〠 ༽s Ꮯ Ꭺ Ꮢ Ꮍ Ꮃ Ꮎ Ꮢ Ꭵ Ꭰ༼〠
رمان کلبه چوبی روزای فرد پارت گذاری میشود.
إظهار المزيد405
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
با حرص جیغی زدم و پام و زمین کوبوندم.
- مرتیکه بیشعور، میگه بیا بُکنم منم حتما اومدم، بی تربیت #منحرف آشغال. من فقط گفتم بیا این طرحارو بکش برام.
صدای خنده ی مردانه ای از پشتم بلند شد. برگشتم سمتش! مرتیکه #یالغوز چه خنده ایم میکنه.
در حالی که دلش و گرفته بود گفت:
- من منظورم..این..بود..که..بده..اون..کارارو..برات..بکنم دختره ی منحرف!
از #خجالت از گوش راستم تا گوش چپم سرخ شدم.
با #شیطنت نزدیک اومد و گفت:
- نظرت چیه انجامش بدیم؟
حالت دفاعی گرفتم و گفتم:
- نمیخواد چیزت و به من نشون بدی.
قهقه ای زد:
- منظورم طرحاست دختر #خنگ.
#جررررررررررررررررر 😂😂😂🤣
#دختره_انقده_خنگه_همش_سوتی_میده😂
https://t.me/joinchat/AAAAAFYYl-FGF0_22-EcFA
#پارت_آینده
با نفس واردِ اتاق خوابمون شدیم، برگشتم سمتش و گفتم: برگرد زیپِ #لباسعروست رو باز کنم بعد برو حموم تا خستگی از تنت در بره عزیزم
با #خجالت برگشت زیپِ لباسش رو باز کردم و #بوسهای رو گردنش نشوندم، که صدایِ پچپچ آرومی اومد.
صدا از زیرِ #تخت میومد به اون سمت رفتم که صدایِ آرومِ دخترا رو شنیدم.
-اه خزان دارم خفه میشم یکم برو اونور تر
-جا نیست، ساکت باش ببینیم دارن چیکار میکنن
با #حرص گفتم: از زیرِ تخت بیایین بیرون دخترا
هیچ حرکتی نکردن که حرفم رو دوباره تکرار کردم، اندفعه هر سه تاشون اومدن بیرون و لبخندِ پهنی نثارمون کردن.
نفس با تعجب پرسید: شما اینجا چیکار می کنید؟
دنیز با یه لبخندِ ژکوند گفت: اومده بودیم عملیاتِ #شبعروسیتون رو ببینیم.
با حرص داد زدم: ....
#جرررررررررررررررر 😂😂😂😂😂😂
#دوستای_دختر_شب_عروسیش_زیر_تخت_قایم_شدن_تا_عملیات_شب_عروسیشون_رو_ببینن 🤦♀😂😂😂😂
#واکنش_شوهرای_دخترا_از_همه_چی_با_حال_تره 😂🤣😂😂🤣
https://t.me/joinchat/AAAAAFYYl-FGF0_22-EcFA
با حرص جیغی زدم و پام و زمین کوبوندم.
- مرتیکه بیشعور، میگه بیا بُکنم منم حتما اومدم، بی تربیت #منحرف آشغال. من فقط گفتم بیا این طرحارو بکش برام.
صدای خنده ی مردانه ای از پشتم بلند شد. برگشتم سمتش! مرتیکه #یالغوز چه خنده ایم میکنه.
در حالی که دلش و گرفته بود گفت:
- من منظورم..این..بود..که..بده..اون..کارارو..برات..بکنم دختره ی منحرف!
از #خجالت از گوش راستم تا گوش چپم سرخ شدم.
با #شیطنت نزدیک اومد و گفت:
- نظرت چیه انجامش بدیم؟
حالت دفاعی گرفتم و گفتم:
- نمیخواد چیزت و به من نشون بدی.
قهقه ای زد:
- منظورم طرحاست دختر #خنگ.
#جررررررررررررررررر 😂😂😂🤣
#دختره_انقده_خنگه_همش_سوتی_میده😂
https://t.me/joinchat/AAAAAFYYl-FGF0_22-EcFA
#پارت_آینده
با نفس واردِ اتاق خوابمون شدیم، برگشتم سمتش و گفتم: برگرد زیپِ #لباسعروست رو باز کنم بعد برو حموم تا خستگی از تنت در بره عزیزم
با #خجالت برگشت زیپِ لباسش رو باز کردم و #بوسهای رو گردنش نشوندم، که صدایِ پچپچ آرومی اومد.
صدا از زیرِ #تخت میومد به اون سمت رفتم که صدایِ آرومِ دخترا رو شنیدم.
-اه خزان دارم خفه میشم یکم برو اونور تر
-جا نیست، ساکت باش ببینیم دارن چیکار میکنن
با #حرص گفتم: از زیرِ تخت بیایین بیرون دخترا
هیچ حرکتی نکردن که حرفم رو دوباره تکرار کردم، اندفعه هر سه تاشون اومدن بیرون و لبخندِ پهنی نثارمون کردن.
نفس با تعجب پرسید: شما اینجا چیکار می کنید؟
دنیز با یه لبخندِ ژکوند گفت: اومده بودیم عملیاتِ #شبعروسیتون رو ببینیم.
با حرص داد زدم: ....
#جرررررررررررررررر 😂😂😂😂😂😂
#دوستای_دختر_شب_عروسیش_زیر_تخت_قایم_شدن_تا_عملیات_شب_عروسیشون_رو_ببینن 🤦♀😂😂😂😂
#واکنش_شوهرای_دخترا_از_همه_چی_با_حال_تره 😂🤣😂😂🤣
https://t.me/joinchat/AAAAAFYYl-FGF0_22-EcFA
ارباب خشنی که بیماری پارانویا داره و به خاطر همین هر شب همسرشو کتک میزنه...😱🥃🩸⛓🔪
⛓🔪🩸🕯⛓🔪🩸🕯
اربابی که به خاطر مریضیش به زنش شک میکنه و در اخر عکس لخت زنشو بغل یه مرد دیگه🩸😱🕯♨️
خنده ایی کردم و خواستم چیزی بگم که با کوبیده شدن در اتاق ترسیده نگاهی به ارباب انداختم ♨️
با چشمای به خون نشسته اش نگاهی به خدمتکارای تو اتاق کرد و با صدای بلندی داد زد :
_سریع همگی از اتاق برین بیرون زوودد
خدمتکارا ترسیده چشمی زیر لب گفتنو رفتن بیرون ☠
اروم از جام بلند شدم و سعی کردم ترسمو بروز ندم ...
یه دفه به طرفم حجوم اورد و موهامو تو مشتش گرفت و سرمو محکم به دیوار کوبوند 🩸♨️
جیغی از سر درد کشیدم که با مشتی که تو صورتم خورد حس کردم دندونام خورد شدن ☠🩸
_عوضی #اشغال حالا واسه من لباسای باز میپوشی جلو #خدمتکارا اره با توام جوابمو بده
هق هقی کردم و لب زدم :
+ارباب به خدا از صبح تو اتاق بود..
هنوز حرفم کامل نشده بود که با لگدی که به شکمم زد...🩸
https://t.me/joinchat/TbvJjySgre8qkveV
https://t.me/joinchat/TbvJjySgre8qkveV
https://t.me/joinchat/TbvJjySgre8qkveV
اربابی که به خاطر مریضیش به زنش شک میکنه و در اخر عکس لخت زنشو بغل یه مرد دیگه🩸😱🕯♨️
این آهنگه رو با 🎧 هندزفری 🎧 گوش بده
قول میدم از شنیدنش پشیمون نشی 😌
اگه بازم آهنگ هشت بعدی خواستی دکمه زیر رو بزن 😍
sample-1515867427.mp33.36 MB
🎧 بزرگترین منبع موزیک های هشت بعدی ایرانی 🇮🇷
#پــــــارتــــــ_واقــــــعــــــیــــــ_رمــــــانــــــشــــــه 🤍🦋
#نــــــبــــــود_لــــــفــــــتــــــ_بــــــده 👌☺️
صدایش زدم...
_باشوان...
صدای پایش از پشت سرم آمد...
_دردت چیه...
سردرگم برگشتم به سمتش...
_چی؟!
_چ مرگته ک این لامصب هنوز تنته،نکنه دردت اون چهارتا کلمه عربیه...
چشمانم از تعجب درحال افتادن بودن...
_چی میگی...
سری تکان داد و غرید...
_که چی میگم...هرچی گفتن آخرش میگی قلبتو اوکی؟!
تازه فهمیدم که چی میگه...
دل در دلمنبود...یعنی چی این کاراش...
با قدم های بلند خودشو بهم رسوند و گفت:برام اصلا مهم نیست که اینا خونده بشن یانه ولی انگاری تو زیادی اصرار داری...
زیر لب زمزمه کرد:- زَوَّجتُ مُوکِّلَتی مُوَکَّلی فِی المُدَّۀِ المَعلُومَۀِ عَلَی المَهر المَعلُوم..
_قَبـلَتُو...
زبونمو پشت دندان هایم کشیدم و گفتم:عَلَی المَهر المَعلُوم...
تیز نگاه ام کرد و گفت:همین آپارتمان...
لبخند بزرگمو با گفتن:قَبـلتو خوردم...
#جــــویــــنــــ_شــــو 💜👇
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عاشقانه😻💛
مافیایی💛☝️
صحنه دار😌🙈
#پرستار_بچه_هاشو_حامله_میکنه♨️😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
#قسمتی_از_رمان_پرستار_شیطنت_هایم⛔️⛔️
در اتاق و بست و برگشت سمتم،با #شیطنت گفت:
«خب #خانومم، #امشب_شب_وصاله»
جلو اومد،عقب رفتم،
لبامو ورچیدم: « #میتونه_نباشه»
با اون #لباس_عروس نمیشد عین ادم راه رفت،چشماشو ریز کرد و با #خباثت گفت:
«من میخوام که باشه،#امشب_با_هم_به_اوج_میرسیم»
سرعتش زیاد شد،سرعتم زیاد شد،
نالیدم: «جیش دالم»
وایساد و با قیافه جمع شده گفت:
«تر زدی به صحنه #احساسیمون»
زبونمو تا جایی که جا داشت بیرون اوردم،قبل اینکه بهم برسع رفتم سمته سرویس تو اتاق و با خنده گفتم
:«میتونی با #بالشت_ و_ملحفه_ به_اوج_برسی فقط کمی #خلاقیت لازمه»
....
چک کردم دیدم صدایی نمیاد،خداروشکر از #خستگی #خوابش برده احتمالا درو باز کردم و ازون فضای تنگو #بوگندوخارج شدم،اتاق تاریک تاریک بود،کورمال کورمال سعی کردم خودمو به کمد برسونم که #یهو دستم کشیده شد و
به دیوار #چسبونده شدم کنار گوشم گفت:«تا تو هستی چرا #بالشت؟»
#طنز ترین رمان #تلگرام اینجاست😱😱👇👇
[طنز😝]
[عاشقانه👩❤💋👩]
[مافیایی🥵]
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.