cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

/𝘉𝘶𝘭𝘭𝘴𝘩𝘪𝘵/

گاهی باید مزخرف گفت تا آرام شوی..

إظهار المزيد
إيران334 602لم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
175
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#Dont_call_me_angel🌸 #در_عالم_عشق🌻 رمان های مدیر کمند|↥↥🐾🔥 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ #عشق_خاص 🪐 رمان های معاون الناز|⇵🖤🕸 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ #معجزه_عشق (در حال پارت دادن) #عشق_وارونه (در حال پارت دادن) #The_Blue_Alpha_Phoenix (هنوز شروع نشده) #Changing_The_Lier_Lila (هنوز شروع نشده) رمان های ادمین 🍁layla🍁|⇕⇕🌿🍂
إظهار الكل...
۳ پارت اول رمان عشق وارونه چطور بود؟Anonymous voting
  • عالی😆
  • خوب🙃
  • بد☹️
  • نمیخونم😗
0 votes
مارین دوپن چنگ سن:۱۵ دوست های صمیمیش: الن، نینا، ادریانا عشقش: لیدی نوار
إظهار الكل...
#عشق_وارونه Inverted_Love# ~‌پارت ۳ «خونه ادریانا» از زبان💚:(در میزنه)... 💜: بیا تو.... 💚: پدر...یک سوال داشتم که مدت هاست ذهنم رو مشغول کرده...میشه بپرسم؟...لطفا! 💜: گوش میدم... 💚: میخواستم بدونم که چرا نمی تونم برم مدرسه... دلم واسه بودن توی مدرسه تنگ شده... 💜: من...من فقط نمیخوام اتفاقی واست بیوفته... 💚: میدونم پدر...ولی من احساس میکنم که اینجا زندانی شدم...فقط همین رو ازتون میخوام...فقط میخوام برگردم مدرسه.... 💜: باشه...میتونی برگردی مدرسه....ولی به یک شرط... 💚: هر چی باشه قبول میکنم.... 💜: بادیگاردت تو رو میبره و میاره و اگه جایی میخوای بری باید به من اطلاع بدی و اگه من موافق بودن میری! 💚: قبوله(میدوئه سمت گابریل و بغلش میکنه)...ممنونم پدر... نمیدونی چقدر ازت ممنونم و خوشحالم کردی... 💜:(ادریانا رو بغل میکنه)...خوشحالم که میبینم تو هم خوشحالی... «همون شب» 🐾: مستر باگ!!( با صدای بلند ) 🐞: چیشده؟...حالت خوب... 🐾:( میپره بغل مستر باگ )...ممنونم...خیلی ممنونم... 🐞:(لپاش سرخ میشه)وا...واسه چی؟... 🐾: من به پدرم حسی که داشتم رو گفتم و اونم گذاشت من برگردم به مدرسه...واقعا ازت ممنونم...اگه نبودی من نمیتونستم برگردم مدرسه... 🐞:(لیدی نوار رو محکم بغل میکنه)...من فقط قسمت کوچیکی از این ماجرا هستم...تو شجاعتش رو داشتی که به پدرت بگی... 🐾:(از بغلش در میاد)...خب...حالا چیکار کنیم... 🐾🐞:(صدای جیغ میشنون)... 🐞: فکر کنم الان بدونیم که چیکار کنیم... 🐾: بریم حساب اون اکوما رو برسیم و شهر رو نجات بدیم مثل همیشه... «بعد جنگیدن و مثل همیشه پیروز شدن» 🐾: من دارم به حالت اول بر میگردم...باید برم... 🐞:(دستش رو میگیره)...صبر کن...میخوام یک چیزی رو بهت بگم...(گوشواره شروع میکنه به صدا دادن)... 🐾: میشه بزاریمش برای یک وقت دیگه.... 🐞: اره....حتماً...فردا خوبه موقع غروب برج ایفل... 🐾: باشه...خدانگهدار... 🐞: خدانگهدار... «خونه مارین/مستر باگ😎» 💙:بازم نتونستم بهش بگم تیکی...چیکار کنم...احساس میکنم...که دارم اشتباه میکنم...احساس میکنم که اماده نیستم...بهتره فردا بهش نگم...و یک کار دیگه به جاش بکنم...نظرت چیه تیکی؟ 🍪: هر چیزی به وقتش درست میشه... به نظر من، بهتره فردا ببریش با هم بستنی های اندره رو بخورین... 💙: فکر خیلی خوبیه تیکی...ولی تو میدونی اون کیه؟ 🍪: میدونی که نباید هویت هم رو بفهمین، ولی نه نمیدونم.... 💙: باشه...شب بخیر تیکی... 🍪: شب بخیر مارین(marine)... @Laylakamali2006
إظهار الكل...
لیدی نوار(ادریانا) و مستر باگ(مارین) عشق مستر باگ: لیدی نوار عشق لیدی نوار: مارین
إظهار الكل...
#عشق_وارونه Inverted_Love# ~پارت ۲
إظهار الكل...
#عشق_وارونه Inverted_Love# ~پارت ۲ 🐞: تو کی هستی؟... 🐾: من لیدی نوارم...صبر کن...لباست شبیه...تو هم باید همکارم باشی 🐞: اوه...ببخشید...فکر کردم که یکی از کسایی هستی که شرور شده.... 🐾: خب...بهتر که نیستم الان میشه منو باز کنی؟ 🐞: اره...ببخشید(یو یوش رومیکشه و لیدی نوار میچرخه و میوفته بغلش) 🐾🐞: ببخشید... 🐾: اسمت چیه؟ 🐞: من مسترباگ هستم...و باورم نمیشه که گوشواره گوشم کردم... 🐾:خوشبختم... «بعد از اشنا شدن و یکم حرف زدن» 🐾: وای خدا ساعتو...بابام منو میکشه...ببخشید من باید برم...خدانگهدار....(میره سمت خونه‌ش) از زبان🐞:< نمیدونم ولی وقتی این دختر رو دیدم، احساس کردم...عاشقش شدم...> «یک سال بعد» 🐞:< داشتم میرفتم به مکانی که برای اولین بار لیدی نوار رو اونجا دیدم...الان یک ساله که از اشناییمون میگذره و خیلی اتفاق ها افتاده...دیدم که روی پشت بوم نشسته و قیافه‌ش نشون میداد که ناراحته...رفتم پیشش نشستم>...سلام لیدی من...حالت خوبه؟ 🐾: اره..اره خوبم فقط...(نفسش رو میده بیرون)...با پدرم مشکل دارم...اگه مشکلی نیست میخوام یکم درمورد خودم بهت بگم... 🐞: میدونی که نمیتونیم هویتمون رو به کسی بگیم... حتی خودمون هم نمیتونیم بدونیم...ولی اگه باعث میشه حالت بهتر بشه...بهم بگو من کل روز رو وقت دارم و با خودم خوراکی اوردم... 🐾: مثل اینکه من خیلی خوش شانسم...هر کسی دوستی مثل تو داشته باشه خوش شانسه(سرش رو میزاره روی شونه مستر باگ)...قضیه مشکل من و بابام از سه سال پیش شروع شد...من دوازده سالم بود که مامانم تصادف کرد و از اون موقع توی کماست و هنوز بهوش نیومده...پدرم هم من رو از اینکه برم مدرسه محروم کرده و سه ساله خونه درسم رو میخونم...دلم واسه دوستام تنگ شده...واسه مامانم...واسه‌ی بابای سه سال پیشم...واسه‌ی ازاد بودن... 🐞: منظورت چیه؟... 🐾: نمیتونم اون ازادی رو که سه سال پیش داشتم رو داشته باشم...همه روز هام برنامه ریزی شده است و باید همیشه چیزی که بابام ازم میخواد باشم...تنها چیزی که باعث میشه من خودم باشم و ازاد باشم... لیدی نوار و...تو...تو تنها کسی هستی که میتونم کنارش خودم باشم...و این بهترین اتفاقیه که برام تو چند سال گذشته افتاده...ممنونم که همیشه پیشم بودی...(گونه مستر‌‌باگ رو میبوسه) 🐞:😳😳☺️☺️ «بعد از کمی حرف زدن» 🐞: به نظر من که احساسی که داری رو به پدرت بگو... شاید بزاره که دوباره برگردی مدرسه... 🐾: امتحان کردنش ضرری نداره...خب...وقتشه که من برم...ممنونم که به حرف هام گوش دادی...خدانگهدار... 🐞: خدانگهدار😊 @Laylakamali2006
إظهار الكل...
ادریانا اگرست سن:۱۶ سال دوست های صمیمیش: الن، نینا، مارین عشقش: مارین
إظهار الكل...
#عشق_وارونه Inverted_Love# ~پارت ۱ از زبان راوی(من): ادریانا اگرست دختر گابریل اگرست، مشهور ترین طراح لباس در شهر پاریس هستش و خودش مدلِ.......ولی وقتی ادریانا کوچیک بود مادرش تصادف کرد و الان دو ساله که توی کماست...ادریانا دو ساله که به مدرسه نرفته و خونه درسش رو ادامه میده...( فصل بهار )یک هفته پیش وقتی ادریانا با بادیگارد و عکاسش به پارک رفته بود دید که یک پیرمرد خورد زمین و کسی هم بهش کمک نمیکرد که بلند بشه...ادریانا رفت طرف پیرمرد تا بهش کمک کنه... 🧮: خیلی ممنونم خانم... 💚: حالتون خوبه...صدمه ندیدین؟ 🧮: من خوبم....ممنون 💚: لطفا بیشتر مراقب باشین...وای دیرم شد...ببخشید من باید برم....فعلا! «خونه ادریانا» 💚: سلام پدر... 💜: سلام...عکاسی چطور بود... 💚: مثل همیشه خوب و هیچ اتفاق هیجان انگیزی هم نیوفتاد... 💜: خوبه...اگه کاری داشتی من توی اتاقم هستم.... «اتاق ادریانا» 💚: وای خدا خسته شدم....ها؟...این جعبه روی میز چیه؟(جعبه رو باز میکنه و یک نور سبز از جعبه میاد بیرون)....وای....تو....تو چی هستی و چرا اینقدر شبیه گربه‌ای؟ 🧀: اولاً سلام...من پلگ هستم و دوماً من گشنمه...پنیر کممبر داری؟؟ 💚: اره فکر کنم....(رفت توی اشپز خونه و برگشت)، بیا 🧀: ممنونم...خب حالا اون انگشتری که توی جعبه هست رو بردار و بکن توی دستت... 💚: برای چی؟ 🧀: کاری که بهت میگم رو انجام بده....خب ببین من یک کوامی هستم و بهت قدرت گربه رو میدم...قدرت تو کتکلیزم(cataclysm) هستش و فقط میتونی یک بار ازش استفاده بکنی و وقتی ازش استفاده کردی ۵ دقیقه مهلت داری تا برگردی به حالت عادیت...و برای اینکه تبدیل بشی باید بگی پلگ کلاز اوت(plagg, claws out)...همین...و باید همکارت رو پیدا کنی...اون گوشواره های کفشدوزک رو داره...باید با کمک اون دشمناتون رو شکست بدین و نباید هویتت رو به کسی بگی حتی درمورد من...و....تمام.... 💚: خیله خب...میشه الان تبدیل بشم؟ 🧀: باز خوبه تو میپرسی...بقیه کت نوار ها هر وقت دلشون میخواست تبدیل میشدن....تو هم میتونی... 💚: باشه ولی بازم خواستم بپرسم...به هر حال....این تویی که به من قدرت میدی.... 🧀: از همین الان میدونم که یک کت‌نوار عالی هستی... 💚: شاید بهتر باشه یک اسم واسه خودم بزارم... 🧀: مثلاً چی؟ 💚: لیدی نوار چطوره؟ 🧀: بد نیست...حالا بیا تبدیل شو... «بعد از تبدیل و چرخ زدن توی شهر پاریس» از زبان🐾:< داشتم میدوئیدم که یک نفر از پشت منو با یک چیزی مثل طناب بست>...هی...ولم کن... @Laylakamali2006
إظهار الكل...
نام رمان: #عشق_وارونه ( Inverted Love ) 💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙 ژانر: کمی عاشقانه و کمی ماجراجویانه ‎❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤 👩🏻‍💻: ۵ قهرمان به اسم های مسترباگ🐞، لیدی نوار🐾، روناروژ🦊، کاراپیس🐢 و کینگ بی🐝 که از شهر پاریس در برابر شروری به اسم هاکماث🦋 محافظت میکنند...اون ها هویت همدیگر را میفهمند و برای اینکه هاکماث را شکست بدهند...باید ریسک بکنند و ممکنه جونشون رو از دست بدن...دو تا از این قهرمان ها عاشق هم میشن و اتفاق هایی که میوفته ممکنه عشقشون رو نسبت به همدیگه از بین ببره...ایا این قهرمان ها میتونن عشق و مردم پاریس رو نجات بدن یا نه؟... 🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾 @Laylakamali2006
إظهار الكل...