کانال رمان های زهرا حداد همدانی /امیر سپهبد ⛓️🍷
بسم الله الرحمن الرحیم ❌کپی ممنوع❌🔐 عطرین: چاپ شده🌹🍫 امیر سپهبد: آنلاین ⛓️🍷 امیر سپهبد نام پسر این داستان جذاب و معمایی است🍷⛓️ خاج: آنلاین♣♦♥♠ اینستاگرام نویسنده:❤https://instagram.com/zahra_hadad_hamedani97?igshid=ZDdkNTZiNTM=
إظهار المزيد3 504
المشتركون
-1124 ساعات
+1187 أيام
+17630 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from N/a
اگهدنبالرمانآنلاینیهستیکهتابستون
امسالتروبسازهاینچنلوبههیچوجهازدستنده🫣🤌🏻
اینرمانتهخندست🍃😂
نگاهم که به نرده های پله افتاد ، جرقهای توی ذهنم ایجاد شد ...
با شور و ذوق خودم رو روی نرده ها تنظیم کرده و سُر دادم ، خوشبختانه بخاطر لیز بودن نوع چوبشون خیلی تو زحمت نیفتادم
سرعتم داشت بیشتر میشد که با یک برجستگی گرد مانند ته نرده ها مواجه شدم ، اما وقتی خواستم خودمو متوقف کنم که دیگه دیر شده بود ...
پایین تنهام محکم باهاش برخورد کرد و الهم الفاتحه مع الصلوات ! حس میکردم جدی جدی نازا شدم و بزور جلوی خودمو گرفته بودم تا جیغ نزنم
دستموجلوی دهنمگرفته و دردمو با فرو کردن دندونام تو پوست دستم فروکش کردم
با صدای قهقههای مردونه تازه متوجه شاهان که روبروم دست به سینه از خنده داشت غش میکرد شدم ...
با حرص که از درد مشهود شده بودم گفتم :درد بابات ، نخند!
دستشو دور شکم چند تیکهاش پیچیده بود و لابهلای خنده هاش با اشاره به پایین تنهام گفت: اون پایینیه سالمه ؟
سریع جویین شو تا پشیمون نشدی !
https://t.me/+dyeNGlMcuh03Y2Y0
23
5800
Repost from N/a
نیمه شبی که از دست افراد مافیای خطرناکی فرار کردم، فکر میکردم همهچیز تموم شد.
ولی اون شب به زیرزمین خونه مردی پناه بردم که زمین تا آسمون از تصوراتم فرق داشت. اون یه مرد ایدهآل و بی نظیر بود!🤤🔥 مجبور شدم به دروغ خودم رو با هویتی جعلی معرفی کنم، فکر میکردم با خارج شدنم از اون منطقه میتونم آزاد بشم ولی وقتی سد راهم شد و اجازه خروجم رو نداد، فهمیدم اون مرد...
بزرگترین و خطرناکترین دشمن مافیایی بوده که من تمام این مدت از دستش فرار میکردم و حالا.🔥🔞
https://t.me/+hvG7OFD4paFhYTIx
https://t.me/+hvG7OFD4paFhYTIx
9پاک
8800
Repost from N/a
این رمان دارای باز و بدون سانسور که مناسب هر سنی نیست🔞
-بکن این لباس سفید مسخره رو!
با چشمانی وق زده نگاهش میکنم:
_وسط عروسیمون لخت بشم؟
نگاهش گویا قندیل بسته:
_گوش نکنی میگم همه رو به رگبار گلوله ببندن.
کتش را کنار زده و هفت تیرش را نشانم میدهد...
خدای من اینجا چه خبر بود؟!
https://t.me/+IAKn-GzMNs82NGM8
۱۸
5200
Repost from N/a
میدونستم من رو به چشم یه دختربچه تخس و یه دنده میبینه که جز کلکل کردن چیزی بلد نیست ، اما من دیگه طاقت نداشتم ، هرطوری شده میخواستم که مال اون باشم! خودمو جلو کشیدم و آروم طوری که از خواب بیدار نشه ، بوسیدمش !
اغراق نبود اگه بگم فقط میخواستم زمان بایسته و توی همین حالت بمونم ...
یک آن دستی پشت کمرم قرار گرفت و منی که روی شکم چند تیکه شاهان بودم روی تخت پرت شدم
مگه خواب نبود ؟! خمار و تیز نگاهم کرد و با صدایی دورگه شده لب زد :
_ تو خواب هم امون نمیدی نه ؟
بعد مکثی کوتاه رو به من بهت زده ادامه داد :
_ بچه خرگوش حواسش هست که کیو بیدار کرده ؟!
مستانه خندیدم و لب زدم :
_ تو ، یا پایینیو ؟!
روم خیمه زد و چند میلی متری صورتم لب زد :
_ میخوای !
ادامهاش لینک زیر :🫣🍃
https://t.me/+dyeNGlMcuh03Y2Y0
18
9000
کتاب آمال و طومار زهرا ارجمند نیا رو میخوای؟
کتاب توبه شکن زهرا قاسم زاده رو میخوای؟
کتاب ابریشم نخ کش دریا دلنواز رو میخوای؟
کتاب انگور نارس پگاه مرادی رو میخوای؟
کتاب شاه بی دل پروانه قدیمی رومیخوای؟
کتاب زیر سایه درخت توت لیلا نوروزی رو میخوای؟
https://t.me/+03-GdQhj2wNmYjE8
مفت و مجانی این کتاب های چاپی رو داشته باش😌🤤
7310
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🎃نبرد بین شاهزاده اجنه و موجودی ناشناخته! قسم خوردم دنیا روجهنم کنم. کی برندست؟ من یا اون جن کوچولو؟
🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست
🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
🍒عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
🥕برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
🥥دوست داشتنش ساده نیست
🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه
🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
🍋دختری که باید برای نجات قبلیهاش یاد بگیره بجنگه
🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
🍉عشق تا بینهایت
🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش
🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🍍عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🍋اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
🍋🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت
🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
🥭ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
🍉مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود
🫐من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🍑بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
🥭دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🍎عشقم بهم خیانت کرد
🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
🍒رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🍋🟩 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
🥝عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم
5100
Repost from N/a
وقتی میخواستم بهت بگم حاملم رفتی!!
-دلیل داشتم روژیا چرا همیشه همه چیز رو بزرگ و گندش میکنی!یعنی تو به عشق من شک داری؟
پوزخندی نثار چهره ی مسمم اش انداختم:
-آره شک دارم...برای چی باید یکبار دیگه بهت اعتماد کنم حامی؟؟
برای اینکه بازهم با لباس عروس توی ارایشگاه قالم بزاری؟
یا نه...بگو ببینم چطوری میخوای بچه ی از دست رفته ام رو برام جبران کنی،تو از حال بد یه مادر که فرزند از دست میده چی میدونی؟
دمی از هوا گرفت به سمتم قدم برداشت:
-روژیا من درکت میکنم اما یه فرصت دوباره میتونه همه چیز رو درست کنه...دستی که به سمتت دراز شده رو پس نزن،میدونم دوستم داری!
داد زدم:
-نه..دیگه دوست ندارم!!!
https://t.me/+IAKn-GzMNs82NGM8
14
12210
Repost from N/a
من طلام ! طلا طهرانی ...
دختر یکی از بزرگترین وارد کننده های مواد مخدر ، اما تا ۱۷ سالگی که سرطان گرفتم و به پیوند مغز و استخوان توسط خانواده واقعیم نیاز پیدا کردم ، تازه حقایق اصلی راجع به خانوادهام رو فهمیدم
خیال میکردم اینکه پدرم من رو ۱۷ سال پیش رها کرده دلیلی جز سنگ دلی و بیرحم بودنش نداشته
اما غافل از اینکه بودن دخترش تو زندگیش باعث چه بلایا و جنایت ها میشه ، تصمیم گرفتم پیداش کنم!
به کمک یکی از دوستای دور فامیلمون ، شاهان سرمند !
اما خیلی طول کشید تا بفهمم چیزی جز بازیچه نبودم ...
https://t.me/+dyeNGlMcuh03Y2Y0
13
10420
Repost from N/a
Photo unavailable
آرسین، مرد جدی و خطرناکی که رئیس مافیای یک مجموعهی بزرگ و قدرتمند ترکیهست! 😎🔥
تو خونهش، دختر مرموز و چشم قهوهای رنگی رو پیدا میکنه که بیاجازه وارد منطقهش شده.🤤
ولی دلبر چشم قهوهای از دستش فرار میکنه و قصد خارج شدن از منطقهی ممنوعه رو داره.
در حالی که نمیدونه، برای خارج شدن از اون منطقه یا باید بمیره و یا همراه آرسین دنبال دختری بگرده که بهش کلید سازمان میگن و در ازای پیدا کردنش، پاداش خوبی بهشون تعلق میگیره.
ولی آرسین خبر نداره دختر ناشناسی که دنبالش میگشتن، در واقع... همکار چشم قهوهایِ جدیدشه! 😈🔥
https://t.me/+hvG7OFD4paFhYTIx
https://t.me/+hvG7OFD4paFhYTIx
صب بپاک
13920
Repost from N/a
-این درد پریودی لامصب تا کیه؟
خاکستر سیگارش را میتکاند.دکمههای پیراهنش باز است و سینه برهنه ورزیدهاش جلوی چشمم دلبری میکند.
لبم را زیر دندان گزیدم.
-برای هر زنی فرق داره !
اخم میکند وقتی نگاهم میکند:
-هر زنیو نپرسیدم تو رو پرسیدم !
این بار نگاهش روی لبهایم سُر میخورد:
-اون بدبختا رو هم ول کن !
صورتم سُرخ میشود.با گونههای گُل انداخته میگویم:
-۶روزه !
به سیگارش پک میزند و نگاهش سرتاپایم را وجب میکند:
-چندمین روزته؟
با خجالت گوشهی لباسم را در دستم مشت میکنم و وقتی لب میزنم "دومین "با حرفش تمام تنم مثل شبهای ترسناک دیگر یخ میزند:
-سخت شد که یعنی باید تا چند روز دیگه صبر کنم و بهت دست نزنم !
https://t.me/+jtqFr2cbFtMxNmE0
5400
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.