cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
7 712
المشتركون
-824 ساعات
+337 أيام
+25330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

قدرت بی قدرتان.  3 پس زمینه کجاست ؟ این پس زمینه است که به پیش زمینه که عبارت است از زندگی قوام می دهد و با پیش فرض هایش ، با شعار هایش ، با آرمان هایش زندگی را چونان چرخه قوام می دهد ، بنابراین زندگی برای این که به روال طبیعی پیش برود ، باید در تثبیت قدرتی که در پس زمینه حضور دارد بکوشد ، پس زمینه بودگی دقیقا در پیش زمینه بودن است اما چه عاملی پس زمینه را به پیش زمینه می آورد ؟ رفتار پیش بینی پذیر توده ها ، پس کار قدرت ایجاد نظامی از زندگی است که در آن رفتار توده پیش بینی پذیر شود . قدرت یا از زبان ایدئولوژی سخن می گوید یا از زبان مردم ، یعنی منویات خود را منویات مردم نشان می دهد و از زبان مردم بیان می کند ،  قدرت در سرکوب در اعمال سلطه با زبان خودش سخن می گوید ، اما در بیان خواست اراده و میل خود ، در تحقق خود ، در حقانیت و مشروعیت خود از زبان مردم سخن می گوید. به جای این که بگوید من چنین و چنان می گویم ، می گوید مردم چنین و چنان می گویند ، مردم چنین و چنان می خواهند این همان پس زمینه است ، حضور قدرت در پس و پشت زبان مردم . اما توده وقتی رفتار می کند بر گونه میل و اراده قدرت می کند ، اینجا همان پیش زمینه است ، تو گویی یک بازی قایم باشک دارد اتفاق می افتد ، توده برای این که زندگی کند و از گزند قدرت در امان باشد پشت قدرت قایم می شود و وانمود می کند که در بازی اوست ، یا با ذهن سازی های ایدئولوژیک که از سوی قدرت انجام می شود بسیاری فکر می کنند خودشان قدرت هستند و برای دفاع از قدرت حتی جان خود را هم فدا می کنند. و قدرت هم از آنجا که باید در دیگری اظهار شود خود را پشت توده پنهان می کند و خود را از زبان توده اظهار می کند . چه چیزی این هم پوشانی را طبیعی جلوه می دهد ؟ منفعت یکی از مؤلفه های قدرت و بی قدرتان است ، این منفعت می تواند سهم بردن از عواید و امتیازات قدرت باشد ، می تواند وابستگی شغلی باشد ، می تواند حتی بر خورداری از یک زندگی بی درد سر و حداقلی باشد ، این که آن سبزی فروش در مغازه اش تخته نشود و از نان خوردن نیفتد ، و در چشم مردمی که نقش ماشین های سرکوب قدرت را بازی می کنند به چشم یک ویروس خطر ناک در نیاید . دومین مؤلفه که هم پوشانی را طبیعی جلوه می دهد باور است ، وجود یک ایدئولوژی مشترک بین قدرت و بی قدرتان ، ایدئولوژی مشترک می تواند در توده بی قدرت توهم قدرت و شراکت در قدرت ایجاد کند ، و می تواند تمرد  توده  از قدرت را به گناه تفسیر کند و شخص را در درون دچار عذاب وجدان نماید ، ایدئولوژی می تواند بی قدرتان را بر اساس باور مشترک به ماشین تحقق اهداف قدرت بدل سازد ، ماشین خطرناکی که بر اساس باور های ایدئولوژیک کنترل و هدایت شود ، چنین اشخاصی با هم می جنگند بدون این که هم را بشناسند ، برای کسانی که با هم نمی جنگند اما هم را می شناسند ، از همین روست که پدیده و عنصر ایدئولوژی برای نهاد های قدرت حیاتی است. اما بخش بزرگی از توده های بی قدرت خاکستری هستند ، نه در بند قدرت و ایدئولوژی هستند و نه خود ایده تغییر در سر دارند ، ایشان اهل زندگی هستند ، تابع چرخه تعریف شده ، هر تعریفی از زندگی که مسلط می شود و چرخه زندگی اجتماعی می سازد ، اینان در آن چرخه می چرخند ، و از قضا هم اینان از فرو پاشی یا تغییر چرخه زندگی بیم دارند و اسان تن به تغییر نمی دهند ، اینان اهل زندگی تحت شرایط هستند ، بجای اینکه شرایط را بسازند ، با شرایط می سازند در نتیجه ترس تغییر و فرو پاشی چرخه عاملی می شود تا آنها بیشتر به چرخه مسلط بچسبند و در بسیاری از مواقع خود عامل بقا چرخه می شوند . ادامه دارد... https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

قدرت بی قدرتان 2 در پایان متن قبل از ماهیت پارادوکسیکال مفهوم قدرت گفتیم ، گفتیم که در عنوان کتاب مفهوم قدرت به صورت پارادوکسیکال طرح شده است ، یعنی بی  قدرتی که می تواند خودش قدرت باشد . این پارادوکس از کجا می آید ؟ چگونه قدرت خودش و ضد خودش می شود ؟ برگردیم به نقش توده در مناسبات توتالیتر . نقش متناقض توده ، گفتیم که قدرت اگرچه در وهله نخست شکاف ایجاد می کند ، اما در همان حال که خود را متمایز می کند در دیگری و در آن سوی شکاف باز نمایی می شود ، نوعی انکار شکاف و وانمود کردن همبسته بودن قدرت و توده . قدرت به خودی خود هیچ نیست اگر نتواند خود را در دیگری که همان توده و بی قدرتان است اظهار کند ، این دیگری است که باید قدرت را بیان کند ، بنابراین دیگری  یا همان بی قدرتان در عین حال که تهی از قدرت است باید قدرت را سرپا نگاه دارد و با رفتار خود قدرت را در مناسبات زندگی فعلیت ببخشد ، یعنی جاری سازی قدرت از پس زمینه به پیش زمینه . در پدیدار شناسی هگل در فصل ارباب و بنده دیدیم که در نبرد برای شناسایی من توسط دیگری ، قدرت فاتح باید به وسیله دیگری مغلوب اظهار شود تا من خود را به مثابه قدرت تعیین بخشد ، بنابراین همه چیز وابسته به نقش بی قدرتان است ، همین وابسته بودن قدرت در باز نمایی برای بی قدرتان قدرت است ، اما این قدرت در نظام های توتالیتر خود را باز نمایی نمی کند بلکه ابزار و آینه بازنمایی قدرت دیگری فاتح است ، اگر دقت کنیم قدرت در وضعیت پارادوکسیکال بسر می برد ، همه چیز بسته به نقش و شیوه رفتار و نحوی تفکر توده است ، آن سبزی فروش که به صورت طبیعی در حال کاسبی است و هر روز به کار فروش میوه و سبزی مشغول است با چسبان آن متن حزبی یا دولتی به شیشه مغازه اش ، یک ماشین و ابزار قدرت است  ، این متن در ظاهر در پس و پشت شغل اوست اما این پس و پشت روی شیشه مغازه او در برابر چشم عابران و مشتریان در پیشانی شغل او قرار دارد . او با کاسبی و فروش میوه و سبزی دارد همه چیز را طبیعی جلوه می دهد ، زندگی طبیعی ، نظام و مناسبات قدرت طبیعی ، تسلط توتالیتر را بر زندگی طبیعی جلوه می دهد. این نقش توده است که در عین کسب و کار یک ماشین قدرت است ، یک ماشین ایدئولوژیک که قدرت را بازنمایی می کند . عکس ها و نماد های قدرت بر روی شیشه های مغازه  روی میز کار  هر کارمند ، روی بیلبورد های شهری ، ورزشگاه ها قدرت را در میان بی قدرتان باز نمایی می کنند و روال زندگی را طبیعی جلوه می دهند و شکاف قدرت و دیگری را انکار می کنند ، اما در عین حال آن شکاف بنیادین همه جا هست و باید باشد تا روابط و مناسبات بر این اساس شکل گیرد  ، این که تو قدرتی و من بی قدرت باید در روان و پس زمینه ذهن  من بی قدرت حضور داشته باشد ، اما در عمل من بی قدرت باید قدرت تو را باز نمایی کنم  و در این اظهار و باز نمایی قدرت تو  باید فرض کنم و باور کنم که شکاف دروغ است و قدرت تو  قدرت من است . قدرت باید در من بی قدرت خود را باز نمایی کند ، این بنده است که ارباب را در جایگاه اربابی تعیین می بخشد و به رسمیت می شناسد. اما این خواست قدرت ، این اراده ای که همه جا حضور دارد ، در پس زمینه حضور دارد. پس زمینه کجاست ؟ ادامه دارد.. https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Säkularismus bezeichnet eine Weltanschauung, die eine Immanenz und Weltlichkeit der Gesellschaft annimmt und keine darüber hinausgehenden, metaphysischen und und religiösen Erklärungen braucht. سکولاریسم اشاره داردبه یک جهان بینی که ذات و دنیوی بودن جامعه را مفروض میگیرد و نیازی به تبیین متافیزیکی و دینی فراتراز انرا ندارد. https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Säkularismus bezeichnet eine Weltanschauung, die eine Immanenz und Weltlichkeit der Gesellschaft annimmt und keine darüber hinausgehenden, metaphysischen und und religiösen Erklärungen braucht. Text mit deiner Kamera übersetzen سکولاریسم اشاره داردبه یک جهان بینی که ذات و دنیوی بودن جامعه را مفروض میگیرد و نیازی به تبیین متافیزیکی و دینی فراترا تر از آن را ندارد. https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Säkularismus bezeichnet eine Weltanschauung, die eine Immanenz und Weltlichkeit der Gesellschaft annimmt und keine darüber hinausgehenden, metaphysischen und und religiösen Erklärungen braucht. Text mit deiner Kamera übersetzen سکولاریسم اشاره داردبه یک جهان بینی که ذات و دنیوی بودن جامعه را مفروض میگیرد و نیازی به تبیین متافیزیکی و دینی فراترا تر از آن را ندارد.
إظهار الكل...
02:26
Video unavailableShow in Telegram
. آیا از نظر شما خداناباوران در رعایت کردن اخلاقیات ناتوان هستند؟ به راستی اخلاق به چه معناست ؟ آیا برای داشتن اخلاق و عدالت حتما باید دین و مذهب داشت ؟ - پاسخ ریچارد داوکینز را می‌شنویم. #اکسپلور  #explore #فلسفه #منطق
إظهار الكل...
اول: دروغ گفته‌ای نیست که راست و حقیقتی را لاپوشانی کند دروغ یعنی وارونه جلوه دادن عامدانه حقیقت به نفع غیر حقیقت. چیزی که در رژیم‌های توتالیتری اتفاق می‌افتد تجاوز به معنا و مفهوم واژگان است. وارونه کردن معنای واژگان و استفاده ابزاری از آن در جهت منافع حاکمیت. دوم؛ استفاده از دروغ در دستگاه توتالیتاریستی به پشتوانه نوعی فلسفه اجتماعی بَدَوی است. این نوع فلسفه نه تنها ادعا می کند که مصلحت عمومی «جامعه» مهمتر از منافع فرد است، بلکه می‌گوید وجود افراد به وجود «کل» اجتماعی تقلیل پذیر است؛ به عبارت دیگر، وجود فردی، به مفهومی غریب، غیرواقعی است. دستاورد عظیم شناخت‌شناسی توتالیتاریسم نیز دقیقا همین است: در این نظام معیاری برای حقیقت وجود نخواهد داشت؛ نمی‌توان به دروغگویی متهمش کرد، زیرا توانسته است نفس اندیشه حقیقت را میان بردارد؛ تنها معیار همان حرفهایی است که از طرف متولیان ایدئولوژی حاکم آنهم در لحظه ای معین به زبان می آید. بدین ترتیب مرز میان دروغ و حقیقت از میان می رود و تفاوت میان دروغ سیاسی ساده و دروغ مقدس توتالیتاریستی قابل بازشناسی می‌شود؛ دروغ همواره برای هدفهای سیاسی بکار رفته است. اما دروغها و تحریفهای حقیری که مورد استفاده سیاست بازان، حکومت‌ها، احزاب، پادشاهان یا رهبران قرار می گیرد با دروغی که هسته مرکزی یک نظام سیاسی و قلب یک تمدن جدید است، تفاوت اساسی دارد. نوع اول معمولا برای قصد مشخصی بکار گرفته می شود؛ وسیله‌ای است برای نیل به هدفی معین. "دروغ سیاسی" معمولی به تفاوت میان دروغ و حقیقت کاری ندارد... به قول کولاکوفسکی: هدف "دروغ توتالیتاریستی" جدید مصادره ذهنی و اخلاقی کامل مردم است. چنین تفکری شالوده مناسبی برای هر نوع ایدئولوژی بردگی است. دروغگویی در جهت مصلحت اندیشی سیاسی تا زمانی که دروغ صرف و ساده باقی بماند و هدفی مشخص را دنبال کند پدیده چندان جالبی نیست و استحقاق کاوش بیشتر را ندارد... آنچه دروغگویی در نظام توتالیتاریستی را جالب می‌کند کم و کیف این دروغگویی نیست؛ مسئله ی جالب، "کارکردهای اجتماعی، روانی و شناخت شناسی" این دروغ است. اگر دروغی را که در مطبوعات شوروی می‌بینیم، اغراق صرف و دروغ سیاسی ساده بینگاریم، تحلیلی سخت ارائه نموده‌ایم. اما این دروغها تنها زمانی جالب اند که آنها را در چارچوبِ دستگاهِ عظیمِ تبلیغاتیِ تمدنِ جدیدِ ببینیم و بسنجیم. وجه شناخت شناختی این دستگاه در این واقعیت خلاصه می‌شود که مرز میان "درست بودن( خط)" سیاسی و حقیقت را یکسره از میان برمی دارد. کارکرد روانشناسی آن هم از این رو جالب است که مردم را دچار همین سردرگمی می‌کند و به آن‌ها میآموزد که هیچ چیز به خودی خود حقیقت ندارد و با فرمان مسئولان، هر چیزی را می‌توان به حقیقت بدل کرد. و بدین سان "انسان سوسیالیستی" پدید می آید؛ انسانی که عاری از هرگونه اراده و مقاومت اخلاقی است و هویت اجتماعی تاریخی خود را از کف داده است. هنر "فراموشی تاریخی" هنری بسیار مهم است. مردم باید بفهمند که گذشته را میتوان یک شبه تغییر داد و حقیقت تازه ای را جانشین حقیقتی کهنه کرد. بدینسان آنها از سرچشمه قدرت بلقوه مهمی محروم می‌مانند؛ از "خاطره جمعی" خود می‌گسلند و لاجرم توان اثبات وجود خود را نیز از کف می دهند. مسئله این نیست که آموزش تاریخ را از میان می‌برند، نکته اینجاست که مردم می دانند آنچه امروز به آنها گفته می‌شود به طور "عینی" حقیقت دارد و صرفا همین امروز حقیقت است و رهبران، مالکان گذاشته‌اند. اگر مردم با این وضعیت خو بگیرند، مردمی بدون آگاهیِ تاریخی و انسانهایی گمشده و بی شخصیت خواهند بود که ناچار نمی‌توانند خود را جز از طریق رابطه شان با دولت تعریف کنند؛ زیرا نظام توانسته است در رابطه خود با شهروندان به عبوديت انفعالی دست یابد. OMID.R https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Photo unavailableShow in Telegram
لینک گروه اکادمی فلسفه مارزوک https://t.me/+kNTrH-rWkmk0MzA0
إظهار الكل...
تعرض جامعه به خودش ۱.واتسلاو هاول در کتاب "قدرت بی قدرتان" که خواندن آن را به همه توصیه میکنم در وصف حکومت های توتالیتر( او با مفهوم پسا توتالیتر از آن حرف می زند)معتقد است این حکومتها چون در همان آغاز همه نیروهای سیاسی مخالف را از بین می برند مجبورند در مرحله بعد به زندگی روزمره مردم تجاوز کنند و با در اختیار گرفتن ابعاد متفاوت زندگی روزمره مردم(همانند حجاب) بر آنها اعمال قدرت کنند.هاول معتقد است در اینجا سیاست تبدیل به منازعه میان دو برداشت مختلف از زندگی می شود:زندگی در دایره حقیقت یا زندگی در دایره ریا و دروغ و سکوت.به باور هاول رژیم های توتالیتر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در ریا و دروغ و سکوت می کنند. ۲.ازاینرو،هاول معتقد است قدرت اصلی یک نظام توتالیتر سربازان و اسلحه ها و باتوم های آن رژیم نیستند.برعکس،قدرت اصلی این نظام های سیاسی مردمی هستند که به زندگی در دایره ریا و دروغ ادامه می دهند.به باور هاول قدرت واقعی یک نظام سیاسی توتالیتر ریشه در جامعه ای دارد که از اخلاق دل بریده است.او از سبزی فروشی حرف می زند که بی هیچ اعتقادی به نظام سیاسی همه آنچه از او می خواهند را انجام می دهد تا به دیگران بگوید "من سبزی فروش که اینجا زندگی می کنم می دانم چه باید کرد.رفتارم طبق انتظاری است که از من دارید.قابل اعتماد هستم و مو لای درز کارهایم نمی رود.هر چه گفته اند کرده ام و حق دارم در صلح و صفا زندگی کنم".هاول اخلاق این سبزی فروش را اخلاق جامعه و مردمانی می داند که در دایره ریا و دروغ زندگی می کنند و به جامعه خود تعرض و تجاوز می کنند. ۳.به باور هاول،در این وضعیت مهمترین خطری که نظام توتالیتر از آن می ترسد مردمانی هستند که به دفاع از حقیقت می پردازند و با صداقت و شجاعت از دروغ فاصله می گیرند.از اینرو،هاول معتقد است یگانه نقطه شروع برای رسیدن به یک  سرنوشت محترمانه تر خود انسان ها هستند.انسانهای صادق هستند که نشان می دهند پادشاه لخت است.او در جمله ای بی نظیر می نویسد:"تلاش برای اصلاح سیاسی علت بیداری جامعه نیست،بلکه به عکس،اصلاح سیاسی نتیجه نهایی آن بیداری است". *بازنشر. مصطفی مهر ایین https://t.me/marzockacademy
إظهار الكل...
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

کانال فلسفه وهنر مارزوک