کانون ادبی هنری سها
کانون ادبی هنری سها جایی برای دور هم جمع شدن، جشن گرفتن، خواندن، نوشتن و یاد گرفتن! 🌙🌱 جهاد دانشگاه علوم پزشکی تهران ارتباط با ما : @z_mahramian آدرس اینستاگرام : @Soha_javaneh
إظهار المزيد437
المشتركون
+124 ساعات
-27 أيام
+930 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from جهاد دانشگاهی علوم پزشکی تهران
Photo unavailableShow in Telegram
📌چهاردهمین جلسه نمایشنامهخوانی کانون ادبی هنری سها سازمان دانشجویان معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی علوم پزشکی تهران با عنوان «کمرگ فروشنده»، نوشته آرتور میلر در روز شنبه۲۳ دیماه در تالار دکتر معتمدی برگزار شد.
🔴حسین یاری معاون فرهنگی با اعلام ایتخبر فوق و تشکر از تلاش های زهرا محرمیان دانشجوی رشته پزشکی و دبیر کانون مجری این برنامه و همچنین اعضای فعال این کانون گفت: در چهاردهمین جلسه نمایشنامهخوانی، دانشجویان رشتههای پزشکی، پرستاری و علوم آزمایشگاهی شرکت داشته و اوقاتی را با خوانش نقش خود در این نمایشنامه سپری کردند.
📑مشروح خبر:https://jdtums.ir/?p=44901
روابط عمومی سازمان جهاد دانشگاهی علوم پزشکی تهران
❤ 6👍 1
🎙بخشی از #ویس جلسه نمایشنامه خوانی مرگ فروشنده ١ - بخش دوم🕴
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_چهاردهم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
قسمتی_از_پرده_اول_مرگ_فروشنده_بخش_دو.mp31.94 MB
🌚 3👍 1
🎙بخشی از #ویس جلسه نمایشنامه خوانی مرگ فروشنده ١ - بخش اول🕴
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_چهاردهم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
1_قسمتی از پرده اول مرگ فروشنده .mp33.04 MB
قسمتی_از_پرده_اول_مرگ_فروشنده_بخش_دو.mp31.94 MB
👍 2❤ 1😁 1
📷 گزارش تصویری جلسه چهاردهم دور هم خوانی
نمایشنامه خوانی مرگ فروشنده ١
#جوانه #سها #حلقهی_ادبی_سها #نمایشنامه_خوانی
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
2.84 MB
❤ 4
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره چهارم
یادت هست روز هایی را که هیچوقت انتهایی نداشتند؟ سرخوشانه زندگی می کردیم وگاه گاهی برای مشکلاتی که اکنون از آن ها دردی دور به جای مانده اشک می ریختیم؟ پیری ؟
کدام پیری؟ تا وقتی دستان تو را میگرفتم و بدنت را نوازش میکردم این خیال ها در سرم نبود، از کجا میدانستم پوستت دگر لطافت اش را از دست می دهد؟ از کجا میدانستم
خنده هایت با چین هایی مثل دامن عروسیت همراه می شود؟ عروس من؛ چرا پیر شدیم؟
ای کاش، بیشتر میدیدمت، بیشتر میخواستمت. میدانی، حالا که دیگر همه چیز از دستمان رفته و تو مثل خیالی دور تنها باقی مانده قلب شکسته ام هستی؛ خوب گوش کن، عزیز من برای یک بار هم که شده ناتوانی ام را احساس کن.
من تو را تمام تو را، نقص هایت ،خشم هایت، بی حالیت، سرزندگی ات، دروغ هایت و چشم هایت را میخواستم، من تو را و تمام چیز هایی که تو را تو میکرد میخواستم، چرا آن ها را دریغ کردی؟
یکوقت جواب که ندادی نه؟ فقط گوش کن.
بستن موهایت زمانی که عصبانی بودی، لرزش خفیف پاهایت وقتی نگران بودی، چشم هایت وقتی از زندگی میگفتی، خنده هایت، وای از خنده هایت که حاضرم بزرگترین جنگ های دنیا را برایشان راه بیندازم، لرزیدنت به هنگام سرما و گل انداختن پوستت وقتی از چیز هایی که جرئت گفتنشان را نداشتی ولی ناچار میشدی به قلبت خیانت کنی و با لحنی آرام و برایم روایت میکردی، نگاه هایت به من، چرا نگذاشتی اعماق وجودم دست نخورده باقی بماند؟ نگاهت بی شرم ترین و در عین حال نجیب ترین نگاه جهان بود ، دست هایت، چه قدرت عجیبی در آن ها بود! چه لطافت و پاکی در آن ها بود، دستانم را بیشتر میگرفتی، دستانم را…
اگر بیشتر بگویم، تاب اش را ندارم.
من تو را حفظ بودم، من تو را مانند نقاشی ماهر به هنگام شنیدن کلمه عشق در ذهنم تصور میکردم و با این حال چگونه گذاشتم بی نظیرترین نقاشی ذهنم پاک شود؟ آن تکه جانم برود؟
کنار آمده ام، با همه، با تو ،ولی با خودم؟ لطیفه ای است اگر بگویم من به قبل از تو برمیگردم. تقصیر تو نیست، خودت را یکوقت مقصر ندانی، جرم تو سنگین تر از این حرفاست تکه جانم. ای کاش زندانی بند بند قلبم میشدی ای مجرم فراری من.
ای کاش حکم عشق را به پای تو نمیزدند، ای کاش فال من در این شب و امسال تو را به یادم نمی آورد، این بدن توانایی درد کشیدن ندارد، قلبم ناتوان شده است، می گویند برای پیریست ولی من خوب میدانم عشق تو پیرم را در آورد و می آورد و نمیدانم تا کجا با من همراه است ولی چیز زیادی نمانده است، شاید آن سوی آسمان ببینمت، آن سوی تمام درد ها. آنجا میبینمت.
پی نوشت:
میدانم نامه پر از قطرات اشک است، تصمیم ندارم دوباره روی کاغذی نو بنویسم.
اگر برای بار دیگر این کلمات را بنویسم قطرات خون که از چشمانم جاری میشود این بار کاغذ نامه را راحت نمیگذارند.
برایت فال گرفتم ولی دستانم توانایی قدیم را ندارند، کتاب از دستم رها شد و فالت را گم کردم، شاید اینگونه بهتر است، هیچوقت نخواهم فهمید من در فالت وجود داشتم یا فقط الهامی از یک عاشق خسته بودم.
زخم ناسور اعتمادم را
روی آیینه در خودم دیدم
از تو ای آنکه قاتلم بودی
من سر سوزنی نرنجیدم
جای تیرت به صورتم پیداست
این دو گویی که خالی از نورند
چشمها را هدف گرفتی، من
چشم گفتم چرا نپرسیدم
خندهها بعد رفتنت، رفتند
زرد و افسرده مثل پاییزم
هر چه میدیدم از تو میدیدم
هر چه فهمیدم از تو فهمیدم
صبر کن از تو کینه در دل نیست
تو بلندی و دست من کوتاه
گرم و عاشق تویی، تو خورشید و
من یخی زیر پای خورشیدم
ذرهای یخ که آب شد از شرم
وز حقارت به روی خاک افتاد
مزد نالایقی همین بوده است
من مبدل به خاک گردیدم
*
بعد خیام و کوزههایش، من
قصه از جاودانگی دارم
تا نوازش کنی مرا روزی
مثل یک گل دوباره روئیدم
نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران
شاعر: #مهدی_عندلیب
دانشجوی پزشکی ورودی ١٣٩٩ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #چای_ادبی #نوشتم_و_نخواندی #جوانه #سها #قسمت_چهارم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
❤ 10👏 2👍 1
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره چهارم
یادت هست روز هایی را که هیچوقت انتهایی نداشتند؟ سرخوشانه زندگی می کردیم وگاه گاهی برای مشکلاتی که اکنون از آن ها دردی دور به جای مانده اشک می ریختیم؟ پیری ؟
کدام پیری؟ تا وقتی دستان تو را میگرفتم و بدنت را نوازش میکردم این خیال ها در سرم نبود، از کجا میدانستم پوستت دگر لطافت اش را از دست می دهد؟ از کجا میدانستم
خنده هایت با چین هایی مثل دامن عروسیت همراه می شود؟ عروس من؛ چرا پیر شدیم؟
ای کاش، بیشتر میدیدمت، بیشتر میخواستمت. میدانی، حالا که دیگر همه چیز از دستمان رفته و تو مثل خیالی دور تنها باقی مانده قلب شکسته ام هستی؛ خوب گوش کن، عزیز من برای یک بار هم که شده ناتوانی ام را احساس کن.
من تو را تمام تو را، نقص هایت ،خشم هایت، بی حالیت، سرزندگی ات، دروغ هایت و چشم هایت را میخواستم، من تو را و تمام چیز هایی که تو را تو میکرد میخواستم، چرا آن ها را دریغ کردی؟
یکوقت جواب که ندادی نه؟ فقط گوش کن.
بستن موهایت زمانی که عصبانی بودی، لرزش خفیف پاهایت وقتی نگران بودی، چشم هایت وقتی از زندگی میگفتی، خنده هایت، وای از خنده هایت که حاضرم بزرگترین جنگ های دنیا را برایشان راه بیندازم، لرزیدنت به هنگام سرما و گل انداختن پوستت وقتی از چیز هایی که جرئت گفتنشان را نداشتی ولی ناچار میشدی به قلبت خیانت کنی و با لحنی آرام و برایم روایت میکردی، نگاه هایت به من، چرا نگذاشتی اعماق وجودم دست نخورده باقی بماند؟ نگاهت بی شرم ترین و در عین حال نجیب ترین نگاه جهان بود ، دست هایت، چه قدرت عجیبی در آن ها بود! چه لطافت و پاکی در آن ها بود، دستانم را بیشتر میگرفتی، دستانم را…
اگر بیشتر بگویم، تاب اش را ندارم.
من تو را حفظ بودم، من تو را مانند نقاشی ماهر به هنگام شنیدن کلمه عشق در ذهنم تصور میکردم و با این حال چگونه گذاشتم بی نظیرترین نقاشی ذهنم پاک شود؟ آن تکه جانم برود؟
کنار آمده ام، با همه، با تو ،ولی با خودم؟ لطیفه ای است اگر بگویم من به قبل از تو برمیگردم. تقصیر تو نیست، خودت را یکوقت مقصر ندانی، جرم تو سنگین تر از این حرفاست تکه جانم. ای کاش زندانی بند بند قلبم میشدی ای مجرم فراری من.
ای کاش حکم عشق را به پای تو نمیزدند، ای کاش فال من در این شب و امسال تو را به یادم نمی آورد، این بدن توانایی درد کشیدن ندارد، قلبم ناتوان شده است، می گویند برای پیریست ولی من خوب میدانم عشق تو پیرم را در آورد و می آورد و نمیدانم تا کجا با من همراه است ولی چیز زیادی نمانده است، شاید آن سوی آسمان ببینمت، آن سوی تمام درد ها. آنجا میبینمت.
پی نوشت:
میدانم نامه پر از قطرات اشک است، تصمیم ندارم دوباره روی کاغذی نو بنویسم.
اگر برای بار دیگر این کلمات را بنویسم قطرات خون که از چشمانم جاری میشود این بار کاغذ نامه را راحت نمیگذارند.
برایت فال گرفتم ولی دستانم توانایی قدیم را ندارند، کتاب از دستم رها شد و فالت را گم کردم، شاید اینگونه بهتر است، هیچوقت نخواهم فهمید من در فالت وجود داشتم یا فقط الهامی از یک عاشق خسته بودم.
زخم ناسور اعتمادم را
روی آیینه در خودم دیدم
از تو ای آنکه قاتلم بودی
من سر سوزنی نرنجیدم
جای تیرت به صورتم پیداست
این دو گویی که خالی از نورند
چشمها را هدف گرفتی، من
چشم گفتم چرا نپرسیدم
خندهها بعد رفتنت، رفتند
زرد و افسرده مثل پاییزم
هر چه میدیدم از تو میدیدم
هر چه فهمیدم از تو فهمیدم
صبر کن از تو کینه در دل نیست
تو بلندی و دست من کوتاه
گرم و عاشق تویی، تو خورشید و
من یخی زیر پای خورشیدم
ذرهای یخ که آب شد از شرم
وز حقارت به روی خاک افتاد
مزد نالایقی همین بوده است
من مبدل به خاک گردیدم
*
بعد خیام و کوزههایش، من
قصه از جاودانگی دارم
تا نوازش کنی مرا روزی
مثل یک گل دوباره روئیدم
نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران
شاعر: #مهدی_عندلیب
دانشجوی پزشکی ورودی ١٣٩٩ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #چای_ادبی #نوشتم_و_نخواندی #جوانه #سها #قسمت_چهارم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره چهارم
یادت هست روز هایی را که هیچوقت انتهایی نداشتند؟ سرخوشانه زندگی می کردیم و گاه گاهی برای مشکلاتی که اکنون از آن ها دردی دور به جای مانده اشک می ریختیم؟
نویسنده: ستاره آزاد
شاعر: مهدی عندلیب
گوینده متن: علی پورلر
گوینده شعر: محمدپارسا مظاهری
نوازنده سازدهنی: آرمین طهماسبی
نوازنده پیانو اول: تینا موسوی
نوازنده پیانو دوم: پارسا میرزاییان
#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_چهارم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
نوشتم و نخواندی - قسمت ۴.mp316.98 MB
❤🔥 13
"نمایش مرگ فروشنده" به کارگردانی نادر برهانی مرند سال 1393 جزو یکی از اجراهای موفق این اثر در ایران بود که در تالار اصلی تئاتر شهر تهران اجرا شد.
در این نمایش بازیگرانی چون حمیدرضا آذرنگ، نسیم ادبی، بهرام افشاری، رحیم نوروزی و بسیاری از بازیگران موفق تئاتر و سینما نقش آفرینی کردند.
این نمایش راجع به زندگی فروشنده سالخوردهای است که دورانش به سر آمده است و هضم این موضوع برایش غیر ممکن است. ویلی لومان شخصیت محوری و اصلی نمایش مثل میلیونها امریکایی دهه پنجاه است که در مناسبات جامعه سرمایهداری برای بقا دست و پا میزند...
پ.ن: میدونستید قیمت بلیط این تئاتر سال ٩٣، فقط ٢٠ هزار تومان بوده؟! 🥹
پرده اول این نمایشنامه شنبه ٢٣ دی ماه ساعت ١۵:٣٠ قراره خونده بشه... منتظرتون هستیم! 😍
🕰 دوشنبه ٢٣ دی ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۵:٣٠
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
📌اگه دوست دارین تو این نمایشنامه خوانی شرکت کنین روی این لینک کلیک کنین
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
5.08 MB
👍 4
Photo unavailableShow in Telegram
✨ کانون ادبی هنری سها برگزار می کند...
☑️ چهاردهمین جلسه نمایشنامه خوانی 🎙
نمایشنامه خوانی مرگ فروشنده (١) ⚰
نوشته ✍🏻: آرتور میلر
بیف: پدر آبروت رو بردم.
ویلی: منظورت چیه؟
بیف: پدر... من ریاضی رو افتادم...
ویلی : ترم رو که نیوفتادی؟
بیف: کل ترم رو افتادم. اون قدر نمره نیاوردم که مدرک بگیرم.
ویلی: منظورت اینه که برنارد حاضر نشد جواب ها رو بهت برسونه؟!
🕰 شنبه ٢٣ آذر ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۵:٣٠
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
📌اگه دوست دارین تو این نمایشنامه خوانی شرکت کنین روی این لینک کلیک کنین
@Soha_javaneh
@javanehjahad 🌱
❤ 3
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
✨سینما جوانه برگزار میکند:
💥اکران انیمیشن Chicken Run 2💥
⭐️ IMDB: 6.7/10
حیوانات پس از فرار موفقیت آمیز از مزرعه، پناهگاهی در جزیره ای آرام پیدا می کنند، اما به زودی، با تهدیدی جدید روبرو می شوند و باید ماموریت پرخطری را آغاز کنند و...
🗓 دوشنبه ١٨ دی ماه ١۴٠٢
📍دانشکده پزشکی،سالن شهدا،ضلع غربی،تالار دکتر معتمدی
⏰ساعت ١۵:٣٠ الی ١٧:١۵
🎫 برای تهیه بلیط به مبلغ ١٠ هزار تومان روی این آیدی @aidins کلیک کنید.
ظرفیت محدود!!!
🔗فیلم به صورت زبان اصلی با زیر نویس فارسی پخش خواهد شد.
منتظرتون هستیم💚
#جوانه #سینما_جوانه #اکران_فیلم
@Cinema_javaneh 🎬
@javaneh_tums🌱
👍 4
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.