Agate

ساعت پنج تا شش میریم، اما باحال میشه‌ها ... تیر کمان مغولی. 🦦

مامانم یه شماره تماس داد، گفت زنگ بزن هماهنگ کن برای استعداد یابی تیر اندازی با امیر برین. از اون موقع تا حالا سه بار تماس گرفتم، کسی جواب نمیده. )):

هر موقع من عصبی میشم یا یه حجم زیادی استرس میکشم، سه قسمت بدنم واکنش نشون و دهن من به معنای واقعی سرویس میشه. )): اول از همه معدم که انگار آب در حال جوشیدن داخلش ریخته میشه و همینطور درد میکنه تا وقتی که جونم در بیاد، دومی‌ش شونه‌هامه و سومی‌ش هم پاهامه که این دو تا رو تا مسکن قوی نخورم ول نمی‌کنن، اما معدم رو حتی مسکن هم بخورم فایده نداره. )): اره خلاصه، امشب که همه‌چی دوبل بوده احتمالا قراره تا صبح از درد راستی راستی جونم در بیاد، شت. )):

باز خوبه تو پروفایل‌ش فامیلشم نوشته بود ضایع نشد.

پاشم برم به استاد پیام بدم تا یادم نرفته، فامیل‌ش رو یادم رفته. )):

| بیدار موندم که خوابت رو ببینم. | 🖤

من خیلی خسته‌م، میخوام بخوابم، اما کو خواب؟ نمیخوام برم بیرون که باهاشون چشم تو چشم نشم، اب ندارم تو اتاقم که کپسولمو بخورم، نمیدونم چیکار کنم. )):

الان من خانواده‌مو با همه کاستی‌هاش دوست دارم، حتی بابام رو هم دوست دارم. )): در کل من ادمی نیستم که از بقیه انتظار بهترین بودن داشته باشم، اما بنظرم همه‌ی ادم‌ها یه ورژن برتر و بهترین دارن که اون تحت یه شرایطِ خاص خودش رو نشون میده.

من قبلا جزو ارزو هام بود که کنار خانوادم نباشم، میخواستم مهاجرت کنم چون فکر میکردم تنها راه فرار و ازاد شدن از زندانی به اسم خانواده و چهارچوب هاشون مهاجرته، اما حالا اوضاع فرق کرده، میتونم فکر کنم و با دید باز تری تصمیم بگیرم، الان بیشتر اون ازادی مد نظرم رو دارم و اگه تصمیمی دارم صرفا به خاطر سلامت روح و روان و رشدمه.

از اینکه تو زندگیم، اونقدر که باید از طرف بابام حمایت نشدم ( منظورم بیشتر عاطفیه، چون مالی رو تا جایی که بتونه ساپورت میکنه. ) باعث میشه حس بدی داشته باشم ... گاهی وقتا یه سری کار ها رو انجام ندم، یا با اعتماد به نفس پایینی انجام بدم، چرا؟ چون کسی نیست که پشتم بهش گرم باشه. از اینکه بیشتر وقتا مامانم منو جدی نمیگیره اما در اکثر اوقات کنارمه بیشتر حس خوبی دارم.