cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

⫍آمـاتـا༆⫎

ذوق آغوشِ تو، پروایِ گُنه برد، زِ یاد ࣫͝ ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  . _پنجمین قلم!_ تینا . @tina_novell

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
536
المشتركون
-124 ساعات
-97 أيام
-2330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
آذر زنی قدرتمند و جسور ، سرکرده ی یک گروه مافیاست ... چهار سال قبل برای انتقام از اون بچشو کشتن ، همه فکر میکردن با این کار باعث میشن اون عقب بکشه ، اما حالا اون قدرتمند تر از قبل شده ، یک مار زخمی که دنبال انتقام و خون خواهیه ... برای گرفتن انتقام دست به هر کاری میزنه ، حتی اگر لازم باشه با مردی که هیچ اعتمادی بهش نداره کار کنه ... قرار بود فقط یک همکاری ساده ، یک شراکت ساده باشه اما وقتی سر و کله ی عشق پیدا شد همه چی تغییر کرد ... آذر عاشق مردی میشه که هیچ شناختی نسبت بهش نداره و این شروع مشکلات اون با نامدار دیوانه و شرور داستان ماست ... https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 #عاشقانه_مافیایی_انتقامی #بزرگسال 🔞 20پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
_«دور از چشم من با اون حرومی لاس میزنی آذر ؟» دم اسبی موهایم به آرامی درون مشتش جمع میشوند و به ناگهان کشیده میشوند ، میغرد _«به من خیانت می‌کنی آذر؟» موهایم بیشتر و بیشتر کشیده می‌شوند _« تو کی این همه هار شدی که پاچه صاحابتو بگیری آذر؟ کی جرئت کردی منو نیش بزنی آذر؟» سکوتم مرا بیشتر مجازات میکرد یا او را ؟ لبانش را به گوشم می‌چسباند _« من آدمت کردم  ، برای بقیه دم تکون میدی آذر ؟ خیال کردی حالا که اسمت تو شناسنامه ی منه ، با اسم من برا خودت سروری میکنی ، پشت سرم هر گوهی که بخوای و میتونی بخوری و من ککم نگزه؟» خواستم بگویم ککت میگزد با اینکارها؟؟ اما گفتم +«خوب کردم » ته دلم خالی میشود وقتی میخندد ... امشب زنده میمانم ؟ https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 شوهرش فهمیده که بهش خیانت کرده 😱😱 12 پاک
إظهار الكل...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
╗════نوا هم حضور پیدا میکنه!════╔               ▻Comments " Answers◅ تولدت با تاخیر مبارک عزیزم
إظهار الكل...
👍 16
به قول بابا بززگ،یه لاشخور بود که ته مونده غذای بقیه رو می‌خورد و ادعای شیر بودن می‌کرد. چون پس مونده غذای شیر ها رو می‌خورد! -نوا؟ با صدای بابا بزرگ به خودم اومدم: -بله؟ -شما هم فردا اونجا حاضر باش! ترسیده به چشم هاش نگاه کردم. بابا خواست اعتراض کنه که بابا بزرگ غرید: -سهراب! حرفی نزد. وقتی بابا بزرگ رفت،بی توجه به پچ پچ بقیه از جام بلند شدم و سمت بابا بزرگ که داشت وارد اتاقش می‌شد شدم. -بابا بزرگ؟ نگاهم کرد: -بله نوا‌؟ -این کارا به نظرتون عاقلانس؟با رفتنمون،به خصوص من، آتیش انتقام خورشید روشن میشه! اخم کرد: -ما میریم،تو اون مراسم اعلام می‌کنیم دیار جنازه که زیر خاک رو کشته و هیچکس حق اعتراض نداره میدونی چرا؟ با صدای ترسناک بابا بزرگ،حتی من که بی تقصیر بودم ترسیدم وای به حال کسایی که فردا قرار بود این حرف بشنون: -چون به سرنوشت بایگان دچار میشن! اه عمیقی کشیدم. هيچوقت قرار نبود از سیاست کثافتشون سر دربیارم. چطور ممکن یه نفر بکشی و بعد خودت مراسم ختمش بری و اعلام کنی من کشتم و بعد نتونن بقیه هیچ کاری کنن؟ -چرا من باید بیام. -تو همسر دیاری،باید حضور داشته باشی! پوزخندی زدم،دیار؟ دیاری که از حال من هیج خبری نداره. -میام،تنها؟ -کاوه همراهت میاد.با اعتماد به نفس،بدون ترس و خونسردی رفتار میکنی.رفتار تو نمایانگر رفتار دیاره،فردا به نمایندگی از دیار اونجا حضور داری،مراقب کار هات و احساساتت باش. سر تکون دادم. فردا روز سخت بود. خورشيد دق و دلی از من زیاد داشت. فکر کن فهمید باباش کشته شده. توسط دیار! اگر اوضاع مثل حرف بابا بزرگ پیش نمی‌رفت. امکان داشت همونجا درگیری پیش بیاد. بین آدما بایگان و ما. باورم نمی‌شد. بایگان مرده بود! کسی که من تا یک سال پیش عمو صداش میزدم. و من از مرگش خوشحال بودم و انتظار می‌کشيدم تا وقت مرگ دخترش هم هر چه سریعتر فرا برسه! #تـیــنــا #‌‌𝐀𝐌𝐀𝐓𝐀
إظهار الكل...
👍 16 9
آمــاتـــا༆ باقی‌مانده‌ای‌از‌ او‌ بوسه‌ای‌بود که‌در انباری خانه‌مان‌چال‌شد↬✨ #PART295 「نوا ستوده」 با اومدن کاوه،پریشون سمتش رفتم. گیج به اطرافش خیره بود: -اینجا کجاس لعنتی؟وقتی لوک دادی فکر کردم گروگانت گرفتن. بی توجه به حرفش لب زدم: -دیار واقعا بایگان کشته؟ نگاهش بهم افتاد: -اره،مثل اینکه باز چوب لای چرخش گذاشته،رفت بالا سرش کشتنش.گفته بودم که عزرائیلشه. دستم رو سرم کشیدم: -وای کاوه همه چی خراب میشه که،بابا بزرگ بف... -خود بابا بزرگ بهش اجازه داد تا بکشتش. نفی عمیق کشیدم. بایگان قرار بود بمیره. دیار قول داده بود پدر و دختر بکشه،باهم بکشیم. ولی الان شرایط کشتن نبود. الان که خودش تو یه کشور غریب بود اون قدرت کافی نداشت. اگه آدمای بایگان بفهمن باهاش دشمنی کنن و همونجا که تنها و بی کسه انتقام مرگ بایگان دربیارن چی؟ -چرا اونجا؟؟می اومد همینجا میکشتتش دیگه.الان یکی بخواد کاری کنا دیار تنهاست. اخمای کاوه هم تو هم بود: -فکر نکنم تنها باشه نوا، بابا بزرگ هیچوقت بی گدار به آب نمیزنه وقتی اجازه داد به دیار یعنی فکر همه جاش کرده. یه ذره نگاه کرد به اطراف: -پاشو بریم عمارت ببینیم باید چیکار کنیم. گیج و با استرس سمت کیفم رفتم و برش داشتم. وسط راه،برگشتم به شاخه گل خشک شده ای که گوشه ای افتاده لود نگاه کردم. راهم کج کردم و اونم همراه خودم برداشتم و پشت کاوه راه افتادم. سوار ماشین شدم،با هزار تا علامت سوال به سوی عمارت حرکت کرد. . از دیوار صدا در می‌اومد ولی از تک تک اعضای خانواده نه. تک تک آدمای تو شوک بودن. کم خبری نبود‌. دیار آدم کشته بود و حالا بهش اعتراف کرده بود! حماقت محض بود،اگر فقط یه نفر بخواد باهاش دشمنی کنه و بلایی سرش بیاره؟ با تصور دیاری که تنها گوشه ای افتاده باعث می‌شد بغض امونم ببره. شاید اصلا خو.خورشید قید علاقش با دیار بزنه و بخواد به دیار آسیب برسونه. -فردا مراسم خاکسپاری بایگان انجام میشه.کسی مایل برای اومدن به خاکسپاری هست؟ دیوونه بود اگه هر کس می‌اومد. حداقل اگر دیار جار نمی‌زد بایگان کشته،اونطوری راحت تر بود‌. ولی امکان داشت همین الان با رفتن به مراسم بایگان،خورشید که عزادار جمع همونجا ما رو زنده به گور کنه. -بسیار خب،کسی حاضر نیست حضور پیدا کنه؟ -آقا بزرگ،این اشتباه محضه.همه متوجه کشتن بایگان شدن.میدونن که دیار اینکار کرده. حتی رفتن شما هم خطرناکه اگه ب... بابا بزرگ حرف زن عمو که رنگ و روش بعد شنیدن خبر قتل بایگان توسط پسرش،از بین رفته بود رو قطع کرد و عصبی لب زد: -به یاد ندارم به خانوادم ترس یاد داده باشم! -آقا بزرگ من که از جونم سیر نشدم پا بزارم تو مراسم کسی که پسر عموم قاتلش بوده! نگاهم کم کم داشت اشکی می‌شد. چیکار کردی دیار؟ اروند با نیشخند رو کرد سمت عمو: -نگران نیستی دختر به قات... -اروند بدون کجا و پیش کی صحبت میکنی! با صدای جدی بابا بزرگ،اروند اخم کرده سر پایین انداخت و زیر لب ببخشید گفت. -دیار با اجازه من بایگان رو سقط کرد. من چیزی نداشتم برای گفتن. یعنی،مغزم انقد از بابت فکر کردن چیزای مختلف درد می‌کرد که نمی‌تونستم تشخیص بدم چی خوبه چی بد. همه چی تو دور تند اتفاق افتاده بود. با اینکه یک ماه از خیانت دیار بهم می‌گذشت اما من هنوز هضمش نکرده بودم. اما حالا خبر میرسه درست زده پدر،زنی که بهم خیانت کرده رو کشته! نمی‌دونستم نگران خانواده باشم،نگران خودم یا دیار. حتی امکان داشت به خاطر این کارش بابا باز پشیمون بشه... -یادتون که نرفته دیار بدون اجازه من آب نمیخوره؟ بابا بزرگ،تنها شخص جمع بود که ذره ای ترس و نگرانی بابت آینده نداشت. لعنتی،دیار زد یکی از کله گنده های این بازی رو کشت. من هر جور حساب می‌کردم،اینا نباید ساکت می‌شدن. خانواده بایگان تا زهر چشم از ما نمی‌گرفتند آروم نمیشدن. اما.. چرا پس کسی هیچکاری نمی‌کرد. چرا امنیت ما ها دوبرابر نمیشد؟ اصلا خود دیار‌. نکنه دیار بخواد گیر بیوفته. -ترس نو چشماتون داره ناامیدم میکنه. -آقا بزرگ،آدم معمولی کشته نشده که عین خیالمون نباشه.بایگان کشته شد! -بایگان آدم معمولی بود! اروند نوچی زد و خودش انداخت رو مبل: -من هر چی بگم شما حرف خودتون بزنید. -به من نگاه کن پسر،بایگان جز آدم معمولی که چشمش رو ا بود تا شراکتمون با بقیه بهم بزنه و بخواد لاشخور ته مونده ما بشه نبود.پس این مرگ سزاوارش بود! بابا بزرگ با ته مونده های عصبانیت از جاش بلند شد و عصاش روی زمین کوبید: -همه پسرای من فردا باید تو اون مراسم شرکت کنند! اخماش جایگزین صورتش شد: -ترس تو خانواده ستوده معنا نداره،حق بایگان مرگ بود و دیار انجامش داد..به نمایندگی از شخص دیار فردا حضور پیدا میکنیم. جالب بود‌. بابا بزرگ نترس بود. درسته،بایگان آدم آنچنان گنده ای نبود. اونم خط می‌گرفت از بقیه
إظهار الكل...
16👍 9
Repost from N/a
من نامدارم ، رئیس یک باند مافیا ، مردی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن ... همه جا چشم و گوش دارم ، وفادارترین آدما برام کار میکنن... بعد از چند سال در خفا زندگی کردن ، دوباره برگشتم تو بازی ، اینبار قوی تر و زخمی تر از قبل ... اولین طعمه هم ملکه بود ... همون آذی فرهانی که همه ملکه‌ی افعی صداش میزنن ، چرا که اون تنها زنیه که تونسته بین این جماعت گرگ قد بکشه ، تنها زنیه که بی رحمیش زبون زد این آدم هاست ... دست تقدیر و حرص و کینه مارو سر راه هم قرار میده ، دو تا آدم قدرتمند و سلطنت طلب ... اون دنبال انتقام مرگ دخترش و من دنبالِ ... https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 #عاشقانه_درام_معمایی #بزرگسال 17پاک
إظهار الكل...
صبح همگی بخیر از امروز به اینور همه چی روال سابق برمیگرده و هر روز به غیر از جمعه ها پارت داریم🤍🥂
إظهار الكل...
👍 34 4👎 2
Repost from N/a
من نامدارم، ولیعهد مهراد صیادی ، کله گنده ترین آدم این بازی ... کسی از هویت واقعی من خبر نداره و همه فکر میکنن یک آدم عادی ام ، یک زیر دست و سرباز ساده ... اما من وزیر جنگ این بازی ام ... ارتش حریف به‌جای شاه ، ملکه داره ، یک ملکه ی افعی ... یک مار زده ی مار شده ..‌. زن دیوانه ای که خون و بو می‌کشه ، هر کسی که خون بچش و روی دستاش داشته باشه رو بو می‌کشه ... پیداشون کنه نیششون میزنه ، خونشون و میمکه ، چون اون دنبال انتقامه ... برای خون خواهی به یک افعی تبدیل شده ... زنی که با تموم قدرت زبون زدش از بین اون همه مهره ی قدرت مند دیوانه وار عاشق من شد ، عاشق یک سرباز ساده ... غافل از اینکه من خود دشمنم ، خود حریف ، خود رقیب ... همونی که سالها دنبالش گشت ... https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 صبح پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
_زنم شو به چیزی که شنیده ام شک میکنم ، میپرسم «چی ؟ » سرش را تا نزدیک ترین حالت ممکن به من جلو میکشد _زنم شو تا دنیا رو برات به آتیش بکشم زمزمه میکنم «میفهمی داری چی میگی ؟» مطمئن سر تکان میدهد و انگشتانش پوست گلویم را نوازش میکنند _پشتت میشم ، اسم من بیفته پشت اسمت دیگه کسی نمیتونه زمینت بزنه ، نمی‌ذارم آب خوش از گلوی دشمنات پایین بره ، زنم شو و انتقامت و از اون حرومی بگیرم ، زنم شو تا به دنیا نشون بدم تنها ملکه ی این جهان تویی ... زن نامدار شو تا همه بدونن تو ملکه ی منی ، افعی خوش خط و خال منی ، مال منی ... زن من شو ملکه ... https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0 روزی که به او نزدیک میشدم برای اینکه به من در انتقام گرفتن کمک کند هیچ گمان نمی‌کردم که به این نقطه برسیم . من قرار بود ملکه ی بازی نحسی مان باشم نه ملکه ی او ... او قرار بود یک دوست باشد، یک شریک نه معشوق دیوانه و یاغی ملکه ... 22پاک
إظهار الكل...
00:13
Video unavailable
Coming soon
تو را چه کسی اسراف میکند؟ درحالی که ذره به ذره به تو محتاجم نوشته جدید حــرمــان، به زودی هر شب مهمون نگاه هاتون میشه🥂 #‌𝐇𝐄𝐑𝐌𝐀𝐍
إظهار الكل...
5.80 MB
29
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.