🎼آواے شــ🦋ــاپرڪ🎼

عصر هم مثل صبح زیباست عصر یعنی عشق و عشق یعنی سلامتی شما و سلامت شما یعنی قشنگی این دنیا و من در این عصر زیبا دنیایی قشنگ برایتان آرزو دارم        عصرتون پر از برکت و شادی 🦋❤️

عصرها هم‌شانه‌ی "یاد تو" با دلتنگی‌ام.. می‌گذارم شهر را هِی زیرِ سر؛ افسوس نیست_ _از "تو" ردّی، یا نشانی؛ خوب می‌دانم که باز .. جز "غمت" با قلبِ ویرانم کسی مأنوس نیست.. ❤️🌹

چون برایِ غیرِ خودت نعمت خواستی؛ برایِ تو هم خواهد آمد... 💜🦋

عزیزی به دل....🦋❤️ دوس دارم تو کانالم ببینمتون😁

براتون یه عشق یهویی میخوام به قول وحشی بافقی: من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست...🌱

وقت رفتنت رسیده اردیبهشت زیبا ! بدرقه ات میکنم با بغض خواستم بگویم من هنوز سیر نشدم از عطر بهارنارنج و یاس و پونه هایت کاش قدری بیشتر هوای این همه عاشق بلاتکلیف را داشتی یک مشت عشق ناتمام را گذاشتی به امان چه کسی نگفتی دلشان از نازکی می ترکد؟ فکر نکردی اگر بروی نگهداریِ شان کارهر کسی نیست ! که اینطور بی صدا کوله بارت را بستی و عزم رفتن کردی ؟ قدم هایت را آرام تر بردار تا بیشتر تماشایت کنم می خواهم آخرین تصویر را از تو در ذهنم داشته باشم شاید تا برگشت دوباره ات من دیگر نباشم ! چقدر حالم با تو خوب بود حال خوبت را از هیچ کس دریغ نکن اردیبهشت عاشق ! اُردی بهشتِ بهشتی خیر پیش خیرخواهِ عاشقان #افسانه_احمدی_پونه 🦋💜

دیدمت و ژرفای دایم در سایه ام را آفتاب ، بغل کرد آن وقت با ریشه ها ی بالا کشیده از روی آب و باد و ابر به ترانه ای که تو لب زدی ،پریدم کدورت قرنیه را همان جا گذاشتم به تو بینا شدم شعرم را برداشتم با تو به تو سفر کردم ای مقیاس من از لذت دوستت دارم #دکتر_وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی 🦋💜

عکس زیبای تو را بر در و دیوار زدم یادگارم  شدی و بر همه کس جار زدم نام زیبای توچون حک شده بر این دل من دل  دریایی  خود  تکیه به  هنجار زدم.. تو به تن پوش قشنگی که معطر کردی ناز معصومیتت  پنجه  به  گیتار زدم.... یاد آن روز  که  چشمان پر از حادثه ات گرمی عشق شد و  یکسره من تار زدم هرغزل از تو شنیدم همه تکرارمن است نام  زیبای  تو  را در غزلم  یار زدم..... من  به یمن قدم مهر تو ای کوکب دل.. آسمان دل خود  وصله  به دلدار زدم... #ناشناس

شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟ بگفت  ای  هوادار  مسکین  من برفت انگبین  یار  شیرین   من  چو شیرینی از من به در می رود چو فرهادم آتش به سر می رود همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دویدش به رخسار  زرد که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده ام  تا  بسوزم  تمام تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت همه شب در این گفتگو بود شمع به دیدار او وقت اصحاب جمع نرفته ز شب همچنان بهره ای که ناگه بکشتش پریچهره ای همی گفت و میرفت دودش به سر که این است پایان عشق ای پسر اگر عاشقی  خواهی  آموختن به کشتن فرج یابی از سوختن مکن گریه بر گور مقتول دوست بر او خرمنی کن که مقبول اوست اگر عاشقی، سر مشوی از مرض چو سعدی فروشوی دست از عرض فدایی  ندارد  ز  مقصود  چنگ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ به  دریا  مرو   گفتمت   زینهار وگر می روی تن به طوفان سپار #سعدی 🦋💜