cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

♡𝓐𝓻𝓭𝓲𝔂𝓪 𝓯𝓪𝓷♡

🤍ℒℴνℯ🤍 تو نهایتِ عشقی نهایتِ دوست داشتن و در لابلای این بی نهایت ها چقدر خوشبختم که تو سهم قلب منی🤍 رمان سرنوشت♡تمام شده رمان عشق گمشده♡در حال تایپ تولد چنل ۱۴۰۰/۸/۱۷🤍💫 نظرات و پیشنهادات 👇 https://telegram.me/BiChatBot?start=sc -440585-5IodCx3

إظهار المزيد
إيران197 351Farsi189 176الفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
195
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

به زودی کانال خصوصی میشه
إظهار الكل...
#خاطرات ✨فصل دوم✨ پارت۵۱ ✨کپی ممنوع✨ رسیدم در خونه باز شد و رفتم داخل ماشینو پارک کردم و رفتم تو خونه که یه چی خورد تو سرم و افتادم وقتی بهوش اومدم به یه صندلی بسته شده بودم رکسانا:بلاخره بیدار شدی سروان ارسلان:چرا منو بستی ها رکسانا:ازت متنفرم خیلی.....تو باعث شدی بابام بمیره چجوری خودتو جا زدی ارسلان:چرا چرت و پرت میگی رکسانا:سعی نکن بپوشونی دیروز پلیسا رفتن شرکت و محاصره کردن بابا داشت فرار  میکرد ولی کشتنش ارسلان:چی؟ رکسانا:تو باید تاوان بدی تقصیر تو بود...تو عملیاتِ بابا رو لو دادی ارسلان:من لو ندادم با سوزش صورتم تازه فهمیدم گورم کندس رکسانا:فک کردی ولت میکنم؟دودمانتو آتیش میدم عوضی بابام تنها کسی بود که داشتم تو این دنیا دیگه.....دیگه هیشکی و ندارم ارسلان:من واقعا متاسفم....من رکسانا:خفه شو......عوضی.....انقد بزنیدش تا جون بده دستامو باز کردن و بردن تو یه اتاق زیر و مشت و لگد داشتم له میشدم که دیگه جز سیاهی چیزی ندیدم ☆دیانا☆ ساعت ۸ شب بود ولی ارسلان نیومد عجب آدمیه ها مثلا قرار بود زودتر بیاد کلافه رو مبل نشستم و بهش زنگ زدم ولی خاموش بود با صدای ممد به خودم اومدم ممد:چته تو دیانا:هیچی همش سرد حرف می‌زد هنوز منو نبخشیده ممد:آها ینی باور کنم هیچیت نی دیانا:ارسلان جواب نمیده ممد:این کجاش نگران کنندس دیانا:قرار بود زود تر بیاد خونه نیکا کو ممد:مونده بوتیک.یه ساعت دیگه میاد رفتم تو آشپز خونه ماکارانی درست کنم موادشو ۲ ساعت پیش حاضر کردم ماکارانی و آبکش کردم .... نیمه شب... ساعت ۲ شده و هنوز نیومده از ساعت ۱۲ دارم تو حیاط قدم میزنم تا بیاد نکنه تصادف کرده یا چمیدونم یه چیزیش شده به محراب زنگ زدم هوفففف واسه چی خاموشه به متین زنگ زدم اونم که همش اِشغاله زنگ زدم امیر که به دو بوق رسید و جواب داد:جانم سلام کردم و حالم و پرسید دیانا:حالم خوب نی امیر:چرا دیانا:ارسلان نیومده خونه امیر:داداش زنگ زدی ۲ شب اینو بگی؟ از لحن داداش خوشم اومد و ریز خندیدم و گفتم:آخه قرار بود زود تر بیاد با هم بریم بیرون امیر:آها دیانا:میگم میتونی گوشی و بدی محراب؟ امیر:راستشو بخوای....محراب بعد از فوتبال رفت بیرون هنوز نیومده خونه دیانا:یا خدا...واسه همین خاموشه امیر:حتما یه کاری داشتن دیگه تو هم دلشوره نداشته باش درس میشه همه چی برو بخواب فردا صبح ارسلان پیشته دیانا:امید وارم رفتم تو اتاقم و به امید اینکه بخوابم چشامو بستم ♡ارسلان♡ نمیدونم چن روزه چن ساعته یا چن ماهه که اینجام این رکسانا ول کنِ من نی بی جون گوشه ی اتاق نشسته بودم ♡دیانا♡ یه ماهه که نیست غیب شده محراب درگیره کاراشه دریغ از یه خبر اشکامو پاک کردم و رفتم پایین مهشاد بدنشو گرفته بود و عرق رو پیشونیش نشسته بود دیانا:چت شده تو مهشاد:م.....من.... کنارش نشستم...تب نداشت ولی واس چی دیانا:چت شده مهشاد:م....میتونی لباسمو بیاری دیانا:آره ولی کجا میخوای بری مهشاد:نپرس آجی....نپرس سریع لباسشو بهش دادم پوشید و گوشیشو گرفت دستشو از خونه زد بیرون ارسلان کم بود مهشاد اضافه شد محراب زنگ زد که جواب دادم:بله محراب:گوشیو بده مهشاد...زنگ میزنم جواب نمیده دیانا:مهشاد رفت بیرون محراب:چی....چه غلطی کردی دیانا:وااا محراب:برو بیرون بیارش خونه دیانا:چرا محراب:سوال نپرس برو سریع لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون تا مهشاد و پیدا کنم ☆مهشاد☆ احسان عوضی چن روزه جواب تلفن نمیده ساقی پیدا نمیشه دارم جون میدم واسه یه تیکه مواد رفتم تو پارک شاید یه کی پیدا شد بی جون رو صندلی نشستم که یه دختره کنارم نشست:مواد میزنی مهشاد:ب...به تو چه رکسانا:من ساقیه مواد.بگو چی میخوای ۳ شماره تو دستته مهشاد:نمیدونم یه چی بده حالمو خوب کنه رکسانا:دستت و باز کن دستمو باز کردم و یه چیز کوچیک مشکی داد بهم رکسانا:مثه شکلات بخورش ازش گرفتم و خوردم بعد چن مین حالم کوک شد رکسانا:خوبی مهشاد:ار...آره رکسانا:خوبه مهشاد:باز بهم بده رکسانا:خیالت راحت یه بسته چیپس بهم داد مهشاد:چیپسش چیه رکسانا:مواده توش.....مثه آدم مصرف کنی واسه ۴ روزت بسه مهشاد:چقد پول بدم رکسانا:شمارتو بده بهت شماره کارت میدم مهشاد:اوکی شماره دادم و رفتم سمت خونه (نویسنده:رکسانا همون کسیه که ارسلان و دزدیده) ☆محراب☆ رفتم خونه ی دیانا اینا تا ببینم مهشاد چی شد رفتم تو خونه که مهشاد و دیدم رو مبل نشسته محراب: کجا رفته بودی مهشاد:حالم خوب نبود رفتم بیرون محراب:مگه نگفتم نرو بیرون فعلا مهشاد:نمیتونستم محراب:واس چی میمردی😠 مهشاد:آره دیانا:اَه بسه دیگه رفتم تو اتاقمو در و بستم هر چی بدبختیه رو سره من میریزه کاش هیچوقت نمیومد ایران اونوقت این همه اتفاق نمیوفتاد..........
إظهار الكل...
اونایی که میخوان استوریای اکیپ و ببینن تو این کانال جوین شن
إظهار الكل...
إظهار الكل...
اکیپ نیکا فلاحی

𝑀𝑟:{F}546 ما توی این کانال استوری های اکیپ و پستاشون و لایو ها و لینک پست یوتیوبشون رو میزاریم❤💙 امیدوارم حمایتمون کنین💜😍 💜 @tbnikafalahi 👈تعرفه تبلیغات در چنل 💜 لف نده بیصدا کن 8000___🏃🏃🏻__6000 تولد کانالمون: ۹۹/۳/۲۵

1:00 بهش فک میکنی💜✨
إظهار الكل...
بلاخره قابی که شکسته بود درست شد:) دوباره ممتین و کنار هم دیدیم❤⚜💙
إظهار الكل...
بهش فک میکنی
إظهار الكل...
سلام خفنا💜🤍 این چند روزی امتحان ترم دارم نمیتونم فعالیت کنم لفت ندید💔 بمونید کلی پارتای خفن تو راهه:) #Raha
إظهار الكل...
پیام ناشناس                        ‌ ‌‌‌    ‌ نویسنده جونی رمانات عالیههههه😍 ولی چرا ازعشق گمشده پارت نمیزاری خوووووو🥺😢 :میزارم به موقش🙃💜🤍
إظهار الكل...
پیام ناشناس تو رو خدا بگو ممد و متین چرا دیگه نیستن تو میدونی؟🥺 :خوب من حرف زیاد شنیدم! یکی از فنا تو اینستا میگفت وقتی ممد و نیکا رفتن ترکیه متین به یکی ویس داد گفت ممد و نیکاواسه جذب فالور رفتن ترکیه و فلان و..... بعد ممد یه لایو گزاشت و گفت مجبور بودم برم بعد چن مدت یه لایو با هم میزارن ولی بعدش دیگه خبری از ممتین نشد بعضیا هم میگن تقصیر ممده انقدر مغروره که نمیره پیشه متین اینا رو گفتم بدونید هر کی یه چی میگه واقعیت تو دل اون دو نفره و ما نمیدونم چی تو دلشونه پس.... #قضاوت_نکنیم
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.