فقر و فحشا↯
『خسته از عروسکا تو لباس ادما』 نویسنده : صبا . قاف رمان های در حال حاضر: فقر و فحشا : در حال تایپ ساغر : به زودی کپی فقط با ذکر منبع وگرنه برخورد میشه🚫 روزی یک پارت✔
إظهار المزيد840
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
❌بدو بیا بخون❌#فول_ص*کصی♨️🔞
زبونی رو لبهاش کشید و گفت:
+چرا نمیتونم ازت جدا بشم؟
با لوندی خم شدم بوسیدمش و گفتم:
-چون که خوشمزه ام
+جووون💦
مکی به گردنم زد و لیسیدش زبونشو دَوَرانی میکشید و من از لذت تاب میخوردم تو یه حرکت کل دکمه های لباسم رو باز کرد و انداخت گوشه ای
نگاهی به #سینه ام کرد و گفت:
+حیف نیست؟
-چی
+که کبود نشن!
تو تجزیه و تحلیل حرفش بودم که #گازی از #سینه ام گرفت لبهام رو به دندون کشیدم و #جیغی زدم
سرشو اورد بالا با احتیاط واردم کرد🍑💦
توجه(وانشات چنل عشق بی پایانِ🔥 پارت های غیر رمانش رو اینجا میزاره)😈
https://t.me/joinchat/BuZ8iCcL96E1Nzk0
2000
صنم حرصی گفت:
- باید با میم شروع میکردی، خدایی تر نزن وسط بازی دیگه اه
امیر خندید و گفت:
اوکی، رم نکن
متفکرانه به بقیه نگاه میکرد و منتطر تقلب رسانی بود
- بخدا کسی بهش تقلب برسونه به ده روش لجوقی و اریایی باستانی قیمه قیمه ..
امیر وسط حرفم پرید و گفت:
- معلوم نیست زن گرفتیم یا ببر فراری
الان میگم گوش بدین
همه ساکت وایسادیم که با صدای بلند گفت:
-مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید شوهر خوب مگر گیر کسی میاید🤣😂🔥🍑
😂❌😂❌😂❌😂❌😂
#از_پارتای_اول_قضاوت_نکنید 😂💯
https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8
😂❌😂❌😂❌😂❌😂
#مورد_داشتیم #مرحوم_حافظ_از_قبر_بلند_شده
#با_رمانش😂😂😂🔥🔥🔥
2100
إظهار الكل...
0.52 KB
2900
💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋
#رمان#پارادوکس احساس_فول صحنه
قسمتی از رمان😱👇🏻
یه نگاه به هیرادانداختم ونگران گفتم:نه هیرادنکن می ترسم.😓
به زورمن روروی تخت درازکش کردوعصبی غرید:تانیا دیگه داری شورش رو درمی آری،بگیربخواب#قول می دم کارم زودتموم بشه.😈
دوباره نشستم و#بغض کرده گفتم:نمی خوام#توبااین#حرف ها#خرم می کنی#بعدوحشی بازی درمی آری.😱
بازوم روگرفت وبه#زور من#رودرازکش کرد،کمی#ازشلوارم روکشیدپایین#وگفت:شل کنی دردنداره.😡
عصبی#جیغ زدم:چی چی روشل کنی#دردنداره؟مگه می شه تواین#زبون بسته#روبفرستی#تووسفت نکنم؟ 🤭
محکم به#پشتم زدوکلافه#گفت:مگه یه آمپول#زدن چقدردردداره؟شل کن وقتم رو نگیر باید برم.💉
به حالت گریه جیغ زدم:عوضی#خب عین کلاه#قرمزی دستت رو#تا ته می بری بالا من رو#مثل کارتون#تام#وجری#سوراخ سوراخ می کنی! 🥺
دوباره محکم به#پشتم زدوکلافه گفت:بابا من#باپشتت#کارزیاددارم خیالت راحت،خرابش#نمی کنم.🥴
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
بابا این رمان عالیه، نیای از دست دادی🤣
نویسنده هرروزحداقل5پارت می ذاره، بدو بیا لینکش رو پایین زدم، صحنه های خوب خوب هم داره،برای این که فیلترنشه یه کانال وانشات زده🤪
اینم لینک🤫👇🏻
https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVk
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
3500
#پارت54
یهو سر جاش ایستاد و عصبی به طرفم برگشت، هر قدم که اون جلو می اومد عقب می رفتم تا ای که با یه قدم بلند بهم رسید و به یقه ام چنگ زد، جوری یقه ام رو کشید که پاهام کمی از زمین فاصله گرفتن و مجبور شدم روی نک انگشت هام بایستم، دست هام رو روی سینه اش گذاشتم و بغض کرده گفتم: دیوید غلط کردم.
اون یکی دستش رو روی دهنم گذاشت و یه چشم غره ی وحشتناک بهم رفت، با این که مثل جوجه می لرزیدم اما نرم تر رفتار نکرد.
_سه روزه اینجایی...با آره یا نه جواب بده.
چونه ام می لرزید و زبونم به سقف دهنم چسبیده بود، هیچوقت دیوید رو تا این حد عصبی ندیده بودم، با دادی که سرم زد کم مونده بود خودم رو خیس کنم.
_آره یا نه؟
سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که با حرص توی صورتم غرید: زبون دارزت رو موش خورده؟
سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که با حرص توی صورتم غرید: زبون دارزت رو موش خورده؟
کلا خود رو از سرم در آورد و گوشه ی چادر پرت کرد، چونه ام رو محکم فشار داد و سرش رو به سرم نزدیک کرد.
_جواب بده آره یا نه؟
با صدایی که به خاطر بغض می لرزید گفنم: بله.
سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد و لب هاش رو توی دهن کشید، با کمی مکث ادامه داد: توی خوابگاه بین سرباز ها...نه بهتره بگم بین اون همه مرد خوابیدی یا نه؟
جفت دستم رو روی دستش که یقه ام رو گرفته بود گذاشتم و با صدای خفه گفتم:دیوید غلط کردم.
یه تکون محکمی بهم داد و نعره کشید: آره یا نه؟
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه، دیوید من این قدر باهام بد رفتار نمی کرد.
رگ شقیقه اش باد کرده بود و پوستش از شدت عصبانیت رو به کبودی می زد و چشم هاش... جرأت نداشتم نگاهم رو به چشم هاش بدوزم.
_مجبور بودم.
عصبی خندید و من رو بیشتر به خودش نزدیک کرد، موهام رو نوازش کرد و زمزمه وار گفت: وقت حموم کردن چی؟ ...
برای خوندن بقیه ی رمان جوین بشید، نویسنده روزی 5 تا 10 پارت می ذاره😋❤️
https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVk
رمان پارادوکس احساس
خلاصه ی رمان: آریانا نویسنده ای که به گذشته پرتاب می شه و اون جا عاشق می شه، دختری که کم کم تمام هدفش می شه موندن تو گذشته اما... آیا تا آخر توی گذشته می مونه؟ به قلم معصومه موسوی
https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVkلینک کانال👆🏻
3500
#دختره_زیرمیز_کارشوهرش_قایمشده_دارهاذیتش_میکنه 😂😂🔥🔥🔞🔞
#بهشتشوجلویپسرهانگشتمیکنه 🔞❌🤤
#بااینرمانازخندهپارهشو😂😂😜😜😳
# بدوبیاتافیلترنشده 🏃♂🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀👅💦
#صحنهدار #فولطنز #بزرگسال
_ ببینید اقای مدیر این تقصیر من نبود که ..
با کشیده شدن #زیپ*شلوارش ساکت شد
صدای قورت دادن #آبد*هنش و شنیدم .
مدیرش گفت : که ؟
_ بله داشتم می گفتم #تقصیر من نبود که اون آقا قرارداد و به هم زد من ..... #نکننننننن
با دادی که زد #ترس*یدم و سرم محکم به میز خورد .
" #نکن یعنی چی؟ "
دستش و زیر میز آورد و یه #نش*گون جانانه از دستم گرفت که منم کم #کاری نکردم و #انگشت*ش و گاز گرفتم
_ آخخخخ #س*گ تو روحت
نمی تونستم بخندم
" بله ! تو #روح کی ؟ می خوای بعدا حرف بزنیم ؟ مثل این که حالت خوب نیست ! "
_ نه نه ادامه بدید
کلفت*ش و بیرون آوردم و #لی*سی بهش زدم که پاهای امیر #لرزی*د . من تا آبروی تو رو نبردم که ول کن نیستم
از پایین به قیافش نگاه کردم .
صورتش #سر*خ شده و کماکان زیر چشمی به من نگاه میکنه . یکم جلو میرم و #شلوارو*شورتم و پایین میارم و #بهش*تم و می مالم
چشماش و برام درشت کرد
" اون #زی*ر چیه پسرم ؟ "
_ زیر .. هیچی هیچی ... یه سوسک زشت و سیاه اون زیره ، حواسم به اون پرته .
ای نامرد سوسک ؟ #کلفت*ش و گازی می گیرم که دادش بلند میشه
الکی پایین میاد و #نوکسینمو و محکم فشار میده .
_ آخ آخ آخ... ببخشید این پام گرفت
درد توی سینم پیچید ، سرش و پایین آورد و لب زد : امشب جرت میدم🔞
https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8
3810
دختره داره به بچه شیر میده همونجوری خوابش میبره پسره با دیدنش میزنه بالا و حسابی از خجالتش در میاد و ...👿💦
#پارت_12فصل_دوم
سرچ کن نبود لفت بده فیک نیس❗️
https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8
4900
ژانر:عاشقانه ♨️طنز♨️ متفاوت
⛓❌عشق بی پایان❌⛓
+ از خواب ناز پاشدم سمت آشپزخونه رفتم ارسام یه میز انواع اقسام غذاها چیده بود
#شیطونه میگفت برو برو از پشت #بترسونش همین کارم کردم #بازوشو گاز گرفتم که داد #خفیفی زد 😝گفت:
_ #توله سگ حالا منو #گاز میگیری اره؟
+اهوم #مشکلیه؟! دوس دارم 😌😎
خندیدم گفتم: خوب آقامون غذای خوشمزه درس کرده یه #بوس برای #جایزت خوبه؟
داشتم حرف میزدم که پرتم کرد تو #بغلش رو #پاهاش نشستم بغل گوشم 🚫گفت :
_آقاتون فدای #خانومش من تا عمر دارم برات غذا درست میکنم که فقط #بوسای شمارو رو #لبام حس کنم خانومم
+ قند تودلم آب شد ❗️
از نفسای #داغش کنار گوشم #سُست شدم دستامو دور #گردنش #حلقه کردم اونم منو محکم به خودش #فشار داد پیشونمیو #بوسید گفت :
ادامشو میخوای بخونی بیاتو کانال‼️
واقعیه الکی نیست قول میدم تو کانال بری میبینش فیک نی‼️
https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
5300
بیا ببین این دوتا زوج ته خندن لامصبا🤣🤣
#دختره_به_پسره_میگه_پوشک_من_کو🤣🤣
بی اعصاب رفتم سمت ارتان وتوپیدم:
+هوی #گوساله ی #امازونی چرا واسه من #پوشک نگرفتی!
ارتان باشنیدن حرفم #پقی زد زیر خنده که این عصبی ترم کرد :
+مرض رو اب بخندی!
پشت بند حرفم با لحن حق به جانبی ادامه دادم:
+کجای حرف من خنده دار بود گوساله #امازونی!
ارتان همینطور که از خنده ریسه می رفت گفت:
_واقعا خنده دار نبود؟....
پشت بند حرفش #قهقهه ایی زد وادامه داد:
_حالا واست #پوشک چی بگیرم عمویی؟...اااا #مای_بیبی خوبه عمو؟
باشنیدن این حرفش؛جیغ حرصی کشیدم وجهش بردم سمت شو با حرص وجیغ گفتم:
+میکشمتتتتت ارتان حالا منو #مسخره می کنییی کثاقت!
اگه میخوای بدونی ادامه اش چی میشه روی گزینه های زیر بزن بیب👇🏻😉
بیاببین دخترکصخلبهجایاینکهبگه نواربهداشتیمیگهپوشک🤣
پسرمیگه پوشک مای بیبی بگیرم🤣😂
دختره خنگ پسر روانی🤣🤣
3910
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.