Roman_sarah
پارتگذاری 👈 سرنوشت ما برای خرید فایل رمان تمام شده و همکاری و تبادل 👇 @s_d_80 اینستاگرام نویسنده 👇 https://www.instagram.com/novel_sara_?igsh=MTg5azJzYWQ4czl5NA==
إظهار المزيد1 237
المشتركون
+224 ساعات
+147 أيام
+230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from N/a
همش اینجاست یه پکیج خاص و کمیاب از برترین قصهها که قرارداد چاپ دارن و عضویت محدود☺️👇🏼📚❌❌
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟ازدواجی اجباری با پادشاه هوس باز
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸عشقی پر از خون در جنگ جهانی دوم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟امیر با نامزدِ برادرش ازدواج میکنه و...
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸عاشقانه ای میان زنی جسور و مردی عاشق پیشه
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عشق رئیس بزرگ به کارمند قرتیش
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸صیغه ای اجباری برای ادامه همکاری
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟فاصله ای میان عشق و نفرت
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸آوا برای پیدا کردن قدرتش به آریوال میره ولی...
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟ازدواج دختر بیست ساله با شیخ پنجاهساله
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸رفتن به پارتی به شرط نجات از بدنامی
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟به دستور مادرشوهرم در زندان به قتل رسیدم و...
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸موفقیت بشرط خیانت به معشوق
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟دیدار دوباره دو قلب عاشق که از بچگی بهم تنیدهاند.
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸دختر عاشق بزرگترین دشمن خانوادش شد.
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟زنی که برای عشقش قاتل میشه
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸دختری که معشوقه خیالی قاچاقچی حرفهای میشه.
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عشق اجباری وابسته به هوس
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸برای به دست آوردن قلب خانزاده، سر تنم قمار کردم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟دایانا عاشق یک مافیا میشه، جاسوسی یا...
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸عشقی از نوع ممنوعه
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟رابطهی عاشقانه با برادر قاتل مادرم
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸دردسر شش ماه چت کردن با یک ناشناس
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟وارث بزرگترین باند مافیای ترکیه که عاشقپرواز میشه
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸مردی جذاب از جنس آرامش،مرهم زخم های ناتمام
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عاشقانهای ناب میان دختر ترک و پسر بلوچ
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸عشقی برپایه یک شکست
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟بهم دست درازی شد مست کردم یادم برهخیانت دیدم
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸بعد مرگ عموم اسیر پسرعموی مذهبیم شدم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عاشق استاد جذاب دانشگاهمون شدم که با نقشه بهم نزدیک شده بود
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸دختری اسیر به دست دشمنان قسمخورده
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عشق رئیس مافیا
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸پسری که دوستش میدزدتش و قمار میش
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟عشقی برخواسته از دل یک کینه
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸تقاص گناه دایی و مادرم رو دادم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟فایل رمانهای کامل شده و ممنوعه
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸دوستدختر اجباری پسر شروزورگوی دانشگاهشدم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟ازدواجی اجباری با مردی بدل و شکاک
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸تنهاامیدمردم براینجات ازاین بیماریماتبعیدیها
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟زاده قدرت بودم میان تمام ضعفهای جهان!
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸مردی که بعد از ده سال از شکنجه فرار میکند.
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟با نبودش مثل یک حباب تو خالی بودم؛پوچ وتهی...
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸مرد نابینایی که بعدها فهمیدم بابای بچمه
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟سرنوشتم با رفتن به اون جنگل کاملا عوض شد.
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸مردبیرحمی که فکر میکردم شوهرمه ازشحامله شدم
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟انتقام به شرط قتلهای وحشیانه
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸عروس خونآشام ها توسط گرگینه دزدیده میشه
💚⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪📟بی خبر از گذشته ی تاریک دل بسته میشوند...!
ィ🤎⃚⃡⃝۪ٜ⃡۰۪۪۪۪۪🧸شبابهش تجاوز میکردوروزها روی زخماش بوسهمیزد
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
9صبح
300
Repost from N/a
نصفه شب بود و من تنها جلوی در خونه ی پسر عموم بودم!
کوچه خیلی تاریک بود و سگ توش پر نمیزد و قطعا راهم میداد خونش دیگه، خواستم جلو برم و زنگدرو بزنم اما ماشین مدل بالایی داخل کوچه پیچید و جلوی در خونه هاتف پارک کرد.
دختری که خیلی به خودش رسیده بود و عطر لانکورش تا ببینی منم میرسید از ماشین پیاده شد و من ماتم برد! دوست دخترش بود؟
زنگ در خونرو زد و صدای هاتف از اون ور افاف اومد: -چه دیر اومدی بیا بالا که کمرم الان میشکنه از مردونگی میفتم
با عشوه خندید:-باز کن بیام خوبت کنم
و در باز شد و من نمیدونستم چیکار کنم مردی که دوستش داشتم جلو چشمام قرار بود با یه دختر دیگه شب و سر کنه؟
دختر داشت داخل میرفت که یک لحظه نفهمیدم چی شد که جلو رفتم و بلند گفتم:
- اوی وایسا بینم خانوم کجا تشریف میبری؟
با تعجب سمتم برگشت: - شما؟!
پر اخم غریدم: -من نامزد هاتفم شما؟
جا خورد، از بالا تا پایین نگاه کرد که حرصی تر ادامه دادم:
-بیا گمشو برو بیرون از خونه ی نامزد من زنیکه
ابرو انداخت بالا:- گمشو بابا دختره ی غربتی ایکبیری تورو چه به سهیل بیست چهاری من تو تختشم
حرصی جلو رفتم و اصلا به این فکر نمیکردم که این دروغها چه نتیجه ای میتونه داشته باش برام:- رو تخت باتو چون تو هرزه ای ولی تو فکرش با من تا شب عروسی
حالام هری یالا
اخماش پیچید توهم به یک باره بهم حمله کرد و موهامو کشید صدای جیغم بلند شد اما منم موهاشو کشیدم و حالا اونم جیغ میزد صدا جیغ و داد تو حیاط پیچیده بود.
و هاتف بود که حیرون بدو وارد حیاط شد و با تعجب و بهت منو از اون زنیکه جدا کرد و داد زد: -کیمیا این جا چیکار میکنی؟
همین کافی بود که اون دختر لوس خودش رو تو آغوش هاتف بندازه و هق هق، زرتی گریه کنه و هاتف هم دستاشو دورش حلقه کنه.
همین کار باعث شد من مات تصویر روبه روم لال بشمو دختره گفت: - میگه نامزدت
-چــــــــــــی؟!
ساکت و با بغض فقط نگاهشون میکردم که دختر با همین حرف شیر شد:
- گفت نامزدت دختره ی غربتی بی همه چیز
هاتف توپید:- چی تو چی گف..؟!
به یک باره ساکت شد و کلافه روبه دختر گفت:
-هاتف برو تو کم جیغ جیغ کن من تکلیفمو با دخترعموم روشن کنم میام
قلبم داشت خورد میشد و دوست داشتم بغض منم بشکنه اما غرورم به اندازه ی کافی شکسته بود و همین که دختره رفت تو هاتف بد توپید:
-دختره ی احمق واس چی این ساعت از شب خونه ننه بابات نیستی هان؟
به خونش اشاره ای کردم: -دوست دخترت چرا خونه ننه باباش نیست منم به همون دلیل
جا خورد و اخماش بد پیچید توهم:
-تو خیلی بیجا میکنی خیلی غلط میکنی با چی و واس چی اومدی اینجا؟
جوابشو ندادم و با صدای لرزون گفتم:
-تو چی؟ تو بیجا نمیکنی مثل آدمای هول دختر میاری خونت تا شبو باش سر کنی؟
بدش میومد کسی تو کاراش دخالت کنه و به یک باره سمتم اومد مچ دستمو محکم گرفت جوری که جیغم هوا رفت و اون بدون حرف کشوندم سمت خروجی که نالیدم:
-هاتف واستا تنها اومدم کسی باهام نیست آیی دستم واستا... میترسم من شب واستا
اما پرتم کرد از خونش بیرون و در حیاطو محکم به روم بست و با صدای بلندی گفت:
-دختره آویزوون
و من اشکام و هق هقم دیگه شکست و جیغ زدم:
-من آویزون نیستم من فقط دوست داشتم
اما دیگه ندارم هاتف میشنوی دیگه دوست ندارم
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
مهسا رو پس زدم و در اخم گفتم:-جمع کن برو بهت گفتم امشب حال و حوصله ندارم دیگه
پوفی کشید و رفت؛ به ساعت نگاه کردم دوازده و نیم بود چه غلطی کرده بودم من؟
یه دختر هجده ساله تو محله ای که خیلی زیادی خلوت بود چیکار میکرد؟!
از جام پاشدم و بدو سمت کوچه رفتم و به امید این که با ماشین اومده باشه دنبال پرایدی گشتم اما پیدا نکردم و به یک باره از ته کوچه صدای ضعیف جیغ دختری اومد!
کوچه ما بنبست بود و...؟؟
ترسیده بدو سمت ته کوچه رفتم و هوار زدم:
- کیمیا؟!! کیمیا؟
و به ته کوچه که رسیدم پسریو دیدم که از ترس با شلواری که تقریبا پایین بود فرار کرد و قبل این که زیر مشت و لگد بگیرمش نگاهم به دختری خورد که بی جون و ترسیده روی زمین خاکی افتاده بود و نه فقط نه:
- کیمیا
بدو سمتش رفتم و لباساش تنش بود اما از ترس جون نداشت و بغلش کردم و هوار زدم:
-بگو کاری نکرد بگو کاری نکرد یالا بگو
هق هقی کرد و فقط زمزمه کرد:-درد دارم درد
بدنم یخ بست وضعیتشو چک کردم و اما لباسش تنش بود و نالید: - پهلوم پهلوم کیمیا
هقی زد و به خاطر تاریکی هوا چیزی نمیدیدم و دستمو روی پهلوش کشیدم که صدای جیغش بلند شد و دستم خیس شد!
خون بود؟
چاقو بهش زده بود؟!
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
1600
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
600
Repost from N/a
رادوین تقوی پسر بزرگِ خانوادهی تقوی.
مردی که نگاهِ کوچیکی سمت دخترها نمیندازه، عاشق دختری که از قضا خواهر زنداداشش هست شده…
دختری که توسط آدمهای شاهرخ تقوی دزدیده شده و بهش تجاوز شده، حالا رادوین برای نابود شدن کابوسهای دختر باید آدمهای پدرش و دستگیر کنه و…🫣🔥💦
https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
1پاک
2300
Repost from N/a
«ملکه کیه نامدار؟؟»
«ملکه یک زن زیبا و اصیل و قدرتمنده ، تنها زنیه که تونسته بین این آدما برش داشته باشه ، تنها زنیه که پوسته گرگ کشیده تنش و بین این جماعت گرگ ، خوش رقصی میکنه، ملکه پاشنه آشیل بزرگمهره ، نمیترسه ، کله شقه، افعیه ؛ ملکه ۴ ساله داره پلن میچینه ، میخواد خیلیا رو بسوزونه ، ملکه طماعه ، حریصه ، ملکه آدما رو دوست نداره ، ملکه آتیش بازی دوست داره ، دغله ، رندِ ، ملکه یک پایان غیر منتظره برای سریالیه که همه ی این آدما بازی میکنن ؛ ملکه نمیترسه اما محتاطه ... ملکه عزادار مرگ دختر چهار سالشه ؛ ملکه تویی آذی فرهان ، ملکه بودن برازنده ی توعه . کینه برازنده ی نگاهته ، انتقام حقته ملکه . »
https://t.me/+tfR-_gU_8UpmNGE0
۱۰ صبح
2500
Repost from N/a
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب تو دل برو …
اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود.
زن و بچهای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔
حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌
اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨
زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده
هم دلشو به شکنجهگرش ببازه
https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0
۹صبح
1900
Repost from N/a
در ازای طلبی که از پدرش داشته دختره رو صیغه کرده و ازش رابطه میخواد‼️🚫
- قشنگ با کارات بهم نشون میدی حسابی دوسداری تحریکم کنی !
سرش داد زدم
- من همچین کاری نکردم ولم کن، حالم داره از بوی الکل دهنت بهم میخوره
با مشت کوبیدم به سینش و زار زدم
- تو مرد نیستی!
اگه مرد بودی جای طلبت یه دختر برنمیداشتی بیاری اینجا دستمالیش کنی!
عصبی تر شد که بلندم کرد و کوبیدم روی تخت دوباره جیغ زدم بلند شدم فرار کنم اما از بازوم گرفت و دوباره پرتم کرد روی تخت،
زانو هاشو گذاشت دو طرف پام جوری نتونم تکون بخورم
- ولم کن...
- ولت کنم؟ مگه نمیگی مرد نیستم میخوام مردونگیمو نشونت بدم یه مرد با زنش چکار میکنه؟
جیغ زدم
- من زن تو نیستم!
- هستی لعنتی، هستی! زن صیغهایمی و من امشب تا صبح میخوام مرد بودن و نشونت بدم؟
https://t.me/+xBlT9mc13UwxZmNk
۲۲
700
Repost from N/a
من حامیم، حامی مجد!
مرد خشن و مغروری که صدای قدمهام ترس به دل همه مییاندازه، مردی که اختیار جون زیر دستام توی مشتمه!
که کسی جرئت مستقیم نگاه کردن به چشمهاش رو نداره، ولی اون دختر...
امان از اون دختر گستاخی که اومد و شد بلای زندگیم!
به خودم قول دادم اون رو به هر روشی مال خودم کنم، حتی اگه اون روش این باشه که توی شرکت بهش تجاوز کنم...❌🔥
https://t.me/+m2jlmwdgRBo1ZDM0
۲۱
1600
Repost from N/a
چیزی میخای که بعد از خوندنش شب خوابت نبره بزن رو لینک😳👇
لگدی به جسدهای زیر پاهام زدم و از روشون گذشتم
_ وای اینا ...اینا مردن!
تو کی هستی؟!! بزار برم خواهش میکنم!
بی توجه به صدای جیغای وحشت زدش تا کنار گالن خون کشیدمش
با دیدن اون حجم از خون خودشو کثیف کرد که با لذت قهقهه ای زدم
_با خون تو این نوشیدنیمو شیرین تر میکنم
تا به خودش بیاد چنگال بلندمو که مثل چاقو بود روی گردنش زدم که سرش زیر پاهام افتاد
با حس وصف نشدنی ای بینیمو به گردنش رسوندم و نفس کشیدم و خم کردم تا خونش بریزه روی بقیه ی خون ها.....
https://t.me/+Uyelpia2TZUjB6Ib
https://t.me/+Uyelpia2TZUjB6Ib
بعد از خالی کردن و کشیدن خونش بدنشو تا کنار دیوار کشیدم و میخ زدمش به دیوار با لذت به شاهکارم نگاه کردم و برای خودم کف زدم
_چه تابلوی قشنگی!
۱۸ پاک
1410