غزالین 🌙

نشستم پیش پیکسی و منتظریم ماهلین بیدار بشه و یاد حرف دیروزش افتادم خیلی یهویی وسط بازی کردنش اومد سراغم گفت مامان ، پیکسی بابا رضاس (پدر من) گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی پیکسی بابا رضاس بعد هی بهش می گفت سلام بابا رضا ، خوبی ؟ بیا بازی کنیم کاش ماهلین بابامو داشت بابای من یه پدر بزرگ بینظیر میشد ..

https://t.me/iitsjustmemyselfandii اینم چنل من اگه دوست داشتین باعث افتخاره جوین شین.♥️

جمعه داشتن بتونه می کردن منم نشستم پای سریال میلادم داشت تند تند گچا رو جمع می کرد من نبینم 😁 حقیقتاً اون دفعه دست به سیاه و سفید نزدم امیدوارم این بارم میلاد زود برسه و خودش همه جا رو تمیز کنه 🚶🏽‍♀️

تعطیلات که تموم بشه میان خونه رو رنگ کنن و ما باید جمع کنیم بریم خونه ی پدری هم خوشحالم که میریم چند شب اونجا بمونیم و هم از به هم ریختگی خونه می ترسم 😵‍💫 بعد این روزا درسمم سنگین تر شده و نزدیک شدم به آزمون و این نظافت خونه خیلی از وقتمو می گیره

امروز بازم به اصرار مامانم رفتم روضه ی خالم چند وقته قرص نخوردم یعنی بدون نسخه بهم ندادن و دیگه یادم رفت پیگیری کنم امروز تو اون فضا چراغا که خاموش شد حس کردم دارن خفم می کنن ، کلافه بودم می خواستم‌ برم ولی مطمئن بودم هیچ کجا حالمو خوب نمی کنه میلاد تو حیاط بود گفتم برو داروخانه بگو اگه زنم الان قرص نخوره رسماً می میره رفت و با این چند ورق برگشت این عکسو گرفتم چون همون لحظه که دیدمشون احساس خوبی پیدا کردم نمی دونم وابسته ی قرص شدم یا نه فقط اینو می دونم دیگه بعدش استرس نداشتم ، خفه نشدم ، نترسیدم و تکون دادن دست و پاهام کمتر شد دارم روزای سخت دو قطبی بودن رو تجربه می کنم 🫠

یه نفر (شاید اینجا هم باشه ❤️) تو اینستا استوری های بهناز برگزیده رو واسم فرستاد با اجازه ی خودم هم فرستاد و حالا به حدی آشوبم که نمی تونم بخوابم بنده ی خدا گفت می دونم تو نباید اخبار بد بخونی ولی خودم گفتم واسم بفرست چون کنجکاو شدم بعد رفتم اکسپلور یه فیلم از بچه ای که تو پارک شهر دزدیدن دیدم و دیگه از حالم نگم 🤦🏽‍♀️ بعد زنیکه نفهم کامنت گذاشته خب چرا حواستون به بچه نبوده ؟ بابا تو نمی تونی فقط چشم به بچت بدوزی که ، اصن باشه چشمت به بچه باشه اگه یه موتوری بیاد بزنه زیر بغلش و‌ بره چی ؟ بازم مادر مقصره ؟ اون مادر الان عین اسفند رو آتیشه و با خوندن این پیام حالش بدتر میشه هووووف

آقا کاش تو کانالا انقدر از قمر در عقرب نگید حس می کنم چیز مهمی هم که نباشه با خوندن ازش و جو دادن یه عده ‌واقعاً یه چیزی میشه من همیشه به مامانم میگم این روز رو بهم یادآوری نکن بذار زندگیم رو بکنم بعد میام اینجا می بینم تو کامنتا ، تو پستا صحبت ازش میشه و واقعاً دچار اضطراب میشم الان دوباره تو یه کانال خوندم و ضربان قلبم رفته بالا 😔

چرا کانال مهسا نیست ؟ 😢 همیشه اولین نفر اونو چک می کردم حالا دیدم نیست 😔

امروز برای اولین بار تو این ۳ سالی که ماهلین به دنیا اومده ، همسایه ی طبقه ی بالایی روی جدیدی از خودش نشون داد یادتونه که می گفتم ماهلین کولیک داشت گریه می کرد این خانوم جیغ میزد و مدام یه چیزی می کوبید زمین ؟ همیشه من بهش سلام می کردم این به زور جواب می داد امروز صداشو شنیدم وایسادم جلوی در که زودتر از ما بره و به خودم گفتم این دفعه دیگه سلام نمی کنم تا رسید به ما گفت سلاااام خوبین ؟ و دستشو نزدیک صورت ماهلین آورد و گفت سلام خوشگله اصن پرام ریخت این از بچه ی من متنفر بود و امروز یه جور دیگه رفتار کرد 🚶🏽‍♀️