cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

-آرشیو‌شده!-

بچه‌ها همونطوری که تو جریان همه‌چی هستید این چنل قراره آرشیو بشه! از این به بعد تمامی‌ پارت‌ها فقط و فقط تو چنلِ زیر گذاشته می‌شه‌👇🏻💜 https://t.me/joinchat/1dbTzKllMxk3ZDNk -حتما جوین باشید!-😌🦋

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
596
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

لطفاً توجه کنید ، رمانش واقعاً محدودیت سنی داره و برای افرادی که متأهل نیستن پیشنهاد نمیشه🚫••• به درخواست من مدیر چنلش که دوستم بود فقط و فقط چند ساعت بهم لینک چنل رو داد پس تا باطل نشده زودتر عضو شید🤞🏻✨ http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8
إظهار الكل...
پسرع زن داره #عاشق یه دختر بچه روستایی میشه که...😱 _ همه ی اون اتفاقا کار تو بود!...#عوضی....😡 هر چقدر بیشتر با مشت های ظریفم به سینه ستبرش ضربه میزدم بیشتر می‌فهمیدم که من در مقابل این موجود #مت‌ج‌وز اشغال هیچ قدرتی ندارم!💔 : آروم باش با هم حرف بزنیم نازلی خب؟ حرف زدن؟ این چیزی نبود که من میخواستم ، فقط دلم میخواست تا آخر عمر این موجود پست و نبینم که چطور همه آینده و #زندگی مو نابود کرده😭 با هق هق گفتم _حرفی نمونده توی اشغال اگه بهم دست نمی‌زدی مجبور نمیشدم قید درس و زندگی مو بزنم دوباره برگردم خونه ی #بابای عوضیم خواست چیزی بگه اما بهش فرصت ندادم چون جای دفاعی نداشت اون یه مرد زن دار بود که زنش #بچه دار نمیشد و اومده بود سراغ من و پدرمم من و فروخته بود هه با #گریه دوییدم به سمت مخالفش که تو یه‌ حرکت از پشت دست منو کشید و محکم خوردم بهش. جوری محکم #بغلم کرده بود که محکم چسبیده بود بهم!😰 خواستم چیزی بگم اما با حرکتی که زد #چشمام گرد شد....! #نازلی دختر #فراری که از #روستا میخواد بره و توی مسیر ماشین خراب میشه ، به سختی سوار ماشین مرد #غریبه ای میشه که می‌فهمه اون کسی نیست جز.... http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8
إظهار الكل...
#دو‌زوج‌عاشق‌و‌عاشقانه‌هایی‌ناب🤤🚫⛔️ لبمو جلو بردم تا ببوسمش که خودش پیش قدم شد و لبای داغشو به لبهام کوبید. با عطش و عشق همو میبوسیدم انقدری که نفس کم اوردم و عقب کشیدم .... با چشم‌های خمارش نگاه عمیقی به چشمام انداخت. خودمم دلم‌ میخواست حسش کنم با حلقه کردن دستام دور گردنش سرشو تو گودی گردنم فرو برد مکی زد که آه عمیقی‌ کشیدم که جری تر شد و تو یه حرکت سوتینم رو جر داد❌🔞 https://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 بزن رو لینک🤤💦❌💦🤤
إظهار الكل...
بردیا روی تخت پرتم کرد و فکم رو محکم گرفت خندید و با نفرت بهم خیره شد ♨️ فکر کردی رفتی با اون تیام بی خاصیت من ولت میکنم هوم؟! خندید و پیراهنش رو توی تنش پاره کرد ♨️ امشب جوری باهام همپا میشی که هر شب خودت بیای در خونم زنگ بزنی بیب! نه‌ی بلندی کشیدم که لبم رو بوسید و با خشم هوار کشید ♨️ توی احمق من رو ندیدی اون ریقو رو دیدی رفتی سمتش که نامزد کنیی؟!!! لعنت بهت آشغال چی ازش کم داشتم خوب بهم نگاه کن! فکم رو توی دست‌هاش گرفت و محکم کشید که هق آروم زدم لبش رو روی لبم گذاشت و محکم شروع کرد به بوسیدن ♨️ ّبذار ببینم تیامت بعد امشب میخوادتتت هه توف هم تو صورتت نمی اندازه تو مال منیی من فقط من! تنش رو روی تنم کشیدم و دو طرف لباسم رو پاره کرد که هیستریک جیغ کشیدم یهو توی دهنم کوبید و دستش رو روی لباسم گذاشت و... ♨️ خفه شو تو مال منی نازلی فهمیدی یا نه من عاشقم! اون عاشقم بود و من دلم برای کس دیگه‌ای رفته بود و کاری کرد از عشقم جدا شم🤤🤤 http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8
إظهار الكل...
#ختـنه_دخترکورد🔥 #رسم_ناعادلانه لینکش تا دوساعت دیگه باطله، رمانش قراره حق عضویتی بشه،فقط بیست نفر دیگه حق ورود دارن‼️ https://t.me/+5zuMKxXo66U1NmFk #عروس_شونزده_ساله_خونبسی🔥
إظهار الكل...
#ختنه_دخترکورد_رسمی_جاهلانه❌🔥🔥 _کیسه آب خانم کوچیک پاره شده♨️ با درد به دست قابله چنل میزنم -د...دامون آی د....دارم می......میمیرم ک....کج.....است _ زور بزن خانم کوچیک الان بچه تو چشمات خفه میشه آقابزرگ سنگدلانه عصاش رو زمین میکوبه _ پس تو اینجا چه غلطی میکنی زن؟!........چاک بده شکمش رو بکش بیرون وارثم رو.....از خداش باشه زیر زاییدن وارث خانزداه بمیره از درد جیغ میزنم -آ........آییی قابله شکمم رو فشار میده _ خان من که دکتر نیستم........بابا من یه دامپزشکم.......وسایل کافی هم ندارم........من فقط تو زاییدن حیوون ها کمک کردم نه انسان! آقابزرگ پوزخندی میزنه _ مگه این دختره هم فرقی با حیوون داره؟!.......بی‌شعور معلوم نیست چی به خورد پسرم داد که تو مستی هتلش بالا رفت.......نه از پایین چیزی داره نه از بالا من بمیرم؟! کسی که دامون میگفت بدون چشماش خوابش نمیگیره؟ دامون میگفت دیونه میشه وقتی لبام رو میبینه اون من رو میپرسته دامونی که حتی برای خان بزرگ تره خورد نمیکنه! جرعت داره اینجا رو جلوی مرد من بگه؟ هق هق میکنم -ب.....بگین د.... دامون بی.....بیاد آقابزرگ دندون روی هم میسابه _لال بمیر دختره چشم سفید‌.........میخوای این وضعیت چندش رو به پسرم نشون بدی که بعد از سقط شدنت رغبت نکنه به زن دیگه دست بزنه؟!......میخوای دامون خان رو از مردونگی بندازی؟! در به شدت باز و دامون با چشمایی به خون نشسته و موهایی به هم ریخته و ظاهری ژولیده وارد میشه _ دارین چه غلطی میکنین با زندگی من؟! _ برو بیرون بدون توجه به داد آقابزرگ به سمتم خیز برداشته و سرم رو تو بغلش میگیره -د......دامون تو ا.....اومدی صورتم رو بوسه بارون میکنه _ اومدم عزیزدلم...اومدم دوردونم قابله باز هم داد میزنه _خان زاده به زنت کمک کن زور بزنه......بچه بزر و لگن خانم کوچیک کوچیکه دامون دستش رو توی دهنم میزاره _ زور بزنم همه کسم........زور بزن و هر اندازه‌ای که درد کشی دستم رو گاز بگیر...دردت به جونم با پیچیدن صدای بچه لبخندی روی لبای همه جا میگیره _ بچه دو قلوعهـ...🔥🤫❌ https://t.me/+5Rze25Bh56o1Yzk8
إظهار الكل...
رمانی با موضوع #ختـنه_دخترکورد، نویسنده خوده رمان ختنه شده، میتونید باهاش مصاحبه کنید، از درد هاش مینویسه🥺❌🔥 لینکش تا دوساعت دیگه باطله، رمانش قراره حق عضویتی بشه،فقط بیست نفر دیگه حق ورود دارن‼️ https://t.me/+5zuMKxXo66U1NmFk #عروس_شونزده_ساله_خونبسی🔥
إظهار الكل...
رمانی با موضوع #ختـنه_دخترکورد، نویسنده خوده رمان ختنه شده، میتونید باهاش مصاحبه کنید، از درد هاش مینویسه🥺❌🔥 لینکش تا دوساعت دیگه باطله، رمانش قراره حق عضویتی بشه،فقط بیست نفر دیگه حق ورود دارن‼️ https://t.me/+CZShMjpSaSEyYjU0 #عروس_شونزده_ساله_خونبسی🔥
إظهار الكل...
رمانی با موضوع ختـنه دخترکورد، نویسنده خوده رمان ختنه شده، میتونید باهاش محاصبه کنید، داره از درد هاش مینویسه🥺💔 لینکش تا دوساعت دیگه باطله، رمانش قراره حق عضویتی بشه،فقط بیست نفر دیگه حق ورود دارن‼️ https://t.me/+CZShMjpSaSEyYjU0 #عروس_شونزده_ساله_خونبسی🔥
إظهار الكل...
#پارت_اینده🔥 کمربند# شلوارش باز کرد ترسیده خودم یه گوشه تخت جمع کردم کردم و به ارباب خیره شدم که با چشم های سرخ و رگ گردن کبودش که از خشم نمایان شده بود بهم نگاه می کرد... مچ پام گرفت کشید با صدای کلفت و بمی غرید: -دختره ی بی‌سر و پا، زن منی با بقیه لاس میزنی دستش آورد بالا #سیلی محکمی به گوشم زد از درد و سوزش جای سیلی جیغی کشیدم و به گریه افتادم با گریه گفتم: -چرااااا میزنی اول گوش کن بعد بزن دوباره دستش بر بالا و سیلی محکم تر از قبل زد فریاد بلندی با آخرین تن صدام کشیدم: -دلیل اره دلیل میخوای؟! چرا با محمد گرم گرفتی و لاس زدی آروم نالیدم: -خودش اومد من کاری باهاش نداشتم پوزخندی زد و گفت: -اره هه من بودم نیشم تا بناگوش باز کرده بود چشمام با درد بستم چرا قضاوتم میکرد محمد از خاطرات بچگی ارباب گفت و من خندم گرفت روم خیمه زد آروم دستاش رو #لبام کشید حالت نگاهش عجیب بود #تحقیر و دلسوزی خشم سرش جلو آورد خواست اندازه یه بند انگشت #لبامون فاصله داشت چشمام محکم روهم فشردم و #منتظر #گرمی لباش بودم صدای #قهقهه ارباب بلند شد از روم بلند شد با تمسخربهم خیره شد وگفت: -حالم بد میشه اینکه تورو میبینم چه برسه بخوام ببوسمت تو هیچی نیستی جز خواهر #قاتل خواهرم حدت بدون دختره #کثافت پوزخندی زد و رفت سمت حموم و پوزخند صدا داری گفت: -لباسام و آماده کن رفت و نفهمید چطور شکستم مگه گناه من چی بود؟! باید بسوزم بخاطر بردارم https://t.me/+CZShMjpSaSEyYjU0 https://t.me/+CZShMjpSaSEyYjU0 رمان ارباب رعیتی...! دختری شونزده ساله خونبس اربابی خشن میشه که لقب بی رحم ترین ارباب رو ازعام خودش کرده بخاطر نجات جون بردارش🔥💔😔
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.