتی میخندد ... امشب زنده میمانم ؟ https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 شوهرش فهمیده که بهش خیانت کرده 😱😱 12 پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
دشمنی امیرمقاره و رهام هادیان 😧🚫 رفاقتی که سر عشق اشتباه امیر مقاره بهم خورد و رهامی که کینه چشماش رو کور کرده... _#رهام تو از هیچی #خبر نداری ... داشتم له له میزدم برای بغل داداشم ، داداشی که خودم قلبش رو سنگ کردم ، داداشی که قبلاً کم می آوردم پناهم بود ولی الان ... پوزخندی زد و نگاه پر نفرتی بهم انداخت یعنی اونم الان دلش بغل منو میخواست اونم مثل من دلش برای کلمه #داداش تنگ شده بود ... چشمای اشکیم رو بهش دوختم که انگار برای یک لحظه حالت نگاهش تغییر کرد و با بلند شدن دستش ... بیا ادامه شو بخون 👇 https://t.me/+UkMUrWrkbXMwZGRk ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
-امشب می‌شی مال کسی که هیچ دونستیش، کسی که فکر کردی می‌تونی دورش بزنی و بری پی عشقو حالت. بالا تنه‌ام را چنگ زد و یقه حریر لباسم را درید. دنیا و آن اتاقک فلزی دور سرم می‌چرخید... لمس‌هایش را حس می‌کردم و می‌شنیدم قربان صدقه‌های زبان مادریش را... -خینِم چّشیاته (چشمات باعث مرگم شد) صدایش در سرم همچو بلندگویی خراب، خش خش می‌کرد و کش می‌آمد و به سر دردم بیشتر دامن می‌زد، هیچ درکی از اطراف و موقعیتم نداشتم و فقط تنها چیزی که می‌دانستم این بود که اختیاری روی خود ندارم. نای اینکه دست بلند کنم و جلوی حریص‌کاری‌هایش را بگیرم نداشتم. کمرم را چنگ زدم و بی‌توجه به جانی که لحظه به لحظه تحلیل می‌رفت گفت: _باعث مرگ کسی هستی که همه عالم و آدم از زیر تیغ اخمش می‌گذشتن. خوب که لباس را در تنم پاره کرد درست مثل گرگ گرسنه به جان تن مرده‌ام افتاد و جای جایش را با دندان تکه پاره کرد. اشک‌‌هایی که نمی‌دانستم علتش چیست؟ بغضی که گلویم را می‌درید، تنی که با جنازه فرقی نداشت... همه و همه دست به دست هم داده‌اند و قلبم را تکه پاره می‌کردند... مردی که ادعا داشت هرگز بی‌اذن من اجازه پیش‌روی بیشتر به خود نخواهد داد چگونه تن و بدن دست نخورده‌ام را زیر رگبار لمس‌هایش می‌کشید؟ فرهاد با من چی می‌خواست بکند؟! https://t.me/+no0N_6STG2IyMDM8 ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
دشمنی امیرمقاره و رهام هادیان 😧🚫 رفاقتی که سر عشق اشتباه امیر مقاره بهم خورد و رهامی که کینه چشماش رو کور کرده... _#رهام تو از هیچی #خبر نداری ... داشتم له له میزدم برای بغل داداشم ، داداشی که خودم قلبش رو سنگ کردم ، داداشی که قبلاً کم می آوردم پناهم بود ولی الان ... پوزخندی زد و نگاه پر نفرتی بهم انداخت یعنی اونم الان دلش بغل منو میخواست اونم مثل من دلش برای کلمه #داداش تنگ شده بود ... چشمای اشکیم رو بهش دوختم که انگار برای یک لحظه حالت نگاهش تغییر کرد و با بلند شدن دستش ... بیا ادامه شو بخون 👇 https://t.me/+UkMUrWrkbXMwZGRk ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
پسر #مذهبی عاشق دختر #بی‌بندوباری شده و آبروش رفته....😂😂😁❤️‍🔥 _تو که #نمی‌خوردی! بارمان شانه‌ای بالا می‌اندازد. _دلم خواست #همراهیت کنم. والنسیا لبخندی می‌زند و مانتوی سفیدش را در می‌آورد. بارمان با دیدن #بازوان #برهنه او، دستپاچه می‌شود و #نگاهش را به فنجان قهوه‌اش می‌دوزد. والنسیا از حرکات واضح بارمان تعجب می‌کند و می‌گوید: _ناراحتت کردم؟ بارمان سری به علامت منفی تکان می‌دهد و می‌گوید: _نه! #راحت باش... من فقط... زیاد عادت به این #چیزا ندارم! _ولی تو چهل سالته! _ما پیرو بعضی #عقاید هستیم! والنسیا ابرویی بالا می‌اندازد و مانتو را از کنارش برمی‌دارد که دوباره #بپوشد اما بارمان بدون #نگاه کردن به او، می‌گوید: _لطفا راحت باش! این مربوط به منه نه تو! هرطور راحتی #رفتار کن. والنسیا لبخندی می‌زند و مانتو را تنش می‌کند. در همان حال می‌گوید: _یکم #سردمم شد! https://t.me/+b7zt-IHRLSI5NTM0 داستان جنجالی بالرین معروفی که در تولد ۲۰ سالگیش زندگی قبلیش رو یادش میاد و می‌فهمه اون رو وقتی فقط ۱۶ سالش بوده با تجاوز و وحشیانه به قتل می‌رسونن💔 پس تصمیم میگیره برای فهمیدن #حقیقت به ایران بیاد و تو راه با پسرمذهبی آشنا می‌شه که.... ۲۰
إظهار الكل...
Repost from N/a
آرزو دختر زیبا و آرومیه که از نوجوونی عاشق هم محله‌ایش ارسلانه که حالا یه سرگرد جذاب نیروی انتظامی شده، وقتی ارسلان بهش پیشنهاد رابطه میده آرزو که انگار دنیا رو بهش داده باشن سریع قبول میکنه اما خیلی نگذشته که متوجه میشه ارسلان فقط به خاطر دستگیری برادر آرزو که سرکرده‌ی یه باند مافیاییه بهش نزدیک شده اما ورق جایی برمیگرده که ……….🥺🔥 https://t.me/+abfIsQ-KuspiYTBk ۱۹
إظهار الكل...
Repost from N/a
من نامدارم ، رئیس یک باند مافیا ، مردی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن ... همه جا چشم و گوش دارم ، وفادارترین آدما برام کار میکنن... بعد از چند سال در خفا زندگی کردن ، دوباره برگشتم تو بازی ، اینبار قوی تر و زخمی تر از قبل ... اولین طعمه هم ملکه بود ... همون آذی فرهانی که همه ملکه‌ی افعی صداش میزنن ، چرا که اون تنها زنیه که تونسته بین این جماعت گرگ قد بکشه ، تنها زنیه که بی رحمیش زبون زد این آدم هاست ... دست تقدیر و حرص و کینه مارو سر راه هم قرار میده ، دو تا آدم قدرتمند و سلطنت طلب ... اون دنبال انتقام مرگ دخترش و من دنبالِ ... https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 #عاشقانه_درام_معمایی #بزرگسال 17پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
وقتشه یکی از بهترین لیست‌ها رو بهت معرفی کنم🔥 ⁉️ منتظر چی هستی؟! 🛑 زود جوین شو تا راحت و بدون مشکل یکجا عضو چندتا کانال رمان با ژانرها مختلف بشی ☄ ✔️ https://t.me/addlist/UQ5r2y-T46MxOTg0 ۱۶
إظهار الكل...
Repost from N/a
آلاء یه دختر دورگه‌ی زیبا و آرومه که مرگ پدر و برادرش جلوی چشماش تبدیل شده به کابوسای شبانه و از دست رفتن آرامشش، به افسردگی حادی دچار شده، از همه دوری می‌کنه، اشتیاقی به زندگی نداره اما وقتی مجبور به هم‌خونه شدن با دوست برادرش می‌شه داستان جور دیگه‌ای رقم می‌خوره و یه شب بارونی اونا باهم...❤️‍🔥🥹 https://t.me/+wEOuAv69QtwwOWY0 ۱۵
إظهار الكل...
Repost from N/a
شوهرم در ازای پول منو به دوستش اجاره داد ولی طاقت نیاورد یه شب اومد سراغم و ازم خواست تن به خواسته اش بدم تا... چشممو که باز کردم با فهمیدن اتفاقی که افتاده بود سریع نشستم سر جام و بهت زده بهش زل زدم -چیکار کردی تو؟ -کاری که خیلی وقت پیش باید میکردم،ما باید از خودمون ..... https://t.me/+9N83Oq4fDhtjNTc8 ۱۳
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.