خیلی دور، خیلی نزدیک

واقعا بدترین کاری که می‌تونید با من بکنید اینه که ناامیدم کنید؛ عصبانی و ناراحت نه، ناامید. وقتی از کسی ناامید می‌شم یه چراغی که تو دلم واسه‌ش روشن کردم خاموش می‌شه و یه بخشی از قلب منم تاریک می‌شه. : Anderson

‏کمک کردن به بقیه خیلی بامزست اینجوری که: من که دیگه نمیتونم شاد باشم بیا یکاری کنیم تو خوشحال بشی که به واسطش منم چیزی حس کنم. : Ben

هرچقدر هم دوستت داشته باشم وقتی اذیتم کنی ازت ناامید می‌شم.

جای محبت با هیچی پُر نمی‌شه.

تو آینه‌ بغل تاکسی زنی رو دیدم که ادامه می‌ده. با تمام خستگی‌ و بی‌پناهی‌ش ادامه می‌ده و سعی داره درست کنه.

وقتی کسی دوستت دارد، چیزهای ترسناک کمتر ترسناکند. مثلا زندگی. -حمید سلیمی.

امروز قهوه نخوردم. دیروز هم. سعی کنید بهم نزدیک نشید.

کار از تماس گذشته، ما دیگه باید لمس کنیم همو.

یه خواهر برادر خوشگل هستن که وقتی میام تراپی تو کلینیک می‌بینم‌شون. فوق‌العاده خوش تیپ‌ و ناز و بوس بوسی. حال آدم خوب می‌شه زیبایی‌شون رو می‌بینه.

شاید یه‌سری حرف‌های ناگفته تو آغوش گفته می‌شه.