cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

سعید مبشر

دانشجوی دکترای فلسفه‌تطبیقی کتاب: کوبه [برگزیده جایزه قیصر‌امین‌پور و حسین‌منزوی] کانال را به شعر دوستان معرفی کنید. آیدی‌ من: @saeid_m_71

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
642
المشتركون
+224 ساعات
+347 أيام
+7730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

خوانش_غزلي_عاشورايي_از_سعيد_مبشر_حسنا_محمدزاده_1.pdf1.01 KB
میان آینه‌ها می‌دوم به سمت فرار اتاق پیله به دورم تنیده از دیوار به قبر کوچک من بی‌سبب گذاشته‌اند درِ بدون کلیدی به نام سنگ‌ِمزار کجای زندگی‌ام را به گل جسور شدم؟ که چشم پنجره افتاد در مسیر غبار به تخت‌ِخواب می‌افتم مگر که بستن چشم مرا عقب ببرد در زمان شبیه قطار: درست راس اذان ایستاده ساعتِ شمس و بین دجله‌فرات آسمان گرفته قرار صدای قرمز شیپور جنگ می‌آید کشیده خنجر خود را خزان به قتل بهار دو لشکرند؛ یکی قبله‌گاه حور و ملک از آن یکی خود ابلیس هم در استغفار   دو لشکرند؛ یکی "لا اله الا الله" یکی "فَما لَهُم اِلّا السَقَر وَ بِئسَ الدار" به شرق می‌نگرم؛ آسمانِ صف در صف به غرب می‌نگرم؛ شوره‌زار ناهموار من از کدام گروهم؟ من از کدام سپاه؟ من از کدام نژادم؟ من از کدام تبار؟ طنین بانگ حبیب است در تباتب جنگ صلای گرم زهیر است در کشاکش کار زره گشوده و از دور می‌رسد عابس کبوتری شده اینک بدون بند و حصار وهب می‌آید و اشهد نگفته می‌داند که جز به خون نرود هیچ پرده‌ای به‌کنار برای سیر کدام آسمان شتابان است؟ که پر گشوده چنین شاه ذوالجناح‌سوار که چشم‌ نافذ عیساست پشت پلک حسین که راس شامخ یحیاست زیر آن دستار که مهربانی احمد دوباره آمده است که بازوان علی بازگشته در پیکار خلیل و آتش نمرود را ببین از نو ولی حدیث گلستان نمی‌شود تکرار سلام بر شهدائی که گفته‌اند درود بدون هیچ تعلل به ترک دار و دیار چقدر راس مبارک نشسته بر سر نی چقدر شاخه‌ی طوبی رسیده است به بار سلام می‌دهم و می‌‌برد به خواب مرا نسیم سرخوش عطری سرشته با تن یار در انزوای اتاقم به‌ هوش می‌آیم کنار کاغذ و بشقاب و چندپاره‌انار #سعید_مبشر @saeid_mobasher_71
إظهار الكل...
در گوشه‌‌‌‌های غربت این دنیا با یاد کربلای تو می‌گریم غم دارم از ستاره فراوان‌تر اما فقط برای تو می‌گریم مانند بومیان قسم‌خورده مانند مردمان دل‌آزرده مانند مادران جوان‌مرده ای شاه! در عزای تو می‌گریم طوری که دسته‌های عزادارت طرزی که دوستان گرفتارت شکلی که شیعیان وفادارت آ‌ن‌گونه در هوای تو می‌گریم با تُرک‌های نوحه‌گرت گاهی مجروح می‌کنم سر و رویم را آن‌گاه تکیه‌داده به دیواری با ذکر "لای‌لای" تو می‌گریم گفتم به شمر تعزیه‌ات امسال آتش به خیمه‌گاه نیندازد خود را در این گناه نیندازد.... [این روضه را به جای تو می‌گریم] روزی به احترام شهیدانت، ای آفتاب مکه به قربانت!   با حاجیان به سوی تو می‌آیم با کعبه در منای تو می‌گریم تیر از قفای تیر رها می‌شد پیراهنت دچار بلا می‌شد ای تشنه‌لب به مقتل خون رفته! چون رود در قفای تو می‌گریم دستار بر حریم سرت یعنی پوشیده باد راز مُعَلّایت آری تو راز بودی و تا محشر بر راز برملای تو می‌گریم حتی همین که اسم تو می‌آید چیزی مرا به گریه می‌اندازد ای آسمان گریسته بر جسمت! بر جان پارسای تو می‌گریم زخمی نباش این‌همه ای زیبا! ای دسته‌های نی کفنت! مولا! من دستمال گریه‌ی عشاقم از داغ بوریای تو می‌گریم #سعید_مبشر @saeid_mobasher_71
إظهار الكل...
باد ایستاد یا که نمی‌دانم شاید رسیده بود به پایانش سخت است مرگ و راه نمی‌آیم جز با همین روایت آسانش با ذکر وعده‌های پراکنده در حال اتصال به آینده رمّال صیحه‌ای زد و غیبش زد تا خیره شد به خالیِ فنجانش آن روز قاصدک به زمین افتاد از طاقچه الک به زمین افتاد حل شد میان آبی ناپیدا مادر که آب داد به گلدانش آری صدای ولوله می‌آمد مرسوم بود و زلزله می‌آمد در ازدحام جمعیتش دیدم شهری گریخت سمت خیابانش برگشتنی به خانه پس از گردش یا ترک آشیانه پس از باران از لاک‌پشت گفتم و آهسته سر بُرد عارفی به گریبانش می‌گفت ریشه دارم و می‌بالد در من هزار زنبق و بابونه او ریشه‌دار بود ولی تنها کِرمی در آمد از بن دندانش پرواز کن بدون چرا لطفا پایین‌تر از درخت نیا لطفا اینجا کبوتری که می‌اندیشد تبدیل می‌کنند به انسانش بی‌قصه می‌رویم و نمی‌ماند خاکستری و خاطره‌ای حتی تا مولوی بیاید و بنویسد نی‌نامه را کنار نیستانش ما پشت پرده‌ایم و زبان پرده ما قبر مرگ‌های فراوانیم معشوق بی‌حواس قسم داده ما را به گیسوان پریشانش #سعید_مبشر @saeid_mobasher_71
إظهار الكل...
موضوع دو ویس بالا "هنر و تجربه‌ی آزادی"
إظهار الكل...
9.25 MB
11.46 MB
2.77 MB
🎂600🪟 از دوستانی که می‌خونن این صفحه رو ممنونم. از دوستانی که اشتراک می‌زارن بسیار ممنونم. اگر ماه‌ را در دست راست و خورشید را در دست چپم بنهند، انتخاب من #شعر است.
إظهار الكل...
می‌گردمت عجول و تب‌آلوده در خاطرات گوشیِ غمگینم عکسی که دوست داشته‌ام بودی! آن عکس پس کجاست؟ نمی‌بینم مابین ایستادن و افتادن آخر کدام را تو پسندیدی؟ دستت اجازه داد که برخیزم چشمت اشاره کرد که بنشینم اصرار من سفارشِ چایی بود حرف تو مستعدِّ جدایی بود هم می‌‌زدی مرا و نمی‌دیدی من با نبات سرخ تو شیرینم گفتی پرندگی به چه می‌ماند؟ از آن سوال‌های عجیبت بود! [جُغدی که بی‌‌حضور تو سَرکنده مرغی که در کنار تو آمینم] فنجان من پُر از مِه و خونابه تصویرِ سرد و خلوتِ گرمابه رگ می‌زنند در دل من هر هر شب ویرانه‌ای بنا شده در فینم حمام فین و عکس دوتایی‌مان آن ظهرِ گرم و لذت چایی‌مان وقتی به افتخار تو می‌خواندم لب می‌گشود "شعر" به تحسنیم آدم زمانه را که نمی‌فهمد چشمی به هم زدیم و فراق آمد سعی‌َم هنوز صلح و فراموشی‌است بی‌آنکه یار جای تو بگزینم #سعید_مبشر @saeid_mobasher_71
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.