Mademoiselle Andersen
1 110
المشتركون
+124 ساعات
+127 أيام
+3830 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
نمیدونم در آخر روزها چه اتفاقی میافته که هر شب میشینم بابت تنهایی مامان و بابام گریه میکنم. یا برای اینکه چرا کافی نیستم توی تلاش کردن و انقدر کم تلاش میکنم.
پ.ن: نوشتههای بالا برای ساعت ۱ شب اینا هستن که سند نکردمشون.
تا حالا از اینکه خوابیدید عذاب وجدان گرفتید؟ البته اگر نمیخوابیدم واقعا مریض میشدم از کمخوابی، ولی باز دلیل نمیشه از اینکه خوابیدم و کارام رو ول کردم عذاب وجدان نگیرم.
باز الان بهتر شدم یکم، قبلا اگر وسط کارم بیهوش میشدم از خواب وقتی بلند میشدم یواشکی قشنگ تا یک ساعت گریه میکردم از شدت اون احساس بد عذاب وجدان.
👍 9❤ 5😢 5
پست بالا رو یک ساعت پیش نوشتم، و خب وقتی که درستش کردیم، مولتیمترمون خراب بود و روی یه لامپ کوچیک تست کردم که روشن نشد، آرمیچر رو هم کار ننداخت و پروژه با شکست مواجه شد 😂😂😭😭🫵🫵
فردا دوباره از اول انجامش میدم.
🔥 11👏 2
من نمیدونم شما توی یک جمعهی معمولی چیکار میکنید اما من در آخر روز دارم سرنگ توی یخچال میگردم که باهاش سدیم هیدروکسید تزریق کنم داخل باطری که ساختم و بعدشم با مولتیمتر تست کنم ببینم کار میکنه یا نه (کار نکنه میشینم وسط اتاق گریه میکنم چون خیلی سرش ذوق دارم). بعدشم یک مدار درست کنم و توش از این باطری استفاده کنم.
پ.ن ۱: میدونم خیلی این چیزا بیسیک هست به روم نیارید لطفا 😭😭😂😂🫵🫵
من این ترم یک واحد ازمایشگاه فیزیک۲ هم برداشتم. و این من رو خیلی خیلیییی بیشتر از قبل به برق و الکترونیک و خود فیزیک علاقه مند کرد. من چون از قبل هم خیلی علاقه داشتم، و این کلاس باعث شد که خیلی بیشتر از قبل توی سرم بیفته که دو رشتهای کنم. حالا چرا دو رشتهای؟ چون شیمی رو حتی بیشتر از این علاقه دارم بهش و یکی از تصمیماتی که همیشه از گرفتنش خوشحالم و درست بوده، شیمی خوندنه.
🔥 9❤ 5
دیروز یه شمایل کامل از زندگیم وقتی سال جدید شروع شده است: صبح زود بلند شدم برم دانشگاه، توی راه کلا داشتم میبافتم و بعد کلاس سفارش تحویل دادم. استاد درباره روند مطالعهی آزادم پرسید و گفت که حتما ترم بعد دروس تخصصی رو با خودش بردارم (قصدم از اول هم همین بود 🥲) بعدش رفتم چشم پزشکی و جواب ازمایش چکاپ رو هم تحویل گرفتم که حتما باید ببرمش به دکتر نشون بدم چون نتایجش جالب نبود اصلا. رفتم نمایشگاه گل با دوستام و برگشتنی ۱۰۰ تا گلسر برای سفارشا خریدم و کتوشلوارم رو از خشکشویی تحویل گرفتم. ساعت ۹ شب وقتی رسیدم خونه دیدم داداشم پیتزا درست کرده و مامان و بابام رفتن تنهایی جلوی تلوزیون خوردن و فیلمشون رو داشتن میدیدن. غذام رو خوردم و رفتم توی تاریکی و سکوت اتاق استراحت کردم و یکم بافتم و بدون اینکه متوجه بشم خوابم برد تا ۶ صبح و دوباره این روند رو با تغییراتی جزئی سر گرفتم. مثلا دیروز وقت نشد درس بخونم، امروز صبح خوندم.
حقیقتا، این ترم خیلی زیاد احساس بلد نبودن دارم. خیلی بیشتر از ترم قبل.
❤ 12👌 2
Lilith défile au fil des nuits
Et je me devine même à l'endroit et l'envers
Lilith ma ville, mon film
Oublie de fermer les paupières
Sur ses yeux de verre clair
Sur ses yeux de verre
Au clair de la lune transie
Lilith sifflait une mélodie
Sur un petit fil, sur un petit fil de folie
Sur un petit fil sans vie
Lilith sans vie, à vie s'ennuie
Des vents, de la pluie, aux vents de la pluie
Lilith, Lilith, sourit et puis se perd
Dans la nuit claire d'un autre univers
Lilith, Lilith, est-elle enfouie au fond d'une rivière
Pour la vie entière, pour la vie entière
Au claire de la lune transie
Elle sifflait une mélodie
Sur un petit fil, sur un petit fil de folie
Sur un petit fil, elle s'est enfuie
Lilith, Lilith, sourit et puis se perd
Dans la nuit claire d'un autre univers
دوباره ثانیهها برگشتن عقب
و من، منم
این منیت جدا نمیشه از تنم
تو جنس کیو می فروشی توی ویترینی که ساختی.
تو چی هستی؟ چی میخوای؟ چی میگی؟ این مهمه تو دنیا رو چی دیدی.
Darkness has found it's way
Through the passage of time
Soon the night will fall
Lights fade away
A night covered with hope is interrupted
Guarded by the stillness of the night
She still hopes for resurrection
Forgetting the mighty powers of her dreams
For nights she's being dragged into profound worlds
Worlds filled with denying tears
Together in battle with the weakened hope
She conquers her uncoped past
Sweet little girl, don't hold on to the night
Hold on to the shadow of the future
Hold on to the intransparent light
And the silence of your tears
Let me be your unconscious mind
Open your eyes and walk the path
That leads you to the past and see
The future will be your saviour
Push away the burden that haunts you
Banish your tears and
Enter a world of hope and joy
Let me be your unconscious mind
Open your eyes and walk the path
That leads you to the past and see
Love and joy are weak without grief
Do not forget the pain
But caress it as a token of your life
Go... Go away...
Let me take you to the dark womb
For nights she's being dragged into profound worlds
Worlds filled with denying tears
Together in battle with the weakened hope
She conquers her uncoped past
For nights she's wandered
Through valleys of pain
She hopes but in the end
Eternity... Forever...