cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

کافه مونه☕

در کافه مونه چشم ها یاد می گیرند، •شادی و غم •سیاه و سفید •شب و روز •زندگی و مرگ را کنار هم ببینند... خیر مقدم بهتون🧡 🌱✨ ____________________________ آشنایی مقدماتی با کافه مونه: @mone_cafe 🍄 نا‌شناس: https://t.me/BiChatBot?start=sc-397023-xx6Mokb

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
167
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

00:39
Video unavailableShow in Telegram
‏جایی خوندم نوشته بود: «‌ترجیح میدهم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل...» زندگی یعنی همین! من پیش از تو♥️
إظهار الكل...
2.86 MB
من میدونم! ‏چقدر درک نشدی، چقدر ناامیدت کردن، چقدر تحمل کردی، چقدر زمان بُرد، چقدر اشک ریختی، چند بار بلند شدی و چقدر جنگیدی و چقدر همه چی سخت تر شد، ولی باز ادامه دادی! خسته نشو، هنوز مونده تا به جاهای خوبش برسی، تو لیاقتشو داری. من‌ باورت‌ دارم.
إظهار الكل...
غم عجیبی داشت 🥺 واقعا با خوندش بغض کردم.... میشه بازم بهم فکر کنی؟
إظهار الكل...
قبل اعزامم به کرمانشاه، بعد دو سال رفتم دیدمش. یه جا زدیم کنار گفت سیگار بگیر. سیگار کشیدیم سد کرج. هوا سرد بود. فهمید وانمود می کنم سردم نیست پالتوشو داد بهم. بهش گفتم دو سال گذشت. از اون توپ نخ قرمز بین ما که با خودت بردیش، فقط یه نخ مونده که دو ساله هرجا میرم با خودم می‌کشمش. یه سرش وصله به تو هیچکسم نمیتونه قطعش کنه. کاش مهاجرت نکنی. چند روز بعد من سوار اتوبوس سربازها شدم؛ اون سوار هواپیما. حتی نشد خداحافظی کنیم. تو‌ پادگان با خودم گفتم دیگه این بند بین ما پاره شد. حالا دیگه تموم شد همه چی. یک ماه بعد از آموزشی که برگشتم، حسابی خسته و لاغر شده بودم. دلم برای تخت و بالشتم تنگ‌ شده بود. لباسامو در آوردم که بخوابم چشمم خورد به پاکت سیگاری که براش گرفته بودم. چراغو خاموش کردم و پتو رو کشیدم رو خودم ولی با اون پاکت سیگار، انگار دوباره اون نخ قرمز از پایین تختم مثل مار خزید و به انگشت کوچیکه ی دستم گره خورد. انگار از اون ور دنیا بهم بگه، میشه بازم بهم فکر کنی؟ بعد اون روزها هر از گاهی حال همو می‌پرسیم. کاری چیزی پیش بیاد زنگ میزنه، دلم براش تنگ بشه به بهونه های کاری زنگ میزنم بهش. چند شب پیش بحثمون جدی شد، ازم پرسید ناراحتی؟ از اون روزها که رفتم. سعی کردم مثل همیشه وانمود کنم بخشیدمش. ادامه داد که دیگه نمیتونم کسی رو مثل قبل دوست داشته باشم. احساس می‌کنم تا این بند عاطفی بینمون قطع نشه نه من نه تو نمی‌تونیم کسی رو دوست داشته باشیم. چیزی هست که من رو به خاطرش نبخشیده باشی؟ «یادته یه شب قهر بودیم از هم خسته بودیم میخواستیم جدا شیم منو رسوندی تولد دوستم بعد تو رودرباسی مجبور شدی باهام بیای تولد؟ انقدر باهم رقصیدیم که همه چی یادمون رفت. من اون شب وسط فکر جدایی از تو، جوری عاشقت شدم که انگار اولین بار بود میدیدمت. ‌وقتی از زندگیم رفتی فهمیدم که تو همیشه برای من از ناراحتی هام مهمتر بودی. من فقط نمیدونستم اینو.» می‌بخشمت اگر بخشیدنم باعث‌ میشه گره این نخ قرمز از دستم باز شه. میبخشمت اگه فکر میکنی بخشیدنم باعث میشه بتونی دوباره کسی رو‌ دوست داشته باشی. که دیگه وصل نباشی بهم. تو استوری هات زیاد میبینم میری لب دریا. فکر کنم یه روزی اون توپ قرمزو، فکر منو پرت کنی تو آبو برگردی خونه. شهری که باهم توش زندگی میکردیم دریا نداشت. شاید این نخ قرمز که به انگشت قول من گره خورده، یه روزی پای منو به همون ساحلی که فکرمو توش جا گذاشتی باز کنه. شاید یه روزی اومدم ساحل نزدیک خونت، فکرمو برداشتمو‌ بردم از پیشت... •امیرعلی_ق •کافه مونه🌿
إظهار الكل...
ما که در سایه ی خورشید معذب بودیم چشممان کور سزاوار همین شب بودیم
إظهار الكل...
مبتلایم کرده‌ای!درمان نمی‌خواهم، که عشق بی‌گمان شیرین‌ترین بیماریِ دورانِ ماست
إظهار الكل...
Aref _ Boghze Darya (320).mp34.03 MB
Repost from N/a
شبت به زیبایی عکسی که تو آیینه میبینی💫♥️ #gn @staystrong11
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
💌 💌 #برای_تو
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
تو در تار و‌ پودم و‌در میان استخوان هایم، از رگ گردنم، در من و از خود من، نزدیکتری وتا ابد میمانی‌.. •کافه مونه🌿
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.