cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

𝒄𝒐𝒄𝒐𝒂 𝒏𝒐𝒗𝒆𝒍💛✨

🙂🧡

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
197
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

دختر کوچولویه اربـاب🥀🧛🏻‍♀️🍷 پارت بیست پنچ🥀🍷 از اتاق بیرون رفت بعنی همه اونا ب نگهبانا سرویس دادن؟ چرا داش ک/صشر میگف مرتیکه ک/صخل هوففف سرمو رویه بالشت گذاشتم و چشمام رو بستم 5:30 در به شدت باز شد و سر خدمتکار با تمسخر بهم گفت: برو گمشو ارباب کارت داره زنگ از رخم پرید یعنی واقعا تازه اولش بود!؟ با ترس از جام پاشدم و موهام رو شونه کردم و لباس خدمتکار رو پوشیدم درو باز کردم و به سمت بالا حرکت کردم در زدم صدای سردش بلند شد +بیا تو ادامه دارد....... 🍡💞 @film_cit_ir 💚🥑
إظهار الكل...
دختر کوچولویه اربـاب🥀🧛🏻‍♀️🍷 پارت بیست چهار🥀🍷 سرشو عقب برد چهره اش عصبی بود و من از این بود ک میترسم دستشو اورد جلو و رونم رو به شدت نیشکون گرفت و ول نمیکرد _ببخشید غلط کردم ارباب خواهش میکنم محکم فشار داد ول کرد نگاهی کردم کاملا رونم کبود شد دلم میخواس بشینم گریه کنم بغض کردم و اشک تو چشام جمع شد +تول/ه سگ این تازه اول تنبیه توعه خیلی زود واسه گریه با حرفم چشماش از کاسه در اومد و با بهت بهم نگاه کرد _اخه.. مگه من چیکار کردم؟ همه داشتن نگاه میکردن +همه جن/دن توعم میخوای باشی؟ اگه میخوای باشی بگو بدمت به نگهبان ها ی دور به همه سرویس بدی _با حرفش اشکام سرازیر شد چقد بی رحم؟؟ +واست دارم روز خوش برات نمیزارم ادامه دارد........ ✨🕊 🕊✨@FILM_CIT_IR 🕊✨
إظهار الكل...
دختر کوچولویه اربـاب🥀🧛🏻‍♀️🍷 پارت بیست سه🥀🍷 رو تختم دراز کشیده بودم که در باز شد مطمعن بودم خدمتکار نمیتونه باشه چون اونا در میزنن رومو بگردوندم و با ارسلان روبه رو شدم ب سرعت رو تخت نشستم ک نیش خندی زد _س.. لام ارباب _حرفی نزد و دور اتاق چرخید _کنار تخت ایستاد و _سرشو نزدیک کرد بع صورتم +بهت چی گفته بودم؟ _اب دهنمو صدا دار قورت دادم +میخوای کاری ک گفتم رو عملی کنم؟ _حقیقتا از ترس ب خودم ریده بودم ادامه دارد........ ✨🕊 🕊✨@FILM_CIT_IR 🕊✨
إظهار الكل...
پشماممم چقد پارتتتت و بگم اخریه بهار رمان رو روع میکردم چون موقع امتحان ترم و سه ماه تابستون شاید دوتا رمان تایپ کردم اسم شخصیت ها رو انتخاب نکردم پیشنهادی دارید ابن پیام رو لایک کنید ایدی بدم بهم بگید❤️
إظهار الكل...
رمان جدید رو میخوام از شخصیت خیالی بگیرم نظرت؟Anonymous voting
  • اوهوم
  • نوچ
0 votes
part_9 #RoMaN💜 Black Life🖤🗡 (•زندگی سیاه♣⚔️•) لبخندی زدم و با نازی جلو رفتیم و نازی غرق دیدن و نوازش کردنش بود ک بیدار شد دیانا(بچه): اجی این خانومه کیه؟ 🥲 نازی: ایشون مامان من هسن دیانا(ب): پس من چی؟ من دیگه مامان ندارم؟ 🥲 دیانا: قربونت بشم کی همچین حرفی زده؟! من هم مامان توعم هم مامان نازی دیانا(بچع): راس میگی؟ دیانا: اوهوم لبخندی زد که منم با لبخند جوابشو دادم ادامه دارد....... 🍡💞 @film_cit_ir 💚🥑
إظهار الكل...
part_10 #RoMaN💜 Black Life🖤🗡 (•زندگی سیاه♣⚔️•) (پارت اخر) خوب گرم گرفتین بابا رو تپ جمعتون راه نمیدید خنده ای کردم که لبخند زد و گفت: دیانا بیا اون اتاق کارت دارم باشه ارومی گفتم و دیانا و نازی رو بهم سپردم رفتم وقتی به اتاق رسیدم ارسلان رو تخت نشسته بود شاخ گلی سمتم گرفت و زمزمه کرد عاشقتم:) دیانا: من بیشتر ارسلان: نخیرم من بیشتر نزاشتم حرفی بزنه و لب/امو گذاشتم رو لب/اش و بوسیدم اونم همراهیم کرد و 💜پـــــــــــــــــا یــــــــــــــــــــــا نــــــــــــــــ💜
إظهار الكل...
part_6 #RoMaN💜 Black Life🖤🗡 (•زندگی سیاه♣⚔️•) نگاهی به صورتش انداختم لعنتی هنوزم خوشگل بود:) اما انگار باهام قهر بود +دیانا کوچولو قهرع؟ 🥲 _معلومع که ارع +عا چرا اونوقت _باورم نمیشه بعد من رفتی زن گرفتی:) +خوب نمیتونسم بدونه تو واقعا برام سخت بود زندگی ب یه همدم نباز داشم برای اینکه با مرگت کنار بیام ببخشید:( _عوممم نبخشم؟ +بردمت خونه کارت ساختس😔 _ارسلانننننن عهههه +جان تو فقط بگو اسممو🥲 ادامه دارد....... 🍡💞 @film_cit_ir 💚🥑
إظهار الكل...
part_7 #RoMaN💜 Black Life🖤🗡 (•زندگی سیاه♣⚔️•) سوار ماشین شدم و تا خونه روندم مطمعنم نازی امکان داره بترسه یا حتی سکته کنه حق دارع بعد اینهمه سال مرده زنده بشه باید براش توضیح بدم همچیو بعد دیانا رو بهش نشون بدم همین حرفو به دیانا زدم و بهم گفتم من بهت اعتماد دارم هرجور تو بخوای:) بوسی رویه لپش کاشتم رسیدیم خونع به نازی ماجرا رو گفتم یکم توهم رفت و پراش ریخته بود ولی بعدش گفت میتونم دیانا رو ببینم؟! ارسلان_دیانا چیه ادم مامانش رو به اسم صدا میکنه!؟ نازی_خوب مطمعنن منو مامانم صمیمی میشیم باهم و میدونم ک بهم گیر نمیده خنده هستیریک کردم و باشه برو جاش برام خالی شد رفت بالا پیش دیانا ادامه دارد....... 🍡💞 @film_cit_ir 💚🥑
إظهار الكل...
part_8 #RoMaN💜 Black Life🖤🗡 (•زندگی سیاه♣⚔️•) دیانا تو اتاق بودم و ذهنم مشغول بود که در باز شد اون.. اون دخترم بود🥲 چقد قشنگ بود چ بزرگ شده بود اشک شوقم گرفت و همو بغل کردیم و چند دقیقه تپ بغل هو موندیم:) نازی. دیانا من همیشه حصرت مادر میخوردم الان دیگه نیازی نیس حصرت بخورم چون بهترین مادرو دارم🥲 عامممم میدونسی یه بچه کپی خودت اسمشم دیاناس اتاق بغلی خوابه؟ اوهوم ارسلان گفته بود بهم:) خیلی قشنگع بریم ببینیمش؟ اوهوم حتما با نازی رفتیم تو اتاق خواب بود چ قشنگ بود ادامه دارد....... 🍡💞 @film_cit_ir 💚🥑
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.