𝐸𝑇𝐹𝐴𝐺𝐻 𝑆𝐻𝐼𝑅𝐼𝑁

عشقا مدیرمون اکش پرید از مالکیت در اومد نمیتونه فعالیت کنه بیاین اینجا ادامه فعالیت اینجا باشه بترکونیم 🥺🥺🥺

https://t.me/joinchat/C2vAfpoY93VjZDE0 این چنل جدید رمانمه عشقا که اون پرید اگه دوس داشتید بیاید🥺😔

اینم یه ادیت سمممم با آهنگ غیر عادی🥺😂😂 با گوش کوب زدع تو کله داییش😐🙂😂😂 به قول محسن یه کاراییی می کنی غیر عادیههه🗣🗣🗣😂😂😍😍😍😍 #کپی_ممنوعععع ╔════════════╗ °• #Modir_s -♡- °• #copy_forwardy -♡- °• @Mohsen_uniquee -♡- °• ‌‌ @Etfagh_shirin -♡- 👈 🥺 رمانمون ╚════════════╝

پروف چنل عوض شد دوسش دارید🥺♥️😍😍 من که دیونش شدم🥺

بقیه نظری ندارید🚶‍♀

زیاد نوشتم نظر بدیداا🥺🥲😂

#رمان_اتفاق_شیرین #پارت_۳۶ در ک باز کردم‌ یهو حس کردم روح تو بدنم نیست دلم هوری ریخت پاهام سست شده بود با تته پته گفتم چ چی چی مخوای از من گف: محسنمو گفتم: م محسن نمیخوادتت محسن برا منهه منو میخواد😭 گف: اع، 😂😂 تو همین خیالات باش عزیزم فعلا😉 و سوار ماشینش شده و رفت رنگ و روم پریده بود حالم خیلی بد بود دوییدم رفتم بالا به محسن زنگ زدم برنداشت یه بوق دو بوق سه بوقققق چهار بوققق برنمیدارهههه😭😭😭 امکان نداشت همیشه سه بوق اول برمیداشت هی زنگ می زدم برنمیداشت ۴۴ بار بهش زنگ زده بودمم اما برنمیداشت ۲ ساعت گذشت زنگ خونه خورد به ذوق دوییدم سمت پنجره به خیال این که محسنه اما دیدم مادری و خواهری سراسیمه اومدن تو حیاط مون با مامان بابام حرف می زدن که یهو مامانم نشست رو زمین و دستشو گذاشت رو سرش دویدم پایین داد زدم چی شدههعه😭😭😭😭 که بابام گف هیچی دخترم تو برو تو گفتم نمیرم بگید چی شدهعه مادری: محسن نیست محسنم نیست 😭😭 گفتم یعنی چی نیستت گفت: رفته بود بیرون کادو بخره گفت سر راه هم با دوستم قرار دارم زودی میام ولی دیگه نیومده نه زنگ نه پیام هیچی رفیقاش و مدیر برنامشم چیزی نمیدونن دارن دنبالش میگردنن😭😭 حس می کردم گوشام دارن سوت میکشن بابام خواهری و مادری رو اروم کرد و اونا رفتن همه رفتن بالا ومنم اروم اروم رفتم سمت تاب و روش نشستم وشکه بودم به در حیاط نگاه می کردمم تا ساعت ۱۲ شب همون جا موندم جواب هیچ کسم نمیدادم میگفتم محسن میاد رفته برام کادو بخره یهو گوشیم زنگ خورد و بعد قطع شد شمازه ناشناس بود بعد چند مین با همون شماره پیام داد منتظرم نمون یکی دیگه مال منه .... متعجب با دستای لرزون به صفحه گوشی نگاه می کردم تند تایپ کردم برو گمشو زر نزننن که گف: من خود همونیم ک منتظرشی دیگه نمون نمیام.. خدافظ جیغ کشیدم و رفتم بالا به مامان بابام قضیه رو گفتم همه شکه بودن تا صبح نخوابیدم یهو یه نفر برام چند تا عکس فرستاد محسن تو رستوران بغل دست یاسمین بود و براش گل خریده بود دیگه مغزم کار نمی کرد به رویا زنگ زدم و همه چی و توضیح دادم و گف بدو بیا خونه ما تا بت بگم زود اماده شدمو رفتم رسیدم تا درو باز کرد گف بمیرم الهی رنگت چقدر پریده پریدم وسط حرفش من خوبم چی شده براچی گفتی بیام چیزی شده از محسن خبر داری چیزی بت گفته رویا: اروممم اروم باش نه تو بیا تو عکسا همراته من: اره بیا دادم بهش و رفتم داخل سیستمش بعد نیم ساعت گفف یسناااا گفتم چی شدعع گف مشتلق بدععع گفتم چرااا گف عکسا فتوشاپهه پس صد درصد نقشس جیغ زدم و دوییدم سمتش 😭😭😭😍 ....... ادامه دارد *پارت۳۶* نظررر😐🥺🥺🥺

سلام دور دونه هام میدونم از دستم عصبی اید🥺🥺😂💔 ولی منو نزنید دارم واقها مینویسم😂😂💔♥️

به زودی پارتم‌میزارم🙃

حتما برید توش لاوام🥺♥️