زیزیگولوی آسوپاس
هنر میخوانم، کلمهبازی میکنم و سعی میکنم نفس بکشم. | #چیک ها ، عصارهی روح من اند. | . http://t.me/HidenChat_bot?start=1429912239 | . Instagram : hima_.photo
إظهار المزيد404
المشتركون
+124 ساعات
-67 أيام
-1530 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 2/25. #چیک #UN | 34 | 0 | Loading... |
02 سه شنبه برای همون کلاس زیباییشناسی آشغالهای دوستداشتنی کار نداشتم ببرم. ۸ صبح بچهها داشتن کاراشونو میچسبوندن به دیوار و من نگاهشون میکردم.
یهو در یک حرکت انتحاری برگم رو از لای کیفم درآوردم و با نخ از در اویزونش کردم. یه استیتمنت نیهیلیستی استادپسند هم نوشتم و تهش با قیچی زارت نخ رو پاره کردم تا تنها نقطه اتصال برگ خشکیده با اوجش قطع بشه و سقوط کنه و به عدمیتش بپیونده.
پیرمرد هم یه نگاهی کرد گفت آفرین یکم کانسپچوال کار کنین . برای پایان ترمتون هم کار دو بعدی نیارین ؛ اجرا آماده کنین.
حالا دوستم اومده میگه یکی از بچهها (که هیچوقتم نیست سر کلاس) برگشته گفته همش تقصیر این زهراست که ما باید برای پایان ترم کانسپچوال ببریم.
خنده ام میایه. با یه تصمیم ۲۰ ثانیهای ۷ صبحی، پایان ترم ۲۰ نفر رو از این رو به اون رو کردم ::::] | 96 | 1 | Loading... |
03 من و دوستم که فکر میکردیم چون کل ترم فقط درس خوندیم فرجه هارو میتونیم بریم شمال اما الان فهمیدیم باید اینا رو دستی رو بوم ۱×۱ هم اجرا کنیم: | 94 | 0 | Loading... |
04 از گردندرد احساس میکنم کلهمو رو با گیوتین جدا کردن و سعی کردن دوباره با چسب رازی بچسبونن سر جاش. و خب موفق نبودن حقیقتا. | 92 | 0 | Loading... |
05 Media files | 90 | 1 | Loading... |
06 این دوتا آهنگ دخترِ روستایی درونم رو بیدار میکنن.
@zedlawm_gooloo | 102 | 5 | Loading... |
07 ما فقط دربارهی حقیقت قصه میگیم..
#UN | 118 | 1 | Loading... |
08 *. | 172 | 4 | Loading... |
09 چند روز پیش استاد اینقدر با کارامون حال کرده بود که گفت تعریف از خود نباشه ولی اینقدر از دیدن کاراتون ذوق میکنم که دوستداشتم دوباره ۲۰ ساله میشدم و خودمم میشستم سر این کلاس. | 149 | 2 | Loading... |
10 #UN #چیک | 186 | 3 | Loading... |
11 چرا انقدر افراط میکنین؟
چرا انقدر سستعنصر و حزب بادید؟
چرا به طرفةالعینی آدمهارو تقدیس یا تخریب میکنید؟
رئیسی شهید شد، خوشا به سعادتش. انشالله قسمت شما و ما.
ولی معصوم که نبوده، اگر توهین و تهمت زدید بحثش سواست اما اگر نقدش کردید چرا عذاب وجدان دارید؟!
نقد و بازخواستی از مسئولین بابت عملکردشون حق ماست.
حتی در غالب مواقع که نقد درستی از دولت نشده مشکل از سمت تیم تبلیغاتی و تیم رسانهی هیئت دولت بوده که مردم رو آگاه به عملکردها و سود و زیان و مراتب تصمیمگیریها نکردند | 194 | 2 | Loading... |
12 انگار سیاهلشکر یه فیلم آخرالزمانیایم. نگران، بیاثر، دور. | 129 | 5 | Loading... |
13 ما یک حاج قاسم و از دست دادیم و یک سیدرضی و یک شهید فخری زاده و و و حالا هم آقای رئیسی اینجوری قلبمون داره فشرده میشه واقعا نمیدونم اونایی که سالای شصت باهنر و رجایی و بهشتی و مطهری و آوینی و امام رو باهم از دست میدادن چجوری دووم میاوردن؟ البته که ایرانی همیشه باید دووم بیاره در کنارش زندگی کردن هم ادامه بده. چون که ایرانی به امید زنده است به تلاش کردن برای زنده بودن برای چیز های بزرگ تر… | 35 | 2 | Loading... |
14 همین الان تو اتوبوس دانشکده خبر رو خوندم. | 254 | 0 | Loading... |
15 ینی تو همین حدفاصلی که من رسیدم خوابگاه و رفتم دستشویی و کتری رو گذاشتم رو گاز رییسجمهور مملکت گم شد. واقعا کشور جالبی داریم داییجان. | 272 | 0 | Loading... |
16 @zedlawm_gooloo | 293 | 4 | Loading... |
17 درحال حاضر اعتمادبنفسشو دارم که کارای این جلسهمو به شیبا بفروشم. | 289 | 3 | Loading... |
18 که آدمیزاد با یاد زندهست. | 247 | 1 | Loading... |
19 ولی دانش خیلی مهمه. پشن و اشتیاق نسبت به دانش یه چیز مهمتر. اینکه بتونی ساعتها بلاوقفه تز بدی و با آدما نسبت به دانستههات مصاحبه و مکالمه کنی خیلی چیز جذابیه. | 293 | 2 | Loading... |
20 خانوم و آقایی که جلوم نشستن از ساعت ۷ تا الان فقط درباره جامعهشناسیهنر و نظریات دکارت و کانت و مایندفولنس و نظاممندیهای اجتماعی و فلسفیات متافیزیک صحبت کردن و واضحه که از هم خوششون میاد و همسفریشون تبدیل به یه دیت علمی شده.
وقتی هم که قطار گیر کرد با خنده گفتن باید واقعیت رو پذیرفت و آشفتگی الان کمک نمیکنه. بعدم رفتن تو راهرو ادامهی بحث. | 314 | 3 | Loading... |
21 بعد سه ساعت و نیم راه افتاد. شکرت | 274 | 0 | Loading... |
22 از ساعت 4/5 تو ایستگاه راه آهن بودم و ساعت 7 قطارم با تاخیر اومد و الان وسط بیابون قطارمون تو سیل گیر کرده و میگن ممکنه تا صبح هم طول بکشه و اگه تا 10/5 نرسیم موج بارش بعدی هم ممکنه بیاد. خوراکی هم ندارم. شارژ و آنتن هم ندارم. از زندگی هم خستهم. تمایل به نابودی دارم.
اما سعی میکنم به ماجرا به چشم یک چالش تخمین صبر نگاه کنم. | 233 | 0 | Loading... |
23 #چیک | 249 | 1 | Loading... |
24 ☁️• | 229 | 1 | Loading... |
25 ینی یک آخر هفته که من از قبل برنامه میریزم برم مشهد، از سمت فرهنگی زنگ میزنن میگن شما انتخاب شدی که اردوی دو روزهی نمایشگاه کتاب تهران بیای با ما آخر هفته رو، شهرداری برنامهی بزرگداشت خیام میریزه و همه رفیقام میخوان برن خیام ، دختر فامیلمون زنگ میزنهمیگه شب رو بیا خونه ی ما بخواب، کانون فلان زنگ میزنهمیگه آخر هفته تور افلاکنما گذاشتیم که میتونید شرکت کنید.و مهمتر از همه اینکه اینقدر داره اینجا بارون میاد که آسمون سبز شده و حس میکنم یه توکان هستم در جنگلهای هاوایی.
زندگی بس | 214 | 1 | Loading... |
26 من معمولا یه کاری که در راستای مثبتنگری در زندگیم انجام میدم همین ویساییه که هرروز برای خودم میگیرم و نتیجهگیری میکنم از روند هفته و روزم. و سعی میکنم یه دیدگاه مثبت از دلش در بیارم.
اینجا داشتم خیلی انگیزشی صحبت میکردم که نمیدونم ۵ ثانیهی آخرش چی شد که اون شد.
ینی روندش قشنگ مثل موشنی بود که دیشب فرستادم. | 24 | 0 | Loading... |
27 Media files | 236 | 2 | Loading... |
28 الان که فکر میکنم این ساپورتیو بودن استادا خیلی منو نمکگیرشون میکنه.
امروز باز با یه استاد دیگه کلاس داشتیم و من خیلی فسام خوابیده بود و حتی از کارامم راضی نبودم و هی نمیرفتم نشون بدم و بغ کرده بودم رو صندلیم.
استاد اومد گفت خب ببینم کاراتو. منم گفتم استاد من اصلا انسان موفقی نشدم و از کارامم راضی نیستم و خودم میدونم بد شده. همینجوری که داشتم فوتوشاپمو باز میکردم و خودتخریبی میکردم یهو بلند گفت وای ایول خودشه این کارت چه خوب شده بعدیا رو هم ببینمممم..
خب آدم اینجوری میشه که ای وای مرد اجازه بده یه شتر جلو پات قربونی کنم ممنونم که دلمو نشکوندی. | 205 | 1 | Loading... |
29 ولی اینکه استادا چیزایی رو تشخیص میدن تو کارت که تو خودت متوجه نمیشی برام همیشه خیلی آرامشبخش بوده.
مثلا من خودم معتقدم رفتم تو دیوار این جلسه. چون جلسه پیشش کارم بعنوان بهترین و استانداردترین کار گروه معرفی شد. ولی این جلسه خیلی پرت و پلا بود. و دقیقا وقتی انتظار داشتم استاد بهمون بگه که خدامرگم چتون شده ، گفت من بهتون خیلی افتخار میکنم و همیشه منو سربلند میکنین و از اون چیزی که ازتون توقع دارم همیشه خیلی بهترین حتی اگه خودتون متوجه نباشین که چقدر خوبین. و این آدمو دلگرم نگه میداره و باعث میشه دوباره رکاب رو تنظیم کنی تا دفعه بعد کمتر بری تو دیوار. منظورمو میفهمی ؟ | 202 | 1 | Loading... |
30 Media files | 203 | 2 | Loading... |
31 نباید پشتمونو ول میکرد.
با کله رفتیم تو دیوار. | 192 | 1 | Loading... |
32 آقا واقعا گناه داشت😂😂😂 | 207 | 3 | Loading... |
33 بقیه بچهها با زبالهشون نقاشی و کاردستی درست کردن ولی من حوصلهی کار دستی نداشتم.
و خب من این هفته باتری مغزم بخاطر خستگی زیاد تموم شده و بسیار انسان له و کندذهنی شدم. واسه همین از زیر پتو یه چیزی با موبایلم سرهم کردم و الان نگاهش میکنم و به خودم میگم داری با زندگیت چیکار میکنی ؟؟ | 176 | 1 | Loading... |
34 آقا قضیه از این قرار بود که در کلاس سهشنبه هفته پیشمون، استاد بهمون گفت تایم آنتراک اولین آشغالی که دیدیمش برش داریم و باهاش ارتباط بگیریم و ارزشگذاریش کنیم و به این فکر کنیم که چرا این زباله های مارو انتخاب کرده. و تا آخر ترم باید نگهداریش کنیم و ازش محتوای خلاقانه تولید کنیم. | 194 | 2 | Loading... |
سه شنبه برای همون کلاس زیباییشناسی آشغالهای دوستداشتنی کار نداشتم ببرم. ۸ صبح بچهها داشتن کاراشونو میچسبوندن به دیوار و من نگاهشون میکردم.
یهو در یک حرکت انتحاری برگم رو از لای کیفم درآوردم و با نخ از در اویزونش کردم. یه استیتمنت نیهیلیستی استادپسند هم نوشتم و تهش با قیچی زارت نخ رو پاره کردم تا تنها نقطه اتصال برگ خشکیده با اوجش قطع بشه و سقوط کنه و به عدمیتش بپیونده.
پیرمرد هم یه نگاهی کرد گفت آفرین یکم کانسپچوال کار کنین . برای پایان ترمتون هم کار دو بعدی نیارین ؛ اجرا آماده کنین.
حالا دوستم اومده میگه یکی از بچهها (که هیچوقتم نیست سر کلاس) برگشته گفته همش تقصیر این زهراست که ما باید برای پایان ترم کانسپچوال ببریم.
خنده ام میایه. با یه تصمیم ۲۰ ثانیهای ۷ صبحی، پایان ترم ۲۰ نفر رو از این رو به اون رو کردم ::::]
من و دوستم که فکر میکردیم چون کل ترم فقط درس خوندیم فرجه هارو میتونیم بریم شمال اما الان فهمیدیم باید اینا رو دستی رو بوم ۱×۱ هم اجرا کنیم:
از گردندرد احساس میکنم کلهمو رو با گیوتین جدا کردن و سعی کردن دوباره با چسب رازی بچسبونن سر جاش. و خب موفق نبودن حقیقتا.
چند روز پیش استاد اینقدر با کارامون حال کرده بود که گفت تعریف از خود نباشه ولی اینقدر از دیدن کاراتون ذوق میکنم که دوستداشتم دوباره ۲۰ ساله میشدم و خودمم میشستم سر این کلاس.