cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 🌊𝐏𝐚𝐫𝐚𝐝𝐢𝐬𝐞

·•⦁⃟ 🌌 𝘸𝘦𝘭𝘤𝘰𝘮𝘦 𝘵𝘰 𝘵𝘩𝘦 𝘯𝘰𝘷𝘦𝘭 𝘱𝘢𝘳𝘢𝘥𝘪𝘴𝘦 • -‌☆ 𝘯𝘰𝘷𝘦𝘭 -‌☆𝘧𝘢𝘯𝘧𝘪𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯 -‌☆ 𝘰𝘯𝘦-𝘴𝘩𝘰𝘵 -‌☆𝘴𝘩𝘰𝘳𝘵-𝘴𝘵𝘰𝘳𝘺 💠」𝘵𝘢𝘣 𝘪𝘥 ·• T.me/PanderiaTB_BOT •· 🌐」𝘤𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𝘭𝘪𝘯𝘬 ·• T.me/Novel_Paradise •·

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
4 304
المشتركون
-1124 ساعات
-77 أيام
+830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

باد ملایمی به گونه ام برخورد کرد. این رایحه رو میشناختم. به فرشته درخشان بالا سرم نگاه کردم. بالهاش کل آسمون رو در برگرفته بود. آروم لب زدم: چیشده که بیخیال وظایفت شدی و اومدی اینجا گابریل؟ گابریل درحالی که به کولتر نگاه میکرد گفت: بیخیال وظایفم نشدم برعکس دارم بهشون عمل میکنم میبینم تو هم جای قلمرو کریستال بین انسان ها داری پرسه میزنه کاسیل اون پسر خیلی سرگرمت کرده مگه نه؟ چندتا از فرشته های نگهبان میگفتن که تو رو اطرافش دیدن و تعادل زندگی عجیب بهم خورده. بعضیا میگن بخاطر همزادش ادبل که غنیمت جنگی تو توی شورش بود. داری چیکار میکنی‌کاسیل؟ چی تو فکرت؟ میدونی که ممنوعه ترین موضوع برای تمام فرشتگان انسان ها هستن! اگه میخوای هر کاری با ادبل بکنی حرفی درش نیست اما خودت رو توی زندگی انسان ها دخیل نکن! این یه نصیحت نیست کاسیل یه هشدار! دستی به موهام کشیدم و درحالی که بالهام رو باز میکردم رو به روش پرواز کردم و زیرلب گفتم: میدونم گابریل نیاز نیست که تکرارش کنی! هیچکس بهتر از من نمیتونه بفهمه انسان ها میتونن چقدر تخریبگر باشن! من آزادیشون رو ازشون نمیگیرم سرنوشتشون هم تغییر نمیدن هیچ کاری نکردم که برخلاف قوانین باشه گابریل انسان ها نمیتونن منو تغییر بدن! گابریل آروم چشماش رو روی هم گذاشت که توجهم به سنگ یشمی جلب شد که به دستش بسته بود. آروم لب زدم: اون سنگ! گابریل به سنگ‌یشم نگاه کرد که لحظه ای چند نوشته طلایی روش پدیدار شد که گیج‌ زمزمه کردم: اون دست تو چیکار میکنه؟ گابریل که انگار خاطره تلخی براش زنده شده بود لب زد: توی باغ عدن یکی از پیروان میکائیل این رو موقع تمرین با جادو از دستش در آورد و توی رودخونه فراموشی انداخت. اما میکائیل فراموشش نکرد و داره دنبالش میگرده بهش قول دادم که این سنگ رو به دستش برسونم. درحالی که میخندیدم لب زدم: انگار اون فرشته فراموش کرده که رودخونه فراموشی فقط برای انسان ها کار میکنه نه فرشتگان هر کسی هم فراموش کنه میکائیل هیچوقت فراموش نمیکنه. گابریل سنگ رو توی دستش گرفت و لب زد: هنوزم جادوی لوسیفر روش اینو لوسیفر وقتی برای اولین بار میکائیل به تنهایی توی یک نبرد پیروز شد از سرش باز کرد و به میکائیل داد. بعد اون هیچوقت ندیدم که این سنگ رو رها کرده باشه. سکوت کردم. بعد این همه وقت میکائیل باور نکرده که لوسیفر حالا یه فرشته نه یه شیطان سکوت کردم. هیچکس نمیخواست از اون روزا حرف بزنه. رو به گابریل پرسیدم: به نظرت کولتر به کاخ میره؟ گابریل درحالی که به رفتن سواران اوالیان نگاه میکرد گفت: تو چی فکر میکنی؟‌ درحالی که به آرومی بالهام رو به همدیگه می‌کوبیدم لب زدم: نمیدونم انسان ها هیچوقت قابل پیش بینی نیستن. گابریل نیشخندی زد و درحالی که اوج میگرفت گفت: فکر کنم بره انسان ها در مقابل طمع همیشه ضعیف بودن. اونم یه کولی مگه نه؟ سکوت کردم که گابریل ناپدید شد اما صداش توی گوشم می‌شنیدم که میگفت: مراقب باش کاسیل خالق نگاهش به توئه
إظهار الكل...
10
قبل طلوع خورشید از خونه بیرون رفتم. کولتر با بی میلی کم کم از خواب بیدار شد تا از مهمانانش پذیرایی کنه. اوالیان تمام شب نتونسته بود بخوابه و حالا کنار جام شراب وارونه شده ای نشسته بود و به طلوع خورشید در بیرون خونه نگاه میکرد. کولتر درحالی که ظرف های شب قبل رو جمع میکرد رو به اوالیان لب زد: زود بیدار شدین انگار اوالیان با دیدن کولتر از جاش پرید و لب زد: نتونستم بخوابم کولتر بی توجه لب زد: چرا؟ جاتون راحت نبود؟ اوالیان درحالی که قدمی نزدیک کولتر میشد لب زد: نه همه چی خوب بود بخاطر تو بود که نتونستم بخوابم. هنوزم نمیخوای با من به کاخ بیای؟ کولتر با نیشخندی لب زد: انگار هنوز مستی از سرت نپریده؟ من یه کولیم و پادشاه و دربار از کولی ها متنفرن کلیسا هم همینطور تو میخوای چی رو عوض کنی؟ از خواب بیدار شو شازده همه چی اونطور که تو میخوای پیش نمیره فرقی هم نداره تو کسی نیستی که صدمه میبینی! اوالیان به دنبال کولتر رفت و زیرلب گفت: قول میدم ازت محافظت کنم بهت اختیار کتبی میدم با مهر شاهزاده نا اصلا با مهر خود پادشاه اون بچه هایی که ازشون نگه داری میکنی میتونن بهترین تحصیلات و زندگی رو با مستعمره ای از دربار داشته باشن کولتر من مست نیستم خیلی هم هوشیارم هیچوقت اینقدر هوشیار نبودم. کولتر لحظه ای ایستاد که وزیر درحالی که از کنار چاه بیرون میومد رو به اوالیان لب زد: جناب اوالیان چیزی شده؟ صبح به این زودی اینجا اتفاقی افتاده؟ اوالیان سرش رو به نشونه نه تکون داد که کولتر به خونه برگشت که اوالیان فریاد زد: دنبالت میفرستم بهش فکر کن دربار اونقدرا هم جای بدی نیست او در موردم داری اشتباه میکنی کولتر فقط میز صبحانه رو بی صدا چید ذهنش درگیر بود. توی دوراهی بین انتخاب راه و رسم کولی ها و زندگی جدید گیر کرده بود.
إظهار الكل...
10
Photo unavailable
𖤍 داستـانـک...⚜ 𖤍 𝙎𝙝𝙤𝙧𝙩 𝙨𝙩𝙤𝙧𝙮...📖 📜خـلاصـه┃Sᴜᴍᴍᴀʀʏ - جهنم شورش کرده و فرشتگان برای جنگ آماده شدن بعضی فرشتگان خیانت کردن بعضی مردد شدن اما اینجا یک نفر که جزو فرشتگان برگزیده است! ترس جهنم و بهشت! کسی که کریستال مرگ رو در دست داره! ژانــر | Gᴇɴʀᴇ بی ال، تخیلی، اساطیری    𓅩  Wʀɪᴛᴇʀ┃「Pᴇɴɴʏ」  𓅩    Lɪɴᴋ Uɴᴋɴɪᴡɴ┃「Bᴏᴛ」  𓅩    Lɪɴᴋ Cʜᴀɴɴᴇʟ┃「Nᴏᴠᴇʟ Pᴀʀᴀᴅɪsᴇ」              ⚜روز های آپ: جمعه، دوشنبه، چهارشنبه ◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩◩ ⚜#short_story ❖࿐        🌞#Penny ❖࿐           ⚜ #Death_crystal ❖࿐
إظهار الكل...
12
sticker.webp0.44 KB
تلخ خندیدم. دردش رو درک میکردم. بهترین دوستم هم مثل من داشت درد میکشید. اما میدونستم آخر این راه فقط یک انتخاب باید بری باید بری تا اون از بند اربابش رها بشه از بند این دستورات و خون گرمی که هر روز روی دستاش میریزه بری تا بهش فرصت زندگی بدی دستات رو از روی گردنش برداری و بری تا بتونه آزادانه و بدون دستور تو نفس بکشه. تصمیم سختی اما وقتی بفهمی تنها راه آزاد کردنش رفتن توئه حتی حاضری بمیری تا نباشی اولش به شکل یه سلاح یه سرباز یه سیله برای استفاده شدن پیشت میان و بعد میشن تموم چیزی‌که توی زندگیت داشتی. هر روز دلم براش تنگ‌میشه همیشه ناخودآگاه به سمت راستم نگاه میکنم جایی که همیشه بندیکت کنارم وایمیستاد و منتظر دستوراتم میموند. و با دیدن جای خالیش میفهمم که دیگه نیست اون منو فراموش میکنه من هیچوقت ارباب خوبی براش نبودم نه تونستم یه پدر خوب براش بشم و نه یه مافوق خوب من کسی بودم که جز جنگ‌چیزی رو نمی‌شناختم کنار من آینده اون تیره و خونین بود. توی این میدون جنگ گیلبرت آروم لب زد: خیر سرم میخواستم براش یه پدر، یه مافوق خوب بشم کلود اما حتی یه ارباب خوب هم براش نشدم. بالا دستی ها روی قدرت وایولت توی هر نبرد حساب کردن حتی نمیتونم‌ فراریش بدم. هیچ راهی وجود نداره این این بغض این عذاب وجدان داره خفه ام میکنه. وقتی میفهمم تنها چیزایی‌که بهش یاد دادم یه مشت مزخرفه که حتی برای سنش مناسب نیست. اون دختر خیلی خوشگلی برای اینکه فقط یه سلاح باشه این حقش نیست. دلم میخواد بهش خوشحالی و زندگی رو نشون بدم. آروم و تلخ لب زدم: نمیتونی! گیلبرت بهت زده به لحن متفاوتم از همیشه گوش داد و زمزمه کرد: چرا ‌کلود؟ با نیشخندی گفتم: اون واقعا لایق یه زندگی زیبا مثل خودشه اما گیلبرت، اون چیزی جز دستورات تو رو درک نمیکنه گیلبرت سکوت کرد. انگار بهش یادآوری کرده بودم حقیقتی رو که نمیخواست باهاش رو به رو بشه. هر دوی ما متعلق به این میدون جنگ بودیم خونه ما ارتش بود اما اونا هنوز شانس نجات پیدا کردن داشتن. ما همه چیزمون رو از دست داده بودیم اونا رو هم از دست میدیم بخاطر خودشون گیلبرت آروم لب زد: چادر اضافه وجود نداره وایولت رو امشب باید پیش خودم بخوابونم یه جوری هر چی بزرگتر میشه من معذب تر میشم. اما راهی نیست. آروم خندیدم و لب زدم: بیخیال حتی سربازا منم میدونن اگه نزدیکش بشن چطور کشته میشن هیچکس اونو یه دختر نمیدونه اونو سلاح کشتار میدونن گیلبرت اخماش رو درهم کرد و لب زد: واسه همینم نمیخوام قبل حمله چند نفر از نیرو هامون کم بشن. سر تکون دادم و درحالی که برای گیلبرت و خودم دوباره ودکا می‌ریختم لب زدم: گیلبرت از کاتلینا خبری داری؟ مدتی ازش نامه ای دریافت نکردم؟ گیلبرت آروم لب زد: به نظر میرسه درگیر کارهای جاسوسی و مخفی که بهش دادن.
إظهار الكل...
11
چند ماه گذشت نیرو های دشمن حالا کمی عقب نشینی کرده بودن. باید توجهمون رو روی تضعیف روحیه شون میذاشتیم. حتی یادم نمیومد کی با خیال راحت غذا خوردم. گروه نیرو های مهاجم امروز به اینجا میرسیدن تا ژنرال برامون استراتژی جدید رو بگه. خوشحال بودم که گیلبرت رو دوباره میدیدم. خودم رو تمام وقت توی جنگ غرق کرده بودم تا به بندیکت فکر نکنم. الان خوشحال بود نه؟ شاید چیزای بیشتری یاد گرفته یاد گرفته دوست داشتن اطرافش چطوریه دنیایی بدون جنگ پر از زیبایی سربازی داخل چادر شد و لب زد: سرهنگ هاجینز سرگرد گیلبرت اومدن. اشاره کردم بگه بیاد تو. گیلبرت درحالی که دستکش های چرمی دستش بود و روی شونه اش اثری از برف دیده می‌شد داخل شد. موهای تیره اش مثل همیشه به طرف بالا هدایت شده بود. چهره آروم اما غمگینی داشت. سایه مژه هاش روی گونه اش سایه انداخته بود و هیکل چهارشونه و قد بلندش نشون میداد که چه جایگاهی داره. انگار ویژگی های خانوادگیش همیشه همراهش بودن. درحالی که به سختی لبخند میزدم اشاره کردم بشینه و لب زدم: ودکا میخوری؟‌ سر تکون داد و لب زد: جنگ واقعا داره نفس‌گیر میشه کلود اما انگار تو هنوزم مثل سابق توی لحظه زندگی میکنی. درحالی که به لیوان های شیشه ای نگاه میکردم لبخند کجی زدم. مثل همیشه؟ نه هیچی‌مثل همیشه نبود. من فقط تظاهر میکردم که مثل همیشه ام. با لحن شوخی‌زمزمه کردم: اینطور به نظر میاد گیل؟ سکوت کرد که لیوان ودکا رو جلوش گذاشتم و درحالی که پاهام رو روی هم مینداختم لب زدم: از وایولت چه خبر؟ انگار که با این حرفم بار سنگین روی شونه هاش رو بهش یادآوری کرده باشم سرش رو پایین انداخت و درحالی که دستکش هاش رو در می‌آورد لب زد: خوبه، بهتر از همه ماست توی جنگ به هر گردانی که اشاره کردم لحظه بعدش نابودشون کرده. گاهی منو میترسونه اون خیلی بچه است اما ذهنش جز کشتن چیزی رو نمیبینه دلم میخواست براش پدر مادر پیدا کنم کاش میتونستم بفرستمش‌پیش مادر خودم اما نمیتونم میترسم که یکی رو بکشه بدون اطلاع من اون اهمیتی به کشتن هیچکس نمیده حتی اهمیتی به کشته شدن خودش هم نمیده. تنها چیزی که براش ارزش داره دستورات منه تا زندگیش رو ادامه بده. از خودم گاهی متنفر میشم کلود گیلبرت لیوان خالی ودکا رو روی میز گذاشت که بهش نگاه کردم. نتونستم بکم که منم همین حس رو داشتم همین دردی که تو میکشی اینکه ببینی میتونی هر دستوری بهش بدی جز اینکه ازش خواهش کنی زندگی کنه از اینکه از تو بگذره ولت کنه و بره آروم لب زدم: شاید خودتم جرات گذشتن ازش رو نداری نمیتونی رهاش کنی گیلبرت سرش رو بالا آورد و بهم‌نگاه کرد. مردمک زمردی رنگ‌ چشماش میلرزید. درحالی که دوباره سرش رو پایین مینداخت لب زد: شاید حق با تو باشه کلود جرات رها کردنش رو ندارم چون نمیتونم ازش دل بکنم.
إظهار الكل...
10
Repost from N/a
Photo unavailable
امشب #لیست درخشـــ💎ــان براتون آورديم تا وقت داری چک کن زودی پاک میشه🫶🏻 𐙚B‌a‌l‌c‌k‌ T‌a‌b‌ L‌i‌s‌t‌ +1K‌, 3K‌𐙚 ࿙࿚ ‌࿙࿚ ‌࿙࿚ ࿙࿚° ‌୨୧ ‌°࿙࿚ ࿙࿚ ࿙࿚ ‌࿙࿚ ‌ ‌
إظهار الكل...
ꔫ🎀پشت‌صحنه کیدراماꔫ
ꔫ💎گی کیدزꔫ
ꔫ🎀کاپل گیꔫ
ꔫ💎جدیدترین سریال‌هاꔫ
ꔫ🎀پورن کره‌ایꔫ
ꔫ💎سریال کره‌ایꔫ
ꔫ🎀مصاحبه و پشت‌صحنهꔫ
ꔫ💎گی هیونلیکسꔫ
ꔫ🎀آنالیز تهکوكꔫ
ꔫ💎کیدراما سریالꔫ
ꔫ🎀مانهوا حرمسراꔫ
ꔫ💎فیکشنهاب +23ꔫ
ꔫ🎀کره‌جنوبی سیدراماꔫ
ꔫ💎ویکوک +18ꔫ
ꔫ🎀فیکشن خاکبرسریꔫ
ꔫ💎هات سناریوꔫ
ꔫ🎀حواشی سیدراماꔫ
ꔫ💎فیکشن اکسوꔫ
ꔫ🎀سریال کیدراماꔫ
ꔫ💎مانهوا +18ꔫ
ꔫ🎀فول‌فیک ویکوکꔫ
ꔫ💎ییجان فیکشنꔫ
ꔫ🎀سناریو کوکویꔫ
ꔫ💎گی‌کده‌ی ییجانꔫ
ꔫ🎀دیلی بی‌تی‌اسꔫ
ꔫ💎سناریو بی‌تی‌اسꔫ
ꔫ🎀اکسو فیکꔫ
ꔫ💎امگاورس کوکویꔫ
ꔫ🎀کاپل گیꔫ
ꔫ💎اسمات بی‌تی‌اسꔫ
ꔫ🎀جوک‌های بابابزرگیꔫ
ꔫ💎آهنگ‌های روسیꔫ
ꔫ🎀روابط مخفیꔫ
ꔫ💎پیشگویی کیپاپꔫ
ꔫ🎀زیرنویس بی‌تی‌اسꔫ
ꔫ💎اسمات بی‌الꔫ
Photo unavailable
📜 وانـشـات...🩸 ⭐ 𝐎𝐧𝐞𝐒𝐡𝐨𝐭...😀 "بهم بگو عشق چیه؟"    ⭐ Cᴏᴜᴘʟᴇ┃「hodgins×benedict」    ⭐  Wʀɪᴛᴇʀ┃「Pᴇɴɴʏ」    ⭐  Lɪɴᴋ Uɴᴋɴɪᴡɴ┃「Bᴏᴛ」    ⭐  Lɪɴᴋ Cʜᴀɴɴᴇʟ┃「Nᴏᴠᴇʟ Pᴀʀᴀᴅɪsᴇ」 Anime: violet evergarden                           ⟮ Pᴀʀᴛ Oɴᴇ ⟯ ▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭𝅼▬࣪▭𝅼 🌕 #oneshot ❖࿐        🥀 #Penny ❖࿐            🌕 #tell_me_what_is_love? ❖࿐
إظهار الكل...
10
sticker.webp0.46 KB
Repost from N/a
🏖᯾لیــست دوم #پرجــذبه‌ترین چنــل‌های ما ▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰ ִֶָ𓏲࣪فیکشن خاکبرسری😨› @HotFic ִֶָ𓏲࣪نعناو فرماندش🍀› @Jeon_Dailyy ִֶָ𓏲࣪دزیره ویکوک🥀› @Vk_Desiree ִֶָ𓏲࣪بی‌ال ممنوعه💢› @ForbiddenBL ִֶָ𓏲࣪فیکشن اکسو🪐› @ExoFanFic ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪سریال کیدراما🍭› @KoreanLove ִֶָ𓏲࣪مانهوا سکسی🔰› @ManhwaWet ִֶָ𓏲࣪فول‌فیک ویکوک🎲› @VKookFanFic ִֶָ𓏲࣪مانهوا +18🎇› @ManhwaLand ִֶָ𓏲࣪ییجان فیکشن💎› @YizahnFic ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪سناریو کوکوی🎁› @KookVHot ִֶָ𓏲࣪گی‌کده‌ی ییجان📬› @YizhanGay ִֶָ𓏲࣪دیلی بی‌تی‌اس💜› @BTS_Daily ִֶָ𓏲࣪سناریو بی‌تی‌اس🅱› @BTS_Scenario ִֶָ𓏲࣪اکسو فیک🔕› @ExoFic ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪امگاورس کوکوی🐺› @KookVOmega ִֶָ𓏲࣪کاپل گی🐙› @GayCouple ִֶָ𓏲࣪اسمات بی‌تی‌اس🐚› @BangtanHot ִֶָ𓏲࣪بی‌ال حققق🥸› @yizhanbtsexo ִֶָ𓏲࣪بنگتن فان😂› @bts_bngtn07 ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪سریال ممنوعه🔆› @kdramatweet ִֶָ𓏲࣪ایتیز کام‌بک🥵› @AteezFandom ִֶָ𓏲࣪ولاگ‌ روزمره💄› @MakeUp ִֶָ𓏲࣪کیدراما سریال♌️› @TikTok_Areaa ִֶָ𓏲࣪فیلم خاکبرسری‼️› @HollyMovies ִֶָ𓏲࣪مانهوا حرمسرا㊗️› @Iran_Lord ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪گی هاب🚩› @Gayy_land ִֶָ𓏲࣪بی‌ال چینی💛› @ChineseBL ִֶָ𓏲࣪مافیایی گی🛑› @blfanfiction ִֶָ𓏲࣪فیکشن کوکمین♨️› @jikookism ִֶָ𓏲࣪سکس نود📵› @kdrama_kiss2 ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪پورن ویکوک🌡› @BTS7MooN ִֶָ𓏲࣪انیمه‌های بی‌ال🍌› @BL_Horny ִֶָ𓏲࣪فول‌فیکشن ویکوک📛› @Full_Fiction ִֶָ𓏲࣪پورنهاب سکس🚳› @BLCafe ִֶָ𓏲࣪ویکوک پورنهاب🚯› @BTSMUT7 ────────── {꩜} ────────── ִֶָ𓏲࣪بی‌ال ددی‌کینک✅› @Yizhanhub ִֶָ𓏲࣪پورنوگرافی سکس🍑› @DirtyPeachs ִֶָ𓏲࣪پورن لزبـین👅› @GL_hub ִֶָ𓏲࣪فیکچت بنگتن👻› @Smut_Fiction ִֶָ𓏲࣪گی‌انیمه‌ پورن🚸› @Anime_Huub ▂ ▃ ▄ ▅ ▆ ▇ █ 𝕋𝕙𝕖 🚧 𝔼𝕟𝕕 █ ▇▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ⏰به #پایــان سفــر پــربرکــت رسیدیم. ایــن لیــست تا ساعــاتی آینــده #پــاک میشه. 𖦹🎡#تــوشه‌ات رو زودتــر جمــع کن B‌a‌l‌c‌k‌ T‌a‌b‌ L‌i‌s‌t‌ +1K‌, 3K‌ 🛟
إظهار الكل...