🌺کانال روستای شَوَک🌺

⬛️#اطلاعیه چهلمین روز درگذشت زنده یاد 🌷قربان نوروزی زونبَرِه🌷 روحش شاد  یادش گرامی🖤 بقای عمر بازماندگان🙏 #کانال_روستای_شوک @shavakiha

⬛️#اطلاعیه چهلمین روز درگذشت زنده یاد 🌷حاج یوسف نجف زاده شوکی🌷 روحش شاد  یادش گرامی🖤 بقای عمر بازماندگان🙏 #کانال_روستای_شوک @shavakiha

روحش شاد و یادش گرامی باد

#اطلاعیه سومین روز درگذشت زنده یاد 🌷قربان نوروزی زونبَرِه ای🌷 روز شنبه ۱۴۰۲/۷/۱۶ ساعت ۱۰ الی ۱۴ واقع در مسجد جامع روستای کلامرود روحش شاد یادش گرامی عرض تسلیت خدمت خانواده محترم نوروزی و بستگان🙏 #کانال_روستای_شوک @shavakiha

⬛️#اطلاعیه هفتمین روز درگذشت زنده یاد 🌷حاج یوسف نجف زاده شوکی🌷 روحش شاد یادش گرامی🖤 بقای عمر بازماندگان🙏 #کانال_روستای_شوک @shavakiha

#اعلامیه تسلیت خدمت خانواده محترم نجف زاده و اهالی روستای شوک روحش شاد و یادش گرامی باد @shavakiha #کانال_روستای_شوک

اینجا زادگاه من است روستای شوک❤❤ 📽اقای مرتضی عابدینی #کانال_روستای_شوک @shavakiha

بسمه تعالی باسلام عرض ادب احترام بدینوسیله قرارگاه بازسازی مسجد جامع شوک وهلوبن دره  از بازسازی آبدارخانه حدوداً  ۳۵متر  را دارد  و باهمت شماخیّرین محترم و جوانان عزیز ولایتمدار شوک وحومه و از دیگر شهرها واستانها وهم محلی های که به هرعلتی در استانهای دیگر و شهرستانها ساکن هستند ولی تعلق خاطری به شوک و هلوبن دره دارند دعوت به همفکری وهمکاری می شود واز همه شماعزیزان انتظار داریم دراین امر خداپسندانه ما رایاری نمائید  لذا از آن دسته عزيزانی که تمایل دارند در این پویش معنوی شرکت داشته باشند از قبیل آب گرمکن ،وان بزرگ جهت شستشو ظروف آبدارخانه ،سنگ اوپن شیرآلات ،وسایل برقی کابنت   و غیرو و کمکها نقدی دارند به اینجانبان صفر اکبری وشعبانعلی عابدزاده وصفرعلی امیری  اطلاع دهند ضمنا شماره کارت مشترک ۶۲۸۰۲۳۱۵۰۵۵۲۲۵۶۴ اجرتان با اقا امام زمان علیه السلام #کانال_روستای_شوک @shavakiha

‍ ‍ حال وهوای این روزهای سرزمینم اشکور( منطقه ی وسیع کوهستانی و زیبایِ بخش رحیم آباد از شهرستان رودسر) 🍃فندق چینی(جمع آوری فندق) 🌸قسمت اول نگران هیچ چیز نباش و روی بالِ احساس سوار شو.... بر پلکهایم قدم بزن بیا ...بیا برویم به سرزمین عشق سرزمین زنان و مردانِ بی ادعا چمدانت را ببند.... نه اصلا چمدان نمی خواهد فقط راهی شو این روزها همه چیز زود دیر می شود! باید برویم... برویم به آنجا که تعلّق داریم.... و ریشه هایمان سبز است و محکم؛ کوچه باغهایش چشم به راهند باور کن فقط ما را می خواهند حواست هست ؟ شهریور است... کار ،،تلاش ،،فندق،،،.مِه،،،چاشو،،، پیش پَره،،،هالونه،،، چای آتشی،،ترپیله،،،دل خوشی بخورین،،،خرج عروسی پسرت،،،برای پسران شما شَتی بیاریم (فقط پسر 😁😁) اینها کم است؟!! این همه زیبایی؛ از گرمابدشت ، جایگاه خاطرات ما با غوغایِ قاطران و زنگوله ها می گذریم. از هر طرف که برویم فرقی نمی کند، آنچه مهم است شور و غوغای این روزهاست. این شور در همه جای اشکور هویداست از همینجا بوی وطن می آید. تا می توانی نفس بکش.... نفسی به عمق روستا و صفایش به عمق نگاهِ دلواپسِ مادرانش و به لطافتِ شیارهایِ دست پدرانش به روستا که می رسی رسیدنت جالب می شود. قدیمترها که جاده نبود ، تا می رسیدی؛ دورت جمع می شدند.. ازفلانی خبر ندارین؟ نمی خواهند بیایند؟ الان موضوع کمی فرق کرده تا صدای ماشینی شنیده می شود؛ پدر و مادری که در انتظار فرزندش هست ، تا نزدیک جاده می رود اگر از کسان خودش باشد برای کمک دستپاچه می شود ... ولی اگر دیگران باشند ، با حالی گرفته به خانه برمی گردد و با خود زمزمه می کند: همه بومان امه شِئن دِ نوگون آمو بِشیم یَلاق چی با کونن؟ دوبوستا نونه خورن با بیاَن چی بوکونن!! نوگون فندق همه بَکلس بی صَحبه که همه چی خوره شوکول لوئاس دونقوز بدتر بوبه و .... همه آمدند بچه های ما دیگر نمی گویند ما برویم ییلاق چه باید بکنند ؟ نان آماده می خورند باید بیایند اینجا چکار کنند!! نمی گویند فندق همه ریخت این بی صاحب را همه چی می خورد سنجاب روباه گراز( خوک) از همه بدتر شده است و .... به محض اینکه به مقصد می رسی ، هنوز همان رسم قشنگِ دیدار هست. اهل فامیل به دیدارت می آیند و آب ییلاق سازگار نثارت می کنند و تو تن خسته ات با این گفتگوهای ساده و بی ریا زلال می شود. شب دامنش را می گستراند؛ اینک می خوابی ، خوابی سبک و مخملی خستگی ازتن دود گرفته ات رخت بر می بندد... اما حواست باشد خروسهای آبادی نمی گذارند که تا دیر وقت بخوابی! اعلام بیدار باش دادند یعنی صبح است... همین اول صبح همه جا پر از غوغاست. یکی به دنبال کیسه می دَود. یکی می رود تا بساط قاطر را جور کند. یکی صدا می زند، امروز گاوها را به کدام سمت می برید؟ دیگری می گوید امروز نوبت آب (آو لایه) مال کیست؟ کودکی هم دستی به چشمهایش می کشد و می گوید : هنوز تاریک است‌، خوابم می‌آید(گوییا ازشهر آمده است!) کمی آن طرف تر دودِ غلیظ تنوری خبر از بی خوابیِ مادر می دهد! انگار او همیشه بیدار است!! جلوتر که می روی مردی ، علفهای خشک را درکاهدان(محل ذخیره علف) می چَپاند! او هم خواب وبیداری اش یکی است!!! اینجا چه خبر است؟!! کوچه ها.....نه ، محله بویِ تلاش می دهد! اینان ازنسل آفتابند ، شاید هم همسایه مهتابند!! از همه جا سرودِ زیستن می شنوی... بیشتر راههای روستایی از داخل باغهایِ همسایگان می گذرد 🌿 به هرحال مردم از صبح چهره به چهره می شوند! در باغی آتشی روشن و چای هم آماده است. همینجاکنار جویِ آبی روی یک گونی کودکی در آغوش درختان زیبایِ فندق خواب آینده اش را می بیند! کدام قسمت یک شهر می شود اینهمه زیبایی دید؟ بگذریم...... گوییا مردمان روستا همواره از زمان جلوترند! دختران روستا ناامیدی نمی شناسند! پسرانش هم کار را عار نمی دانند! پدران و مادرانش که بماند هر روز با این همه زحمت و تلاش مسافرانِ بهشتند! باغی نیست که مملّو از شور و غوغا نباشد. در باغ همسایه هالونه ای را می بینی آغوش دودرخت ، طنابی دولایه ، چاشو مادربزرگ و دوتکه چوب؛ و خواب شیرین کودکِ امروز و مادرِ فردا که با یک روسری او را با هالونه محکم بسته اند و برگهای خشکی که بر هالونه اش می ریزد. از هر باغی دودی به آسمان می رود! جالب است به هم می گویند، آها فلانی هم آمده ، باغش آبادی است. هالونه : با چاشو و دولایه طناب و دوتکه چوب که بر تن دو درخت با فاصله بسته می شود برای خواباندن کودکان در باغها و مزارع ادامه در قسمت بعد... ✍ زهرا فتح الهی پرشه( ریسن) #کانال_روستای_شوک @shavakiha