دُنیـٰایِمـَن🎻
953
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
#Atish19⚡️
🖤🖤🖤 🍁 🖤🖤🖤
🤍🤍🤍🤍🤍🤍
🖤🖤🖤🖤
🍁🤍🤍🍁
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🍂دلارام
۱ماه گذشت
ساشا یه مهمونی دعوت بود که قرار بود منمبرم باهاش
یه لباس مشکی پوشیدم که یقش دلبری بود و آشتیناش پف داشت.
آرایش خیلی کم و تیره ای کردم که قشنگ تر شدم موهامو باز دورم ریختم عطر زدم و کفشه پاشنه بلند مشکیمو پام کردم
شال و مانتومو تنم و کیفه مشکیمو برداشتم و زدم بیرون
--بریم؟
با سر حرفشو تایید کردم و حرکت کردیم سوار ماشین شدیم و استارت زد
--میشه خواهش کنماونجا همراه باشی باهام؟حرف که دیگه نمیزنی باهام حداقل اونجا طوری رفتار کن که خوشبختیم
دستش سمته دستم اومد که دستمو عقب کشیدم
پشته چراغ قرمز ماشین بغلم یه زوج بودن که یه بچه بغلش بود
با حسرت بهش چشم دوختم
--ما دوباره بچه دار میشیم
بچه ای که پدرش تو باشی بهتره نباشم نمیخوام
--یعنی اینقدر ازم متنفری.؟
حتی فکرشم نمیکنی
....
مانتو شالمو روی رگال انداختم موهامو مرتب کردم و زدم بیرون
دستمو گرفت و حرکت کرد .
وارد سالن شدیم و با همه احوال پرسی کردیم
پشته میز ایستادیم که دستش دوره پهلوم حلقه شد و چسبوند به خودش
ساشا
--هیششش
نگاه ها داره اذیتم میکنه ساشا کی این مهمونی مسخره تموم میشه؟
--کی جرات کرد نگاهت کنه.
برو بابا
یه خانم و آقا جلو اومدن
دختره دستشو جلوم دراز کرد و لب زد--خوشبختم از آشناییت من ویونام
همچنین منم دلارامم
دستشو سمته ساشا دراز کرد یه نیشگون از دسته ساشا گرفتم و بعد دوباره به دختر دست دادم
گفتم که خوشبختیم از آشناییت
--اهان
پسره با ساشا دست داد و بعد دستشو سمته من دراز کرد ولی دست ندادم
-- خوشحالم از آشناییتون.
همچنین
بعد از یه کپ اونا رفتن ساشا لب زد--سوراخ شد دستم زن
کوفت میخواستی دست بدی.؟
--غیرتی شدی؟
اره یعنی نه به من چه هر غلطی میخوای بکن...والا
دستم و کشید که رفتم تو بغلش
-- خیلی دوست دارم خوشگلم
راست میگی؟
--اوهوم
ولی من دیگه گول نمیخورم
چشم ازش گرفتم و آبمیومو مزه مزه کردم که کناره گوشم لب زد--شده دنیارو بریزم به پات میکنم تا قلبتو ماله خودم بکنم
اون موقعی که باید میکردی نکردی حالا که قلبی برام نمونده سنگه سنگه
--گیرم دلارام دسته خودم نبود باور کن عاشقتم
شرمنده منم دسته خودم نیست دیگه دوست ندارم باور کن
سنگینی نگاهش آزارم میداد بعد از کلی سکوت لب زد--چیکارکنم رو بر نگردونی ازم؟
برو از زندگیم بیرون یه جور که انگار نهانگار روزی دلارام نامی تو زندگیت بوده تو زندگیت نه ببخشید تو زندانت بوده
منم فراموش میکنم روزی عاشق بودم
البته اگر زنده بمونم
--بابام کلی مدرک دادم دستم الا و بلا تو مقصری
خوب مگه چیزی عوض شده خواب نما شدی؟.
-- نه ولی عشقم به تو بیشتر از ابهاممه
دیره خیلی دیر اونقدر دیر که اگر برگردی میبینی تمام پلای پشته سرتو خراب کردی
حالم خوب نیست اگر بهتون بر نمیخوره تا بزنی بریم
--بزن
چی؟
--گفتمبزن تو گوشم همینجا حالا بزن تا باور کنم دیگه مهم نیستم بزن لعنتی بزنننن
نصفه جمعیت برگشتن طرفم
دستمو بالا بردم ولی نتونستم.......دستم روی گونش خیلی آروم فرود اومد
نوازش کردم که چشم باز کرد
تو چشماش خیره شدم و دست کشیدم به کیفم چنگ زدم و سالنو ترک کردم
00:11
Video unavailableShow in Telegram
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
00:11
Video unavailableShow in Telegram
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
00:11
Video unavailableShow in Telegram
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
👍 1
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
00:11
Video unavailableShow in Telegram
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
00:11
Video unavailableShow in Telegram
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.